گروه طالبان در سال ۱۹۹۴، ظاهراً بهشکل ناگهانی در عرصه سیاست پیدا شد، در مدتی کوتاه به نیروی حاکم در چندین ولایت جنوبغربی افغانستان بدل گشت و پس از دو سال پایتخت کشور را نیز تصرف و امارت اسلامی را اعلام کرد. هویت طالبان تا سالهای اول بیشتر از امروز مورد اختلاف بود. عدهای آنان را فرشتهگان صلح و مبارزان عاری از تعصب، فساد و قدرتطلبی میدانستند و تصور میکردند که طالبان صرفاً ماموریت برچیدن پاتکها و قوماندانسالاری را برعهده دارند و زمینه تشکیل دولت فراگیر و ملی را فراهم خواهند ساخت و تعدادی میپنداشتند که طالبان پیشقراولان برگشت تکنوکراتهای غیرجهادی به رهبری ظاهرشاه میباشند. مسوولان طالب کمتر مصاحبه میکردند، کم سند و اعلامیه میدادند و رهبران آن گروه از انظار پنهان میماندند. این تاکتیک، در ایجاد ابهام نسبت به اهداف و ماموریت طالبان موثر تمام میشد و بسیاری نمیدانستند که اینان نسخه تازهای از بنیادگرایان جهادیاند که کمتر از تنظیمهای سلف با مردم افغانستان تماس داشته و بینش تنگنظرانهتر و محدودتر دارند. سالها وقت گرفت تا مردم متوجه شوند که با تاکتیک تازهای از نفوذ استخباراتی روبهرو هستند و آنانی را که فرشته پنداشته بودند، پیشقراولان ایجاد حکومت همهشمول نی، بلکه جنگجویان اجارهای برای تامین عمق استراتژیک همسایه جنوبی افغانستان و ابزار بازیهای ژیوپولیتیک قدرتهای بزرگاند. با گذشت زمان و در روشنایی رفتار و احکام طالبانی، پرده ابهام تا حدودی از روی آن گروه برداشته شد؛ اما تاکتیک استتار و جبهههای مختلفی که طالبان در جنگاند، هنوز باعث تفرقه میان مخالفان و فریب اذهان میگردد. طالب در هیچ جبههای بیغرض نیست و در تمام منازعات افغانستان درگیر است. از این رو، بسیار مهم است تا در واکنش به آن گروه، در دام یکی از منازعات نیفتیم و تصویر کامل هویت سیاسی، قومی، فرهنگی و اجتماعی آن گروه را ببینیم.
الف) ضد ترقی
مخالفت با ترقی، فرهنگ شهرنشینی و آزادیهای مدنی، مهمترین عنصر هویت طالبان است. آن گروه در اعلام و تبلیغ این بخش هویت خود، پردهپوشی نمیکند و ماموریت اصلی خود را جنگ در برابر جریان مترقی میداند. آنان با بیرق سنت، دین و ارزشهای روستایی، علیه جریان ترقیخواهی برخاستهاند و ادامهدهندهگان راه نیروهای مترجعیاند که از حداقل صدسال به اینسو سازماندهیشده، روایتدار و با پشتوانی آشکار خارجی در عرصه سیاست افغانستان جنگیدهاند. آنان با آنکه خود با دهها رشته مالی، استخباراتی و سیاسی به خارجیان دور و نزدیک، مسلمان و نامسلمان بستهاند، اما با علم کردن ضدیت با فرهنگ شهرنشینی، آزادیهای مدنی، دموکراسی سیاسی و انگِ خارجی و تهاجم بیگانه زدن به این ارزشها، خود را به سنت استقلالطلبی و بومیگرایی مردم افغانستان وصل کرده و از میان جمعیت میلیونی تودههای عاشق سنت و استقلال، سربازگیری میکنند.
تاکنون سه بار ارتجاع توانسته است با این تاکتیک، به نیروی برانداز بدل گردد و تلاش دموکراسیخواهان، حامیان آزادیهای مدنی و تحول را به چالش بکشد. با این حال، در هر سه بار نتوانسته است اداره، اقتصاد و فرهنگ بدیل معرفی کند و قدرت را مدت طولانی به دست گیرد و افغانستان را با الگوهایی که مبلغان و رهبران ارتجاع روایت میکنند، به مسیر خلاف آنچه ترقیخواهان میگویند، بکشاند. این جماعت تنها نقش دندهزن و توقفدهنده را ادا کرده و هیچ میراثی در عرصه اقتصاد، فرهنگ، دولتداری و تعلیم بهجا نگذاشتهاند.
بار اول، این جریان در واکنش به مشروطهخواهی سر برآورد و علیه قدمهای ابتدایی که در آغاز قرن بیستم در عرصه تعلیم معاصر، صنایع و آزادیهای مدنی به وجود آمده بودند، واکنش نشان داد. آنان در دربار، مسجد و بازار نفوذ داشتند و مزاحمتهایی ایجاد کردند. در اثر توطیه این جماعت، اولین حرکت تعلیم معاصر در زمان حبیبالله خان با چالش مواجه شد، حامیان مکتب به زندان افتادند و تعدادی از آنان بر سر دار رفتند. به قدرت رسیدن امانالله خان که حمایت ترقیخواهان را با خود داشت، جریان ارتجاعی طالبان آن روز را برای مدتی منزوی کرد؛ اما به کمک قدرت استخباراتی و مالی همسایه جنوبی آن وقت که در تعارض با روند آزادیخواهی و ترقی افغانستان بود، در مدت کمتر از یک دهه دوباره به نیروی برانداز و دندهزن بدل شد. ارتجاعیانی که مثل امروز لباس سنت، مذهب و بومیگرایی پوشیده بودند، آشوب بزرگی راه انداختند و جریان ترقیخواهی را متوقف کردند. اما خود چون نیروی بدوی بودند و ظرفیت ایجاد سیستم بدیل را نداشتند و با پولهای اپراتیفی و پروژهای چون سیل به حرکت افتاده بودند، با مسدود شدن منابع پروژهای، از جوش افتادند و به استبداد نادرخانی جای خالی کردند؛ استبدادی که در تعامل با ارتجاع قدرت را به دست گرفت و برای مدتی طولانی مشغول سرکوب ترقیخواهان بود، تعداد زیاد مکاتب عصری را بست و حامیان مشروطیت و آزادیهای مدنی را سرکوب و اعدام کرد. پس از نادرشاه، برادران او روش استبدادی و اتحاد با ارتجاع را ادامه دادند. با تحولات بنیادی که در منطقه بعد از جنگ دوم جهانی به وجود آمد و بریتانیا ـ حامی اصلی ارتجاع در کشور ما ـ منطقه را ترک گفت، آنگاه موج تازهای در شبهقاره هند و سراسر منطقه راه افتاد. پایههای استبداد و ارتجاع نیز به دلیل کاهش حمایت خارجی تضعیف شد و چرخ اداره، سیاست و اقتصاد افغانستان به مسیر ترقی حرکت کرد. دهه دموکراسی که از اواسط ۱۹۶۰ آغاز و تا اوایل دهه ۱۹۷۰ ادامه یافت، اوج این جریان بود و پس از آن بهشکل جمهوری تکحزبی و غیرانتخابی داوود خان و جمهوری دموکراتیک خلقی چپهای وابسته به شوروی استحاله کرد. در واکنش به این جریان، نیروهای طالبی آن دوران دوباره به میدان آمدند و از ترکیب دین، سنت و بومیگرایی، روایتی ساختند که با کمک استخبارات و اردوی پاکستان ـ میراثداران بریتانیای کبیر ـ تشکیل یافتند و حمایت مالی و دیپلماتیک کسب کردند. این دوران، داستان زندهگی ما و خانوادههای ما است. همه، مستقیم و یا با یک نسل واسطه، از طریق پدران و مادران خود، آن دوران را زیستهایم و میدانیم که چگونه پول اعراب، اسلحه و حمایت دیپلماتیک و استخباراتی غرب و پناهگاه و مدیریت پاکستان و نیز ایران، کشور ما را به میدان بربریت، عقبماندهگی و ارتجاع بدل کرد. گروه طالبان، ادامه همان جریان است و مثل اسلافش جز تخریب، ممانعت و توقف، ماموریت دیگری برای خود قایل نیست. آنانی که از سال ۲۰۱۱ به بعد تصمیم به گفتوگو و سازش با طالبان را رسمیت بخشیدند، در مدت نزدیک به یک دهه، بهتدریج کوشیدند از طالبان قباحتزدایی کنند. آنان را واقعیت افغانستان، برادران ناراضی، فریبخوردهگان نادم و بنیادگرایانی که به حقیقت تنوع افغانستان تن دادهاند و آماده تعامل با مخالفان هستند، معرفی کردند. اکثریت افغانها که خود و خانوادههایشان مراحل عبور از ذهنیتهای سنتی و تنگنظرانه را طی کرده بودند، نیز احتمالاً از خود پرسیدند که اگر ما تغییر کردهایم، چرا به تغییر طالبان امیدوار نباشیم. اینگونه، جامعه دوباره به دام نیرویی بدوی گرفتار شد که مثل اسلافش پروژه بود، صاحب فکر سیاسی و اقتصادی بدیل نبود و جز دنده انداختن، فرمان توقف و تخریب، کاری نمیدانست. طالبان با برگشت دوباره به قدرت، در چند جبهه علیه ساکنان کشور ایستادند. برجستهترین جنگ آن گروه، در برابر ترقیخواهان بود. طالبان ارزشها و نمادهای افغانستان مترقی و دموکرات را هدف قرار دادند. اینجا چند نمونه از آن اقدامات طالبان را مرور میکنیم:
۱- طالبان از روزهای نخست برگشت به قدرت، هرجا عکس امانالله خان را دیدند، بر آن رنگ پاشیدند و او را نماد کفر عنوان کرده دشنام دادند. در اواسط اکتوبر ۲۰۲۱، عکس امانالله خان و خانمش ثریا را از ساختمان رادیوتلویزیون ملی زدودند.
۲- موسیقی و هنر را منع کردند، پوهنزی هنرهای دانشگاه کابل را بستند، هنرمندان را سرکوب کردند. توهین، شکنجه و اعدام بیرحمانه نظرمحمد، مشهور به خاشهزوان که کمدینی فعال در بازار و رسانههای اجتماعی و باشنده قندهار بود، از اولین برخوردهای خشن آن گروه با هنرمندان در این دور بود. طالبان بعد از آن در مناطق مختلف، آوازخوانان را تحقیر و شکنجه و تعدادی را مجبور به توبه کردند. دیگران فرار کرده یا تن به سکوت دادند.
۳- طالبان با مراکز تحصیلات و آموزش عصری چون سنگر دشمن برخورد کردند. وزیر طالبان آشکارا علیه بیهودهگی آموزش غیرمدرسهای، سخن گفت. آنان ساعات درسی را به هدف زدودن علوم معاصر تغییر دادند، استادان را وادار به ترک وظیفه یا سازش با برنامههای ضدعلمی خود کردند، محصلان را سرکوب نمودند و نصاب تحصیلی و تعلیمی را غیراسلامی اعلام کردند.
۴- حضور زن در محیط کار و اجتماع و آزادیهای مدنی را خلاف شریعت خواندند و محدودیتهای پیهم علیه آزادیهای مردم، بهخصوص زنان وضع کردند، تا جایی که امروز دختران بالاتر از صنف ششم حق آموزش ندارند، بدون محرم جایی دورتر از محل زیست خود سفر نمیتوانند و در خیلی از عرصهها، زمینه کار و فعالیت به رویشان بسته شده است.
این فهرست را میتوان تا صدها قلم ادامه داد. طالبان هر روز و پیوسته با عوامل ترقی و ارزشهای مدنی در جنگاند. از این رو، ضدیت با آزادیهای مدنی و ترقیخواهی، مهمترین عنصر هویت طالبان است. اما، این صفت، کل ویژهگیهای هویت طالب را معرفی نمیکند. آن گروه چون اژدهای چندسره در چندین جهت، مشغول گزیدن و کشتن و برباد دادن است.
(ب) قومگرا
بخشهایی از جنوب افغانستان و متصل به آن، مناطق قبایلی شمالغرب پاکستان، از زمان رویارویی ترقیخواهان و آزادیطلبان افغانستان با حاکمان هند بریتانوی، منطقهای آشوبزده، دور از دسترس حکومتها و فاقد خدمات، سرک و برنامههای انکشافی نگه داشته شده بود و از بخشهایی از آن مناطق چون پناهگاه سران ارتجاع و ذخیرهگاه نیروی شورشگری استفاده میشد. این سیاست بعد از شکلگیری پاکستان ادامه یافت و با ایجاد هزاران مدرسه در سراسر پاکستان، این مناطق به دستگاه جاسوسی و اردوی پاکستان و از آن طریق به پروژهداران منطقه و جهان وصل شد. در این مدت طولانی، مقدار قابل توجه متن مکتوب، صوتی و ویدیویی مبلغ تندروی و ارتجاع به پشتو، زبان مردم دوسوی دیورند، تولید شد. تهاجم شوروی و مهاجرت گروهی مردم افغانستان به پاکستان، این فرصت را به پروژهداران مهیا ساخت تا با پولهای هنگفتی که از کشورهای غربی و نیز کشورهای عربی به میدان «جهاد» افغانستان سرازیر میشد، چتر نفوذ بنیادگرایی را در سراسر افغانستان گسترش دهند و از میان باشندهگان مناطق غربی، شمالی و شمالشرق افغانستان نیز دهها هزار طالب در مدارس پاکستان جذب کنند. با این حال، دو سوی خط دیورند به دلیل سابقه تاریخی و نیز دسترسی آسان پروژهداران، پرورشگاه اصلی تروریسم و ارتجاع باقی ماند. از این رو، بدنه اصلی رهبری و اکثریت جنگجویان طالب پشتوزبان و در واقع قربانی اصلی ارتجاع، پشتونهای دوسوی خط دیورند ماندند. این امر از دو جهت باعث فریب شده است. کسانی در میان پشتونها، تعلق پشتونی طالبان را فرصت میبینند و همراهی با آن گروه را به سود قدرت قومی میدانند. حتا در میان افراد لیبرال و چپ افغانستان کسانی دچار این توهم شدهاند که گویا طالبان به حفظ تمامیت ارضی، تحکیم نفوذ زبان و فرهنگ پشتونها در ادارات و بازار افغانستان و عاقبت حفظ قدرت در دایره پشتونی یاری میرسانند. از این رو، کسانی با همراهی، تعدادی با سکوت و برخی نیز با طفره رفتن از خطر حاکمیت طالبان و برجسته کردن ضعفهای قدرتمندان و مرتجعان غیرپشتون، به ادامه نفوذ طالبان روی خوش نشان میدهند. اما طالبان هم در زبان و هم در عمل کوشیدهاند تا میان خود و قومگرایان لیبرال و چپ پشتون فاصله را حفظ کنند. آنان در نزدیک به سه دهه حضور در جنگ و قدرت، هزاران متنفذ، هنرمند، دیپلمات، نویسنده، متخصص و دیگر کادرهای غیرمدرسهای پشتون را کشته، تحقیر کرده و از کشور راندهاند. طالبان در تمام قریهها و شهرهای پشتوننشین با چنگودندان برای ربودن منابع و فرصت نفوذ و تماس از دست پشتونهای تحصیلکرده و غیرطالب، جنگیدهاند. مکتب، دانشگاه و فرهنگ شهرنشینی، میدان کار پشتونهای لیبرال، چپ و دموکرات است. طالبان از آغاز فعالیت تا امروز، ماموریت اصلی خود را تخریب این میدان دانستهاند. در واقع طالبان طوری آموزش دیده و مدیریت میشوند که در لباس پشتون، مانع قدرتگیری نیروهای مترقی و نیز قومگرایان غیربنیادگرای پشتون شوند.
فریب دوم این است که نقاب پشتو و خاستگاه پشتونی طالبان، باعث شده است تا قومگرایان غیرپشتون و نیز گروهی از لیبرالها، چپها و دموکراسیخواهان غیرپشتون، طالب را نماینده جامعه پشتون بدانند و بین اکثریت توده پشتون، شهرنشینان، دموکراتها و دیگر اقشار حامی ترقی در جامعه پشتون از یک سو و گروه طالبان و قومگرایان فریبخورده حامی طالب از سوی دیگر، تفکیک قایل نشوند و جنگ با طالب را معادل جنگ با پشتون عنوان کنند.
در سیاستها و رفتار طالبان، ویژهگیهای شئونیسم پشتون آشکار و برجسته است. در درون طالبان کسانی هستند که برنامه قومی دارند و قومگرایانی که نقاب طالب را پوشیدهاند نیز به کشاندن آن گروه به سمت شئونیسم کمک میکنند. طالبان به دلیل آنکه از جامعه پشتون برخاستهاند، بر زبان پشتو حاکماند و به فارسی که همچون پشتو زبان رسمی و رایج در بازار و ادارات افغانستان است، بلد نیستند و آن را بیگانه میدانند؛ اما پشتویی که طالبان به آن صحبت میکنند، مینویسند و در تلاش ترویجش هستند، زبان مردم پشتون نیست. زبان لندیهای زیبا، غزلهای بیداریبخش غنیخان، قصههای فولکلور آموزنده بازمانده از صدها سال تجربه و زندهگی تودهها و متنهای روشنگری که در نزدیک به یک سده روشنفکران مدافع آزادی، تحصیل و شهرنشینی تولید کردهاند، نیست؛ بلکه زبان فرمانهای ارتجاعی ملا عمر، سخنرانیهای بدوی ملا هبتالله و تبلیغات تکفیری ملا بجلیگر و امثالشان است.
از عوامل گمراهکننده دیگر در هویت طالبان، غصب زمین، خانه و دارایی غیرپشتونها است که به دلیل وضعیت متفاوت امروز، از جمله وجود رسانهها و نظارت نسبی نهادهای بینالمللی، نسبت به اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی با احتیاط بیشتر انجام میشود. طالبان در آغاز حاکمیت مجدد، حدود ۴۰۰ خانواده هزاره را در ولسوالی گیزاب ولایت دایکندی از خانه و زمینشان کوچ دادند؛ اما این کوچدهی چون دور اول با کشتار جمعی همراه نبود و واکنشهای وسیع رسانهای باعث شد که این روند در آن ولایت کند گردد و اکنون کمتر خبر از کوچ اجباری از مناطق هزارهنشین به گوش میرسد. با این حال، اشکال نرمتری چون دعواهای حقوقی که همیشه طرف هزاره در آن بازنده است و در پایان ساکنان یک قریه یا گاهی یک ولسوالی مجبور به پرداخت مبالغ هنگفت میشوند و انواع دیگر زورگیری، آزارواذیتهایی که آشکارا رنگ قومی دارد، در جریان است.
رفتار طالبان در پنجشیر نیز تنها جنبه نظامی ندارد، بلکه ویدیوها و اسناد زیادی نشر شده که در آنها طالبان را در حال تقابل فرهنگی و قومی با ساکنان پنجشیر نشان میدهد. هرچند برخورد با تاجیکان نیز مثل گذشته نیست که جویوجر را تخریب میکردند، تاکستانها و باغات را نابود میکردند، خانهها را ویران و زنان و دختران را به اجبار از خانوادهها جدا کرده به جاهای نامعلوم انتقال میدادند. اقداماتی برای کوچ اجباری ترکمنها در جوزجان و اوزبیکها و تاجیکها در تخار نیز گزارش شده است. در ماه اسد سال جاری تصاویر و گزارشهایی از آتش زدن دهها خانه در روستای «بالامردیان» ولسوالی فیضآباد ولایت جوزجان در رسانهها نشر شد که گفته میشود طالبان آن را به جنها نسبت دادهاند، اما ساکنان آن قریه گفتهاند که طالبان قبل از آن حادثه بارها از مردم خواسته بودند تا قریه را ترک کنند و بعد از سرپیچی مردم، خانههایشان آتش زده شد.
در تازهترین مورد، میان ساکنان قریه شورتوغی در ولسوالی خواجه بهاوالدین ولایت تخار و مهاجران بازگشته از پاکستان در اوایل همین ماه (سپتامبر) درگیری صورت گرفت و باشندهگان آن قریه از خانههایشان بهزور رانده شدند و بعد از چند روز با بالا گرفتن اعتراضات رسانهای، دوباره اجازه یافتند که به خانههای خود برگردند. باشندهگان در ویدیوهای نشر شده، مدعی بودند که طالبان در این کار دست دارند و تعدادی از آنان با خشم «امارت» طالب را دشنام میدادند.
(ج) متعصب
طالبان در دهه ۱۹۹۰ میلادی با صدور یک حکم شانزدهمادهای، هندوها و سیکهای افغانستان را رسماً از جامعه راندند. براساس آن حکم، هندوها و سیکها از ساختن عبادتگاه جدید منع شده بودند، باید مثل مسلمانان لباس نمیپوشیدند، سر بام خانه و دروازه دکانشان باید پرچمهای زرد نصب میکردند، حق نداشتند با مسلمانان در احوالپرسی دست داده یا بغلکشی کنند و نباید با مسلمانان در یک خانه زندهگی میکردند.
این تعصب تنها به غیرمسلمانان محدود نمیماند، بلکه مسلمانان نیز با توجه به نزدیکی و دوری با قرائت طالبانی از اسلام، درجهبندی میشدند. طالبان بر عبادات و مراسم شیعیان و صوفیها محدودیت وضع کردند و یکی از فرماندهان مشهور طالبان، ملا عبدالمنان نیازی، والی وقت طالبان در ولایت بلخ، در سخنرانی مشهوری در مزار شریف اعلام کرد که هزارههای شیعه سنی شوند یا افغانستان را ترک کنند، ورنه کشته خواهند شد. در این دور نیز افغانستان در سال اول حاکمیت طالبان شاهد تبعیضها و بدرفتاریهای آشکار عقیدتی بوده است. هندوها و سیکهای کشور مجبور به ترک دستهجمعی کشور شدند و گزارش شده است که هنگام ترک سیکها، به آنان اجازه انتقال کتاب مقدسشان داده نشده است.
صوفیها و سلفیها نیز مورد تعصب و غضب طالباناند. هرچند در کوتاهمدت، طالبان دشمنان و حریفان تاکتیکی و عاجل را از میان مسلمانانی که گرایشهای مذهبی متفاوت دارند، انتخاب میکنند و در مواردی، بهخصوص اگر آنها را چالشی نظامی و تبلیغی در برابر قدرت خود بدانند، با سبعیت تمام برخورد میکنند. کشتارگاههایی که گفته میشود در کنر و ننگرهار برای سلفیها ساختهاند، گواه این رفتار است. در یک سال گذشته بارها خبر از اعدام، ترور و سر زدنِ مخالفان طالب در ننگرهار و کنر نشر شده است. دیدن سرهای بریده در نهر، جسد آویزان از درخت زیتون یا افتاده در کنار جاده، در یک سال حضور طالبان در مناطقی که سلفیها فعالیت دارند، امری معمول بوده است. با این حال، رخ اصلی دشنه تعصب طالب و دشمنی استراتژیک آن با دموکراسیخواهان و نیروهای مترقی است؛ آنانی که برای افغانستان، روایت بدیل و همسو با شرایط زمان دارند و در صد سال گذشته، سکانداران اصلی تحول بودهاند. طالبان در حال زدودن میراث گسترده و پرشاخه دشمنان اصلی خود از کتابخانهها، رسانهها، مکاتب، دانشگاهها، ادارات، بازار و زندهگی اجتماعیاند. در این کار لحاظ قومیت، زبان و سمت را نمیکنند. هر آنکه نزدیکتر و دردسترستر باشد، آسیب بیشتر میبیند. دار زدن خاشهزوان، برداشتن عکسهای امانالله خان، حذف نام عبدالحی حبیبی از لوحه مکتب مشهوری در خوست، ترور کادرها و طرد هزاران تحصیلکرده و روشنفکر جامعه پشتون از اداره و سیاست، هر روز و به تکرار ثابت میکند که تعصب طالبان را نمیتوان تنها قومی و مذهبی دید.
(د) زنستیز
ترقیخواهان و نیروهای ارتجاعی در افغانستان توافق دارند که نقش زن در تحول اجتماع اساسی است. آنانی که در پی تحول بودهاند، در کنار ساختن مکتب، کارخانه، سرک، رسانه و معرفی اداره مدرن و قوانین مدنی، اولین ماموریت خود را گشودن بند از دستوپای زن دانستهاند. کسانی که ماموریت اصلیشان توقف تحول در جامعه بوده است، قبل از هر کاری، بندهای گسسته زنان را ترمیم کرده و آنان را به زندان برمیگردانند.
مشروطهخواهان و مبارزان ترقیخواه، در اوایل قرن بیستم میلادی برای آزادی زن بسیار رزمیدند. حاصل سالها کار و مبارزه آنان، در دهه ۱۹۲۰ جنبشی شد که با استقلال سیاسی کشور همراه گردید و بهسرعت چهره اقلیت کوچک شهرنشینان را بدل کرد. آنان میکوشیدند چند قرن عقبماندهگی ملت را با اجرای اصلاحات رادیکال طی چند دهه جبران کنند و در نتیجه خطاهای تاکتیکی جدی را مرتکب شدند. رویارویی ترقیخواهی و ارتجاع در مورد نقش اجتماعی و سیاسی زن، از زمان حبیبالله خان آغاز شده بود و در دوران امانالله اوج گرفت. ملکه ثریا، امانالله خان را در سفر هشتماهه مشهورش به اروپا، همراهی میکرد. ظاهراً امانالله و گروهی از نزدیکانش در دربار، فریب خوشرفتاریها و استقبال دیپلماتیک دربارهای غربی، بهخصوص انگلستان را خورده بودند و تصور میکردند که «جهان مترقی» از مدرنیزهسازی افغانستان استقبال خواهد کرد و نیروهای مخالف را تقویت نخواهد نمود. از همین رو شاید امانالله بعد از سفر، اعتماد به نفس غافلانه داشت و در لویهجرگهای که بعد از سفر برگزار کرده بود، در برابر مخالفان تحصیل و آزادی زنان با صراحت ایستاد و از همسرش خواست تا در حضور صدها ملا، خان و متنفذ گرفتار در زنجیرهای سنت که از سراسر کشور گرده آمده بودند، پرده از چهرهاش بردارد. همسران وزیران و دیگر درباریان حاضر در مجلس نیز به پیروی از ملکه ثریا، از پرده بیرون آمدند. آوازه این اتفاق بر تبلیغات فراوانی که قبلاً علیه اصلاحات راه افتاده بود، افزوده شد و گروهی که به چاپخانهها و دستگاه استخباراتی همسایه جنوبی وقت افغانستان وصل بودند، عکسهای دستکاری شده ملکه ثریا را بهصورت انبوه در گوشه و کنار افغانستان پخش کردند و آتش شورشها شعلهور شد. اتفاق شبیه آنچه در اواسط دهه ۱۹۹۰، با حضور ناگهانی طالبان رخ داد، آن زمان نیز یکباره و «معجزهوار» مبلغان و ملاهای مدعی نجات افغانستان از شر فساد و آلودهگیهای فکری، سر برآوردند و سیلی از مردان بیخبر از چندوچون سیاست، دور آنان جمع شده در مقابل جریان ترقیخواهی اعلام جهاد کردند. در تاریخ، به آشوب شمالی بیشتر توجه میشود، اما اولین طغیان ارتجاع از جنوب که کنار دست تمویلکنندهگان و مبلغان شورش بود، آغاز شد. در ماه نوامبر ۱۹۲۸، شورشیان شهر جلالآباد را محاصره و اعلامیه دهمادهای را نشر کردند که نصف آن به تقبیح سیاستهای امانالله در امور زنان اختصاص داشت. آزادی زنان، مساله اصلی جنگ و سیاست بود.
جهادیهای دانشگاهی نیز مساله زن را در دوران ظاهرشاه و بعد از آن، مساله اصلی سیاست میدانستند و یکی از رهبران مشهور تنظیمهای جهادی، متهم است که در دوران تحصیل بهصورت دختران پوهنتون اسید پاشیده بود. طالبان در دور نخست حاکمیت خود، به نماد زنستیزی در جهان مشهور شدند و تصاویری که از افغانستان زیر سلطه طالبان به جهان میرسید، از کشور ما موزیم بربریت نشان میداد. در دور کنونی، جامعه پختهتر از گذشته است و مقاومت تودهای و جمعی در برابر سیاستهای ارتجاعی طالبان بنیادیتر از آن است که بتوانند چون دور قبل با یک فرمان همه پیشرفتهای به دست آمده را خط بزنند و جامعه را یکشبه از حضور اجتماعی زنان خالی کنند. از این رو، این بار طالبان بهتدریج و سنگربهسنگر زنان را عقب راندهاند، تا جایی که اکنون سفر زنان بدون محرم شرعی مجاز نیست، دختران تنها تا صنف ششم میتوانند درس بخوانند، خبرنگاران زن از پشت نقابی که تنها چشمانشان دیده شود، باید خبر بخوانند و گروه بزرگی از زنان شاغل به زور یا تزویر از کار محروم شدهاند. فهرست محدودیتهای وضع شده بر زنان، طولانی است. آنان بزرگترین قربانیان ارتجاعاند و خوشبختانه ایستادهگی و مبارزات زنان در یک سال گذشته، مثالزدنی بوده و مایه دلگرمی حامیان آزادی، کار و تحصیل شده است.
(ه) وابستهگی خارجی
به تاریخ ۴ سپتامبر ۲۰۲۱، کمتر از یک ماه پس از تسلیمی قدرت به طالبان، جنرال فیض حمید، رییس سازمان استخبارات اردوی پاکستان (آیاسآی) به کابل سفر کرد. رییسان استخبارات کشورها، سفرهای حساسشان را در کشورهایی که متهم به حمایت آشکار از طرفهای درگیرند، پنهانی و یا با نقابهای دیپلماتیک انجام میدهند؛ اما فیض حمید آن سفر را کمپین پیروزی استخباراتی ساخته بود. عکس چای نوشیدن او در کنار سفیر خندان پاکستان در هوتل سرینا، از سوی پاکستانیها همچون جشن کامیابی استخباراتی در میدان بزرگی استقبال شد که قدرتهای جهانی از جمله امریکا و هند طرفهای اصلی بودند. در سایر نقاط جهان نیز آن ژست، اعلام حاکمیت پاکستان در کابل تفسیر شد و افغانهای غیرطالب آن عکس را چون نشانه سرافگندهگی ملی و اتفاق تلخ به خاطر سپردند.
جنرال حمید روزها در ارگ مشغول مدیریت تقسیم چوکیها و حفظ بیلانس میان جناحهای مدعی قدرت بود. پس از او، منصوراحمد خان، سفیر پاکستان در کابل، بدون ملاحظه در نقش وایسرا ظاهر میشد. او با وزیران، رییسان ادارات و دیگر مسوولان میانرتبه طالبان دیدار میکرد و عکسهایی از دیدارهایش نشر میشد که در آنها مقامهای طالبان چون ماموران منصوراحمد خان مشغول شنیدن دساتیر و یادداشتگیری بودند. منصوراحمد خان سفیران و نمایندهگان کشورها و سازمانهای خارجی را نیز انفرادی و گروهی به حضور میپذیرفت. او به ولایات سفر و با بزرگان محل، تاجران و نمایندهگان انجمنها و اتحادیهها دیدار میکرد.
به نظر میرسد طالبان وابستهگی به پاکستان را برگ برنده میدانند و به این نتیجه رسیدهاند که پنهان کردن این وابستهگی ممکن نیست و در عین حال مردم افغانستان و جهان پذیرفتهاند که پاکستان بهعنوان پایگاه، پناهگاه و حامی طالبان، عامل اصلی شکست روند غیرطالبانی در افغانستان و دلیل اصلی قدرتگیری طالبان است.وابستهگی طالبان به پاکستان، بخشی از هویت آن گروه است؛ اما تاکید بیش از حد بر این وابستهگی، همچون عامل یگانه و اصلی شکلگیری و تقویت طالبان، اشتباه است. طالب مثل هر پدیده سیاسی ـ اجتماعی دیگر، تکعاملی نیست. در عین حال، وابستهگی آن گروه تنها به پاکستان محدود نمانده است. اکنون، طالبان با رشتههای بسیاری به بازیگران عمده منطقه و جهان بسته شدهاند. ایران، روسیه، چین، قطر، امارات متحده عربی، امریکا، انگلستان، آلمان و ترکیه هرکدام مدعی سهم در این شرکت سهامی تروریسم و ارتجاع است.
جمعبندی
سادهسازی نقش و هویت طالبان و تاکید بیش از حد بر یکی از ماموریتهای ارتجاعی آن و نیز انکار و نادیده گرفتن یکی از سرهای این اژدها، کار مخالفان طالب را سختتر میکند و باعث دوام و تقویت ارتجاع میشود. طالبان تنها ضد ترقی، تنها متعصب، تنها ضد زن، تنها قومگرا و تنها مجریان جنگهای نیابتی و استخباراتی نیستند، بلکه همه اینهایند. درگیری طالبان در چندین جبهه، در صورتی به ضعف آن گروه بدل میشود که قربانیان، تصویر کلان طالب را دیده بتوانند و تاریخچه ارتجاع و ریشههای آن را فراموش نکنند.
۱- زنان باید مبارزه با طالب و مردسالاری را گره بزنند؛ اما این مبارزه را جنگ با مردان نخوانند، بلکه جلب حمایت مردان غیرطالب و مدافع حقوق زنان را به اندازه مبارزه با طالب جدی بگیرند.
۲- اقلیتهای دینی و مذهبی باید مبارزه با طالبان و اسلام سیاسی را گره بزنند؛ اما نباید این مبارزه را جنگ با مسلمانان بخوانند، بلکه حمایت مسلمانان غیربنیادگرا و غیرتروریست را بسیار اهمیت دهند.
۳- گروههای قومی آسیبدیده از طالب، باید مبارزه با طالبان و قومگرایی را گره بزنند؛ اما این مبارزه را جنگ با پشتونها اعلام نکنند، چرا که نقش پشتونهای غیرطالب در مبارزه با ارتجاع بسیار مهم و تعیینکننده است. شناخت درست دوست و دشمن، پیروزی را تضمین میکند. تشخیص منافع مشترک با همدردان، زمینهساز اتحاد میشود و ساختن جبهه متحد، نشانه بلوغ سیاسی است. دشمنان طالب، اگر نیروی خود را صرف خنثاکردن همدیگر نکنند و در عوض دستبهدست هم داده مبارزه پیگیر و سراسری را در تمام جبهاتی که طالبان علیه مردم ما میجنگند، راه اندازند، ورق بدون شک برخواهد گشت و روند ترقی و آزادی از سر گرفته خواهد شد.
برگرفته از8صبح