تحلیل و تبصره سیاسیسیاسی و اجتماعیمقالات

علل نا پایداری نظام‌های سیاسی در افغانستان

نویسنده: عبدالحفیظ منصور

چکیده

مصیبت‌بارترین امری که در یک کشور وارد شده می‌تواند، تغییر نظام است و افغانستان در طول حیات سیاسی 105 ساله اش 8 بار شاهد این دگر گونی بوده است. پرسش این است، که چه عللی باعث بی‌ثباتی و نا پایداری نظام‌های سیاسی در افغانستان شده است؟ پژوهش‌گر با این فرضیه پژوهش خود را آغاز نمود که قوم‌گرایی مفرط عامل اساسی ناپایداری نظام‌های سیاسی در افغانستان می‌باشد. ولی پس از تحقیق روشن شد که قوم‌گرایی به تنهایی دراین راستا عمل نکرده، بلکه یک سلسله عوامل دست به دست هم داده و سبب بی‌ثباتی و ناپایداری نظام‌های سیاسی در این کشور شده است. از آن جایی که مسأله، پیشینه‌ی تاریخی به صورت مکتوب نداشت، محقق با مراجعه به ده تن از صاحب نظران سرشناس افغانستان به بررسی مسأله پرداخته، که در فرجام به تأیید فرضیه نیانجامید. از لحاظ نظری، ابهاماتی در مورد مفهوم نظام سیاسی وجود دارد، زیرا تا هنوز دراین مورد تعریف واحدی از سوی کارشناسان صورت نگرفته است. به هرحال نظر به اهمیت مسأله، لازم است تا این بحث به صورت مبسوط به تحقیق و کنکاش گرفته شود.
کلید واژه‌ها: نظام، نظام سیاسی، ناپایداری، قومگرایی، افغانستان.

بیان مسأله افغانستان از بدو تاسیس خویش تا امروز دست‌خوش ناآرامی‌ها و کشمکش‌های پیاپی بوده است، این ناآرامی‌ها تا اکنون ادامه دارد. همین که نظامی تازه جان می‌گیرد، یا بوسیله ی قیام مردمی و یا توسط کودتای نظامی از پا در می آید و هرچه روی هم شده بود، زیان مند و یا نابود می‌گردد.
مردم افغانستان دراین مدت انواع نظام‌های سیاسی را به تجربه گرفته اند، از شاهی مطلقه گرفته تا شاهی مشروطه، نظام جمهوری، نظام دموکراتیک با رنگ ولعاب سوسیالیستی، حکومت اسلامی، امارت طالبانی، جمهوریت با محتوای سکولار و امارت طالبانی. هریک ازاین نظام‌ها حامیانی داشت، اما هیچ کدام نتوانست به صورت گسترده در اعماق جامعه نفوذ نماید وحیات خویش را تضمین نماید. رفتن و آمدن حکومت‌ها در سراسر جهان یک امر معمول و پذیرفته شده است و در مردم سالاری یک اصل است؛ بدین معنا که در مردم سالاری باید پس از چندی فرصتی مهیا گردد تا زمام داران تازه‌ای روی صحنه آیند و استعداد و توان خود را در راه خدمت به مردم به خرچ رسانند، ولی تغییرنظام‌های سیاسی یک امر غیرمعمول است، که در کشوری مانند افغانستان پس از هرچند سال رخ می‌دهد، پس علل ناپایداری نظام‌های سیاسی در افغانستان چیست؟ چرا با رفتن یک گروه حکومت‌گر، نظام سیاسی هم در افغانستان از بین می رود وکارها دوباره از صفر شروع می شود؟ افغانستان ازاین درک زیان‌های جبران ناپذیری را متحمل شده وتا هنوز این روند ادامه دارد.
سول اصلی
علل ناپایداری نظام‌های سیاسی در افغانستان چیست؟

فرضیه
پژوهش‌گر را عقیده براین است که نبود احزاب سیاسی فراگیر و با اقتدار در افغانستان موجب آن شده تا قدرت سیاسی برمحور قوم صورت بندی شود و حکومت‌های قومی با سیاست‌های قومی، با فرهنگ قومی در مناسبات خارجی داخلی عمل بدارند، که پیامد آن عدم شکل‌گیری دولت ملی به معنای واقعی در کشور شده است. چنین دولت‌هایی از یک سو از حمایت اکثریت مردم محروم بوده، از سوی دیگر برای بقای خود پیوسته متکی به کشورهای بیرونی می باشد.

پیشینه‌ی بحث
تا حدی که پژوهش‌گر آگاهی دارد، تا اکنون در مورد علل زوال هریک از رژیم‌های سیاسی افغانستان به صورت مجزا فراوان نوشته شده است، اما به صورت مشخص روی موضوع محققی قلم نزده است. در تازه‌ترین مورد دکتر فرامرز تمنا در کانادا روی این مسأله به پژوهش آغاز کرده است و قرار است، سید طاها صادق در دانشگاه دفاع ملی ایران پایان نامه دکتری اش را روی همین مسأله بنویسد. به سخن دیگر تا اکنون هیچ مقاله یا رساله‌ی در این مورد نگاشته نشده است.

روش پژوهش
پژوهش‌گر در کالبد شگافی مفاهیم نظری به اسناد و تحقیقات جهانی رجوع نموده و با تمسک به آن‌ها گام بر می‌دارد. زمانی که نوبت به مسایل افغانستان می‌رسد، ترجیح این بوده است که از نظرصاحب‌نظران استفاده شود، دیدگاه آن‌ها را جویا شده، بدین منظور ذوات آتی برای گفتگو پیرامون مسأله برگزیده شد که عبارت اند از:
دکتر فرامرز تمنا – متخصص روابط بین الملل
دکتر ذاکر حسین ارشاد – علوم سیاسی
دکتر عبدالرزاق احمدی – علوم سیاسی
دکتر محمد نظیف شهرانی – مردم شناسی
دکتر عبدالقیوم سجادی – متخصص روابط بین الملل
دکتر زلمی نشاط – علوم سیاسی
دکتر لطف الرحمن رحیمی – اقتصاد
دکتر نجیب الله مسیر – اقتصاد
فرید مزدک . – از سران ح . د . خ . ا
محمد اکرام اندیشمند – تاریخ نگار

کالبد شگافی مفاهیم نظری
نظام سیاسی از دو واژه عربی یکی «نظام» و دیگری «سیاسی» تشکیل یافته است. معادل نظام در پارسی دستگاه ودرزبان انگلیسی سیستم می‌باشد. سیاسی که از سیاست گرفته شده، به معنی رام کردن، تربیت کردن کره ی اسپ را گویند، «سایس» به تربیت کننده‌ی اسپ گفته می شود ودرزبان پارسی سیاست به چند معنا آمده است : (1) تربیت کردن (2) تنبیه وسرزنش کردن (3) تدبیرامور. اندیشمندان سیاسی فهم واحدی از نظام سیاسی ندارند، از این رو تعریف واحدی از نظام سیاسی وجود ندارد، عده‌ی آن را دولت معنا کرده اند، شماری هم حکومت وعده ای دیگر رژیم سیاسی. اما تعریف ساده وابتدایی از نظام سیاسی آن است، نظامی که به امور سیاسی و دولتی می پردازد. به صورت کلی نظام‌های سیاسی به دو دسته‌ی نظام‌های سیاسی دینی ونظام‌های سیاسی غیردینی تقسیم می‌شود.
نظام‌های دینی متکی به دین بوده وخود را مکلف به اجرای شریعت می‌دانند، اما نظام‌های غیردینی هیچ گونه تعلقی با دین نداشته وخود را پابند احکام هیچ دینی نمی شمارند.
مفهوم دیگر«افغانستان» است که باید روشن گردد، زیرا افغانستان با وجود ظاهر روشن اش، در مورد ظهور وتولد آن به عنوان دولت مستقل ابهام وجود دارد. آب، خاک، کوه ودشت منطقه ی که امروز بنام افغانستان یاد می‌شود، معلوم است که همزمان با پیدایش زمین وجود داشته ودرآن تردیدی نیست. لاکن سده‌ها این ساحه جزء قلمرو آریانا یاد شده، ومدت‌ها نام خراسان به خود گرفته وسالیانی از اجزای هند محسوب می شد. با به قدرت رسیدن امیر عبدالرحمن خان در 1880 این جغرافیا نام افغانستان به خود گرفت وبه وسیله ی حاکمی مستقر در کابل اداره می شد. دارای جغرافیا، جمعیت واداره بود، ولی استقلال نداشت وبا هیچ کشوری صلاحیت تأمین روابط نداشت. آن گاه که امیر امان الله خان در 1919 به قدرت رسید، ایشان پرچم استقلال افغانستان را برافراشت وجهانیان نیز این کشور را به رسمیت شناختند. پرسش این است، سال تولد افغانستان 1880 است یا 1919 ؟
پژوهشگر حکومت عبدالرحمن خان را یک«خود مختاری» در قلمرو هند برتانوی می داند، نه کشور مستقل، از این رو مؤسس افغانستان امان الله خان می باشد وسال تولدش 1919 می باشد، بنا براین دراین مقاله از همین سال وقایع سیاسی به بررسی گرفته می‌شود.

افغانستان در آغوش بحران
امیر حبیب الله خان پس از18 سال سلطنت طور مرموزی کشته شد، پسرش امان الله زمام امور را بدست گرفت. امان الله خان ( 1919 – 1929 ) پس از ده سال پادشاهی بوسیله ی قیام‌های مردم وادار به ترک وطن گردید وبه ایتالیا رفت، وجایش را یکی از سرکرده‌های قیام کنندگان بنام ” امیر حبیب الله کلکانی ” گرفت. او پس از 9 ماه پادشاهی با مخالفت باشندگان جنوب افغانستان به رهبری محمد نادرخان مواجه شد، سرانجام تسلیم وبه گلوله بسته شد. محمد نادر ( 1929 – 1932 ) 4 سال حکومت کرد وحین معاینه ی شاگردان مکتب توسط یک دانش آموز جوان به گلوله بسته شد. پس از مرگ نادرخان، پسر19 ساله اش محمد ظاهر به سلطنت رسید و40 سال به تخت کابل نشست تا این که در هنگامی که او در مسافرت در اروپا به سرمی برد، پسرکاکایش محمد داوود خان ( 1352 – 1357 ) دست به کودتا زد وقدرت را بدست گرفت. داود خان به وسیله ی کودتای دیگر به زیرکشیده شد وقدرت بدست حزب دموکراتیک خلق افغانستان افتاد. این حزب به حمایت مستقیم وحضور سربازان اتحاد شوروی تا (1371) در کابل حکمرانی کرد. شکست قوای شوروی وحزب دموکراتیک خلق افغانستان زمینه ی به قدرت رسیدن دولت مجاهدین را که به «دولت اسلامی» موسوم است گردید، وتا 1375 استاد برهان الدین ربانی براریکه قدرت باقی ماند. تحریک طالبان در پائیز 1375 شهرکابل وبخش وسیعی از کشور را تسخیرکردند، ولی استاد برهان الدین ربانی با طرفدارانش در شمال کشورباقی ماندند ومشروعیت نظام شان را در سطح جهانی حفظ کردند، بدین معنی که در افغانستان دو نیرو حاکم بود، درجنوب وغرب طالبان، در شمال ئحکومت استاد ربانی.
اداره ی طالبان در 1380 طی یک عملیات مشترک، قوای ایالات متحده امریکا وجبهه ی مقاومت ملی افغانستان برچیده شد ونظام جدیدی که اساس آن در بن نهاده شده بود، مستقر گردید. این نظام ( 1380 – 1400 ) دوام کرد ودر پایان تحریک طالبان در تبانی با امریکا دوباره قدرت را در افغانستان بدست گرفتند.
معنای سخن این است که طی 105 سال عمر افغانستان، این کشور 8 بار شاهد دگرگونی نظام‌های سیاسی بوده است، آن هم از انواع مختلف آن. ولی هستند، کسانی که این دگرگونی‌ها را شامل نظام سیاسی ندانسته ودرحد تغییر وتبدیل حکوت‌ها محدود می شمارند، به گونه‌ی مثال دکتر لطف الرحمن رحیمی معتقد است که افغانستان در طول حیات سیاسی خویش دو بار شاهد تغییرنظام بوده است، بار اول بوسیله‌‍ی امیرامان الله وباردوم موافقت نامه ی بن بود که در 1380 اساس یک نظام جدید را در این کشورنهاد. کارشناسان افغانستان عللی را که باعث ناپایداری نظام‌های سیاسی دراین کشور شده است، به دو دسته تقسیم می دارند. دسته ی نخست شامل علل بنیادی ودسته ی دوم دربرگیرنده ی علل عارضی می گردد. دکتر فرامرز تمنا علل بنیادی را چنین برمی شمارد. (1) فقر وسیع وگسترده    (2) کمبود دانش سیاسی (3) وجود دولت‌های غیرمردمی (4) وجود شگاف‌های عمیق قومی  (5) ارجحیت توسعه ی سیاسی نسبت به توسعه ی اقتصادی (6) پراگندگی جغرافیائی.
همه‌ی صاحب نظران بر علت‌های یاد شده صحه می‌گذارند اما اختلاف نظر در اولویت بندی آن‌ها است وتاکید  روی پاره ی از علل دیگر که از نظر آن‌ها دراین رستا حایز اهمیت فراوان می‌باشد. دکتر زلمی نشاط بدین باوراست، که در افغانستان دولت‌ها تاکید برهمگون سازی هویت‌های اقوام داشتند که در تضاد با خواست مردم قرار داشت، وبرمبنای این برتری جویی قومی بود که ادعای ارضی از سوی دولت‌های افغانستان شکل گرفت، سبب دشمنی عمیق میان افغانستان وپاکستان گردید. سلطه فرهنگ تمامیت خواهانه که در آن سازش ومدارا ننگ پنداشته می شود، جلو هرگونه تفاهم را در درون افغانستان سد کرد. از نظر دکتر ذاکرحسین ارشاد، راز ناکامی ساختارهای سیاسی در افغانستان دراین امر نهفته است که سیاست در افغانستان قبل از آن که ملک مشاع باشد، ملک خاص انگاشته شد وهرکسی برسرآن دعوای شخصی سرداد. وی می گوید، ازدید گرامشی ارزش‌ها بمثابه سمنت عمل می دارند، اما ارزش‌های حاکم در افغانستان آیدیولوژیک بود ازاین رو نتوانست میان اقوام وگروه‌های متعدد وگوناگون افغانستان اتحاد وهمبستگی ایجاد کند، برعکس ارزش‌های آیدیولوژیک، غیریت سازی نمودند ودر نتیجه به جای نفع زیان آورشدند. به عقیده ی دکتر ارشاد افغانستان هیچ گاه شاهد رهبری توسعه گرا نبوده بلکه الیگارها یعنی شماری نخبه براساس منافع شخصی شان دور هم جمع شده، وایجاد حکومت می کردند وحکومت چنین گروهی نمی تواند با ثبات بوده باشد.
مهندس عالم جمال از میان علل نا پایداری نظام‌های سیاسی در افغانستان به سه عامل بیش از همه تاکید می ورزد، که به ترتیب عبارتند از : (1) قوم محوری (2) تمرکز قدرت  (3) اتکا به قدرت‌های بیرونی. از دید نام برده هرسه عامل بشدت بی ثبات کننده ی نظام‌های سیاسی می‌باشد. اما دکتر عبدالقیوم سجادی درمیان علل یاد شده، از نبود جامعه ی مدنی یا طبقه متوسط در کشوریاد می دارد که در هر سرزمینی ثبات نظام را تضمین می دارد. محمد نظیف شهرانی که پروفیسور مردم شناسی است، حاکمیت فرهنگ خود محوری را در میان باشندگان افغانستان برجسته می شمارد که موجب ضعف کارگروهی در میان مردم این سرزمین شده است. قوم گرایی شدید از یک سو باشندگان افغانستان را به دوحصه ی شهروندان درجه یک و شهروندان درجه دوم تقسیم نموده است در چنین وضعیتی رضایت وحمایت همگانی از دولت شکل نمی‌گیرد. افزون برآن یک تقسیم بندی جنسیتی نیز در افغانستان حاکم است که جایگاه مردان را از زنان متمایز می سازد ودر بسا موارد زنان در محرومیت بسرمی برند. شهرانی می گوید، در چند مورد دیده شد که از دین استفاده ی ابزاری صورت گرفته وبرای اسقاط نظام نیز از آن استفاده شده است.
درعین زمان محمد اکرام اندیشمند، مسأله را ساده و مختصرمی بیند، و بدین باوراست، آن چه در افغانستان جریان دارد بر سر قدرت است وبقیه از فرعیات است. به نظر وی مردم افغانستان تا هنوز نیاموخته اند، (1) قدرت را چگونه کسب کنند (2) قدرت را چگونه نگهدارند (3) در قدرت چگونه مشارکت نمایند (4) قدرت را چگونه ترک نمایند. اکثریت قاطع پژوهش‌گران افغانستان در امر مداخله ی قدرت‌های بیرونی بحیث عامل بی ثبات کننده اتفاق نظر دارند، ولی دکتر فرامرز تمنا یک پهلوی دیگر قضیه را برجسته ساخته، معتقد است، وضعیت فرهنگی – اجتماعی افغانستان قابلیت پذیرش دولت مدرن را ندارد، زیرا دولت مدرن در اروپا بعد از طی مراحل متعدد به منصه‌ی اجراء نهاده شد، درحالی که افغانستان هیچ یک از آن مراحل را پشت سر ننهاده است، لذا تاکید برحکومت براساس الگو مدرن نمی تواند، منجربه جلب رضایت وقناعت مردم بوده باشد وتجربه آن را باربار به اثبات رسانید.

نتیجه‌گیری
مسأله روی شناسایی علل نا پایداری نظام‌های سیاسی در افغانستان است. بدین منظور با ده تن از اشخاص صاحب نظر از جناح‌های سیاسی مختلف گفتگو صورت گرفت، ونتیجه چنین شد که خلاف فرضیه ی پژوهشگر که فکر کرده بود، قومگرایی مفرط دراین کشور نظام‌ها را بی ریشه نموده واسباب زوال آن‌ها را فراهم نموده است؛ کارشناسان به موارد متعددی اشاره کردند که هریک آن درجای خود دارای اهمیت می باشد. ازاین رو فرضیه ی پژوهشگر رد شد ونا پایداری نظام‌های سیاسی افغانستان به یک یا دو علت خلاصه نشده، به علل متعددی که ریشه در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی وسیاسی دارد، بر می گردد.
به صورت عمده همه علت‌ها به دو دسته تقسیم می گردد، برخی از آن‌ها طبیعی اند مانند فقر وسیع وگسترده، جغرافیای پراگنده، شگاف‌های عمیق اجتماعی که پرسازی آن سالها را در برمی گیرد وهرنظامی که در افغانستان روی کار آید، به عنوان واقعیت‌های موجود سر راه آن‌ها سبز می‌کند. اما دسته ی دوم که عوامل انسانی در آن دخیل است، هم چون عدم آگاهی لازم سیاسی، برتری جویی قومی، تاکید برتمرکز قدرت،…… می‌تواند با زمان کمتری اصلاح گردد و راه برای پیشرفت هموار شود.
مشکل این بحث، روی مفهوم نظری نظام سیاسی است، که تا هنوز کارشناسان این عرصه تعریف واحد ومورد اتفاق از آن نداشته اند، لذا هر خواننده‌ی بخوبی در نمی یابد که مراد از نظام حکوت است یا دولت ویا قوانین حاکم در جامعه ؟بنا بر اهمیت مسأله در حال حاضر برای مردم افغانستان که از نبود یک نظام مطلوب و مشروع رنج می‌برند، نیاز است تا پژوهش مبسوطی دراین راستا صورت گیرد، ودیدگاه شمار بیشتری از صاحب نظران متعلق به جناح‌های مختلف فراهم آید، به ویژه از نمایندگان تحریک گروه طالبان که دراین نبشته دیدگاه آن گروه بازتاب نیافته است.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا