آیا فقه قانون اساسی اسلامی وجود دارد؟( 3 )
نویسنده: أحمد بن عبد المحسن العساف/ مترجم: دکتر هجرت الله جبرئیلی
نویسنده در مورد شورا، روشها و ثمرات آن بحث طولانی کرده و تأکید کرده است که شورا تنها شامل مسائل اجتهادی میشود. او در مورد گرفتن نظر اکثریت و نحوه تصمیمگیری در صورت اختلاف نظر میان حاکم و اکثریت شورا توضیح داده است. دو دیدگاه مشهور در این زمینه وجود دارد: یا حاکم باید طبق نظر اکثریت عمل کند، یا این که او حق دارد نظر مخالف اکثریت را بپذیرد و مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. اگر اکثریت اعضای شورای مشورتی بر این عقیده باشند که نظر رئیس اشتباه است و نباید به آن عمل شود، بلکه باید به حکمیت ارجاع داده شود.
بیاتی معتقد است که نظر حاکم در مسائل اجتهادی الزامآور است، مگر در دو حالت:
1. اگر اکثریت اعضای شورا بر این باور باشند که نظر رئیس با نص مخالف است و نباید به آن عمل کرد، در این صورت به حکمیت ارجاع داده میشود.
2. اگر اهل حل و عقد هنگام نصب حاکم، شرط کنند که حاکم در مسائل اجتهادی به نظر اکثریت عمل کند و حاکم این شرط را بپذیرد. این مسألهای است که آقای دکتر منیر بیاتی قبل از آن به آن نپرداختهاند.
سپس مؤلف به قوه اجرائیه (السلطة التنفيذية) پرداخته و شرایط امارت را بیان کرده و آن را مورد بحث قرار داده است، از جمله شرط نسب قریشی. او همچنین درباره بیعت، ارکان و شرایط آن، و طبیعت عقد بیعت صحبت کرده است، که بر اساس توافق و پذیرش طرفین استوار است. سپس به نیابت خلیفه پرداخته و بحث کرده است که آیا نیابت او از جانب خداوند تعالی است، یا از طرف رسول خدا صلی الله علیه وسلم، یا از جانب امت. برای تعیین وضعیت قانونی خلیفه، او انتخاب کرده که خلیفه نماینده امت باشد و امت حق عزل او را داراست، زیرا کسی که حق تولیت دارد، در صورت انحراف یا از دست دادن صلاحیت، حق عزل را نیز دارد.
بحق امت در بازخواست و مطالبه از حاکم بر مبنای موارد زیر است:
1. حاکم نماینده از طرف امت است و قدرت خود را از آنها میگیرد.
2. امت اساساً مخاطب برای اجرای احکام شریعت است.
3. آنچه که شریعت برای امت مقرر کرده است از جمله حق شورا.
4. امت مسئول است در امر به معروف و نهی از منکر.
5. حاکم در نظام اسلامی فردی مانند سایر افراد است و حکومت هیچ مزیتی نسبت به دیگران به او نمیدهد.
جمهور علمای اسلام اجازه میدهند که امام / رئيس دولت خود را عزل کند، چرا که او نماینده امت است و نماینده حق دارد که خود را عزل کند. این اجماع از عمل حضرت ابوبکر (رضی الله عنه) در درخواست استعفا و عدم اعتراض صحابه بر آن استنباط شده است. در مورد مدت زمان رهبری یا امامت، این امر جایز است چون بیعت یک قرارداد است که میتواند مدتدار باشد. ممکن است حاکم بمیرد، استعفا دهد، مدت توافقشده به پایان برسد یا امت او را به دلایل شرعی عزل کند. در مورد ولیعهد، این یک پیشنهاد است که تنها با رضایت و موافقت امت از طریق بیعت اختیاری او تحقق مییابد.
عنوان باب دوم «تنظيم نظارت قضائی»، در اینجا نظارت پارلمان سیاسی است و تحت کنترل حزب اکثریت قرار دارد و به تمایلات آن بستگی دارد. در حالی که نظارت اداری افراد را تحت اراده و مدیریت اداره قرار میدهد، ولی قوه قضائیه حق نظارت بر قانونیت قوانین را دارد، چه در قضاء ابطال و چه در قضاء تضمین. برای تکمیل اجرای قانون بر دولت، باید نظارت قضائی بر قوانین، اقدامات اداری و حتی خود قضاوت وجود داشته باشد. به همین دلیل در اسلام منصب قاضی القضاة (قاضی کل) و قضاء المظالم (قضاوت شکایات عمومی) وجود دارد که قاضیالقضاة بر والیان بزرگ و مقامات دولتی نظارت دارد. قضاء المظالم نوعی قضاوت است که با قدرت و اقتدار ترکیب شده و توسط سیستم اسلامی برای استقرار سلطه عدالت بر افرادی که نفوذ دارند، ابداع شده است تا همه را به قانون شریعت تسلیم کند.
نظام قضائی اسلامی شامل تدابیر مختلفی است که تضمینکننده نظارت مؤثر قوه قضائیه میباشد. این تدابیر عبارتند از:
1. استقلال قضاوت و جایگاه قاضی: هیچ قدرت اجرائی بر قاضی سلطه ندارد و قاضی باید آزادانه و بدون تأثیرگذاری از دیگر ارگانها تصمیمگیری کند.
2. شرایط قاضی و اصول انتخاب آن: اگر همیشه قضات طبق این شرایط انتخاب میشدند، هیچکس مورد ظلم قرار نمیگرفت. این شرایط شامل صلاحیت علمی و اخلاقی قاضی است.
3. مرجعیت قاضی: قاضی باید به منابع عالی و مستقل مراجعه کند که هیچ انسانی بر آنها تسلط ندارد. این منابع معمولاً شامل کتاب خدا و سنت پیامبر اسلام میشود.
5. حمایت از قاضی در برابر عزل: قاضی نمیتواند بهطور غیرقانونی عزل شود، مگر به دلایل شرعی و به شرطی که جایگزین آن بهتر از او باشد.
باب سوم به بررسی پیادهسازی نظام دموکراتیک پرداخته و نویسنده به نقد اصل “حاکمیت ملت” اشاره میکند. طبق این اصل، هر عملی که از اراده مردم صادر شود، مطابق با حق و عدالت است و قابل بحث نیست. این امر میتواند منجر به استئثار قدرت مطلقه توسط مردم یا نمایندگان آنها و در نتیجه استبداد شود. نویسنده معتقد است که درستتر این است که حاکمیت از آنِ شریعت باشد، و مردم تنها حق دارند که حاکم را بر اساس شریعت انتخاب کنند، نظارت داشته باشند و در صورت نیاز، او را تقویم یا عزل کنند، و همه اینها باید بر اساس اصول شرعی و به دور از هوای نفس باشد.
نویسنده همچنین تأکید دارد که شباهتهای ظاهری بین نظامهای اسلامی و غربی در وسایل اجرایی نباید به معنای همسانی واقعی آنها در مفاهیم و اصول باشد. نظام اسلامی با تضمینهای خاص خود که در دیگر نظامها وجود ندارد، متمایز است. این تضمینها شامل احکام سیستم سهگانهای است که نویسنده فصلی جداگانه برای آن اختصاص داده است.
ضمانت اول در اینجا در این است که اصل دوگانه مسئولیت در کل جامعه مقرر شده است. ضمانت دوم در ویژگی دینی قانون اسلامی نهفته است، و ضمانت سوم در انحصار اسلام در داشتن نظامهایی است که به نفع فرد و جامعه عمل میکنند.
اصل دوگانه مسئولیت شامل مسئولیت فرد و قدرت در اجرای قانون اسلامی است و همچنین مسئولیت آنها در وادار کردن دیگران به اجرای قانون و تسلیم شدن در برابر آن. علاوه بر این، مسئولیت آنها در برابر نقض احکام قانون اسلامی نیز وجود دارد که این مسئولیت هم دنیاست و هم در آخرت در مقابل خداوند متعال است.
ضمانت دوم ویژگی دینی قانون اسلامی است که از تمایلات شخصی و انحرافات مصون میماند، به آن اعتبار و قدسیت میبخشد و باعث میشود که جامعه به آن احترام بگذارد و با اختیار خود از آن پیروی کند.
ضمانت سوم در اینجا به وجود نظامهای اسلامی اشاره دارد که به نفع فرد، جامعه و مقامات حکومتی است. سیستمهای جهانی از سیستمهای اساسی که اسلام آنها را متمایز میکند، خالی هستند؛ مانند نظام عقیده، نظام عبادت و نظام اخلاق، که هر کدام تأثیرات عظیمی بر فرد، جامعه و دولت دارند.
عقیده بهعنوان بازدارنده از اشتباهات عمل میکند و به فرد کمک میکند تا از خودداریهای نادرست اجتناب کند. نظام عبادت مفهوم وسیعی دارد که شامل تمام جنبههای زندگی میشود، بهطوریکه هر عمل یا ترک عملی که موجب رضایت خداوند باشد، عبادت بهشمار میآید. اخلاق با عقیده مرتبط است و بر تمام فعالیتها تسلط دارد؛ اجرای آنها بهعنوان عبادتی است که باید بهطور عملی پیادهسازی شود و برای انجام آن وسائل و روشهای مشخصی وجود دارد.
نویسنده کتاب را با خلاصهای دقیق از نتایج تحقیق خود پایان میدهد. در این خلاصه، بیان میکند که مسلمان مؤمن هیچ شکی در صلاحیت شریعت برای حکومت ندارد و این صلاحیت از طریق چندین روش اثبات میشود. نصوص وحی، تجربیات خلافت راشده و اجتهادات علمای معتبر که از سوی خداوند تأسیس شدهاند، قادر به حل هر مشکلی هستند که ممکن است پیش آید. سیاست شرعی، میدان وسیعی برای خلاقیت و تبدیل نظریه به واقعیت است. مشکل در غیاب نظریات و تحقیقات نیست، بلکه در عدم اجرای صحیح دین خدا در سیاست اسلامی است. نقص در نظامهای حاکم است نه در تشریعات، و کمبود در افراد حاکم است نه در نصوص. مشکل در شرایط و وضعیتهای حاکمان است نه در مقاصد و اصول شریعت که وسیع، جامع و فراگیر است، اما زمانی برای آن وجود ندارد.