بهباور من، برداشت متفاوت آدمها از متن و متون دینی و کتب مقدس، اختلاف را بار آورده است. شریعت، احکام، قانون، لایحه و مقرره بهخاطرنظم دادن زندگی بشر و رفاه آنها تنظیم گردیده است، اگر این متون روشن و قابل فهم نباشند، مشکلات کلانی را به بشر خلق خواهد کرد – چنانچه کرده است.
در پارهی از مسایل وقتی متنی در قانون رسا نباشد، شرط اساسی این است که قانونگذار گوشهها و زاویههای نا روشن متن را واضح میسازد، در غیر آن قانون، شریعت و حکم بهعنوان مجری، خاصیت و ویژهگی اصلی خود را از دست میدهد.
اگر ما در قانون ترافیک جاده چنین برداشتهای اختلافی و چند معنایی و چند پهلویی را داشته باشیم، در این صورت تمام نظم جاده برهم خواهد خورد و هیچ حرکتی صورت نهگرفته، همهچیز متوقف خواهد ماند. متونی که دارای چندین وِجهه است، پیروی و تعقیب آن به عنوان قانون در حقیقت مشکل ساز است.
حضرت مولوی میگوید:
«ما ز قران مغز را برداشتیم،
پوست را با دیگران بگذاشتیم»
بهصورت عموم در قوانین بشری متنهای دارای معنای چندگانه را به مادههای قانون نمینویسند، زیرا برداشتهای مختلف از احکام قانون، آدمها را بهسوی هرج و مرج میکشاند.
سوگمندانه اینگونه بردّاشتها در ترجمه، تفسیر، حاشیههای کتابها و متون دینی و آسمانی خیلی فراوان اند.
اینکه کدام مساله و موضوع، کدام تفسیر، ترجمه و کدام حاشیه به حقیقت و قرینه نزدیک است، هیچکسی نمیداند.
اگر متنهای ادبی چنین باشد، اینکار در واقع چند معنایی و چند بردٌاشتی، به متنهای فرهنگی یک امتیاز است، زیرا خیال آدمها را این تنوع، رنگارنگی، دارای تعابیر مختلف جالب و رنگین میسازد.
اگر همین مساله، برداشتهای مختلف و در موضوعات فرهنگی و ادبی نمیبود، دیروز فُقهها و اهل شرع مولانا، حافظ، بیدل و خیام را به حکم شریعت، دار میزدند.
اما در آنسوی دیگر خیال انگیزی در قانون و مقررات و شریعت، در واقع نابسامانی، هرج و مرج و به اصطلاح کفر است.
وقتی مولوی خود عالم دین و مُتشریع اسلامی است، قران را به مغز و پوست تشبیه میکند، اینجا مساله بیشتر از پیش قوت میگیرد که همانا گوناگونی تفکر انسان است، انسانی که آگاهی، تفکر و دانششان یکی و همسان نیست و برداشتهای شان نیز متفاوت و ناهمگون است.شریعت و اصول فقهی قانونی دارد که برداشتهای ظنی، گمان و شبهات را در قانون تعطیل کرده و قابل اجرا نمیداند.
بنابرآن تا اینجای کار هرچه آمدهایم در متون چند معنایی و پیچیده در واقع ما (علمایفقه)برداشت های خود را گفتهاند، اینکه کدام معنا مقرون و نزدیک به حقیقت است، هیچ کسی به جز صاحب متن و نویسنده آن، کس دیگری چیزی نمیداند.
امروز دینها، مذاهب و فرقههای درونگروهی، همواره یکی طرف دیگر خود را ظالمانه نفی کرده، خود را حق و دیگران را باطل و گمراه میدانند.
این اختلافها قرنهاست که حل ناشده باقی مانده و حتی منجر به قتل و بحرانهای کلان اجتماعی گردیده است؛ اینها همه فقط و تنها ارتباط میگیرد به برداشت آدمها از«متن».
همانگونه که ذهن و روان آدمها، فکر و بیانشان، چهره و اخلاق آنها متفاوت است، برداشتهایشان نیز چنان است.
زمانی آدمی و شخصی میآید و برداشت خود را بهعنوان فرد بهنام اصل مساله و متن اصلی دین به دیگران تلقین، توضیح و تشریح میکند، اینکار در واقع نظر یک فرد است، نه چیز دیگری، در این صورت جای خالی«متن»همچنان به قوتش باقیست.
روی دیگر مساله این است، بردّاشتها هرچند خیلی خوب و زیبا ارایه گردد و در نهایت از ذهن یک آدم بازتاب یافته و تراوش کرده است، در واقع امکان ذهنی بودن تعبیر“متن” و اشتباه در”متن” را بیشتر میسازد.
بهطور مثال، وقتی ما یک آدم دارای دست و پای بزرگ را میبینیم، برداشت ما از روی هیکل وی با دید ظاهری چنان است که موصوف انسان با قوت و قدرت است، اما در صورتی این شخص معاینه طبی شود، ثابت گردد که غیرنورمال بودن در وجود شخص در اصل یک عارضه است که در اثر نابسامانی و مشکل صحی بهوجود آمده است، ظاهرن ارزیابی ما از روی هیکل بیرونی او صورت گرفته و این گمان ما از روی ظاهر او استنباط و ارزیابی شد که اشتباهی بیش نبود.
روانشناسان برداشت انسانها را «روش و یا فرایند آگاهانه و ناخودآگاه» توصیف میکنند، در هر دو صورتش، چه آگاهانه و غیر آن این برداشت فرد است.
اینگونه برداشتهای اشتباه در کتب آسمانی و متون مقدس خیلی زیاد وجود دارد، همه اینها فقط بردّاشت آدمهاست نه اصل واقعیت و حقیقت مساله!
این اختلافات تا جای پیش رفته حتی در مسایل اساسی اسلامی بهصورت بارز دیده میشود: وضو، نماز، اجرای حکم حدود و دهها مورد دیگر چنین است و حتی در مورد چند همسری و نکاح صیغه، علمای اسلامی نظر واحد ندارند.
ملاها متاسفانه یک راه گنجشکک نیز به خود و همکاران خود مانده اند: «اگر تحقیق و تفحث علما و مجتهدین به حق و حقیقت نزدیک بود خیلی بهتر و این مجتهد داری دو ثواب و اجر است، اگر چنین نبود، حتمی اجر و ثواب زحمت خود را مجتهد میبیند.»
اینجا چیز دیگری که بهسادهگی نمایان میگردد، عدم اطمینان علمای اسلام به تحقیق و تفحصشان است.
در حالی که از نظر اصولی چنین مسالهی درست نیست، در واقع همین موضوع و دلیل است که اصل تعریف«متن»مسکوت و غیر قابل تعریف باقی میمانده و این اختلافات گروههای اسلامی را عملن به شُعب مختلف و ضد همدیگر تبدیل کرده است.
گروهی از دانشمندان دینی با انتقاد از مساله برداشت گفته اند: ما به اصطلاح افکار خودمان را به دیگران تحمیل میکنیم.
حتی گفته شده است: «تعدادی (علمای دینی) پیشداوریهای خود را به نام دین به دیگران عرضه میکنند و در اصل ما سلیقه های خود را بهدیگران تحمیل میکنیم.»
متنهای اختلافی، برداشتهای خودی، حتی شیرازه زندهگی خانوادهها را از هم میپاشد، چه رسد به جامعه و کشور!
علمای دینی معقولهی را زبانزد مردم ساختهاند:«اختلاف اُمتی رحمتٌ!»
در حالی که این سخن و گپ در همهمورد صادق و دقیق نیست؛ اختلاف در احکام و آیات و ندانستن تفسیر و ترجمه درست آن، در واقع غضب است تا رحمت.
درست است اختلاف در قصهها کم و زیاد بودن آنها اهمیت زیادی ندارد. اختلاف در احکامی که عمل بهوسیله آن حکم واجب و جاری میگردد، بخشی از واقعیت دین است؛ و این سبب شده است که هرکسی برداشت و فهم خود را از«متن» ارایه کند.
ما در واقع تا کنون برداشتها و نظریات فقهها را پیروی میکنیم، نه اصل مساله، حکم و فرمان دین و کتابخدا را.
اگر چنین نمیبود، حد اقل امروز در بیش از ۱۰۰۰ سال، مساله شستن و نهشستن پا، در مذهب سنی و شیعه که از مسایل خیلی پیشپا افتیدهی مذهبی و فقهی است، تا حال باید حل میشد!