شعر
پور مسعودم!
میرسم از درهِ پنجشیر با تیر و کمان
با غرور و هیبتِ یکشیر با تیر و کمان
از میان رود آمو تا به قلبِ هندوکش
میرسم از قلهی پامیر با تیر و کمان
با سرود تند صد شهنامه یا با مثنوی
میکنم هر واژه را تفسیر با تیر و کمان
کاوهام دارم به فریاد خراسان میرسم
در کفم یا گرز یا شمشیر با تیر و کمان
استوارم همچو فرزندان صدیق وطن
میشوم یک مرد عالمگیر با تیر و کمان
آرشم از سرزمین سر به داران میرسم
میکنم روح ترا اکسیر با تیر و کمان
پور مسعودم که دارم تاج آزادی به سر
میکنم شهنامه را تحریر با تیر و کمان
حامیِ یک نسل محرومم به دام تیرگی
هستم اینجا با عدو درگیر با تیر و کمان
قامتم شمشاد میگردد ز فیض خاک بلخ
ریشهام ! سروی بلندتدبیر با تیر و کمان
من خراسانیستم ! از آن دیارِ مردخیز
جوهرم را میتوانی گیر با تیر و کمان