جاذبههای جنونانگیز خشونت
پرسش: داعیه گروههای خشونتگرا و عصیان گر دارای جاذبههایی هستند که جوانان را به خود میکشانند. این جاذبهها را در کدام عناصر میتوان یافت؟
پاسخ: گروههای جنگجو، داعیههایی را طرح می کنند و شعارهایی را سر میدهند که در حقانیت آن کمتر کسی میتواند شک کند. یکی از این شعارها وحدت جامعۀ اسلامی و تأسیس خلافت بوده است. در تاریخ مسلمانان کمتر برههای را میتوان یافت که دستگاه خلافتی در یکی از گوشههای آن نبوده تا آنکه کاخ قدرت سلسلۀ آل عثمان فرو ریخت و در جهان چیزی بنام خلافت باقی نماند. پس از سقوط آن دستگاه، داعیۀ خلافت خواهی از قلب شبه قارۀ هند تا کرانه های اتلانتیک در غرب آفریقا گسترش یافت و بیشترین کسانی که شعار این داعیه را بلند نمودند درک درستی از تحولات سیاسی دنیا نداشتند. گروههایی چون قاعده و داعش و طالبان از مسیر همین داعیه وارد جامعه شده و به بسیج جوانان پرداختند ولی آنها بهجای آنکه قدمی در جهت وحدت مسلمانان بردارند، حکومتها و ملت های مسلمان را بگذار که آن ها حتی با برادران همفکر خودشان وارد جنگ شده و زخم دیگری بر جسد امت اسلامی گذاشتند. ما هم برای تحقق آرمانهای بزرگی در این چهل سال با همدیگر جنگیدیم. این جنگ در برابر داود خان شروع شد که هیچ توجیه دینی، سیاسی و عقلی نداشت و باز این جنگ در برابر حکومت کسانی ادامه یافت که در برابر داود تمرّد ورزیده بودند بدون آنکه این جنگ کوچکترین توجیهی داشته باشد. در کشور محاط به خشکی و جامعۀ جنگ زده ای که از یکسو دهان میلیونها یتیم و بیوۀ آن از گرسنگی باز بوده و نان میطلبد و از سوی دیگر بیکاری و بی برنامگی بیداد میکند، در چنین وضعی، آسان ترین راه تأمین معیشت خود و خانواده، چیزی جز برداشتن سلاح نمیباشد؛ پیشهای که نیاز به مهارت و سرمایه و پشتکار نداشته؛ یک سلاح و یک روح عقده مند و ماجراجو، عناصر اصلی آن را تشکیل میدهند.
ما امروز با صدها هزار جوان مسلح روبرو هستیم که از میلۀ تفنگ نان میخورند و هیچ کاری جز جنگیدن بلد نیستند و برای این جنگ دهها دلیل هم دارند. آنها با خود میگویند: سلطۀ سیاسی و نظامی کشورهای غربی بر سر زمینهای مسلمان و اعمال این سلطه به شکل برهنه و رسوای آن را نمی توان بیپاسخ ماند. وقتی سربازی خارجی دارای چشمان آبی و موی سرخ و زبان خارجی وارد دهکده ای می شود و زنان و دختران آن را بازرسی و تلاشی میکند، جوانی که شاهد این وضع است نمیاندیشد که چه چیزی سبب گردیده است تا این مردم وارد این سرزمین شوند، و چطور می توان آن ها را بیرون نمود. اولین چیزی که در خاطرش تداعی می شود گرفتن سلاح و گشودن آتش بر چهرۀ کسانی است که جسم خواهر و مادرش را دست زده اند. او دیگر نمی اندیشد که این سلاح را کی در اختیارش قرار داده و اختیار رهبر و فرمانده او در دست کیست و هزینه های او از کجا می آید و بالاخره خودش چوبِ سوخت کدام برنامه و پروژه ای است. از ظهور و جنگ طالبان ۲۴ سال می گذرد. در این مدت طولانی خون های زیادی ریخته و رهبران متعدد و اعضای فراوان این گروه در جنگ ها کشته شده اند. گرفتن انتقام در جوامع سنتی و قبیله ای هدفی است خیلی مهم که باید انجام شود و در نتیجه دایرۀ انتقام و انتقام مضاد در چرخش بوده و یکی از دیگری قربانی می گیرد. نبود تعلیم و بی سوادی و ناآگاهی عامل دیگری است که دامنۀ این جنگ را طولانی تر ساخته است. از انگیزه-های خیلی مهم دیگرش مپرس چون دفاع از اسلام و مسلمانان، استقلال و کرامت مردم و وارد شدن به بهشت.
نوستالژی و به یادآوردن اشخاص و اشیا و موقعیت های خاطره انگیز تاریخی و دلتنگی شدید برای برگشتن به آن-ها از عوامل دیگر خشونت در جهان اسلام به شمار می رود. مغز ما طوری عیار شده که گاهی همه چیز گذشته را بهتر از امروز می دانیم بدون آنکه لحظه ای در رابطه به آن اندیشیده باشیم. عشق به اسب و شمشیر و پرچم سیاه و یا سفید و نام ها و یا شخصیت های تاریخی از نمونه های نوستالژی است که در تمامی گروه های خشونت گرایی که از دین انگیزه می گیرند، دیده می شود. همان طوری که شنیدن ترانه و آهنگی قدیمی که در ایام کودکی شنیده ایم گاهی ما را به گذشته ها برده و برای ساعت ها در اندوه و خوشحالی و اندیشه غرق می نماید، تأثیر خاطرات شکوهمند تاریخی ملت ها چند برابر آن می باشد و می تواند روحیات و زندگی میلیون ها جوان را منقلب سازد. امروز پنجصد ملیون جوان در کشورهای اسلامی زندگی میکنند که هر یکی آنها نیازمند کار و داشتن همسر و تأسیس خانوداه و زندگی شرافتمندانه ای است، امری که بیشترین جوامع اسلامی در امر تحقق آن شکست خورده اند. نسل جوان با دیدن این وضع و سپس مقایسۀ جامعۀ خودش با جوامع دیگر دنیا منفجر می شود، انفجاری که جامعه را از تهداب ویران می کند. در آن سوی دیگر، جبهاتی فعالند که نیازهای جوان مسلمان را بر مبنای استراتژی و راهکاریی اشباع می نمایند که عناصر اصلی آن را «غنیمت» و «کنیز» و «حور عین» تشکیل می-دهند، همانطوری که در خلافت داعش و برادران داعش دیدیم.برون رفت از این وضع کار سادهای نیست. اگر بپرسید از کجا آغاز باید نمود، فکر می کنم نخستین کاری که باید نمود، این پدیده را با عناصر مختلف آن باید شکافت و به شناخت آن دست یافت.