اگر با دیده فراخ نگریسته شود، کهنترین قالب آزادی در زبان فارسی غزل است؛ زیرا پیشنیان سرودههای دلاویز و شورانگیز میسرودند که آن را غزل مینامیدند. این غزل، تاریخی به درزانای سخن گفتن آدمی دارد، اما قدمت غزل با تعریف ویژه در زبان پارسی، به نقل از میرجلالالدین کزازی، به روزگار اشکانی و ساسانی باز میگردد. در تاریخ ادبیات پارسی آمده است که گروهی از آوازخوانان دورهگرد، درکوچهها میخواندند، شوری در سر شنوندهگان میافکندند و دل از آنان میربودند. این خنیاگران، سرودههایی را بر میگزیدند که جادوی جانافزای جان میشدند و با آواهای خنیایی شرر در شکر میریختند و هنگامهای از شور و شگرف برپا میکردند. آنسان که پس از معشوقه و میناب، آزادی، یکی از پرکاربردترین، عناصر در غزل پارسی بوده است. آزادهگی، شور، جنون و دشمنستیزی درکرانه بیکران ادبیات پارسی موج میزند. سطر سطر غزلهای این زبان در دورههای مختلف، رستمآرایی میکنند و چون کاوه آهنگر به مصاف ضحاک ماربهدوش میروند. آزادی و آزادیخواهی یکی از مقولههایی است که آدمیزاد، تا دم مرگ با آن همدم است و انگار به آن نمیرسد، اما ادبیات آن را نامیرا میسازد و بر دفتر روح و روان نیامدهگان حکاکی میکند. آزادی در قلمرو شعر و ادبیات پارسی از زمانهای بسیار دور، از اسطوره تا تاریخ، از قدیم تا امروز به صورت جدی مطرح بوده است. در دورههای مختلف، شاعران و نویسندهگان با آن مواجه بودهاند، سخن گفتهاند، شعر سرودهاند و درخت آزادی را با بذر دانایی و پرچم آگاهی در گستره شعر به ویژه غزل، آبیاری کردهاند. عاصی یکی از شاعران معاصر زبان پارسی است که آزادی برای او، علاوه بر تفسیرهای گوناگون از آن، رنگوبوی انقلابی و رهایی دارد. آزادیای را که عاصی، عاصیوار میسراید و فریاد میکشد، بیشتر از اندیشه استقلالطلبی و کوتاه شدن دست متجاوزان و ستمگران از سر زنان و مردان آزاده میهناش میباشد. برای همین او چون کبک خوشالحان، آزادی را برای کابل به بلندای هندوکش نعره میزند. چنانکه آزادی گاهی در شعرهای عاصی در حد یک معشوقه گمگشته و در جای دیگر هم جانبخش و روح افزا تبلور مییابد. عاصی چنان عاصیوار در لابهلای غزلهایش آزادی میگوید که خواننده وقتی دفتر غزلیاتش را ورق میزند، به این باور میرسد که آزادی «ورد» زبان او بوده و تا دم مرگ آزادی میجسته و آزادی میگفته است. این دل بیقرار آزادی و موج بلند رهایی، گاه آزادی را در قالب بهار وصف کرده است؛ زیرا آزادی برای او چون نسیم بهاری، روحبخش و دوستداشتنی بوده است که با بوی گل مست میشود و آن را بهسان چهچه مرغان در چمن میسراید. او برای بیان آزادی، از ریسمان باورهای دین نیز چنگ میگیرد و به کودکیهای آدمی در دامن طبیعت برمیگردد.
بوی گل زمزمه باد بهار آزادی
عشق من آیینه قامت یار آزادی
نام کوتاه خدا شعر بلند آدمی
کفر ابلیس و کتاب سردار آزادی
اولین نام که در کودکی آموختهام
آخرین گفتنیام روزشمار آزادی
مجنیق پسر آذر و خواب نمرود
باغ گلهای تر وسوسهبار آزادی
عاصی چنان غرق آزادی است که با کوه و جنگل هم از آزادی سخن میگوید. با توفان و نماز و سجده صحبت از آزادی دارد و این آزادی چنان در او موج میزند که هر جا که لب میگشاید، بر دل او شرر میافکند و به سوی آزادی میرود؛ گویی وجود او سرشار از آزادی بوده است:
آزادی!
از تو بیدار میشود جنگل
از تو اندازه میشود توفان
آزادی!
نسل بسیار بلند آزادی
آزادی نقش قدمت را
تا بدان سجده اخلاص نهم
و نمازی بگذار از صدق
این عاصی آزادی، از همه ادیان میخواهد که آزادی را ارج نهند و با خط درشت بر پیشانی آموزههایشان بنویسند«آزادی»:
درشت و هرچه درشت
به برگبرگ کتاب سوادآموزی
به لوحهلوحه مشق
به برجبرج جفای کاخهای سرخ و سپید
به تختهتخته زندانهای روی زمین
به کنجکنج صلیب مسیح
فراز منبر و پیشانی بت بودا
به خط واضح و خوانا
درشت به یک قلم بنویس آـ زاـدی، آـ زاـدی
عاصی در زمانهای میزیسته که مثل امروز جهل و انفجار حاکم بوده است. در عصر عاصی بهروی زنان تیزاب میپاشیدند و این گیسوان بلند آزادی را چون پرنده در قفس محکوم به زیستن میکردند. او با روح بلند و سرکش خویش از آزادی و قداست زنان سخن میزند و شکوه نبود آزادی آنان را زمزمه غزل معاصر پایداری میسازد. به قول عاصی، زنان در آن روزگار حتا با درختهای دم دروازهشان نیز نمیتوانند سخن بگویند:
روزی با آینهای
شب با گل وحشی و رویای یک باغچه رویایی
عشق را
جلوه میآرایی
نازنین!
چقدر تنهایی
گفتنیهایت راحتا
با درخت دم دروازهتان
گفته مینتوانی …
نازنینا! چقدر تنهایی
عاصی، این دلباخته و عاشق آزادی، در هرکجا آزادی میجوید، آزادی میخواند و آزادی میبوید و به آزادی میاندیشد:
به تو میاندیشم آزادی
مثل قویی که به جفتش
مثل تشنه که به آب
به تو میاندیشم
عاصی چنانکه از لای غزلیاتش برمیآید، همیشه بال آزادی را گشوده و نگذاشته است که ناهنجاریها، افق پرواز خیالات او را محدود کند و از آزادیخواهیاش بکاهد. این سپیدار بلندقامت شعر معاصر فارسی، سرانجام با نوای آزادی و با غزل آزادی مورد اصابت گلوله کور راکت، قرار گرفت و هنگامی که آزادی را در کوچههای کابل فریاد میزد، جان باخت. بررسی مفهوم آزادی در شعرهای عاصی، به خوانش عمیق، نگاه ژرف و تحقیق درازدامنتر نیاز دارد که بررسی همه جنبههای این مفهوم در این نبشته کوتاه نمیگنجد و آنچه نیتجهگیری میتوان کرد، این است که آزادی «ورد» زبان عاصی بوده است؛ به گونهای که عاصی همانقدر که عاصی بوده، آزادی هم میخواسته و این گمشده خویش را تا دم مرگ نیافته است.
برگرفته از8صبح