رویدادهای مهم

شش جدی؛ اشغال افغانستان و عبرت‌های تاریخ

غلام ­الدین­ کلانتری

شش جدی؛ اشغال افغانستان و عبرت‌های تاریخ

مقدمه

امروز ششم جدی سال ۱۴۰۴ خورشیدی است؛ اما ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی، روزی دیگر و فصلی متفاوت بود. روزی که نغمه غم‌انگیز اشغال؛ کشتار، وحشت و ستم را با شرمساری در گوش تاریخ زمزمه کرد. فصلی که عنوانش بردگی و وابستگی بود؛ صفحاتش آکنده از الحاد، دین‌ستیزی و دشمنی با مقدسات مردم. از سطورش خون می‌چکید و واژه‌هایش شکنجه‌ها، اعدام‌ها و پولیگون‌ها را فریاد می‌زد. و نویسنده آن فصل، در برابر معبد ایمان، اراده و آزادگی یک ملت، سر به تعظیم فرود آورد.

شش جدی 1358 خورشیدی روزی است که ارتش تا دندان مسلح اتحاد جماهیر شوروی با بیش از ۱۲۰ هزار سرباز از زمین و هوا وارد افغانستان شد، حرمت مرزها را شکست و کشور را رسماً اشغال کرد. این حادثه نه تنها سرنوشت افغانستان را برای دهه‌ها تغییر داد، بلکه زخم‌های عمیقی بر پیکر جامعه، فرهنگ، سیاست، منش و روان مردم برجای گذاشت. برای فهم بهتر این رویداد دردناک، باید مختصری به زمینه‌های تاریخی و سیاسی پیش از آن بازگردیم و سپس پیامدهای آن را در کنار فرصت‌های از دست‌رفته‌ دوره جمهوریت بررسی کنیم.

شرایط کشور پیش از کودتای ثور

افغانستان در دهه‌های پیش از کودتای ثور، نظام سلطنتی داشت که با وجود ضعف‌های فراوان در همه سطوح کشور، ثبات نسبی را حفظ کرده بود. ظاهرشاه با سیاست‌های محافظه‌کارانه، توانسته بود کشور- فقیر، بی­سواد و بی همه چیز – را از بحران‌های بزرگ دور نگه دارد. اما در سال ۱۳۵۲، سردار محمد داود با حمایت و تبانی حزب کمونیست پرچم علیه ظاهرشاه کودتا کرد و نظام جمهوری را اعلام نمود. در این دوره، کمونیست‌ها اداره بیشترین دستگاه‌های امنیتی و اداری  نظام داود را عهده­دار شدند و زمینه برای سلسله بحران‌های بعدی فراهم شد. اختلافات میان داود و رهبران شوروی، به‌ویژه بریژنیف، روابط را تیره کرد و شرایط برای کودتای خونین هفت ثور رقم خورد.

کودتای هفت ثور

در سال ۱۳۵۷خورشیدی، حزب دموکراتیک خلق افغانستان با حمایت مستقیم شوروی، به کودتای هفت ثور اقدام کرد. داود و خانواده‌اش را به قتل رساند و نظام جمهوری دموکراتیک خلق را اعلام کرد. این کودتا با شعارهای عدالت اجتماعی و دفاع از پرولتاریا آغاز شد، اما در عمل به سرکوب گسترده مردم انجامید. اسلام یا دین مردم افغانستان را به مسخره گرفتند، علما، استادان، دانشجویان، پزشکان، مهندسان، نخبگان و طبقات مختلف کشور را به جرم «ضد انقلاب» دستگیر، شکنجه و اعدام کردند.

 زندان‌های مخوف مانند پلچرخی به نماد ظلم، شکنجه، اعدام و بی‌عدالتی تبدیل شدند. حفیظ‌الله امین فهرست ۱۲ هزار  زندانی کشته­شده را اعلام کرد، اما در واقع صدها هزار انسان بی‌گناه قربانی شدند. کشتارهای صحرایی بدون محاکمه، فضای رعب و وحشت را بر کشور حاکم کرد. بسیاری از خانواده‌ها عزیزان خود را بدون هیچ محاکمه‌ای از دست دادند. این جنایات، مردم را به قیام‌های پراکنده در گوشه و کنار کشور واداشت و بذر ایستادگی را در دل‌های مردم کاشت. و جبهات جهاد، در برخی ولایات کشور شکل گرفت و به فعالیت عملی آغاز کرد.

ارتش سرخ از مرز عبور کرد

در شش جدی ۱۳۵۸، ارتش سرخ با بیش از ۱۲۰ هزار سرباز مجهر با اسلحه پیشرفته به بهانه حمایت از کودتای رو به زوال هفت ثور و دفاع از پرولتاریا، از مرز کشور ما عبور کرد و وارد افغانستان شد. ببرک کارمل را بر تانک‌های روسی به کابل آوردند و بر کرسی ریاست جمهوری نشاندند. ارتش شوروی نقاط استراتیژیک سراسر کشور را در دست گرفت. زنگ خطر کمونیزم، در همه دنیا به صدا درآمد. ده سال اشغال، بیش از یک میلیون کشته، میلیون‌ها زخمی و آواره، و ویرانی گسترده به بار آورد. روستاها ویران شدند، اقتصاد نابود شد و فرهنگ ملی آسیب جبران­ناپذیر دید.

اشغال شوروی، هرچند ویرانی و تلفات گسترده در سراسر کشور به بار آورد، اما پیامدهایی نیز داشت. از یک سو، بیداری سیاسی مردم، شکل‌گیری جهاد و تقویت هویت اسلامی از نتایج مثبت آن بود. یکی از دستاوردهای بزرگ این دوره، اتحاد اقوام و احزاب مختلف افغانستان زیر نام جهاد بود. پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک و دیگر اقوام در کنار هم علیه اشغالگران جنگیدند و وحدت ملی را به نمایش گذاشتند. این اتحاد، قدرتی عظیم در برابر دشمن خارجی ایجاد کرد.

از سوی دیگر، کشته­شدن ملیونی مردم، ویرانی زیرساخت‌ها، مهاجرت گسترده و تداوم بحران‌های سیاسی از پیامدهای منفی آن محسوب می‌شود.

انگیزه ­ها و عوامل لشکرکشی به افغانستان

لشکرکشی اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان در ششم جدی ۱۳۵۸ تنها یک اقدام نظامی نبود، بلکه حاصل مجموعه‌ای از اهداف و عوامل سیاسی، ایدئولوژیک و ژئوپولیتیک بود. شوروی با نگرانی از سقوط حکومت وابسته به خود در کابل و بیم از گسترش موج اسلام‌گرایی و انقلاب ایران به مرزهای آسیای میانه، تصمیم گرفت حضور مستقیم نظامی پیدا کند. از سوی دیگر، رقابت با ایالات متحده در چارچوب جنگ سرد، دسترسی به منابع طبیعی و موقعیت راهبردی افغانستان به‌عنوان پل ارتباطی جنوب و مرکز آسیا، و تلاش برای گسترش ایدئولوژی کمونیسم، از انگیزه‌های اصلی این تهاجم بود. دعوت رسمی و درخواست حکومت کمونستی کابل از اتحاد شوروی برای ارسال نیروی نظامی به افغانستان، اختلافات داخلی و بحران سیاسی در افغانستان نیز زمینه را برای دخالت خارجی فراهم ساخت. بدین‌سان، اشغال افغانستان نه تنها به‌عنوان ابزاری برای تثبیت نفوذ شوروی در منطقه طراحی شد، بلکه به یکی از عوامل مهم فروپاشی خود آن امپراتوری بدل گشت.

آغاز جهاد در برابر تجاوز و اشغال

تجاوز نظامی ارتش شوروی  و اشغال کشور، حرکت جهاد را تقویت کرد و مردم مسلمان داوطلبانه به صفوف مجاهدین پیوستند تا در برابر اشغال ادای مسئولیت نمایند. داعیه جهاد به سرعت سراسر کشور را فراگرفت، مردان، زنان، جوانان و سالمندان، همه کمر همت بستند که برای اشغال نقطه پایان بگذارند. تفنگ؛ قلم، قدم، زبان، مال و سرمایه، فکر، اندیشه و همه داشته­های مردم به ابزارهای نیرومندی درخدمت جهاد و علیه دشمن به کار گماشته شد. جهاد مقدس مردم افغانستان توانست ارتش سرخ را شکست دهد و استقلال کشور را بازگرداند. خودباوری و عزت نفس را در اندیشه­های مردم بازتولید کرد. ارزش­های اسلامی را به عنوان روش زندگی مردم تقویت و نهادینه ساخت، درخواست زیستن در زیر سایه نظام اسلامی را به یک مطالبه عمومی در کشور تبدیل کرد.

این حرکت جهاد، الگویی برای ملت‌های دیگر شد و روحیه آزادگی و استقلال‌طلبی را تقویت کرد.  اما پس از خروج شوروی، اختلافات داخلی میان مجاهدین، استفاده قدرت‌های خارجی از آنان برای اهداف خود، و آغاز جنگ‌های داخلی و مهاجرت­های فزاینده جدید به کشورهای همسایه از پیامدهای منفی آن بود.

پس از خروج شوروی

پس از خروج شوروی در سال ۱۳۶۷، افغانستان وارد مرحله‌ای تلخ و پرآشوب شد. جنگ‌های داخلی میان گروه­های مجاهدین آغاز گردید، کابل به ویرانه­ای مبدل شد، فقر بیداد کرد، جنگ­های افسارگسیخته برای رسیدن به قدرت، از همه اقشار مردم قربانی گرفت، هرج و مرج گسترش یافت، مهاجرت­های دوباره آغاز شد و زمینه برای ظهور طالبان فراهم گردید. طالبان در دهه ۷۰ خورشیدی با شعار نظم و امنیت قدرت را به دست گرفتند، اما سیاست‌های سختگیرانه، تحجر، تعصب و تبعیض، بیکاری، فقر، تداوم جنگ­ها و تکروی آنان مشکلات تازه‌ای آفرید. مقاومت مردم در برابر استبداد آنها تحت فرماندهی احمدشاه مسعود ایجاد شد. شماری از اقوام و ولایات نیز در کنار داعیه مقاومت ایستادند و تا سقوط طالبان ادامه یافت. بار دیگر در سال‌1400خورشیدی سلطه طالبان را  دوباره بر کشور تحمیل کردند و بحران‌های تازه‌ای آفریدند. گسترش خشونت، تبعیض، تحجر و تجاوز، موج تازه­ای از کشتارها، شکنجه­ها و مهاجرت­ها را پدید آورد که تا امروز ادامه دارد.

دوره جمهوریت و فرصت‌های از دست‌رفته

پس از سقوط طالبان در سال 1380، افغانستان وارد دوره‌ای شد که بسیاری آن را «فصل جمهوریت» نامیدند. بیش از چهل و چهار کشور به رهبری ایالات متحده امریکا با برنامه­ها و اهداف مختلف و متفاوت و عمدتاٌ خصمانه، در کشور حضور یافتند. به هر حال، صرف نظر از نیات شوم کشورهای حاضر در صحنه، این دوره می‌توانست نقطه‌ عطفی در تاریخ کشور باشد؛ فرصتی برای بازسازی و توسعه، تجربه مردم سالاری و بازگرداندن امید به مردم دردکشیده. میلیاردها دلار کمک خارجی سرازیر شد، نهادهای دولتی دوباره شکل گرفتند، و جامعه جهانی آماده بود تا افغانستان را به مسیر تازه‌ای هدایت کند.

اما مسئولان سبک­سر و شبکه‌های میان­تهی قدرت، این فرصت تاریخی را بنا به دلایل مختلفی عمداً به چالش تبدیل کردند. فساد سیاسی، مالی و اداری بی‌سابقه، نه تنها منابع کشور را نابود کرد، بلکه اعتماد مردم را نیز از بین برد. قراردادهای بزرگ به جیب افراد خاص رفت، کمک‌های خارجی حیف‌ومیل شد، و به جای سرمایه‌گذاری در آموزش، صحت، عدالت اجتماعی و زیرساخت‌ها، ثروت ملی به فساد، تجمل­گرایی­ و زراندوزی اختصاص یافت. تبلیغات منفی و سیستماتیک علیه جهاد و مجاهدان فراگیر شد، افتخارات و دستاوردهای جهاد به صورت عمدی یا خذف شد و یا به حاشیه مجهول رانده شد، واژه نامأنوس«جنگ­سالار» را به جای کلمه «مجاهد» توسط رسانه­های مزدور ترویج کردند. نتیجه آن، از بین رفتن اعتماد، تقویت اختلافات قومی، زبانی و تنظیمی، گسترش فاصله میان مردم و حکومت، تضعیف نهادهای دولتی و فراهم شدن زمینه برای بازگشت طالبان بود. سقوط جمهوریت نه به دلیل کمبود امکانات، بلکه به دلیل جبن و خباثت باطنی مسئولان، خیانت به آرمان‌های مردم، سوءاستفاده از فرصت تاریخی و ده­ها عوامل و اسباب آشکار و پنهان دیگری رخ داد.

حافظه تاریخی و ضرورت شناخت جنایات گذشته

یکی از ضعف‌های بزرگ جامعه ما، فراموشیِ سریعِ حافظه تاریخی است. ملت‌هایی که گذشته خود را فراموش کنند، محکوم به تکرار همان رنج‌ها و ظلم‌ها خواهند بود. مردم افغانستان نباید فراموش کنند که در دوران اشغال شوروی، گروه‌های خلق و پرچم ارتش خونریز شوروی را به کشور فراخواندند، در کنار آنان ایستادند و به کشتار مردم، زندان‌ها، و ویرانی کشور پرداختند. این جنایات بخشی از تاریخ ماست و اگر از یادها برود، راه برای تکرار همان خیانت‌ها باز خواهد شد.

فراموش کردن خون شهدا، رنج و ناله زندانیان، و ویران کردن خانه محقر یتیم، خیانت به آرمان جهاد، آزادی و عدالت است. نسل امروز باید بداند که چه کسانی بر کشورشان جفا کرده و نسل فردا باید عبرت بگیرد تا دیگر هیچ‌گاه اجازه ندهند مزدوران داخلی و اشغالگران خارجی بر سرنوشت‌شان مسلط شوند.

یادآوری حوادث تاریخی و اسباب و عوامل آنها نه فقط به عنوان یک روایت تاریخی، بلکه برای یک پیام تربیتی و سیاسی و اجتماعی است: مردم باید حافظه جمعی‌شان را زنده نگه دارند تا دوباره قربانی همان چرخه نشوند. بنابراین،طنین ندای جاودانه قرآن کریم این گونه بر گوش جان انسان­ها می­نوازد:

﴿فَاعْتَبِرُوا يَاأُولِي الْأَبْصَارِ ﴾ [الحشر: 2] «پس عبرت گیرید ای صاحبان بصیرت».

این شناخت و یادآوری، نه برای انتقام، بلکه برای بیداری و جلوگیری از تکرار ظلم است. حافظه تاریخی زنده، سپری است در برابر بازگشت استبداد، ظلم، تجاوز و اشغال.

درس‌ها و راهکارها

تاریخ افغانستان از کودتای ثور تا اشغال شوروی، از جهاد تا جمهوریت، و از طالبان تا امروز، یک پیام روشن دارد: آزادی و استقلال بدون وحدت ملی، عدالت اجتماعی و حاکمیت قانون پایدار نمی‌ماند. اشغال خارجی و فساد داخلی دو روی یک سکه‌اند؛ هر دو، ملت را به دربدری می‌کشانند. امروز افغانستان نیازمند بازسازی وحدت ملی، تحقق عدالت، اعتماد اجتماعی، مبارزه جدی با فساد و بی‌عدالتی، سرمایه‌گذاری بر آموزش نسل جوان، و تقویت اخوت اسلامی میان اقوام و مذاهب است. همیچنین با استفاده از تجربه جهاد برای استقلال واقعی و بازسازی امید اجتماعی  و تکیه بر ارزش‌های اسلامی و انسانی می‌توان آینده‌ای روشن و آزاد برای کشور ساخت.

نتیجه‌گیری

شش جدی1358 یادآور یکی از تلخ‌ترین روزهای تاریخ افغانستان است. اما این روز تنها یک خاطره نیست که سناریوی آزاردهنده آن هر سال یکبار در ذهن عبور کند؛ بلکه هشداری است برای نسل امروز و فردا که آزادی و استقلال، بدون بیداری، آگاهی، وحدت و عدالت، دوام نخواهد داشت. یاد و آرمان شهدا و قربانیان آن دهه خونین باید چراغ راهی باشد برای ساختن آینده‌ای روشن، عادلانه، آزاد و اسلامی.

نسل آینده کشور ما انتظار دارد که دیگر هیچگاه شاهد اشغال در کشور نباشد، بساط ظلم، ستم، تبعیض، تجاوز و استبداد از سراسر وطن عزیزمان برچیده شود. هر فرد بتواند بدون هیچ دغدغه­ای در سرزمین خودش عزیز و سربلند زندگی نماید.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا