اکثریت «نیچه» را با اعتقاداتش میشناسند و از گفتههایش او را قضاوت میکنند. تعدادی نیز از او پیروی میکنند. اما نیچه کیست و چه اعتقاداتی داشت؟
نیچه اعتقاد داشت که هیچ حقیقت مسلمی وجود ندارد و هر چیزی را ما میتوانیم به چالش بکشیم و راجع به هر موضوعی بپرسیم. بر اساس اعتقاد نیچه، باید سوال پرسیده شود.
امروزه خیلی از حرفهایی که راجع به نیچه میشنویم، از دید شنونده کلیشهای و افراط به نظر میرسد؛ اما در دوران او این حرفها بیهوده نبود و یک طرح جدید داشت شکل میگرفت. در زمان او، نظامهای مستبد حاکم بودند که حقوق چندانی به انسان قایل نبودند. حق پرسیدن سوال وجود نداشت و مردم باید همان قوانین وضعشده از سوی شاه یا کلیسا را بدون هیچ ممانعتی میپذیرفتند. ایجاد تغییر در آن جوامع، ناممکن مینمود و حتا از ایجاد فکر تغییر نیز جلوگیری میشد.
درست در همان موقع نیچه داشت یک طرح تغییر ایجاد میکرد. او از مردم میخواست که خاموش نمانند و سوال بپرسند یا هم دستورات را به چالش بکشند. او میگفت که چرا هر موضوعی مورد قبول قرار گیرد؟ اما همه از حرفهای او سوءبرداشت داشت؛ شماری در عالم نفهمی و شماری هم از روی قصد.
نیچه با همین تفکراتش باعث شد در آینده، نسلهایی شکل بگیرند که جامعه امروزی را تشکیل بدهند. شخص خودم در عالم نفهمی «نیچه» را تا قبل از مطالعه در مورد تفکراتش، یک آدم غیرقابل احترام میشمردم. جملاتی به نقل از نیچه از دوستان اهل فرهنگ شنیده بودم که مرا از خواندن آثارش باز میداشت. یکی از آن جملات سانسورشده که در همهجا سر زبانها است، این جمله است: «خدا مرده است». معمولاً از این جمله بسیاری استفاده میکنند، مخصوصاً گروههای بیخدا که تعبیر کاملاً اشتباه از نیچه دارند و او را یک خداناباور یا همان آتئیست معرفی میکنند. حالآنکه این جمله نیچه اشاره به خداناباوری یا ملحد بودن وی ندارد. این جمله تقطیع شده از یک جمله بزرگتر است. جمله اصلی این است:
خداوند مرده است!
او مرده است!
و ما او را کشتیم!
چگونه خود را تسلی خواهیم داد؟
قاتل قاتلان…
در حقیقت «نیچه» مرگ خدا را جشن نمیگیرد، بلکه از اینکه مردم جامعه ایمانشان را از دست میدهند، ابراز نگرانی میکند. حالا این ایمان میتواند به خدا باشد و یا یکسری اصول اخلاقی.
طرز نگرش نیچه را میشود از کتاب «لطفاً کتابهایم را نخوان» بهتر درک کرد. در حقیقت این کتاب همان نامههای نیچه به مادرش است که پس از جمعآوری در قالب کتاب به چاپ رسیده است. در همین کتاب ما با شخصیت اصلی او آشنا میشویم و به این باور میرسیم که افراد نباید فقط به روخوانی از آثار نیچه، او را قضاوت کنند، بلکه پشت تفکرات او میتواند معناهاییدر حد تغییر یک جامعه، کشور و… جا داده شود.
احساس عاطفی این ابرمرد را نسبت به مخلوقات روی زمین از واکنشش به اسب که روی جادههای ایتالیا از دست صاحبش شلاق میخورد، میتوان درک کرد. نیچه روزی در حالت بیماری به جادهای در ایتالیا قدم میزد. دید مردی اسبش را شلاق میزند. مرد را کنار زد و اسب را به آغوش کشید و جمله بهیادماندنیاش را گفت: «من تو را درک میکنم.»
نیچه در پایان عمرش گوشهگیر، ساکت و دچار زوال عقل شده بود. مردم همانند سوء برداشت از تفکراتش، این حالت او را به بیماریهای ناشی از تفکرات فلسفی خیلی بزرگ و یا بیماریهای غیرقابل درمان ربط میدادند. وی در همین وضعیت از دنیا رفت.
وقتی آثار او را میخوانیم و در مورد زندهگی غمانگیز این نویسنده مشهور بیشتر میدانیم، پی میبریم این مردم و اطرافیانش بودند که روان و آرامش او را به خاطر قضاوتهای بیجا از تفکراتش گرفتند و او را خاموشانه از بین بردند. آثار نیچه پس از مرگش بهشدت گسترش پیدا کرد و تقریباً به تمام زبانهای دنیا ترجمه شد. حتا پس از مرگ او، برداشتهای نادرست از آثارش دریغ نشد و همه طبق برداشت خود از آن استفاده کردند. هر کسی براساس منافع خود از تفکرات او استفاده میکرد، حتا خواهرش الیزابت.
الیزابت پس از مرگ نیچه بعضی از آثار وی را به چاپ رساند و از تفکرات ملیگرایانه وی، به نفع آلمان نازی استفاده کرد. او گفت که نیچه معتقد است نژاد آلمانی آریایی، نژاد برتر کره زمین است. پس از خواندن آثار نیچه اما بهصورت دقیق پی میبریم که چنین چیزی تفکر نیچه نبوده، بلکه خواهرش از این موضوعات به نفع جریان خود استفاده میکرده است.
پس از مرگ نیچه، آثار او وارد دانشگاه و کلیسا شد و از آنها تفکرات ملیگرایانه و افراطگرایی نیز تدریس میشد، در حالی که چنین تفکراتی از نیچه نبود؛ زیرا در هیچیک از آثار وی ما با ملیگرایی افراطی روبهرو نمیشویم. پس میشود گفت که در این مورد هم از آثارش سوء برداشت و یا استفاده سوء شده است.
برخی افراد دلیل وقوع جنگ جهانی اول را تفکرات ملیگرایی افراطی میدانند، تا جایی که این جنگ را به تفکرات ملیگرایی افراطی از آثار نیچه نسبت میدهند. به این نکته هم پس از مطالعه دقیق آثار نیچه پی میبریم که این باور از دل تدریس اشتباه آثار نیچه بیرون میآید. حتا زمانی که «رایش سوم» به قدرت رسید، گروههای حزب نازی یا همان گروههای فاشیستی، از جملات سانسورشده نیچه در پوسترهای تبلیغاتیشان استفاده میکردند که کاملاً جملات تقطیعشده و بدون تفسیر بود. یک جمله مثل «خدا مرده است» را گرفته و از آن استفاده میکردند، در حالی که آن هم اشتباه بود. به همین دلیل خیلی دلیل وقوع جنگهای جهانی اول و دوم را تفکرات «نیچه» میدانند، در حالی که پس از خواندن آثار وی بهصورت دقیق، تفکراتش را خیلی متفاوت درمییابیم.
به همین شکل زمانی که آثار نیچه از مرزهای اروپا به سوی جهان دیگر روانه شد، برداشتهای منفی از این تفکرات بیشتر و بیشتر میشد. از جمله پرونده سال ۱۹۲۴ «لوپ و لئوپول» دو جوان امریکایی که پس از خوانش آثار نیچه فردی را به قتل رساندند. مردم به این باور رسیدند که آثار و تفکرات نیچه ذهن جوانان را به سوی افراطگرایی سوق میدهد و سبب ارتکاب چنین جنایات میشود، در حالی که آثار و تفکرات نیچه نشاندهنده چنین موردی نیست.
به رغم تمام این انتقادها، تفکرات نیچه تا امروز بهشکل درست یا نادرست آن ادامه دارد. به اعتقاد برخی افراد و کسانی که آثار و تفکرات نیچه را بهدرستی میخوانند و درک میکنند، تمدن امروزی بهخصوص اروپا، که در قرنهای بیست و بیستویک تجربه شد، برگرفته از نکات برجسته تفکرات فریدریش نیچه است. امروزه بسیاری از تفکرات نیچه برای انسانها شکل کلیشهای پیدا کردهاند؛ چون زمانی نیچه این مسیر سخت و ناهموار را طی کرد. امروزه ما درباره خیلی از مواردی که در اطراف ما هست، سوال میپرسیم و هر چیزی را نمیپذیریم. نیچه به ما یاد داده تا انسانی زیست کنیم، حق خود را از ظالمان مستبد بخواهیم و در مورد نحوه زندهگی خویش تصمیم بگیریم. چه بخواهیم چه نخواهیم، ما در جهان نیچه زندهگی میکنیم؛ جهانی که با الهام گرفتن از آثار این نویسنده، تغییرات چشمگیری را در خود به وجود آورده است.
منابع:
- برند مگنوس، فریدریش نیچه، دانشنامه بریتانیک.
- من دینامیت هستم، سو پریدو.
- فراسوی نیک و بد، فریدریش نیچه.
- آرمان، کانال تلگرام دیپ پادکست.
برگرفته از 8صبح