«از کابل تا اسلام آباد؛ خاطرات یک دیپلمات جوان»
خاطرات یک دیپلمات جوان، حکایتهای از فساد، خویش خوری و شبکههای قدرت در وزارت امور خارجه و سفارتهای افغانستان در دوره جمهوریت
نویسنده: مصطفی قدوس
«کتاب از کابل تا اسلام آباد، خاطرات یک دیپلومات جوان» توسط سید اکرم بارز، یکتن از دیپلماتهای جوان وزارت امور خارجه پیشین کشور، نوشته شده است. این اثر شامل خاطراتی از دورههای نوجوانی، تعلیم و تحصیل و حدود 8 سال کار دیپلماتیک در داخل و خارج از کشور میباشد. بارز، جوان مستعد و پرتلاش که در یک خانواده روشن فکر به دنیا آمده و با کوشش و تلاش بی وقفه فردی، با حمایت دوامدار خانواده اش و با استفاده از فرصتهای نسبی ایجاد شده طی دو دهه پسین در کشور، خود را با علم و دانش مسلح میکند وارد وزارت امور خارجه میشود تا برای مردم و کشورش خدمت نماید؛ اما در نهایت، سرنوشت او را به سوی غربت و مسکن گزینی در یکی از کشورهای اروپایی میبرد.
با تعهد، پابندی و تلاش مداوم، نویسنده مکتب را در تالقان و تحصیلات عالی را در رشته دیپلماسی از دانشگاه البیرونی و ماستری را از رشته روابط بین الملل دانشگاه کابل به پایان میبرد. این پایان کار نبوده، بلکه آغاز یک دوره پر از چالشهای زندگی برای او و هزاران جوان دیگر همانند او که همانا بدست آوردن یک شغل مناسب کاری بوده و دست یافتن به آن با گذشتن از هفت خوان رستم میسر میگردید. محدودیت در تشکیلات دولتی، عدم موجودیت فرصتهای کاری در سکتور خصوصی و بی عدالتیها در پروسههای استخدام دستگاههای دولتی و موسسات بین المللی از موارد عمده و اساسی طی دو دهه اخیر در کشور به حساب میرفت که همه ساله هزاران جوان از دانشگاههای داخل و خارج از کشور فارغ و در نتیجه تعداد اندک شامل کار و بقیه راهی مهاجرت و یا هم جذب باندهای جرمی و مخالفین مسلح نظام میگردیدند.
نویسنده ابتدا با وجود تلاشهای فراوان در بدست آوردن یک شغل کاری در کابل و تخار به نتیجه ملموس دست نمییابد که از این رهگذر رنجهای بیشمار را متقبل میگردد، چنانچه در بخش از کتاب تحت عنوان «سرگردانیها و بیکاریها» به این موضوع پرداخته مینویسد که نداشتن وظیفه چطور وی را به یک فکاهی تلخ و رنج آور در میان خویشاوندان و بستگانش مبدل نموده و در یک مورد تخار را به قصد کابل ترک نموده و تصمیم بر آن میگیرد تا این بار صاحب وظیفه نگردد به تخار بر نمیگردد، از دید موصوف در بیست سال دوره جمهوریت، کرسیهای دولتی در تخار میان شبکههای قدرت تقسیم شده بود که زد و بندها، تعاملها و تقابل میان این شبکهها روی حکومت داری خوب، توسعه و امنیت تاثیر منفی گذاشته سبب افزایش فساد اداری، عدم تطبیق قانون و نارضایتی گسترده مردمی گردیده که با گذشت هر روز فاصله میان حکومت و مردم افزایش یافته و در نهایت یکی از عوامل مهم و جدی در سقوط نظام موجودیت شبکههای قدرت و انحصار کرسیهای بود. در نهایت او با پیش گیری صبر و استقامت حدوداً دو سال بعد از ختم دانشگاه از طریق برگزاری امتحان سالانه ورودی وزارت امور خارجه کشور از میان هزاران جوان به این نهاد راه پیدا میکند.
در ارتباط به این موضوع میخواهم یک مورد از تجربه خود را شریک نمایم، در اواخر سال 1395 زمانیکه منحیث معاون ملکی در قوماندانی امنیه تخار کار میکردم به تعداد شش بست ملکی این اداره به امتحان رقابت گذاشته شد که از آدرس اداره مربوط من در راس کمیته استخدام قرار داشتم، یکی از آن، بست 6 مامور توزیع تذکره در مدیریت عمومی ثبت احوال و نفوس واقع در شهر تالقان بود که قبلا شخص به اسم امان الله پیمان به شکل حکمی در آن بست ایفای وظیفه مینمود و شخص متذکره مورد حمایت قاطع محترم محمد فرید ذکی، معاون مقام ولایت قرار داشت.
پروسه امتحان تحریری در تالار کمیسیون اصلاحات اداری سپری و از میان اشتراک کنندگان پنج تن برای مصاحبه شارت لیست گردید، با اخذ مصاحبه و جمع بندی نمرات، یک جوان به اسم بریالی قادری با اخذ 76 نمره در ردیف اول و امان الله پیمان با وجود همکاریهای سیستماتیک بعضی از اعضای کمیته هم در مرحله تحریری و هم تقریری با اخذ 73 نمره در ردیف دوم قرار گرفت که به برداشت من وی ظرفیت اخذ 30 نمره را نداشت، در این موقع نماینده ولایت در ترکیب کمیته محترم داکتر شکیب با اظهار اینکه تحت فشار زیاد قرار دارد نمی تواند پای این نتیجه امضا و کمیته را ترک نمود، متعاقبا من و اعضای کمیته به دفتر محترم اسلام الدین حنیفی ریس اسبق منابع بشری ولایت رفته مشکل پیش آمده را به وی مطرح نمودیم.
حنیفی صاحب ضمن بیان موقف معاون ولایت که گفته است اگر پیمان کامیاب شود خوب در غیر آن نتیجه امتحان برایش قطعا قابل قبول نبوده و پیشنهاد فرد کامیاب شده را که از صلاحیت ولایت میباشد، منظور نخواهد کرد و همچنان پیرامون حساسیتها و درنظر گرفتن ترکیبات قومی در پروسههای استخدام برای من که تازه در این ولایت به کار آغاز نموده بودم،معلومات ارائه نموده علاوه نمود که معاون صاحب شما هنوز در این موارد معلومات و تجربه کافی ندارید، حدود بیشتر از 15 ریاست در این ولایت در اختیار مردمان ولسوالیهای فرخار و ورسج قرار دارند و ایجاب میکند که حد اقل همین یک بست 6 برای یک جوان اوزبیک داده شود و از من خواست که از موقف ام کوتاه آمده و 5 نمره برای پیمان در پارچه جوابات اش اضافه کنم تا منحیث کاندید برنده انتخاب و کاندید برنده قبلی منحیث ریزرف اعلان گردد.
موصوف گفت وعده میدهم من همین بریالی نام را در یکی از بستهای دیگر با استفاده از نمره ریزرفی تعین مینمایم، برای من که بحث تاجیک و اوزبیک بودن در پروسه مطرح نبود و از جانب دیگر کدام شناخت قبلی با بریالی نام نیز نداشته و بعدا فهمیدم که او از فرخار و ورسج نه بل از ساحه نهرچمن تالقان بوده و یک جوان تحصیل کرده و متعلق به یک فامیل غریب که با تکمیل 16 سال تعلیم و تحصیل و سپری نمودن چندین پروسه استخدام در ادارات مختلف تا هنوز موفق به دریافت یک بست 6 نگردیده، بلکه برایم اصول کاری و نتایج برآمده از امتحان معیار ایستادگی ام بود، با ختم سخنان حنیفی صاحب برایش گفتم با حفظ احترام برای معاون صاحب ولایت و جناب شما که من و خودت هم صنف دوره مکتب نیز هستیم.
این داستان شما همانند آن میماند که ما جوانان را شادی ساخته و خود را شادی باز، اگر قرار بر این بود که انتخاب پیمان حتمی باشد چه نیاز بود که ما بستها را به اعلان گذاشته و صدها جوان تحصیل کرده با هزاران امید که با دنیای از مشکلات دست و پنجه نرم میکنند را حاضر تا اینکه پروسه تقرری رسمی فرد مورد نظر خود را بالای آنها تکمیل نمایم پس بهتر بود که از قبل برایم میگفتین تا این بست به اعلان گذاشته نمی شد و شخص مورد نظر شما و معاون صاحب که در همان بست عملا ایفای وظیفه مینماید به کارش ادامه میداد و علاوه نمودم پیام من برای معاون صاحب ولایت منحیث رئیس کمیته این است که اگر آن جوان بی واسطه انتخاب شد خوب و اگر نشد پروسه را خود لغو و نمی گذارم که فرد مورد نظر شما فراشوتی و غیر قانونی انتخاب گردد، بالآخره تصمیم بر آن شد که اوراق و نتایج امتحان مهر و لاک گردد تا اینکه ابتدا به مشکل رسیدگی و بعدا پیرامون آن تصمیم اتخاذ گردد، از دفتر حنیفی صاحب به قوماندانی برگشتم و تازه چند روز از آغاز کار جنرال فقیر محمد جوزجانی منحیث قوماندان امنیه ولایت سپری میشد، موضوع را منحیث آمر مستقیم برایش گزارش داده به دفترم برگشتم و به شخص بریالی نام برای نخستین بار تماس گرفته او را به دفتر خواستم تا اینکه او را بیشتر بشناسم و همچنان جریان موضوع را اگرچند اصول اجازه نمی داد برایش شریک نمودم و محاسبه من در این کار این بود که خواستم بدانم که این جوان چه مقدار توانایی مردمی دارد به فرض اینکه اگر قوماندان امنیه ازین امر حمایت نکند، با استفاده از آن فشارهای لازم بالای ولایت وارد گردد تا در نهایت از این خواست فراقانونی شان کوتاه بیایند، خوشبختانه فردای آنروز قوماندان امنیه موضوع را به جدیت لازم با معاون و رئیس منابع بشری ولایت مطرح و از آنها میخواهد
که از این خواست و فشارهای غیر قانونی بگذرند که به تعقیب آن از حنیفی صاحب تماس دریافت نموده برایم گفت که چه نیاز بود که این موضوع خورد را اینقدر بزرگ بسازی فردا به کمیسیون اصلاحات بروید نتیجه را اعلان بدارید و پیمان اگر شاکی است شکایت اش را ثبت نماید، ازش تشکری نموده گفتم برای من موضوع کوچک نبوده تامین عدالت برای یک جوان تحصیلکرده بی واسطه مطرح بود که باید چنین میکردم، فردای آنروز نتیجه را اعلان نموده و پیمان را در یکی از بستهای دیگر که در مدیریت ثبت احوال نفوس ولسوالی خواجه غار که هیچ یکی از کاندیدان اشتراک کننده نمره معیاری را اخذ ننموده بودند معرفی نمودیم و به این ترتیب به ماجرا نقطه پایان گذاشته شد ولی جناب ذکی معاون والی در برابر من نهایت عقده گرفت و در اولین اقدام برای رئیس سکتوری ولایت که ادمین واتس اپ گروپ روسا ولایتی بود که از آن بیشتر به منظور هماهنگی جلسات اداری و سکتوری استفاده میشد و من از آدرس قوماندانی در این جلسات بیشتر اشتراک مینمودم، هدایت داد که معاون ملکی قوماندانی را از گروپ حذف و منبعد در جلسات شخص قوماندان امنیه و یا هم یک مسول دیگر آن دعوت گردد و تا دیر زمان که با هم سر میخوردیم حتی به سلام ام علیک نمیگفت و روی خود را به مسیر دیگر میچرخاند که در نهایت این عقده با آمدنم در مستوفیت کاهش و در یکی از دورههای پر چالش اخیر با هم نزدیک شدیم و روزانه برایم حدیاقل 5 بار تماس تلفونی میگرفت، یادآوری این موضوع خدای نخواسته کدام عقده شخصی نه بل یکی از صدها حقایق تلخ بر سرنوشت جوانان تحصیلکرده و بی واسطه در تخار میباشد و من شخصا برای همه دوستانکه اینجا از آنها یادآوری نمودم احترام ویژه دارم.
در قسمت دیگری از کتاب، نویسنده با استفاده از چشم دیدهای خود و منابع معتبر، وضعیت وزارت امور خارجه کشور را که یکی از نهادهای بسیار حیاتی بوده در دورههای وزرای مختلف، از جمله ضرار احمد عثمانی، صلاح الدین ربانی و حنیف اتمر را تجزیه و تحلیل میکند. بر اساس تحلیل نویسنده، عدم موجودیت هماهنگی و وحدت نظر به تضعیف نقش این دستگاه در سیاست خارجی کشور منجر شده، استخدام افراد غیر مسلکی و فرمایشی بر مبنای روابط (شخصی، تیمی، قومی) در سطوح مختلف دیپلماتیک عنصر حرفه ی و مسلکی بودن را کاهش، وجود بی عدالتیها در توظیف ماموریتهای دیپلماتیک بیرونی انگیزه و کارایی در دیپلماتان مستعد و بی واسطه را تضعیف و موجودیت فساد اداری
قابلیتها و توانمندی اداره را در رسیدن به اهداف تعین شده ضعیف ساخته است، طوریکه نویسنده یادآور گردیده هر وزیر با خود دسته ی از افراد عمدتا غیر مسلکی و نا آشنا به مسایل دیپلوماتیک را آورده و در موقفهای کلیدی میگماشتند، تقرر گروه از همکاران قبلی ضرار احمد عثمانی از وزارت مبارزه علیه مواد مخدر، گروه از کارمندان تلویزیون نور بواسطه صلاح الدین ربانی و تقرر تعداد از سفرا و مستشاران فرمایشی و غیر مسلکی از جانب حنیف اتمر و حلقات مربوط به ارگ از نمونههای بارز تعینات غیر مسلکی در این ادوار قابل یادآوری میباشد.
از دید من به همان پیمانه که تکنوکراتهای برگشته از غرب به صلابت نظام داری طی دو دهه اخیر ضربه وارد نمودند،نمایندگان اشراف و احزاب جهادی از قبیل صلاح الدین ربانی که خود را همیشه حامی تحقق عدالت اجتماعی، عضو کانون اصلاحات و همگرایی و تحکیم کننده قانونمندی معرفی مینمود و در نتیجه مبارزات سیاسی چندین ساله، تعداد نظیر او به کرسیهای بلند حکومتی دست یافتند در تضعیف نظام و ترویج باند بازی نقش داشته با یک غرور کاذب و متکبرانه عملکرد ضعیف از خود به نمایش گذاشتند. در عوض حواریون آقای ربانی همه روزه از او به عنوان یک قهرمان یاد نموده و گویا یک سر و گردن بالا از همه در برابر زیاده خواهی غنی و حلقات ارگ ایستادگی کرده است، در حالیکه تقرر ناهید ایثار مهره نزدیک به حلقه ارگ را منحیث معین اداری این وزارت که یک روز هم تجربه کار در این دستگاه را نداشت ربانی در ابتدا موافقه نکرد ولی دیری نگذشت که ایثار به خانه جناب ربانی در وزیر اکبر خان میرود و فردای آنروز معرفی میگردد.
اوامر و هدایات ربانی در تعداد زیاد از نمایندگیهای کشور در بیرون مدار اعتبار و قابلیت تطبیق را نداشته، در حالیکه بررسی عملکرد یک وزیر در یک وزارت میتواند بر اساس یک سلسله از معیارات از جمله عملکرد مدیریتی تا ایجاد تحولات و توسعه در بخشهای اختصاص یافته را در بر بگیرند که چشم دیدهای نویسنده کتاب فاصله میان حرف و عملکرد آقای ربانی را از زمین تا ثریا نشان میدهد، زمانیکه من منحیث مستوفی تخار آغاز به کار کردم تعداد از دوستان نزدیک ام در کابل و تخار زمزمههای کردند که به حمایت و همکاری صلاح الدین ربانی به این وظیفه دست یافتم در حالیکه من عضویت هیچ حزبی به شمول جمعیت را نداشتم و از دیدار جناب صلاح الدین ربانی حتی در سطح یک دست دادن در زندگی تا اکنون مستفید نشدم، به اساس همین شایعات در یک مورد در پروسه استخدام یک بست در مستوفیت تخار از دفتر صلاح الدین ربانی دو بار برایم تماس گرفته شد و گفت هدایت جناب وزیر صاحب است تا در قسمت همکاری با یک جوان که پدرش از فرماندهان اسبق جمعیت در تخار است همکاری نمایم، گفتم درست است حتما، ولی با تاسف که نتوانستم هدایت جناب را اجرا نمایم.
در بخش دیگر از کتاب، نویسنده به خاطرات خود از کار در سفارت افغانستان در اسلام آباد پرداخته و به وضعیت سفارت در دوره کاری عاطف مشعل اشاره کرده است. او اظهار میکند که این دوره توام با روابط پرخم و پیچ با پاکستان بوده و نقدهای زیادی به دستگاه دیپلماسی افغانستان در این زمینه دارد. از دید نویسنده تقرر عاطف مشعل، سفیر اسبق افغانستان در پاکستان با گذشته ی کار در بخش کرکیت و برادر لطفالله مشعل که در دوره جمهوریت در موقف سخنگوی ریاست امنیت ملی افغانستان کار میکرد از جانب تیم ارگ یکی از نمونههای بارز افتضاحات در این دستگاه به شمار میرود، نداشتن فهم تخصصی، برخوردهای غیر مسلکی و سلیقوی با دیپلماتها در جلسات کاری و اجراات یومیه و در قضایا مربوط به روابطه با کشور میزبان، تقرر کارمندان مورد نظر محلی در شعبات و سپردن صلاحیتهای کاری به آنها، شریک بودن در تجارت با استفاده از امتیاز وسایط دیپلماتها، ترتیب اسناد جعلی و دستبرد به منابع مالی از بزرگترین دستاوردهای این آقا در دوره ماموریت کاری اش به شمار میرود در حالیکه حضور میلیونها مهاجر افغانستان در پاکستان، سطح بلند روابط تجارتی، اقتصادی و ترانزیتی، وجود مرز طولانی میان دو کشور و موارد مهم دیگر ایجاب میکرد که در این سمت یکی از دیپلماتان برجسته، مسلکی و متعهد به منافع ملی کشور توظیف تا بخش از مشکلات را در روابط سیاسی، تجارتی، مهاجرین و راستای دیگر با استفاده از ابزار نرم دیپلماسی بر طرف و مصدر خدمت برای کشور و مردمش قرار میگرفت.
همچنان عملکرد ضعیف اتشههای کشور در بخشهای نظامی، فرهنگی، مهاجرین، تجارتی و معارف در اسلام آباد با درنظرداشت سطح بلند روابطه میان دو کشور بحث دیگری است که در این بخش به آن پرداخته شده است. چنانچه یادآوری شده که خانم سمینه ودیر اتشه تجارتی در پاکستان که یک خانم پر واسطه بود بیشتر اوقات در کابل بوده، روابطه کاری اش با وزارت تجارت و در مسایل کاری و گزارش دهی با سفارت هیچ نوع هماهنگی نداشت و سفیران به دلایل خاص با او مسامحه میکردند و در نهایت با ختم سه سال کار به دلیل داشتن واسطه قدرتمند در مرکز مستقیم منحیث مذاکره کننده در نمایندگی افغانستان در سازمان تجارت جهانی در ژنیو مقرر میگردد، به همین ترتیب حضور اکبر چخانسوری کاکا و خسرهارون چخانسوری منحیث اتشه مهاجرین که به دلیل کبر سن و مریضی توان و انرژی کار را نداشته نمونه ی دیگر از خیانت و جفا برای بیشتر از میلیونهای مهاجر افغان سرگردان در پاکستان محسوب میگردد.
باری وزارت تجارت تعدادی از بستهای اتشههای تجارتی را به اعلان رقابت گذاشته بود که من نیز در پروسه امتحان آن کاندید و اشتراک داشتم، این وزارت در هماهنگی کمیسیون اصلاحات اداری و پوهنتون افغان-امریکایی به تعداد 160 سوال به زبان انگلیسی ترتیب داده بودند و امتحان در دانشگاه کابل اخذ گردید، ولی بعدا آگاهی حاصل کردم که افراد و اشخاص دارای حمایت قوی سیاسی انتخاب و به کار آغاز نمودند در حالیکه عملکرد خانم ودیر منحیث اتشه تجارتی در پاکستان که یکی از بزرگترین شرکای تجارتی کشور بوده بیانگر موجودیت ضعف و فساد در وزارت تجارت کشور و سفارت افغانستان در پاکستان میباشد.
در یک جمع بندی فشرده میتوان گفت که خاطرات نویسی توسط موظفین خدمات عامه در یک کشور اهمیت زیادی دارد. این اثر با سبک واقع گرایانه و علمی نویسنده، ضعفها و چالشهای دستگاه دیپلماسی کشور را بر اساس مشاهدات عینی خود بیان میکند. مطالعه این کتاب نه تنها برای دوستانی که در دستگاه مرتبط کار و فعالیت داشته اند یا دارند، بلکه برای دانشجویان حقوق علوم سیاسی، کسانیکه برای آینده کشور باور و امید دارند و در کل برای همه علاقمندان دانش و آگاهی پیشنهاد میگردد.