
کودتای هفت ثور؛ درس ها و عبرت ها
اگر تاریخ افغانستان را ورق بزنید به سادگی و روشنی این حقیقت را در می یابید که کودتای خونین هفت ثور 1357 خورشیدی، سرآغاز سلسله مصیبت های پی در پی، وحشت ناک و خانم انسوزی در کشور است که تا هنوز پایانش ناپیداست.
حزب خلق و پرچم به اسباب و دلایل مختلفی که این نوشتار کوتاه حوصله شمردن آن را ندارد، به همکاری و همیاری مستقیم اتحاد جماهیر شوروی سابق، دست به کودتا زدند، تقریباً بدون مقاومت چشم گیر و قابل ملاحظه ای به پیروزی رسیدند و رویداد نامبارکی بهنام«کودتای هفت ثور» رقم خورد که در تاریخ کشور نقطه عطفی برای حوادث خوب و بد نزدیک به پنجاه سال اخیر میباشد.
زوال خانوداده آل یحیی اعلام شد، دولت انقلابی نوین حزب دیموکراتیک خلق افغانستان تشکیل گردید، همزمان، دستگیری دیوانه وار وسرسام آور علما، استادان، محصلان،کارگران، دهقانان وسایر اقشار جامعه در سراسر کشور، به نام ضد انقلاب، آغاز یافت. بعد از دستگیری، جوقه جوقه، بدون هیچ مکث و تأملی به قتل گاه ها فرستاده شدند و بی هیچ گناهی به شهادت رسیدند، تا راه به روی تحقق مبانی و اهداف سوسیالیزم هموار گردد. همه تعاملات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، آموزشی، فکری، فرهنگی و …. کشور واژگونه شد.
مردم مسلمان کشور که اهداف، گرایش ها و آرمان های کمونست ها را میشناختند، به خاطر دفاع از عقاید اسلامی، جان، ناموس، کشور و حیات شان قیامکردند، جهادشان را با همه قوت برضد نظام شروع کردند، دست به سلاح بردند، و همه توان ها و داشته هایشان را به خاطر نابودی رژیم ستمگری که تیغ تیز را بر گردن ملت نهاده بود، بسیج کردند.
قیام مجاهدین سبب گردید که روسها دست به تجاوز و اشغال عریان بزنند، صد و بیست هزار ارتش سرخ تا دندان مسلح را از راه هوا و زمین به افغانستان گسیل نمایند و همه نقاط استراتیژیک کشور را اشغال کنند. به این صورت کشور عملا از سوی ارتش سرخ اشغال شد. حضور ارتش سرخ سبب شد که قاطبه ملت به اشغالگران «نه» بگوید و با همه توان در برابر اشغال بجنگد.
برخی درسها، اندرزها و عبرت هایی که باید از کودتای هفت ثور و پیامدهای آن فراگرفته می شد، قرار ذیل است:
- نقطه پایان گذاشتن به سلطه خانواده آل یحیی توسط کودتای ثور، اقدام خوبی بود که کشور از اختاپوس ظلم یک خانواده رهایی یافت.
- قتل وکشتار مردم، هرچه فجیع، وحشتناک وبیرحمانه باشد، نمیتواند اراده یک ملت را درهم شکند.
- خون بی گناهان سرانجام کاخ های ستم را فرو میریزد، روزی از قاتل انتقام می کشد، قاتل در آتشی که برای قتل مردم افروخته بود، می سوزد.
- دشمنی با مردم، سرانجام ستمگران را در بنبست بی برگشت قرار میدهد.
- قرار گرفتن زمام دولت در دست یک مشت بی سواد زیر هر نامی که باشد، چه فجایع و تباهی را بهبار می آورد.
- اهمیت ندادن نظام ها به دین، فرهنگ، هویت و ارزش های یک ملت، چه پیامدهای خطرناک و مهار نشدنی را در قبال دارد.
- مخالفت کردن افراد و حکومت ها با دین و ارزش های مردم، به مثابه کوبیدن سر به صخره خارا است.
- تندروی و افراط در مخالفت و دشمنی با مردم، نمیتواند هیچ توجیه شرعی و قانونی داشته باشد و عاقبتی وخیم دارد.
- تاریخ؛ داور بی رحمی است که به تزکیه شخصی، دلایل گروهی، و توجی هات جنایت های هیچ کسی، گروهی و نظامی توجه نمی کند. روزگاری حقایق را هرچه عریان در برابر مردم قرار میدهد.
- عدم شناخت بافت های جامعه، اقتصاد و فرهنگ کشور، برای احزاب و رهبران کمونست و مسلمان، پیامدهای مصیبت باری را رقم زد. چون مسلم است که فقر دروازه همه مفاسد را می گشاید، هیچ اندیشه ای نمیتواند در کشوری فقیر، قد راست کند، چه رسد به این که به منصه تطبیق و اجرا برسد. سردادن شعار های براق و فریبنده در یک کشور فقیر، جز فریب مردم پیام دیگری ندارد.
- نضج گرفتن اندیشه های مبتذل قومی، سمتی، زبانی و برتری جویی های جاهلی که سلسله جنبان آنها رهبران بودند، یک کشور را تا پرتگاه های خطرناکی سوق میدهد که هیچ کسی نمیتواند آن را مدیریت کند.
- اختلافات؛ حتی درون حزبی، احزاب منسجم و سازمان یافته را نیز به آسانی به مزبله نابودی میسپارد.
- مردم به عنوان توده های خاموش، همه امور را می بینند و میدانند، هرچند به سخنان آتشین و شعارهای عاطفی سیاست مداران سرخویش را تکان میدهند.
- ظالمان و ستمگران، پیش از مواجه شدن به جزای شدید و دردناک آخرت، در دنیا جزای ظلمشان را با ذلت میبینند و پاسخ ستمشان را پس میدهند. سرنوشت ذلتبار نور محمد تره کی، حفیظ الله امین، ببرک کارمل، داکتر نجیب و امثال آنها گواه این ادعاست.
- استبداد با هر چهره ای، با پوشش هر شعار مقدسی و با هر رنگ آراسته دینی یا غیر دینی که در جامعه ای گام نهد، پیامدش برای مردم مشخص است: ظلم، قتل، غصب، خود خواهی، تکروی و ویرانی.
- و ……
آنچه قابل تذکر است اینکه:
یک: حافظه تاریخی مردم ما به زودی همه چیز را به دست فراموشی میسپارد، انگار حزب خلق و پرچم وجود نداشته، هیچ جنایتی مرتکب نشده اند، کشوری را چندین سال به دست اشغال نسپرده اند، اسباب ویرانی یک کشور را فراهم نکرده اند، زندان ها را از مردم بی گناه پر نکرده اند، از مردم گور های دسته جمعی نساخته اند، و کشوری را به پرتگاه نابودی سقوط نداده اند.
کسانی که در کشتارگاه های گروهی به روی مردمانِ دست و چشم بسته شلیک کرده و در زمانی کمتر از یک ساعت گورستان بزرگی از بی گناهان مظلوم ساخته اند، امروز از عدالت، پاکدامنی و خدمت به مردم سخن میگویند، مردم هم چون حافظه تاریخی شان را از دست داده اند، با اشتیاق و ساده لوحی باور میکنند.
دو: بیشترین انسانها چشم عبرتبین ندارند. از حوادث و رویدادها، درس، اندرز و عبرت فرا نمی گیرند. در تاریخ بار بار مشاهده میشود که شخصی یا سازمانی خیمه سلطه اش را بر سر جم جمه های انسانهای دیگری میافرازد، اما از اعمال گذشته و ظلم و نابودی آنها هیچ عبرتی نمیگیرد. بر سر ویرانه های ظلم، پای کوبی میکند، ولی عواقب ظلم گذشت گان را مشاهده نمیکند. باور ندارد که سنت خدای متعال در برابر همه ستمگران و ظالمان تاریخ یکسان اجرا میشود.
شیطان همه راه های منتهی به ظلم و ستم را برای ظالمان آراسته میسازد و به جلو رفتن در مسیر ظلم و ستم، قتل، کشتار و نابودی مردم تشویق شان میکند. تا روزی فرا رسد که کله تهی از مغز ظالم را همان صخرهای بشکند که سر ظالمان و ستمگران قبل از او را نیز شکسته بود. البته در آن روز ندامت سودی ندارد. خدای متعال حالت عبرت ناپذیری ستمگران را چنین ترسیم مینماید:
{وَسَكَنْتُمْ فِيمَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْكَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُالْأَمْثَالَ} [إبراهيم: 45]
ترجمه: (آری شما بودید که) در منازل (و کاخ های) کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید؛ و برای شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم؛ و برای شما، مثل ها (از سرگذشت پیشین یان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)!
علما میگویند: عبرت عبارت از حالتی است که ذهن انسان با معرفت و شناسایی آن (رویداد یا موضوع)، به معرفت و شناسایی عاقبت امثال و همانند آن(رویداد یا موضوع) نایل میگردد. در این جا مراد از عبرت همان موعظه و اندرز است.
قرآن کریم بار بار انسانها را به عبرت گرفتن از حوادث گذشته فرامی خواند، و کسانی که از رویدادهای تاریخ عبرت میگیرند به نام « اولو الابصار» یا خردمندان یاد مینماید. قرآنکریم خردمندان جامعه را برای این به عبرت گیری از تاریخ حکم میکند، که حوادث تاریخ گذشته تکرار نشود، تاریخ بار بار قابل تکرار نباشد. با تکرارِ ظلم، جبروت و ستم حاکمان، قتل عام مرد با تکرار به منصه ظهور نرسد. انسان های بی شماری به صورت مکرر در پای جهل انسان به قربانگاه سوق داده نشوند. چنانچه گفته اند: هر کسی تاریخش را نشناسد، محکوم به تکرار آن می شود:
{فَاعْتَبِرُوا يَاأُولِي الْأَبْصَارِ} [الحشر: 2] پس اى اهل بصيرت، عبرت بگيريد.
تاریخ نیم قرن اخیر کشور ما، سرشار از حوادث و رویداد هایی است که در هر حادثه اش بهترین زمینه های عبرت آموزی وجود دارد، کاش جامعه خردمندانی داشت که اندکی آنها را مورد توجه قرار میدادند.
{إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ} [آل عمران: 13] در این، عبرتی است برای بینایان!
{لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ} [يوسف: 111] به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است.
هرگاه خوبی یا بدی و سود یا زیان یک موضوع در برابر نگاه های انسان قرار می گیرد، ذهن انسان های خردمند و عاقبت اندیش، یکباره به عواقب موضوعات و رویدادها متمرکز می شود.
{إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى} [النازعات: 26] در این عبرتی است برای کسی که (از خدا) بترسد!
یعنی؛ در این موضوع، پند و عبرت برای کسی است که از عواقب بیم ناک است.
کاش رهبران مجاهدین از گذشته ها و بویژه رویداد های درد ناک هفت ثور و پیامد های ننگین و خونبار آن عبرت می گرفتند، تا کشور به عواقبی ناگوار تر از گذشته رو به رو نمی شد و چنین رویدادهای درد آور زمینه تکرار نمی یافت. از حوادثی که خلق و پرچم را به مرگ حتمی سوق داد، میآموختند تا محکوم به تکرار آن نمی شدند.
هر زمانی که چشم عبرتبین ما گشوده شود، از گذشته ها عبرت بگیریم و از تکرار آنها خود داری کنیم، باز هم بارقه امیدی روشن خواهد شد. دست کم توانسته ایم گامی هرچند با تأخیر در راه نجات خودمان و کشور مان برداشته ایم.
والسلام علیکم