آغاز ماجرا
در اوج جنگ سرد و کشمکش ایدیولوژی های جهانی چون کمونیزم و کاپیتالیزم و امثال آن، من دانشجوی دوره لیسانس بودم. یکی از مضامینی که در آن وقت فرا می گرفتیم، مضمون علم کلام و عقاید بود. بحث عقاید و علم کلام با تاریخچه گروه های مسلمان مانند شیعه و خوارج و معتزله و امثال آن که در قرون اولیه اسلام شکل گرفته اند، پیوندی ناگسستنی داشت. در آن زمان و بر سبیل نقد و اعتراض به دوستان هم درس خویش می گفتم که چه نیازی وجود دارد تا وقت و انرژی خویش را صرف برخی گروه هایی نماییم که منقرض گردیده و استخوان رهبران و پیروان شان قرن ها پیش در زیر انبار خاک آرد گردیده است.آنچه را من نمی دانستم، و از همین لحاظ این مضمون را جدی هم نمی گرفتم، باز تولید این اندیشه ها و عقاید و مکتب ها بود که در امتداد تاریخ مسلمانان بارها و به اشکال مختلفی عرض وجود نموده اند. یکی از این گروه ها خوارج است که بنا بر حدیثی از پیامبر اسلام بیشتر از بیست بار ظهور خواهند نمود.
برخی مورخان آغاز پیدایش خوارج را در حوادث جنگ صفین میان علی و معاویه جستجو نموده اند، این در حالی است که ظهور یک بارگی و قدرتمند یک گروه و تکفیر شخصیتی به قامت علی و آن هم در اثنای یک جنگ را نمی توان زادۀ یک حادثۀ آنی دانست.
پس از آنکه دولت پیامبر در مدینه استقرار یابد و توازن قوا در جزیره عربستان به نفع دولت مدینه بر هم خورد، گروه های مختلفی از میان قبایل بدوی و بادیه نشین به اسلام رو آوردند. قرآن کریم در همان زمان ایمان برخی از این بادیه نشینان را زیر سؤال برده و آن را زاده تسلیمی در برابر امر واقع می دانست. این گروه پس از مسلمان شدن هم تا حدی غرق برتری جویی قبیله خویش بودند که حتی به پیامبر فخر می فروختند.
خوارج در زبان عربی اسم جمع بوده و از ریشه (خ ر ج) که به معنی بیرون شدن آمده، اشتقاق یافته است. و در اصطلاح به کسانی اطلاق می گردد که در برابر دولت اسلامی و زعامت آن که برخاسته از مردم بوده، دست به سلاح برده اند. این تعریف می تواند عصر صحابه و تابعین را شامل شود چنانچه می تواند بر همه زمانه ها تطبیق گردد.
با آنکه گرایش خشن خارجی بودن، به قول خیلی از دانشمندان، حتی در زمان پیامبر اکرم هم وجود داشت، و از همین لحاظ احادیث فراوانی در این باب ذکر گردیده است ولی نخستین گروه سیاسی و مسلّحی که در تاریخ مسلمانان به این نام شناخته شدند، زاده ماجرایی بوده که در سال ۳۷ هجری در جنگ صِفّین روی داد و به ظهور پر قدرت خوارج در صحنه تاریخ انجامید.
در جنگ صفین، در حالی که سپاه معاویه در آستانه شکست قرار گرفته بودند، آنها قرآن ها را بر سر نیزه بلند نموده و لشکر علی را مخاطب قرار داده فریاد زدند که بیایید حکمیت قرآن را بپذیریم. هر چه علی از عمق این دسیسه آگاه بود و آن را حیله ای می دانست در جهت فریب لشکرش و کسب فرصت برای تنظیم دوباره سپاه، ولی چون دید که گروهی از طرفدارانش از این پیشنهاد استقبال نمودند، خود نیز با دلی ناخواسته بر پذیرش آن گردن نهاد. این جنگ با تعیین نماینده هر دو طرف برای مذاکره پذیرفتن نتیجه اتفاق شان متوقف شد و ماجرای تحکیم شکل گرفت. این که چه کسانی به نمایندگی از دو جبهه جنگ تعیین گردیدند و چگونه این انتخاب صورت گرفت و چه عواملی در آن سهیم بود، مسئله دیگری است که طرح آن در اینجا سخن را به درازا خواهد کشید.
در کشاکش این ماجرا، گروهی اصل تحکیم را که به گفته آن ها با حکم صریح قرآن تضاد دارد نپذیرفتند و شعار «لا حُکْمَ اِلاّ لِلّه» را سر داده و گفتند که در دین خدا هیچکس نباید دیگری را حَکَم قرار دهد. گروهی دیگر هم به آنانپیوستند و پذیرش حکمی را خیانتی در حق قرآن و گناه کبیره و کفر دانستند و گفتند ما از این گناه توبه نمودیم و از علی هم می خواهیم تا توبه نماید.
امام علی کرّم الله وجهه سپاه خود را از صفّین به استقامت کوفه سوق داد و در این هنگام دوازده هزار تن از سربازان او جدا شدند و به رهبری افرادی چون عبداللّه بن کَوّاء و شَبَث بن رِبْعی به موقعیتی به نام حَروراء رفتند، این در وقتی بود که هنوز آن دو حَکَم به مذاکره نپرداخته بودند. ظاهراً، این ماجرا نتیجه ترفند کسانی از قبیل اشعث بن قیس کِنْدی، حُرْقوص بن زُهَیْر و شبث بن ربعی بوده است.
این تحکیم از یک سو به ناکامی انجامید و از سوی دیگر بحثهای کلامی طولانی را برانگیخت و اساسی گردید برای مذهب خوارج. خوارج با استناد به آیاتی چون «اِنِ الحُکْمُ اِلاّ لِلّهِ» (حکم جز از آن خدا نیست) و آیت «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللّهُ فَاُولئکَ هُمُ الکافِروُنَ» (و کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوری نکرده اند، آنان خود کافراناند)؛ و آیت های دیگری، هم علی، هم معاویه و هم هر مرتکب گناه کبیره دیگری را با صراحت و قاطعیت تکفیر نمودند. حضرت علی در پاسخ به آن ها جمله مشهوری را گفت و آن اینکه: «اینکه خوارج می گویند حکم جز از آن خدا نیست سخن حقی بوده که هدف از آن رسیدن به نتیجه باطلی است، زیرا انتظام امور جامعه بدون رهبری بشری آن ممکن نیست.» جالب اینکه خوارج خود خیلی زود بر اهمیت رهبری پی بردند. پس از این حادثه، مسلمانان در سه جبهه تنظیم شدند، جبهه علی بنأبی طالب، جبهه معاویۀ بن أبی سفیان و جبهه خوارج.
جنبش خوارج با اشتباهات آغاز یافت و با اشتباهات ادامه یافت و در منجلاب اشتباه غرق شد. احساس و عاطفه قوی، فهم و درک خیلی ضعیف از دین و دنیا و دولت، تنگ نظری، ذهنیت بدوی با عقده و تعصب و بلندپروازی های آن، صراحت لهجه، جانبازی در راه هدف، و عقده و انتقام و کینه در برابر دیگران از جمله ویژگی های این گروه بود.
خوارج در تاریخ یک هزار و چهار صد ساله مسلمین بارها ظهور نموده و سپس کوبیده شده و در زیر انبار تاریخ از نظرها پنهان گردیده است. خوارج به نام های گوناگونی شناخته شده اند مانند خوارج، شراۀ، حروریه، نواصب، مارقه و امثال آن، و آن ها به گروه ها و فرقه های مختلفی تقسیم شده که برخی دانشمندان شمار گروه های آن ها را سی و شش دانسته اند. مهم ترین گروه های خوارج عبارت بوده اند از حفصیه، حارثیه، یزیدیه، عجارده، صلتیه، حمزیه، خلفیه، میمونیه، ثعالبه، اخنسیه، معبدیه، مکرمیه، خازمیه، شعیبیه، شبیبیه، بهیسیه، و امثال آن. آنچه در تقسیم خوارج به گروه ها نقش داشته ولاء و براء آن ها به شخصیت ها و رهبران شان بوده است.
خوارج دارای نظریات متفاوتی بوده اند. آنان مرتکب گناه کبیره را کافر می شمارند، و در این باب با هم اختلاف ورزیده اند که مراجع کلامی به آن پرداخته است. دیدگاه آن ها در باب رهبری جامعه بیانگر انارشی فکری شانبوده، گروهی از آن ها رهبری را نیاز نمی بینند، گروهی دیگر با بودن چند خلیفه مشکلی ندارند و دسته ای دیگر از آن ها به این باور بوده اند که اگر رهبری کافر شد – و یا به عبارت دیگر گناه کبیره ای را مرتکب گردید- رعیت او چه کسانی که حاضرند و چه کسانی که غایب بوده اند همه کافر شمرده می شوند. گروه ازارقه، سرزمین مخالفان شان را دارالکفر شمرده و کشتن زنان و اطفال آن ها و سلب اموال شان را نیز جایز می دانند. خوارج با اندیشه و مکانیزم تحکیم و میانجی گری مشکل بزرگی داشته و نخستین واکنشی که نشان داده و خطی میان آن ها و سواد اعظم مسلمان ها ایجاد نمود، مسئله تحکیم و میانجی گری بود.
خوارج برای چند قرن خاری بودند در بغل دولت های راشدی و اموی و عباسی که در پهنای جغرافیای بزرگی که یک سوی آن در سرزمین ما و آسیای میانه قرار داشت و سر دیگر آن در خاورمیانه و جزیره عربستان و مغرب عربی و شمال افریقا فعالیت می نمودند و گاهی دولت هایی را هم در این سو و آن سوی جهان اسلام ایجاد نمودند که عمری طولانی نداشت.