جهاد علمی و خردمندانه
نویسنده: محمدمختار الشنقیطی استاد امور بین المللی در جامعه قطر.
برگردان به فارسی : مولوی عبدالورا ” قیومی”
بشر، جنگی را نميشناسد كه مانند جنگ های پیامبر علیه السلام با کمترین تلفات جانی ومالی چهره دنیا و مسیر تاریخ را تغییر داده باشد. دلیل نتیجه شگفت ( خیره کننده) جنگهای پیامبر علیه السلام این بود که روح جهاد او در رسالت، هدف، اخلاق و احکام تجسم یافته بود.
جنگها در اسلام ضرورت است نه انتخاب، و آنکه بیجهت و متکبرانه بسوی جهاد بشتابد احمق است و هرکه بعد از فرض شدن جهاد از آن فرار نماید بزدل است. اسلام دین شمشیر و دین چوب نیست بلکه دینی است که در پی برپائی عدالت در جنگ و صلح میباشد. اسلام، مسلمانان را از قرار گرفتن در موقف منافقانهای که در فرهنگهای سایر ادیان شائع است دور نگهداشته ، جنگ و درگیری را نکوهش می کند و از خشونت بیزاری جسته و آن را محکوم می کند، درفش دوستی را برافراشته به حفظ خون بی گناهان تاکید دارد.
صلح، یکی از مقاصد بزرگ اسلام و چتر شرعیای است که بر همه مومنان واجب است تا در آن وارد شده و زیر سایه آن قرار گیرند. الله تعالی میفرماید: ” یا أیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة ” [ بقرة : 208]. ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید، همگی [ به جای پیروی از هوای نفس] به تسلیم و اطاعت [ خدا] در آیید.
اما این هدف تحت کنترول هدف بالاتر وبزرگتر دیگری قرار دارد و آن عبارت از عدالتی است که الله تعالی برای تحقق آن پیامبران را ارسال و کتاب ها را نازل نموده و فرمود: ” لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط ” [ حدید: 25] ترجمه : ما پیغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن ( در میان مردم) روان کردیم و با آنان کتابهای ( آسمانی و قوانین ) و موازین (شناسائی حق وعدالت) نازل نموده ایم تا مردمان به عدالت رفتار کنند.
صلح در اسلام، بدون مبارزه با ستمگر و محکم بستن دست او نیست، و غیر آن، خوابهای شیرین و داستانهای بدی است که ساده لوحانه در چیزهایی ستائیش می شود که ندارد و قانون عملی برای زندگی شده نمی تواند. اگر خدا جهاد را بر بندگان فرض نمی کرد، چشم ستمگران با دیدن گردنهای فرو افتاده مظلومان روشن می گردید.
اسلام، اختلاف دین را توجیه شرعی برای جنگ و قتال نمیداند، از این رو جهاد در اسلام به معنای جنگ و قتال با کافر نیست بلکه جنگ با ظالم است ، خواه [ آن ظالم] مسلمان باشد یا کافر. این موقف اخلاقی توأم با عدالت و آزادی، در برابر ظلم و قهر است. پس مجاهد کسی است که باظالم بخاطر ظلم او می جنگد نه بخاطر عقیده و مذهب او.
محمداقبال شاعر وفیلسوف راست گفته است که : « دین بدون قوت فلسفه محض است».
حمایت و پشتیبانی [ مظلومان در برابر ستمگران] سنتی از سنتهای خدا در زندگی بشر است که به گواهی نص قرآن [ از ظالم ] در فساد جلوگیری می کند: ” ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ” [ بقرة : 251] ترجمه: اگر خدا برخی مردم را توسط برخی دفع نمی کرد، زمین را حتما تباهی فرا می گرفت.
عدل و آزادی از راه وعظ و اندرز برای سمتگر که از ظلم دست بکشد، تحقق پیدا نمی کند، بلکه با فراهم کردن قناعت مظلوم به دست می آید که حق خود را از چنگ ظالم بیرون کشد. هیچ گروهی مانند کسانی که زندگی شان را در گرو حق، عدالت و آزادی قرار داده اند، به انسانیت خدمت نکرده و در مسیر زندگی بشریت اثرگذار نبوده است.
اسلام ، جواز قتال را در سه چیز محدود ساخته است:
اول – حق دفاع از نفس و رفع ظلم از دوش آنها می باشد. این حق از دو آیتی که برای بار اول در خصوص جهاد نازل شده بدست میآید: ” أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و إن الله علی نصرهم لقدیر. الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق إلا أن یقولوا ربنا الله ” [ حج : 39 و40] ترجمه: به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل شده، اجازه [ دفاع] داده شده است. به این دلیل که مورد ستم قرار گرفته اند. وبی تردید خدا بر یاری آنان تواناست. همانهائی که به ناحق از دیارشان اخراج شده اند، تنها به این [ گناه] که می گویند: صاحب اختیار ما خداست.
سپس به تائید آنها آیت دیگری نازل گردید : ” وما لنا ألا نقاتل فی سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و أبنائنا ” [ بقرة: 246]. ترجمه : ما را چی می شود که در راه خدا پیکار نکنیم؟ حال آنکه از دیار مان و فرزندان رانده شده ایم.
دوم – کمک و دستگیری مستضعفین ناتوانی که قدرت دفاع از خویش را ندارند: ” وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیراً” [ نساء: 75] ترجمه: و شما را چه می شود [ چه بهانهای دارید] که در راه خدا و [ برای نجات ] مستضعفانی [ ستم زدگانی ؛ که به ضعف و ذلت کشیده شدهاند] از مردان و زنان و کودکان که [ در استغاثه به درگاه خدا ] می گویند: پروردگارا، ما را از این شهر [ مکه] که اهلش سمتکارند خارج کن [ نجات ده] وبرای ما از جانب خویش سرپرستی [ رهبری] بگمار و برای ما از جانب خویش یاوری قرار ده.
سوم – آزادی عبادت ” بندگی ” برای همه را بدون جبر و اکراه تضمین می کند تا “دین” خاص برای خدا باشد: ” ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع وبیع وصلوات ومساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً ” [ حج: 40] ترجمه: و اگر خدا [ در نظام طبیعی و تشریعی خود] برخی مردم [ ستمگر] را توسط برخی [ مدافعان حقوق مردم] دفع نمی کرد، بی تردید صومعهها و دیرها و کنیسهها ومساجد، که نام خدا در آنها فراوان یاد میشود، ویران میگردید.
اجبار در دین مردم را از کفر به نفاق منتقل میسازد، در حالی که درجه نفاق پست تر و بدتر از کفر است: ” إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار” [ نساء: 145]. ترجمه: بی گمان منافقان [ که فریبکارانه نقش بازی میکنند] در پایین ترین طبقات دوزخ اند و هرگز برای آنان یاوری نمییابی.
دین اسلام تمام جنگهایی را که بخاطر رفع ظلم صورت میگیرد ، جهاد گفته است، پیامبر علیه السلام فرمود: ” من قتل دون ماله فهو شهید، و من قتل دون أهله ، او دون دمه، أو دون دینه، فهو شهید” (ابوداود بسند صحیح) ترجمه: کسی که در دفاع از مالش کشته شود شهید است، کسی که در دفاع از اهلش کشته شود، یا در دفاع از خونش، یا در دفاع از دینش ، اینها شهید اند.
وفی روایة ” من قتل دون حقه فهو شهید” ( ابویعلی بسند حسن) ترجمه: و در یک روایت : ” کسی که در دفاع از حقش کشته شود شهید است:
وفی روایة اخری ” من قتل دون مظلمته فهو شهید” ( أحمد والنسائی بسند صحیح) ترجمه: و در روایت دیگر گفته شده : ” کسی که در دفاع از ظلمی که بر او میشود کشته شود شهید است.
و فی روایة ” دون مظلمة ” بلا اضافة ، وهو ما یجعل المعنی أعم وأتم، فیشمل مظلمة النفس ومظلمة الغیر.
و در روایت دیگر آمده: ” کسی در برابر ظلم کشته شود. بدون نسبت ( ظلم بر نفس یا به غیر نفس) و این چیزی است که معنای ( مراد ) را عام و کامل ساخته و شامل ظلم بر نفس و غیر نفس میشود.
پس ” جهاد” برخاسته از موضع اعتقادی در برابر کفار نیست بلکه موقف اخلاقی در برابر ستمگران است، برخلاف آنچه برخی از گروههای اسلامی مشتاقند که امور عملی را در قالب اعتقادی بیارایند. دین اسلام ، اختلاف دین را جواز شرعی برای جنگ نمیداند، پس جهاد در اسلام به معنای جنگ و قتال با کافر نیست بلکه جنگ با ظالم است خواه مسلمان باشد یا کافر. جهاد موقف اخلاقی در پرتوی عدل و آزادی است که برضد ظلم و چیره شدن با زور قرار دارد. مجاهد کسی است که با ظالم به خاطر ظلم آن میجنگد نه به خاطر عقیده و یا مذهبش. روی همین جهت قتال با باغی مسلمان ، بستن راه هجوم مسلمان و گرفتن دست ستمگری مسلمان، همان جهادی است که اسلام به آن دستور داده است.
نصوص محکم قرآنی در خصوص محدود ساختن جنگ در دایره دفع تجاوز و هرچیزی که ماورای آن به حیث تجاوز اعتبار داده می شود صراحت دارد: ” و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ولا تعتدوا إن الله لا یحب المعتدین ” [ بقرة: 190] ترجمه: در راه خدا با آنان که به جنگ شما برخاستهاند بجنگید و[ لی از حد] تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد.
اما مراد آن عده نصوصی که راجع به جنگ با ” کفار” یا جنگ با مردم ” ناس” بدون تعیین، وارد شده این است که حرف ( الف لام) تعریف [ ال ] عهدی است نه استغراقی، و آن ( کلمات) از جمله (الفاظ) عام است که از آن معنا و مفهوم خاص اراده شده و سیاق زمان و مکان آن را خاص کرده اند، زیرا سیاق آیت، از کفار و مردمی سخن میگوید که جنگ بین آنها و مسلمانان در آن روز مشروع بوده و بزرگترین جواز برمبنای دلایل سه گانه مزبور در آن وجود داشته، و آن جنگ بر اساس معادله عدل وظلم بوده نه براساس معادله ایمان و کفر.
دیکتاتوران و حامیان بینالمللی شان نسیم روح افزای بهاری را نپذیرفتند، چون امروز روح جهاد در کالبد امت به گونه ای که در تاریخ نزدیک بیمانند است ، زنده شده است مجبور اند تند بادهای شدید خزانی و سردیهای زننده زمستان را تحمل نمایند.
آنانکه در شرایط کنونی باور به جنگ بیقید و شرط با کفار دارند – از جمله کسانی اند که فرق واژههای عهدی و استغراقی نصوص جهادی را تمییز نمیکنند – یا به تأمل و اندیشه در لسان عرب و ظرافتهای استعمال آن را اهمیت نمیدهند ویا از تفاصیل تجربه نبوی که شامل رفتار و تعامل او با قبایل عربی بت پرست، معاهدات با یهود مدینه، نصارای نجران و آتش پرستان هجر میشود، اطلاعی ندارند که به موجب آن گروههای سه گانه با در نظرداشت حفظ ادیان خویش که در مخالفت به دین اسلام قرار داشت، به بخشی از شهروندان دولت اسلامی در عصر نبوی درآمدند.
پیامبر علیه السلام به آشتی کفار شامل در پیمان صلح اکتفا نکرده بلکه از آنان در موارد متعدد سیاسی ، امنیتی و دعوتی از افرادی چون ابوطالب، مطعم پسر عدی، عبدالله پسر اریقط، صفوان پسر امیه و معبد الخزاعی … و از دولتها مانند حبشه و از قبائل مانند خزاعه، استعانت خواست. ابن هشام گفته : زمانی که پیامبر علیه السلام در مکه بودند، مسلمان و کافر خزاعه صاحب اسرار او بودند و چیزی را از ایشان (پیامبر علیه السلام) مخفی نمیداشتند. (سيرة ابن هشام 2/312).
کسانی امروز به عمومیت بخشیدن جنگ براساس فقه امپراتوری به ارث رسیده فریفته شده اند، فقهی که به روش تاریخی جنگ همه در برابر همه نشاندهی شده است. در آن زمان خطوط اساسی فاصله در میان امپراتوری ها همان خطوط دینی بود. اگر این فقه امپراتوری را به نصوص وحی و تجربه نبوی رجعت می دادند و با وحی و تجربه نبوی به دور از اثرات تقلید، مورد داوری قرار می گرفت، ضعف و خلل تعمیم جنگ و دوری از روح اسلام و ارزش های بزرگ مانند عدالت و آزادی برملا می شد.
ملت ما شکیبا و سپاسگزار است اما استبداد و حامی بین المللی شان وحشیانه برای تذلیل امت تلاش کرده مجبور می سازند تا دست به سلاح ببرند. مقوله قدیم عربی است ” از خشم شخص بردبار بترس” حرکت پرشکوه چهارگانه بهارعربی نشان داد که انقلاب ضد استبدادگران فاسد گاهی صلح آمیز بوده می تواند اما انقلاب در برابر قاتلان خونریز جز با قوت نظامی ممکن نیست. چنانچه این سالها نشان داد که مردم با شکستن بندهای ظلم تاکید دارند؛ هرچند قربانیهای بزرگ تقدیم کنند. استبدادگران و حامیان بین المللی شان نسیم روح افزای بهاری را نپذیرفتند اکنون بعد از زنده شدن روح جهاد در فکر و ذهن مردم بگونه ای که تاریخ مانند آن را به یاد ندارد، در برابر بادهای تند خزانی و سرد زمستانی قرار گرفته اند.
با این حال گاهی از این نیروی عظیم برای براورده شدن هدف نامطلوب ، برداشت ضعیف از شریعت و سیاست ناسنجیده استفاده سوء صورت می گیرد. عزم راسخ و آمادگی برای شهادت در راه خدا از عمق شرعی ، انظباط اخلاقی، ومدیریت و برنامه ریزی موثر بی نیاز نیست. هرگاه اخلاق و ارزشهای مجاهدین نسبت به اخلاق و ارزشهای ستمگران شریفتر و گرامی تر نباشد؛ جنگ از درگیری بین ظالم و مظلوم به سوی جنگ بین دو ظالم تغییر جهت می دهد. اگر مجاهدین دیدگاه و استراتیژی روشن وثمر بخش نداشته باشند، قربانیهای شان به خودکشی در آستانه گمنامی و نابودی می انجامد.
ما در شرایط کنونی نیاز شدید به احیای سنتهای جهاد، بیان رسالت اخلاقی جهاد و حکمت سیاسی آن با روشهای معاصر داریم. روی روش مرتبط به انقلابهای امروزی جهان عرب اکتفا می کنیم ، و به امید اینکه در تلاشهای بعدی با کمک خداوند متعال موضوع را گسترش دهیم.
اول – علت و ملاک جهاد در اسلام منحصر به رفع ظلم است. مصلحت نیست که مجاهدین مبارزه شان را به زبان صریح اعتقادی صورت بندی کنند و آن عبارت از جنگ بین کفر واسلام و ولاء وبراء می باشد. بدون شک آنگونه که بیان کردیم، دین اسلام تمام جنگهایی را که به منظور برداشتن ظلم صورت گیرد، جهاد گفته است. لذا انقلابهای آزادی بخش ملی و انقلابهای آزادی بخش سیاسی – مثل بهار عربی – از بزرگترین جهاد شمرده می شوند، زیرا آنها جنگهایی بر ضد استعمار و استبداد اند که هردو چنگال شان را بدون حق در خون، مال و حقوق مردم فرو برده اند.
عزم راسخ و آمادگی برای شهادت در راه خدا از عمق شرعی ، انظباط اخلاقی، ومدیریت و برنامه ریزی خوب بی نیاز بوده نمی تواند. اگر مجاهدین دیدگاه و استراتیژی روشن وثمر بخش نداشته باشند، قربانیهای شان به خودکشی در آستانه گمنامی و نابودی می انجامد.
از بزرگترینهای جهاد این است که جماهیر تودههای ملت برای دفاع از آزادی، کرامت، حقوق بشری، سرمایههای برباد رفته، و سرزمینهای تاراج شده شان قیام به جنگ کنند. لازم نیست مردم [ برای دفاع از جان، مال و حقوق شان] درفش دینی را برافرازند تا جنگ شان جهاد شمرده شود، بلکه جنگ زیر پرچم کشور، کرامت، آزادی و استقلال نیز ممکن است، بدون اینکه به معنای جهاد و خدایی بودن آن خلل وارد شود. از این رو اعلای حق و عدالت در نفس الامر اعلای کلمة الله شمرده می شود. کنار گذاشتن اصطلاح کفر و اسلام در اثنای صف بندی شهروندان کشور – اعم از مسلمان و غیر مسلمان – بر ضد متجاوزان خارجی و ستمگران داخلی، مصلحت را چند برابر افزایش می دهد، چه اعتبار به مقاصد و معانی است نه به الفاظ و مبانی. بافضیلت ترین مجاهدان در انقلابهای معاصر عربی، کسانی اند که از روی ایمان داری و طلب ثواب برای آزادی مردم جهاد می کنند نه برای رسیدن به حاکم شدن بر مردم، ونه برای بینش دینی و دغدغه سیاسی.
دوم – جهاد در برابر استبداد، کار گروهی است که نیاز به استحکام وحدت و تنظیم صف دارند. شکست ستمگران و بر پائی دولت بر مبنای آزادی و عدالت، سخت تر از آن است که پیش قراولان جهادی به آن دست یازند. هرگاه انقلابها به سوی نیل به اقتدار و فرمان روایی مردم و حکومت کردن برمبنای آزادی و عدالت برپا شود، برای رسیدن به آن پیش قراول منظم حزبی یا ایدولوژی کافیست، زیرا آنان برای آزادی ای تلاش می کنند که جز بر شانههای مردم اقامه نمی شود.
حمله بر متجاوزان خارجی و انقلاب بر ستمگران داخلی هرگز به پیروزی نمی رسد مگر در زیر پرچم واحد، که افتراق و پراگندگی امت را جمع کند و آزادگان را روی هدف آزادی و عدالت برای همه توحید نماید.نعمت جهاد در زمان کنونی در برابر استبداد به نتیجه نمی رسد مگر این که موج مبارزه آنگونه که حرکات جهادی بر ضد استعمار بود، جمعی و همگانی شود، این چیزی است که جامعه شناسان سیاسی آن را ” توده انتقادی ” می خوانند. پس جهاد به معنای تلاش امت است نه گروههی یا طائفه ای ، نخبه ای و … . گروههای جهادیای که از مردم جدا افتاده اند، خویشتن را نسبت به مردم بهتر می پندارند، و مردم را به ارتداد، بدعت و انحراف متهم می کنند، آینده ندارند. بعضی این گروهها توانستند طلیعه بهار عربی قرار گیرند، اما بهار عربی به سبب تنگنای افق شرعی و سیاسی به بار دوش شان تبدیل شد.
سوم – جنگ با حاکمان ستمگر، برای انقلابیون مجاهد اجازه شرعی و سیاسی برای استحقاق حاکمیت مردم برخلاف میل و رضایت شان نمی دهد. هدف نهایی انقلابها آزاد سازی مردم است نه حاکم شدن بر آنان، لذا مجاهد حق ندارد به دلیل داشتن سابقه جهادی خویشتن را حاکم مردم گرداند. حاکمیت در اسلام شورایی است و مردم حق دارند که حاکم شان را از مجاهدین انتخاب کنند و حق دارند از غیر مجاهدین انتخاب نمایند که در رسیدگی به امور مردم اهلیت بیشتر داشته باشد. داشتن هنر جنگی به معنای شائستگی سیاسی نیست، گاهی دیده شده که بهترین دلاوران جنگی بدترین سیاست گران بوده اند، برای هر فن مردانی است و هرچیز به جهتی توفیق خواهد یافت که بران خلق شده است.
از خطاهای شرعی و سیاسی این است که حرکت جهادی خودش را حاکم امت قرار دهد و در رسیدگی به امور مردم راه خودکامگی در پیش گیرد، از اصل قرآنی شورا تجاوز کرده، ظلم را جا گزین ظلم کند. آیا ظلمی بزرگتر از این بوده می تواند که یک گروه کوچک دست خویش را به تمام امور زندگی مردم بدون رضایت شان دراز کند، یا یک فرد خود را به عنوان خلیفه (امیرالمومنین) بر یکنیم ملیارد مسلمان بدون مشوره آنان بگمارد؟! چه بیهوده و زشت است که جنگجوی ضد استبداد، خود مستبد می شود؟.
بلی ، سپاهی ورزیده و با استقامت، حق دارد فرماندهی لشکر را در اثنای جنگ و محاربه و نبود قیادت در میدان جنگ بدون تفویض به دوش گیرد. خالد بن ولید این کار را در غزوه موته ، بعد از شهادت فرماندهان سه گانه انجام داد و امام بخاری بابی را [ در کتاب خویش] تحت عنوان ” باب در بیان حالت کسی که در اثنای جنگ و ترس غلبه دشمن، بدون انتخاب دیگران، سرلشکری را بدوش گیرد” گشوده اما این حالت جنگی خاص است که عام ساختن آن از لشکر به مردم، ونقل آن از ساحه جنگی به ساحه زندگی عادی مردم ممکن نیست. اما کسی که مسوولیت امور مردم را در غیر حالت جنگی، بدون گزینش مردم، به دست گیرد، از بنیادی ترین ارزش های سیاسی اسلامی تجاوز نموده و با شریعت اسلامی به نیت خدمت آن ، مخالفت کرده است.
چهارم – موارد یاد شده به این معنا نیست که ما از مجاهدین امر ناممکن بطلبیم، یا به معیارهای فرشتگان داوری شان کنیم ، آنان بشر اند، کار درست را انجام می دهند و گاهی خطا می کنند، احتمال خطا در رای مانع اجتهاد، و احتمال خطا در عمل مانع جهاد نمی شود. اما گناه عمدی اشتباه نیست، اصرار به باطل بعد از روشن شدن “حق” گمراهی است. مجاهد بالاتر از نقد نیست، بلکه اگر خطا کند تصحیح اشتباهش، و اگر گناه کند بیزاری جستن از گناه او واجب می باشد.
جنگ با حکام ستمگر، برای مجاهدین انقلابی ، مشروعیت سیاسی و حق خودکامگی حکومت کردن بر مردم را به خلاف میل شان نمی دهد، چه هدف نهائی انقلاب آزادی مردم است نه حکومت کردن بر آنان، و مجاهدین را نمی سزد که خویش را به دلیل سابقه جهادی حاکم مردم مقرر نمایند.
مجاهدین زمان ما، نزد خدا و رسول علیه السلام گرامی تر از خالد بن ولید نیستند، در حالی که پیامبر علیه السلام از عملکرد خالد سه بار بیزاری جسته فرمود: “اللهم إني أبرأ إليك مما فعل خالد” ثلاثا (صحيح البخاري). ترجمه : ” ای پروردگار من از آنچه خالد انجام داده به سوی تو بیزاری می جویم”
رجوع به حق، بهتر از تداوم در باطل بوده و بهترین اشخاص برای رجوع به حق مجاهدین اند، زیرا مجاهد روح خود را در گرو گذاشته و نسبت به دیگران برای مشروع ساختن و سیله و هدف شائسته و حریص می باشند تا الله جهاد شان را قبول فرماید. در حدیث آمده : “إن الله طيب ولا يقبل إلا طيبا” (الترمذي بإسناد حسن). خدا پاک است جز پاک را نمی پذیرد.
قدر مسلم این است که خطاها و اشتباهات مجاهدین – هرچه بزرگ باشد – توجیه شرعی برای تعطیل جهاد نیست. پیامبر علیه السلام از عملکرد خالد بیزاری جست و اشتباه او را با پرداخت دیت مردگان جبران کرد، ولی خالد را در زمره سر لشکران مسلمانان باقی گذاشت. زمانی که عمر برای ابوبکر صدیق به عزل خالد مشوره داد، به رغم انتقاد و مواخذه ای که نسبت به خالد داشت ، او را در سر لشکری ابقا کرده گفت : ” چی کسی جزای خالد را به من خواهد داد ؟ ” (ابن حجر، الإصابة، 2/218).و در جمله دیگر ابوبکر گفت: ” به خدا قسم شمشیری را که خدا بر دشمن آخته، در غلاف نمی کنم”. (مصنف ابن أبي شيبة، 5/547).
ابوبکر صدیق نه کردار خالد را تصدیق کرد و نه او را برائت داد، اما تصویر کلی وضعیت را در نظر گرفته تصمیم گرفت تا امت را به دلیل تصحیح اشتباهات جزئی خالد در برابر خطر موجود بی سرنوشت رها نکند. و این گونه تصمیم ، یکی از ابواب فقه سیاسی می باشد که روش دقیق در آن پیش بینی شده است.
هرچه باشد، مجاهدین مسلمان امروز کمبود عمل و فداکاری ندارند، نقصان شان در تبین و روشنگری شرعی و سیاسی است ، خداند متعال می فرماید: “يا أيها الذين آمنوا إذا ضربتم في سبيل الله فتبينوا” (سورة النساء، الآية 94). ترجمه: ای كساني كه ايمان آورده اید، هرگاه [ برای مقابله با دشمنان] در راه خدا گام برمی دارید [ به سفری جنگی می روید، ] پس به دقت بررسی کنید [ و کاملا بر مواضع اعتقادی طرف مقابل آگاه باشید]
مجاهدی که در جست و جوی مرگ است، ترس وفرار از بزرگترین و خشن ترین ارتش دنیا در فکر و اندیشه او گناه تلقی می شود، اما اشتباهات و گناهانش او را به شکست مواجه می سازد، در صورتی که جهادش مبتنی بر بینش شرعی و خرد سیاسی باشد، او را از شکست مصون می دارد.
محمد مختار الشَنقيطي أستاذ الشؤون الدولية بجامعة قطر