تاریخ افغانستان

برگ‌هایی از کتاب جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان

نویسنده: دکتر محی الدین مهدی

مبالغه در گزارش کارنامه‌ها و داشته‌های افغانستان
بخش دوم
در این رابطه شاید مشهورترین مورد، همانا ادعای تاریخ پنج‌هزارساله باشد. مرحوم غبار با اشاره به این‌که جغرافیای افغانستان همواره محل عبور و مرور ملل و اقوام مختلف بوده است، می‌نویسد: «چیزی که واقعیت است این است که در بین تمام این ماجراها، و در طول چندین هزار سال، مردم افغانستان اساساً هویّت خود را حفظ کردند و هیچ ملت دیگری قایم‌مقام آنان در افغانستان نگردید. بلکه مهاجمین نیرومند را با زبان آن‌ها، و اگر فرهنگ و تمدنی داشته‌اند، با فرهنگ و تمدنشان، در هاضمۀ قوی خویش تحلیل کرده‌اند.» [1] جا داشت از غبار پرسیده می‌شد: چه کسانی در افغانستان امروزی، اخلاف مردمان چندین هزارسال قبل این سرزمین هستند؟ معلوم نیست این هویّتی که با فرهنگ و زبان و تمدن اقوام تازه‌ وارد به این سرزمین، با آنان آمیزش و اختلاط نکرده، کدام است؟
نجیب‌الله توروایانا نمایندۀ رسمی دولت در حلقۀ تاریخ‌سازان می‌گوید: «افغانستان در تاریخ دنیا موقعیت مهمی دارد و در هر دور از ادوار تاریخی، در این مملکت دولت بزرگی وجود داشته و نیروی ملت افغان با مظاهر گوناگون ظهور نموده است».[2]  وریځ ستانیزی در تفسیر قول او می‌نویسد: «آریانای قدیم یا افغانستان امروز تاریخ چندهزار ساله دارد»؛ آن‌گاه ادعا می‌کند که مدنیت تاریخی شمال آریانا یا باکتریانا (بخدی، بلخ) مقدم بر بابِل و نینواست. [3] البته در این گزافه گویی، همۀ شاخه‌های اقوام ایرانی شریک‌اند. بنابراین، ابتدا باید دید که این ادعا از کجا پیدا شده است. در دو جای کتابِ تمدن ایرانی می‌خوانیم، موضع اول: «… تمدن ایرانی به صورت‌های متوالیِ خود (ماقبل آریایی، مادى، هخامنشى، پارتی، ساسانی و اسلامی) در مدت پنجاه قرن بدون انقطاع به حیات خویش ادامه داده است.» [4] موضع دوم: تمدن ایرانی یکی از درخشان‌ترین تمدن‌های قدیم است که از سه هزار سال پیش تا کنون بدون انقطاع در ناحیۀ بزرگی از آسیا نافذ بوده است. ولی اگر از حدود ایران تاریخی خارج شویم خواهیم دید که قدمت آن از سه هزار سال هم تجاوز می‌کند و به پنج هزار سال می‌رسد، زیرا دو هزار سال پیش از این‌که ایرانی‌ها به این سرزمین بیایند و هنگامی که هنوز در سواحل دریاى خزر مسکن داشتند، دارای تمدنی بوده‌اند که ما آن را تمدن پیش از آریایی (Prearyen) می‌نامیم… آریایی فقط اقوام شرقی جماعات مسمّی به هندواروپایی بوده‌اند، و دقیقاً به ایرانى‌ها و برادرانشان هندى‌ها باید اطلاق گردد.» [5] این قول، که البته درست است، زمانی به مشکل برمی‌خورد که تمدن را با تاریخ یکی بدانیم. تمدن همانا بازمانده‌های دست بشر است که با قید زمان می‌توان قدامت آن‌ را تعیین کرد. البته هر صنعت دست بشر یک سند تاریخی شمرده می‌شود؛ اما تا وقتی آن سند توسط خط معرفی نشود، وارد دورۀ تاریخی نخواهد شد.
چارلز الکساندر رابینسون، «تاریخ باستان» و «دورهٔ تاریخی» را این‌گونه تعریف می‌کند: «تاریخ باستان بخشی از تاریخ است که از زمانی که نخستین اسناد تاریخی مخطوط به‌دست آمده است، تا فرارسیدن سده‌های آغازین قرون وسطی را در بر می‌گیرد. این زمان در حدود سه‌هزار سال برآورد می‌شود و آغاز آن را طور معمول، آغاز نگارش با خط میخی در سدۀ ۳۰ پیش از میلاد می‌دانند. تاریخ باستان وارد شدن از دورۀ پیش از تاریخ به دورۀ تاریخ می‌باشد.» [6] تاریخ باستان، تاریخ تمام سرزمین‌ها و کشورهای دارای اسکان بشر را در دورۀ ۳۰۰۰ قبل از میلاد تا ۵۰۰ میلادی شامل می‌شود.
با این تعریف، سومری‌ها (۳۰۰۰ تا ۲۵۰۰ ق‌م) قومی‌اند که کهن‌ترین تاریخ بشری را دارند، زیرا خط اول‌بار به دست همین سومری‌ها در میان‌رودان یا بین‌النهرین ابداع شد. این خط به تدریج راه کمال در پیش گرفت؛ ابتدا در دورۀ اکدی‌ها، سپس در دورۀ آشوریان به «خط میخی صوتی _ علامتی» تبدیل شد؛ و از آنان عیلامی‌ها و بابلی‌ها گرفتند. [7] با این مقدمه برمی‌گردیم به پیشینۀ کاربرد خط در سرزمین‌های آریایی‌ها: قبل از تهاجم آریایی‌ها به این سرزمین‌ها، مردمانی در این جاها زندگی می‌کردند که «پیش‌آریایی» خوانده می‌شوند. از باشندگان پیش‌آریایی سرزمین‌های شرقی، با آنکه تمدن‌های موهنجودارو، مندی‌گک، بلخ _ مرو یا آمودریا از جمله انو (نزدیکی‌ مرو) را به آنان نسبت می‌دهند، تا کنون خطی به‌دست نیامده است؛ یا آن طوری که ادعا می‌کنند، خطوطی که از موهنجودارو به دست آمده، خوانده نشده است. یعنی اگر تاریخ افغانستان را به پیش از ورود اقوام ایرانی به این سرزمین عقب ببریم، باز هم نمی‌توانیم ادعای تاریخ پنج‌هزارساله را ثابت کنیم. مهاجرت آریایی‌ها از سرزمین اولیه ‌شان (ایرین‌ویج) به سمت جنوب را، میان سنوات ۳۰۰۰ تا ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد تخمین کرده‌اند. اینان در حدود ۱۷۰۰ قبل از میلاد به شمال هندوکش رسیدند. زمان سرایش وداها، یعنی سرودهای مذهبی هندی‌های باستان به زبان سانسکریت را، از سنۀ مذکور تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد می‌دانند.
پیش‌دادیان، که گفته می‌شود این سرودها در دورۀ حکمرانی آن‌ها سروده شده، مردمان «پیش‌ازتاریخ» بودند؛ چون جز روایات سنتی، سند دیگری که وجود آنان را به اثبات برساند، در دست نیست. اما در مورد سلسلۀ کیانی‌ها (۸۰۰ تا ۵۵۹ ق‌م)، علاوه بر تحقیقات باستان‌شناسی در حدود نیسا و حوزۀ سفلای رود آمو وجود تمدن دورۀ نوسنگی در آن نواحی را نشان می‌دهد، اشارۀ هرودت به حاکمیتی به نام «خوارزمیان»، حضور آنان را در آن مقطع تاریخ باستان به اثبات می‌رساند. ولی آنان نیز بنا به نبود سند مکتوب، شامل دورۀ تاریخی نمی‌شوند.  [8] از سکاها که ایرانیانِ بادیه نشینِ دورۀ نوسنگی بودند نیز، خطی به یادگار نمانده است. واژگان معدودی که از زبان سکایی در متن‌های غیرسکایی به دست ما رسیده و شامل نام‌واژه‌هاست، به خط‌های میخی هخامنشی، خط یونانی، خط براهمی و خط خروشتی هستند. [9] مادها (۷۲۰ تا ۵۵۰ ق‌م) که از ایرانیان غربی بودند، خط میخی عیلامی را که صوتی _ تصویری بود، به خط میخی الفبایی تبدیل کردند. خط میخی هخامنشی (۵۵۹ تا ۳۲۳ ق‌م) که در کتیبه‌های شاهنشاهان آن سلسله به‌کار رفته، صورت تکامل‌یافتۀ خط عیلامی است؛ و ظاهراً کهن‌ترین خط آریایی به حساب می‌آید.  [10] با آن‌که محدودۀ افغانستان کنونی جزو ساتراپ‌های هخامنشی بود، ولی تا کنون اثری به زبان فارسی باستان، یا زبان عیلامی از این سرزمین به دست نیامده است.  [11] کهن‌ترین سند مکتوبی که از جغرافیای افغانستان کنونی به دست آمده است، سنگ‌نبشتۀ دوزبانه آرامی _ یونانی قندهار است. در این سنگ‌نبشته یکی از فرمان‌های ده‌گانۀ آشوکا(۲۳۲۲۶۸ تا ۲۳۲ ق‌م)، امپراتور هند که مُبلّغ دین بودایی بود، درج شده است، یعنی ۲۲۸۳ سال قبل از امروز . زبان آرامی از زیرشاخه‌های زبان‌های سامی، از خانوادۀ زبان‌های افریقا _ آسیایی است، که یکی از زبان‌های رسمی شاهنشاهی هخامنشی نیز بود.  [13] سنگ‌نبشتۀ آرامی تکسیلا در بیرون از جغرافیای افغانستان کنونی، و سنگ‌نبشتۀ هندی _ آرامی قندهار نیز از همین دوره‌اند.
سنگ‌نبشتۀ سه‌خطی (باختری، خروشتی و یک خط ناشناخته) دشت ناور متعلق به ویماتکتو، جد، یا ویماکدفیزس (۲۷ – ۱۰۰ م)) پدر کنیشکای کوشانی است که حداقل در سدۀ نخست میلادی نوشته شده است.  [14] کتیبه‌های سرخ‌کوتل و رباطک متعلق به شخص کنشکایند، که به زبان باختری و به خط یونانی شکسته نگاشته شده‌اند. کتیبۀ رباطک در حدود سال ۱۲۷ م نوشته شده است. [15] یعنی کمتر از دو هزار سال قبل. بدین‌گونه، از اقوام آریایی نیز سندی به دست نمی‌آوریم که ادعای تاریخ پنج‌هزار ساله را بتواند به اثبات برساند. کهن‌ترین سنوات برای دورۀ تاریخی جغرافیای افغانستان کنونی، عصر داریوش است که از ۵۲۲ ق‌م تا ۴۸۶ ق‌م دوام داشته است. در آن عصر نه‌ تنها همۀ این سرزمین، بلکه آن حواشیِ بیشتر از متن، که مورخین این دوره ادعای شمولیتشان را در جغرافیای سیاسی افغانستان دارند، در چارچوب یازده ساتراپی یا شهربانی، جزو شاهنشاهی هخامنشی بود:«این است که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا من شاه آن‌ها بودم. پارس، عیلام، بابل، آشور، عرب، مودرای مصر(اهل‌دریا فینیقی‌ها)، سارد (لیدی)، یونان(یونانی‌های ساکن آسیای صغیر)، ماد، ارمنستان، کاپادوکیه، پرثو، زرنگ (سیستان) ، هرئی‌و (هرات)، باختر (بلخ)، سغد،( گندار )دره (کابل)، سک (طوایف بین دریاچه آرال و دریای مازندران)، ثته‌گوش (درۀ رود هیرمند)، رخج (قندهار)، مک (مکران و عمان) جمعاً ۳۲ کشور» [16] .
افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ۴۸.
1.1. آریانا یا افغانستان، ص ۱.
1.2. سترابون و آریانا؛
.1.3. مقدمه، الف و ط.

  1. 4. تمدن ایرانی، ص
  2. 5. همان، صص ۴۵۶ – ۴۵۷.
  3. 6. تاریخ باستان، ترجمه دکتر اسماعیل دولتشاهی، ص ۱۰.
  4. 7. تاریخ خط میخی، کریستوفرواکر، ترجمهٔ نادر سعیدی، ص ۲۲.
    کیانیان، کریستن‌سن، ترجمهٔ ذبیح‌الله صفا، صص ۳۵ تا ۵۱. هرودت؛ تواریخ، کتاب سوم بند ۱۱۷ زیر عنوان «دشت اُکس» (آمویه): «در آسیا دشت پهناوری وجود دارد که کوه‌هایی آن را احاطه کرده‌اند و پنج تنگه آن‌ها را از هم جدا می‌کنند. این جلگه در قدیم به خوارزمیان تعلق داشت، زیرا در مرز میان ایشان با هیرکانیان، پارتیان، زرنگیان و تایمنى‌ها واقع شده است؛ ولى از زمان چیرگى ایران، آنجا به شاه بزرگ شاه هخامنشى تعلق دارد.
  1. 9. تاریخ زبان‌های ایرانی، رضایی باغ‌بیدی، صص ۳۵ – ۳۷.
  2. 10. تاریخ ماد، دیاکانوف؛ ترجمهٔ کریم‌کشاورز، ص ۳۵۹.
  3. 11. جهانداری داریوش بزرگ، شاپور شهبازی، ص ۵۳؛ تاریخ خط و نوشته‌های کهن در افغانستان، ص
  4. 12. افغانستان، لویی دوپری، ص 286؛ تاریخ خط و نوشته‌های کهن در افغانستان، ص

.13. Languages of Iraq, Ancient and Modern; by J.N. Postage; British School of Archaeoloi in Iraq; p. 63.

  1. Bactrian language; N.Sims-Williams, Fase,|||, pp.334-349; August 2011.
  2. 15. همان منبع.
  3. 16. فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، رلفنارمن شارپ، کتیبهٔ بیستون، بند ۶.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا