مقدمه:
بررسیِ مناسبات افغانستان و پاکستان از آن جهت حایز اهمیت است که پس از شکلگیری دولت پاکستان، دوکشور همسایه آنگونه که شایسته است نتوانستهاند روابط همگرایانه و قابل قبولی داشته باشند. با توجه به تاریخ مناسبات دوکشور، همواره بدبینی، بیاعتمادی، بحران و واگرایی را در اذهان و افکار تداعی میکند. بناً این مقاله در رابطه به نشریه پاکستانی بنام «پاکستان آبزرور» نگاشته میشود که اولین بار در جولای سال جاری عنوان نموده که ارتش پاکستان باید از آنطرف خط دیورند تا کابل پایه تخت افغانستان را اشغال نماید. مناطق فارسی زبانها و هزارهنشین افغانستان به ایران مدغم و مناطق با اکثریت اوزبیک، در جغرافیای ازبیکستان ادغام شود. همچنان دهلیز واخان با طول ۳۵۰ کیلومتر نیز باید به پاکستان تعلق گیرد. قبل از این، ادعاهای نا مناسب دیگری نیز برای تجزیه افغانستان به نشر رسیده که عمدتاً، مهمترین تغییر، ترسیم مرز بین«افغانستان شمالی» جدید و یک «افغانستان جنوبی» جدید است. این در حالی بیان میشود که وضع سیاسی و اقتصادی پاکستان پس از فروپاشی حکومت جمهوری افغانستان و با شدت گرفتن حملات نظامی سخت افزاری تیتیپی به پایگاهای ارتش در خیبر پختونخواه، برای حکومت آن کشور خوب به نظر نمیرسد. پاکستانیها و به خصوص آیاسآی سازمان استخباراتی آن کشور فکر میکنند که با تجزیه افغانستان میتوانند با پشتونستانی که در نتیجه تجزیه این کشور به دست میآید همسایه خوب باشند، اما این یک خواب است.
از طرف دیگر پاکستانیها از یک طرف با هند قدرتمند و با اقتصاد برتر و در حال رشد و از سوی دیگر با گروه افراطی مطلق پشتونستانخواه(طالبان افغان) که در سه سال پسین، برای ضربه زدن به پاکستان با تیتیپی همکاری تسلیحاتی و اعاشه میکنند روبرو هستند. در کنار اقتصاد ورشکسته، سیاستهای غلط و ناجور آیاسآی در مورد افغانستان و اقوام بومی و ساکن در این کشور نیز توانسته به نوبه خود زوال پاکستان را نزدیکتر بسازد. از بد و تاسیس کشوری بنام پاکستان، آن کشور همواره تلاش نموده تا یک حکومت مزدور و گپشنو در کابل داشته باشد و این حکومت مزدور همواره میتواند از میان یک قبیله به وجود بیاید.
الف: نقش تاجیکهای افغانستان و آینده پاکستان
منابع تاریخی نشان میدهد که تاجیکها از نژاد آریایی و در یک جغرافیای وسیع بنام سرزمین آریانا (ایران امروز، افغانستان، آسیای میانه و مناطقی در جنوب آسیا) زندگی داشته اند. و از لحاظ تاریخی بحیث یک قوم برتر و یک ملتی با زبان فارسی_دری بحیث مردم فرهنگی و دولت ساز، ریشههای طولانی در تاریخ این سرزمین دارند. تاجیکها قدیمی ترین باشندهگان افغانستان و یا خراسان زمین اند که زبان، تاریخ، فرهنگ و هویت شان زنده و بیانگر این حقیقت است و حضور فیزیکی و فرهنگی آنان در تمام ولایات افغانستان قابل لمس و رویت است. منابع تاریخی بیان میکنند که این قوم «از تبار آریائیها بوده اند و همواره در مواجهه با سایر اقوام و گروهها با مسالمت و رواداری رفتار میکردند. آنان بعد از ظهور اسلام شهرنشینی شان را نیز ادامه دادند و با زیرکی به ساختار سیاسی بخش خراسان شرقی خلافت راه یافتند تا اینکه بر حکومت 200 ساله عباسی شوریدند و سلسله طاهریان را بر فلات ایران حاکم کردند. یکهتازی تاجیکها در عرصه حکومت داری در زمان صفاریان و سامانیان ادامه پیدا کرد. پس از سامانیان و غوریان، در عرصه دولت داری و دولت سازی ضعیف شدند. با تجزیه خراسان در سه دولت شیبانی، صفوی و بابری، پس از ظهور احمدشاه درانی از فرماندهان نادر افشار در خراسان، نقش تاجیکها در مرکز و محور قدرت و دولت ضعیف شد. از یکطرف استعمار بریتانیا و از سوی دیگر روسیۀ «بلشویک_کمونیست» به عنوان عوامل خارجی نقش بسیار سازندهای در تضعیف و راندن تاجیکها از قدرت و حاکمیت و تضعیف زبان و فرهنگ آنها، به خصوص زبان فارسی دری داشتند.»(ساناز عباسیان، پژوهشگر مرکز آینده پژوهی جهان اسلام)
استعمارگران شرق و غرب نهایت تلاش خود را برای تضعیف فرهنگ و زبان تاجیکها نمودند و آنها سپس این سیاست را به وارث سیاستهای استعماری خود، ایالت متحده امریکا منتقل کردند. از سوی هم تاجیکها گروه عمده قومی در افغانستان هستند و ولایتهای کابل، پروان، کاپیسا، پنجشیر، بغلان، کهندژ، سمنگان، تخار، بدخشان، بلخ، سرپل، جوزجان، فاریاب، غور، بادغیس، هرات، نمیروز، فراه، پکتیا، گردیز، غزنی، وردک، لوگر، ننگرهار و لغمان، مناطقی هستند که تاجیکها در آن عملاً زندگی دارند. در برآورد جدیدی که در سال ۲۰۱۷آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا به صورت پیمایشی انجام و شهروندان دو زبان اول افغانستان را مورد پرسش قرار دادهاست، «فارسی_دری به عنوان زبان مادری و زبان رابط و مورد استفاده ۸۹ درصد مردم معرفی شدهاست.» اما امروزه گفتمان داخلی تاجیکها در تناقضات مهمی گرفتار است. تعریف ناروشن از برنامههای قوم تاجیک، از جمله ساختار غیر قبیلهای، شهرنشینی و فرهنگ محافظه کاری، پراکندگی جمعیت، نبود تشکیلات سیاسی منظم و مدرن، ناتوانی در یکپارچگی و نبود یک رهبر و زعیم کریزماتیک و نبود انسجام درونی میان رهبران تاجیک است.
گذشته از این، واقعیت این است که هیچ کسی تا اکنون نفوس واقعی افغانستان و اقوام آنرا نمیداند، ولی «رژیم های تمامیت خواه افغانستان در یک سده اخیر از ترس اینکه تعداد اقوام منصوب به آنها در اقلیت بود، هرگز حاضر به سرشماری نفوس نشدند و برخلاف تا که توانستند ارقام دروغین و جعلی را به دست نشر سپردند تا از این طریق قدرت و امتیازات بیشتر به کمک خارجیها بدست آورند. اولین آمار جعلی نفوس در زمان ظاهرشاه و بعد داوود خان و سپس حفیط الله امین به نشر رسید. سلیمان لایق که در رأس اکادمی علوم در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق قرار داشت، ارقام جعلی به حکومت شوروی داد که نفوس پشتونها را ۵۵ درصد نشان داده بود.
در ۲۰ سال اخیر، افکار جهانی را زلمی خلیلزاد، حامدکرزی، غنی احمدزی و دهها مهرههای درشت و نادرشت پشتون، با ارقام جعلی گمراه ساختند تا امتیازات سیاسی و مالی برای یک قوم خاص بدست بیاورند. از نگاه دیگر، تاجیکها شاید یگانه مردمی در افغانستان باشند که از دو چیز بیشتر خجالت میکشند: اول اینکه در انظار عمومی خود را تاجیک معرفی کنند، زیرا فکر میکنند این یک نوع قوم پرستی و تعصب است. دوم اینکه میشرمند تا نفوس واقعی مردم خود را بیان کنند. به آنها چنان دروغهای سیاسی تلقین شده که تاجیکها کمتر از پشتونها اند. وقتی تاجیکهای افغانستان آمار نفوس شان را از زبان رییس جمهور تاجیکستان و روسیه شنیدند، بسیاری آنها نه تنها استقبال نکردند، بلکه متعجب هم شدند. اگر کسی به ارقام ۴۷ فیصد پوتین و ۴۶ فیصد امام علی رحمان شک داشته باشد، شاید بهتر است بجای نگرانی برویم بسوی نفوس شماری عملی و معیاری تا معلوم شود که کدام قوم در اکثر و اقلیت قرار دارد تا دست ارقام بازان جعلی داخلی و خارجی قطع شود.» (هارون امیرزاده، شبکه اطلاع رسانی افغانستان)
این در حالیست که محمد اکرام اندیشمند از تاریخ نگاران معروف افغانستان در مورد ضعفهای سیاسی و عدم ایجاد روابط جهانی تاجیکها مینویسد«تاجیکها در کسب اقتدار و حتی حفظ اقتداری که به خصوص در دو دورۀ کوتاه در اوایل و اواخر سدۀ بیستم میلادی در افغانستان دست یافتند، اما از حمایت خارجی که هزینۀ پایداری اقتدار آنها را تامین کند، برخوردار نشدند. در حالی که بر عکس، مخالفین حکومت و محوریت سیاسی آنها در هر دو دوره از سوی کشورهای خارجی به خصوص پاکستان، دولتها و کشورهای عرب ثروتمند همسو با پاکستان و حتی آمریکا و انگلیس مورد حمایت گسترده قرار گرفتند و در سایۀ این حمایت نظامی و مالی به کابل پایتخت افغانستان دست یافتند. بخشی از نبود حمایت خارجی به ضعف و ناتوانیهای درونی تاجیکها و نخبگان سیاسی و اجتماعی تاجیکها بر میگردد. تاجیک ها در هیچ دوره ای به خصوص در دو سدۀ اخیر موفق نشدند تا حمایت و همکاری قدرتها و منابع خارجی را بسوی خود معطوف دارند. تاجیکها هیچگاه در لابیگری که یکی از شیوههای مهم و تاثیر گذار در جلب حمایت کشورهای صنعتی و مقتدر غربی و اروپایی در کشورهای شرقی و آسیایی به خصوص کشورهای اسلامی است، موفق نبودند. حتی هیچ برنامهای در این مورد نداشتند. افزون بر ناتوانی و ناکامی تاجیک ها در کسب حمایت خارجی و لابیگری موفقانه در این جهت، بزرگترین ضعف، خبط و ناکامی آنها در عدم تغییر دیدگاه و سیاست پاکستان بود که با تاجیکها سر دشمنی و خصومت گرفت. آنها به خصوص رهبران شان در چهل سال اخیر نتوانستند پاکستان را قانع سازند که تاجیکها با پاکستان دشمنی ندارند. از آن گذشته، برای آمریکاییها دولت مجاهدین که توسط استاد ربانی و احمدشاه مسعود رهبران تاجیکتبار افغانستان تشکیل یافته بود از منظر هویت تباری نیز قابل قبول نبود. آمریکا با نگاه از عینک پاکستان به افغانستان و به عنوان وارث سیاستهای بریتانیا در این منطقه، افغانستان را کشوری با هویت عمدتاً پشتون تلقی میکرد و رهبری دولت را حق انحصاری این هویت در جهت ثبات سیاسی می پنداشت. این تلقی هنوز در سرخط سیاست افغانی آمریکا قرار دارد و تغییری در این سیاست مشاهده نمیشود. استاد ربانی و احمدشاه مسعود به عنوان رهبران اصلی تاجیک تبار دولت مجاهدین و دولت اسلامی افغانستان نتواستند پاکستانیها را قانع بسازند که با آنها مشکل لاینحل و خصومت ندارند. وزارت دفاع پاکستان احمدشاه مسعود وزير دفاع دولت اسلامی و شخصيت اصلی حاکميت را در اسد 1371(جولاي 1992) رسماً به دیدار از پاکستان دعوت کرد، اما وی در پاسخ بدعوت وزارت دفاع پاکستان، جنرال عبدالرحيم وردک رئيس ستاد مشترک ارتش را فرستاد. اين دعوت فرصت مساعد برای مذاکرات اساسی و گسترده از سوی احمدشاه مسعود با مقامات نظامی پاکستان محسوب میشد که گردانندۀ اصلی سياست کشورشان در مورد افغانستان بودند.» (محمد اکرام اندیشمند، تاجیکها افغانستان و چالش اقتدار سیاسی،۲۳ اسد ۱۳۹۶) و همچنان جنرال پرویز مشرف زمامدار وقت پاکستان پس از حمله آمریکا و سقوط حکومت نخست طالبان، در مورد حمایت پشتونها گفته بود: «امتناع از همکاری با طالبان برای ما ممکن نبود. چون طالبان همه از قوم پشتون منطقهی مرزی با ایالتهای بلوچستان و شمال غربی سرحد پاکستان بودند که یک جمعیت بزرگ پشتون دارد. ما رابطهی خانوادگی و نژادی محکمی با طالبان داریم. مخالفان طالبان(ائتلاف شمال) متشکل از تاجیکها، ازبیکها و هزارهها بودند که تحت حمایت روسیه، ایران و هند قرار داشتند. چگونه ممکن است حکومتی در پاکستان متمایل به ائتلاف شمال باشد؟ چنین تمایلی میتوانست باعث مبارزه جدی و مشکلات امنیتی در داخل پاکستان شود.»(پاکستان در خط آتش، تألیف پرویز مشرف، ص 328)
حالا که مقاومت ضد طالبانی را پس از سقوط نظام جمهوریت عمدتاً تاجیکها تشکیل میدهند و سه سال از سقوط نظام سیاسی به دست طالبان میگذرد و زمان هر روز هژمونی قومی این گروه را به نمایش میگذارد، تاجیکها میتوانند با بسیج نظامند نیروهای بشری و ذهنی شان در جهت ایجاد «جبهه ملی» دست بکار شوند که متاسفانه تا اکنون چنین چیزی بطور عملی تحقق نیافته و در عوض بدنه اصلی و سران تاجیک جایگاه خود را در قدرت و حتی جغرافیا از دست داده اند. پس تاجیکها با ذهنیت عدالت اجتماعی و برابری، خط بطلانی به دوم بودن قومی بکشند و دیدگاه و محاسبات استراتیژیک را برای تحقق این عدالت پایه ریزی و دیگر انتظار حمایت و کمکهای جهانی نیز نباشند، چون کشورهایی که انتظار میرفت تا از جبهههات مقاومت و مردم افغانستان در برابر تروریزم بین المللی (طالبان_القاعده) حمایت سیاسی و نظامی مینمودند، خود به عنوان حامی تروریزم قرار گرفته اند. بهتر است که تاجیکها به عنوان یک قوم بزرگ، برنامههای خود را برای یک بازی بزرگ با همه اقوام(هزارهها، ازبکها، ترکمنها، ایماقها، بخشی از پشتونها و…) و مردمی که تفکر ضد طالبانی دارند بازبینی و مشخص کنند و همآهنگتر و با برنامهریزی وارد بازی شوند. این را زمانی میتوانند به سرانجام برسانند که نخست پاکستان را قانع سازند که ما تاجیکها… نه پشتونستان میخواهیم و نه هم مدعی خط دیورند و مناقشه با آن کشور هستیم، این را نیز باید خاطرنشان کنند که امروز برای پاکستان مسئله امنیت مرزها، تضعیف و ختم ستیزه پشتونهای دوسوی مرز بخاطر ایجاد پشتونستان و رشد اقتصادی آن کشور بیشتر مهم است و این هم باید برای پاکستانیها مهم باشد که در افغانستان تشکیل یک دولت قانونمند که در آن تاجیکها که از گذشته تا اکنون هیچگونه خرچ و دخلی در موضوع جنگ تیتیپی و پشتونستانخواهی نداشته اند، نقش اصلی باید داشته باشند، نه یک حکومت منحط و افراطی زیر نام طالبان؛ از طرفی هم پاکستان این را باید بداند که هیچ صلح و معاملهای میان آمریکا و پاکستان و هر کشور دیگری بالای افغانستان نمیتواند بدون نقش تاجیکها بحیث قدرت رقیب طالبان و یکطرف معادله قدرت در افغانستان به موفقیت برسد. نامه دونالد ترامپ به عمران خان نشان میدهد که طالبان(عمدتاً پشتونها) به ذات خود قدرت مستقلی نیستند و بدون پاکستانیها هم نمیتوانند تصمیم مستقلانه بگیرند. در حقیقت خواست اشتباه پاکستانیها همسان با خواست اصلی حلقه پشتونیست به رهبری خلیلزاد، حامدکرزی، غنیاحمدزی، حکمتیار و طالبان، امارت ائتلافی زیر خیمه «پشتونوالی» در حمایت مشترک پاکستان و آمریکا است که این دیدگاهِ ویران کننده، قطعاً به نفع پاکستان نیست.
بناً ایجاد یک رابطه استراتیژیک(نه تاکتیکی) تاجیکها با پاکستان در امر مبارزه علیه حکومت طالبانی، میتواند ضامن پیروزی مردم افغانستان و امنیت مرزها و رشد اقتصادی کشور پاکستان شود. و از طرفی هم ایجاد روابط سیاسی دوامدار میان دولت پاکستان و تاجیکهای این کشور میتواند منجر به ختم پشتونستانخواهی حلقات فاشیست و ناسیونالیست در دو سوی مرز گردد. حالا این وظیفه سران جبهات مقاومت ضد طالبانی است که بتوانند در یک رویکرد خردمندانه، دشمنیِ شان را با پاکستان کنار بگذارند و روابطشان را با آن کشور حسنه نمایند. سران این جبهات باید بدانند که هیچ راه موفقیت آمیز کوتا و میان مدت در مبارزه علیه تروریزم طالبانی وجود ندارد، مگر اینکه پاکستان را قانع سازند که تاجیکها متعهد هستند تا مرزهای شناخته شده این دو کشور را مطابق به پروتوکولهای بین المللی و معاهدات سران حاکمیت پیشین این کشور به رسمیت شناخته، در امور داخلی آن کشور مداخله نکرده، به گروههای ستیزهجو و پشتونستانخواهِ دوطرف اجاز فعالیت در این کشور نمیدهند و نیز به این موضوع اشاره نمایند که تداوم هرگونه حمایت سیاسی و نظامی از طالبان و عدهای از پشتونهای فاشیست، عمر پشتونستانخواهی را طولانی و فرسودهگی و فروپاشی پاکستان را نزدیک میسازد.
آگاهی داریم از اینکه جبهه مقاومت به رهبری احمد مسعود، روابط نیمبندی با پاکستان ایجاد نموده و اما برعکس، اطلاعاتی که از سفارت پاکستان در کابل بدست ما رسیده نشان میدهد که حکومت آن کشور هیچگونه دلچسپیای برای یک رابطه «استراتیژیک» و همکاری سیاسی دوجانبه به دلیل فقدان و ضعف دیپلماسی جبهه مقاومت ندارد و به این رابطه از دید تاکتیکی میبینند. ولی این به رهبران جبهه مقاومت است که چگونه پاکستان را قانع سازند تا دیدگاه شان را در مورد طالبان تغییر داده و برای بقای دو کشور همسایه به همدیگر کمک کنند. برای مردم این کشور تنها همین یک راه بیرون رفت وجود دارد که افغانستان را از شر گروههای هراس افگنی مثل طالبان رهائی بخشد و آن این است که با پاکستان به تفاهم «استراتیژیک» برسند.
از طرفی هم، در این اواخر بعضی روشنفکران تاجیک به این باور رسیده اند که با «تجزیه» میتوان معضله قومی و فرهنگی این کشور را حل و فصل نمود. به باور اینها اگر دو برادر خوب نشدیم، پس میتوانیم دو همسایه خوب باشیم. با این روش جغرافیایی که اکنون طالبان در آن تسلط دارند را دوباره بدست آورند و جدا از قوم پشتون، زیر نام افغانستان شمالی و یا هر نام دیگری کشور و حکومت بسازند. اما این باورها و شعارها خیلی سطحی به نظر میرسند، چون اگر فرض کنیم افغانستان شمالی شکل گرفت، سرنوشت پشتونهای شمال چه خواهد شد؛ آنان از جایدادهایشان بیرون رانده میشوند، قتل عام میگردند و یا مطابق به قانون و فرهنگ حکومت شمالی(تاجیک، ازبیک و هزاره…) زندگی میکنند؟ اما مطابق به تجربیات تاریخی، پشتونهای افغانستان شمالی بازهم به بهانه حقوق بیشتر، دعوی ارضی و دهها موضوع دیگر دست به شورش میزنند و افغانستان شمالی را نیز ناامن میسازند که آنگاه کشور بزرگی زیر نام پشتونستان بزرگ(افغانستان جنوبی) در عقب شان نیز قرار خواهد داشت. پس گفته میتوانیم که با آغاز شورشگری و ناامن سازی افغانستان شمالی از سوی پشتونهای شمال، روشنفکران ما شاید طرح تجزیه ولایات شمال را نیز مطرح کنند تا از شر پشتونها رهائی یابند، چون وقتی مردم تاجیک در حال حاضر نمیتوانند از حقوق مشروع و جغرافیای مادری شان در برابر این قبیله دفاع کنند، پس مطمیناً که فردا نیز نمیتوانند ورق پارههای قوانین افغانستان شمالی را بالای شورشگران پشتون شمال آنچنانی تطبیق کنند. با این حال طرحهای(شعارها) ارائیه شده این جماعت فاقد منطق به نظر میرسند.
این نکته خیلی مهم است که اکثر پشتونهای دوسوی خط سالهای متمادیست که خواب پشتونستان بزرگ را میبینند و بخاطر آن هزاران جنگجوی انتحاری شان را قربانی داده اند. نکته دوم اینکه برای فعلاً چه کسی میتواند موضوع تجزیه و یا فدرالی ساختن افغانستان را بطور جدی مطرح و آنرا عملی سازد؛ حال آنکه طالبان در تمام جغرافیای این کشور حضور فزیکی و نظامی دارند و هیچ جبههی فعالی وجود ندارد که طالبان را در اراضی مرکز، شمال شرق، شمال و شمال غرب تحت فشار قرار دهد تا این گروه را وادار به تجزه یا فدرالی شدن افغانستان کند. من باور دارم، برای بیرون رفت از معضله دوامدار پشتونها با اقوام دیگر که بجای زندگی مسالمت آمیز، همواره نگاه بالا به پائین و حس برتری طلبی دارند و برای رسیدن به اقتدار سیاسی و حکومت تک قومی، به هیچ قانون و فرهنگی پابند نیستند و همه چیز شان(منطق، حکومت داری، خِرد، دانش، احترام به اقلیتهای قومی، برابری اجتماعی، حقوق زنان…) قبیلوی است، پس برای تاجیکها که خواهان عدالت اجتماعی و برابری انسانی در نظام سیاسی و اجتماعی این کشور هستند، به جُز ایجاد رابطه سیاسی_نظامی با دولت پاکستان و مبارزه مشترک در برابر طالبان هیچ راهی وجود ندارد.
اما در این اواخر مولانا فضل الرحمن، رهبر جماعت اسلامی پاکستان، عضو مجلس سنا و پدرخوانده طالبان به تازگی گفته است:«هیچ کس به ما(پاکستان) اعتماد ندارد. همچنان نیروهای جهانی میخواهند که با جنگ اقتصادی هویت مذهبی ما را از بین ببرند.» مردی که سالها علیه مردم افغانستان مجوز و فتوای جهاد صادر کرد و تروریستان سراسر جهان را به این کشور فرستاد و هیچ کشتار و ظلمی عتششان را فروکش نکرد، حالا از اعتماد جهانی صحبت میکند. این بیاعتمادی جهانی نسبت به پاکستان نتیجه مداخلات متداوم و مستقیم آیاسآی و جنگ افروزی در کشمیر و افغانستان است. و اما اخیراً «سارا آدامس» مسوول پیشین بخش پاکستان در سازمان استخباراتی آمریکا (سیآیای) در یک مصاحبهی اختصاصی به شبکه دیداری آمو گفته است:«اینکه طالبان تا اکنون مانند سایر سازمانها و گروهای تروریستی در فهرست سیاه سازمانهای تروریستی آمریکا قرار نگرفته اند، دلیلش حضور لابیگران پشتون آنها در وزارت خارجه و دستگاه دیپلماسی آمریکا بوده است. در ضمن زلمی خلیلزاد نقش اساسی در قدرت سیاسی این کشور داشت که تعمداً نخواست تا همتبارانش (طالبان) در لیست سیاه آمریکا قرار بگیرند.» پس این دلیل قانع کننده و بیانگر نقش لابیهای تباری طالبان هستند که میخواستند با سقوط نظام سیاسی در افغانستان، فقط یک گروه تندروِ تکقومی در هِرم قدرت افغانستان قرار بگیرد، تا از تداوم حکومت نیمبند فارسی زبانان و برابری قومی بطور قطع جلوگیری شود.
ب: سرمایه گذاری ناکام پاکستان بالای پشتونها
شما میدانید که کشور کنونی پاکستان در ۱۲ اوت ۱۹۴۷ تاسیس شد و اکنون نفوس کلی آن کشور به241 میلیون نفر رسیده و از آن جمله، کم و بیش 25 میلیون آنرا پشتونها تشکیل میدهند. این رقم 25 میلیونی که بیشتر از ۱۵ درصد تمام نفوس پاکستان را تشکیل میدهد که نشاندهنده یک اقلیت مطلق در آن کشور است. اقلیتی که نه تنها در اقتصاد و فرهنگ، بلکه در سیاست و نیروهای نظامی پاکستان نیز سهم فعال دارد. اما همین پشتونها هر از گاهی از سوی رهبران سیاسی و نظامیان پاکستان شهروندان نامتعهد به ارزشهای ملی آن کشور خوانده شدهاند. اکثریت سیاسیون آن کشور به ویژه پنجابیها، شهروندان پشتون را متخلف میبینند و حتا در بسیاری موارد، آنها را یک اقلیت خاین و دشمن تجزیه طلب پاکستان میدانند.
از سوی هم ایجاد جنبش حفاظت از پشتونها (تحفظ پشتونها) در آنسوی خط دیورند، در ماه جنوری سال ۲۰۱۸، زمانی شکل گرفت که نقیبالله مسید، جوان تجارتپیشه پشتون در شهر کراچی پاکستان توسط پولیس کشته شد، این جنبش در هماهنگی پشتونهای اینسوی دیورند به دلیل دادخواهی برای حقوق مشروع پشتونهای پاکستان ایجاد شده و مشترکاً مبارزه میکنند. به باور من یکی از بزرگترین دلایل اختلافات پاکستان با پشتونهای آن کشور، روابط مستحکم و دیرینهی پشتونهای پاکستان با پشتونهای افغانستان و همفکری برای ایجاد کشوری بنام پشتونستان بزرگ است. اما در زمان حکومت شاهی کم و بیش شعارهایی مبنی بر ایجاد پشتونستان در بخشی از افغانستان شنیده میشد که سپس در دوره ریاست جمهوری محمدداود به اوج خود رسید که این طرح به کمک آمریکا و تلاش پاکستان به افغانستان منتقل شد و پاکستان از خطر تجزیه نجات پیدا کرد. اما با وجود چنین تجزیه طلبی و پشتونستانخواهی آشکار پشتونهای دو سوی خط، پاکستان بازهم تلاش نموده تا پشتونهای این سوی خط را در افغانستان حاکم و در کابل یک حکومت مطلق پشتونی شکل دهد. حکومت پاکستان با حمایت آمریکا یک طرح ناعاقبت اندیشانه را روی دست گرفت که تمامی پشتونهای پاکستانی را تشویق کنند تا به پشتونهای افغانستان بپیوندند و افغانستان را به عنوان پشتونستان جدید برای خودشان بپذیرند. خوشبختانه که این طرح مورد رضایت پشتونهای پاکستان قرار نگرفت، اما آمریکا و پاکستان در دهههای 60 و 70 ه ش با حملات نظامی به مناطق مرزی پشتون نشین، آنان را وادار کردند تا به افغانستان فرار کنند. در این میان، پشتونهای افغانستان از ورود آنها به این کشور استقبال گرم نمودند و در جابجایی آنان در مناطق مختلف این کشور نهایت همکاری و مساعدت را بخرج دادند.
تاریخ به یاد دارد که روند پشتونیزه کردن کشور نه تنها در داخل افغانستان بلکه در بیرون از کشور نیز با جدیت تمام از سوی لابیگران پیگیری شد تا آنجا که در نمایندگیهای سیاسی افغانستان در عربستان سعودی، امارات متحده عربی و پاکستان به دهها هزار پشتون پاکستانی به هدف فزونی بر سایر اقوام و ایجاد پشتونستان بزرگ پاسپورت و تذکره افغانستانی داده شد و این پروسه در زمان حامدکرزی و غنی احمدزی نیز به شدت ادامه یافت. طرح همکاری پاکستان و به خصوص حکومت آن کشور با پشتونهای این سوی خط در امر پشتونستان سازی افغانستان پیش رفت و این طرف، اگرچه محمد داود روی مسایلی با پاکستان مخالفت داشت اما تفکر پشتونستانخواهی را شدت داد که در حقیقت یک طرح نسنجیده شده بود و شاید امروز پاکستانیها درک کرده باشند که حاکمیت مطلق پشتون در افغانستان روزی منجر به انزوا و فروپاشی آن کشور خواهد شد. چون در حال حاضر امارت طالبانی در این کشور که آنرا مطلقاً پشتونها تشکیل میدهند، ستون محکم و چطر حفاظتی برای شبه نظامیان تیتیپی و پشتونهای آنسوی خط گردیده است و اعضای رهبری آن گروه با کمال راحت میتوانند در مهمانخانهای حفاظت شده رهبری طالبان در قلب کابل و حتی هوتل کانتیننتال مخفی شوند و روی برنامههای عملیاتی شان در خاک پاکستان کار کنند که همهی این مخفیگاهها برای آیاسآی و سفارت پاکستان در کابل افشاه بوده و هیچ توانمندی و برنامه یی که جلوی فعالیتهای تیتیپی را بگیرد آن کشور ندارد. حمایتهای بیدریغ 40 ساله پاکستان از بخشی از گروهها و شخصیتهای پشتونتبار افغانستان (حکمتیار، طالبان، کرزی، اشرف غنی و بازهم طالبان) برای فزونی در برابر اقوام دیگر، دیر یا زود تجزیه و فروپاشی پاکستان را سرعت خواهد داد و پس از پیروزی دور دوم طالبان در افغانستان، شدت گرفتن عملیاتهای تیتیپی به خاک آن کشور دال بر همین مدعاست.
اگر کمی به گذشته بر گردیم«پس از روی کار آمدن حکومت مجاهدین در کابل، آنچه پاکستان از جهاد افغانستان میخواست، برآورده نشد. در ساختار سیاسی جدید، مجاهدین سمت شمال به رهبری برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود تاجیکتبار نقش اول را داشتند و گروههای بنیادگرای پشتونمحور که تحت حمایت اسلامآباد قرار داشتند، از قدرت دور ماندند. پاکستان که به دنبال روی کارآمدن گروههای مورد نظرش در افغانستان بود، پس از آنکه از تنظیمهای تحت حمایتش نا امید شد، روی گزینه جدید(طالبان) سرمایهگذاری را آغاز کرد.»( محمد امین بیانی، 8 صبح، 9 حوت 1399) سخن کوتا که تحریک طالبان(تمامیت خواه) افغانستان و پاکستان، مشکل درهم پیچیدهی دوسوی دیورند اند و نمیتوان آنانرا از هم جدا کرد. پاکستان بخوبی میداند که اگر طالبان افغان و سران سیاسی و مخالفان شان با هم به توافق برسند، طالبان پاکستانی در موقعیت بهتری از نظر عقبههای حمایتی قرار خواهند گرفت و جنگ در پاکستان شدت خواهد یافت. با توجه به حساسیتی که پاکستان از نقش هند در افغانستان و حمایت تیتیپی دارد، مقامات نظامی پاکستان به این تصور اند که صلح در افغانستان این فرصت را در اختیار هندوستان قرار خواهد داد تا بیشتر به کمک طالبان و بلوچهای پاکستانی بشتابند و با استفاده از عقده طالبان علیه پاکستان، آن کشور را منزوی و چند پارچه بسازند.
ج: پشتونستانخواهی، عامل تباهی پاکستان
«پشتونستان» عبارتی است که در نقشه سیاسی وجود ندارد ولی در بخشی از متون به منطقهای در جنوب افغانستان و پاکستان گفته شده است که اکثر باشندههای آن پشتون اند. بخش پاکستانی (قبلاً هند بریتانیایی) شامل منطقهای از چترال در شمال تا سیبی در جنوب غربی میگردد. این منطقه در پاکستان بنام منطقه مرزی (شمال غربی صوبه سرحد شمالغرب) نامیده میشود و زبان مردم این منطقه پشتو و زبانهای دیگر است. اما مدتهای طولانیست که داعیهء پشتونستانخواهی،(الحاق پشتونهای دو سوی دیورند) دغدغهء پشتونهای دو کشور و زمامداران افغانستان بوده است. با روی کار آمدن دهه دموکراسی، جالبترین شعار احزاب و محافل چپ، دادخواهی برای پشتونستان بود که رابطه نزدیک روسیه و هند در آن بیتاثیر نبود. با کودتای سرطان ۱۳۵۲ که سردارمحمد داود به قدرت رسید و پاکستان هنوز از جدایی «بنگلهدیش» یا پاکستان شرقی قامت راست نکرده بود، با به قدرت رسیدن محمد داود نگرانی شدیدی در محافل نظامی- سیاسی پاکستان بوجود آمد تا تجربه پاکستان شرقی در نوار شمالی آن تکرار نشود.
مسئله پشتونستان خواهی، نخستین بار توسط محمد داوودخان پس از رسیدن به قدرت با جدیت مطرح شد و سپس بسیاری از رئیس جمهوران پشتون افغانستان به آن دامن زدند. داوودخان با پیش کشیدن خط دیورند و پشتونستانخواهی تنش جدی را میان افغانستان و پاکستان به میان آورد و حکومتهای پس از وی همواره بیشترین امتیاز آموزشی و علمی سَهم مردم افغانستان را به پشتونهای آنطرف مرز دیورند دادهاند. در آن زمان، نزدیکی هند با داودخان خود سبب عمیق شدن این نگرانیها و جستجوی تدابیر پیشگیرانه از سوی پاکستان گردید و با تشویق حلقات اسلامگرای افغانستان که تحت فشار حکومت محمد داود قرار داشتند، ناقوس شورشگری را به وسیله آنها به صدا درآورد و مجالی برای محمد داود نداد، هر چند داودخان معامله استرداد رهبران قیامهای داخلی که در پاکستان قرار داشتند را مورد برسی قرار داد، اما روسها به او فرصت بیشتر ندادند. محمد داوود را به آسانی میتوان«بنیانگزار پشتونیزم» در افغانستان نام نهاد و تاریخ افغانستان وی را یک ناسیونالیست قومی ثبت کرده است. «داوود خان در مركز سياستهای خارجی خود، حل خط دیورند و مسأله پشتونستان را جا داد و آنرا مانند يك ارزش سياسی تثبيت نمود. چرخش يكبارگی داوود در اين مورد از ديد سياست منطقوی معقول نبود و اینبار پشتونهای آنطرف خط ديورند، هند و شوروی و بلاك شرق را ناراضی ساخت.» (سید مسعود، تاجیکستان، شبکه اطلاع رسانی افغانستان)
در ضمن، از این میان حلقات مُعین و ناسیونالیستهای افراطی با سردمداری سردارمحمد داود آتش این داعیه را شعلهور نگهداشتند تا به بهانهء دفاع از حق تعیین سرنوشت پشتونها به اهداف و استراتیژی دیگری از جمله استمرار نظام استبدادی دست یابند. بیانصافی خواهد بود که اگر گفته شود تنها این پاکستانیها اند که در امور داخلی افغانستان مداخله مینمایند، بلکه حکمرانان پشتون افغانستان نیز طی این سالهای متمادی خلاف تمام موازین بین المللی و اصول قبول شدهی سازمان ملل متحد در امور داخلی پاکستان مداخله نموده اند. «سر دادن شعار«دا پشتونستان زمونژ»، نام گذاری نهم سنبلهء هر سال بنام پشتونستان، تشکیل ادارهی بنام اقوام و قبایل یا سرحدات، نامگذاری چهارراه بنام پشتونستان، ریزرف چندین هوتل در کابل و ولایات سرحدی برای مهمانی به شورشیان مخالف دولت پاکستان، تشکیل کنفرانسها، راهپیماییها و ایجاد آموزشگاههای نظامی برای مخالفان دولت پاکستان تا آخرین سال حکومت داکتر نجیب الله از شمار اقدامات مداخله گرایانهی حکمرانان کابل علیه دولت پاکستان شمرده میشوند. علی الرغم این حسن نیت زمامداران، منجمله داوود خان و تیم ملیگرای آن، ترهکی، امین، کارمل، نجیب، طالبان، حامدکرزی، اشرف غنی، از تشکیل پاکستان تا امروز اقدامات تحریک آمیز و مداخلهگرانه در خاک پاکستان انجام داده اند.»(دستگیر نایل، نوامبر 2014 _ لندن) بلاخره این ناسیونالیستهای افراطی افغان بوده اند که همواره دهلِ (دا پشتونستان زمونژ) را بنفع خود مینواخته اند و بطور واضح در جرگهء بزرگ (بنو) تمام رهبران ملی و مذهبی فیصله صادر کردند که نه هند میخواهند، نه پاکستان و نه هم افغانستان، بلکه حکومت مستقل اسلامی میخواهند. در ریفراندوم سال 1947 م نیز به نفع پاکستان رای دادند. در جرگه بزرگی که در سال 1949 بنام پشتونستان در کابل تشکیل شد، اشتراک کنندهگان پشتون و بلوچ با صدور قطعنامهای، با پیوستن به افغانستان جداً مخالفت کردند. مقالهی سال 1963 م خان عبدالولی خان، پس از برگشت از سفر کابل نیز دال بر عدم تمایل پشتونهای آنطرف سرحد به افغانستان است. پس، پیوستن پشتونهای آنسوی سرحد به افغانستان، عشق یکجانبه پشتونهای این سوی سرحد است و اما هدف اصلی دو طرف فقط ایجاد پشتونستان بزرگ و تجزبه پاکستان و افول سیاسی و جغریافیایی سایر اقوام ساکن در افغانستان میباشد، یعنی میخواهند که با یک تیر دو نشان را هدف قرار میدهند.
همچنان مهمترين معضلهی موجود این كشور را، روابط نامطلوب پشتونهای افغانستان با كشور همسايه (پاكستان) تشكيل میدهد و امروزه كسانيكه حداقل سواد سياسی دارند، میدانند كه درد سياسی ما از ناحيهی زخمی است كه پشتونهای دو سوی سرحد وارد كرده اند و به همين سبب از آنها حمايت سیاسی میكند. رهبران ملی و مذهبی پشتونهای ماورای دیورند از دوران تجزیهی هند و تشکیل پاکستان تا کنون، هیچوقت با صراحت نگفته اند که افغانستان میخواهند. خان عبدالغفارخان یکی از رهبران پشتون پاکستانی با صراحت متمایل به پیوستن به هند بود نه افغانستان؛ حتا مشورهی جواهر لعلنهرو برای اعلام پیوستن به افغانستان را قبول نکرد. داکتر خان صاحب، برادر بزرگ عبدالغفارخان به نهرو نوشت که «… ما هیچگاه حاضر به پیوستن به افغانستان نبوده ایم. همچنان در این مورد سید قاسم رشتیا نیز مینگارد:«اکنون یکنوع شمارش معکوس آغاز گردیده و زمانی زمامدارانِ ما میخواستند که پشتونستان ضِم خاک افغانستان گردد؛ حالاهم پاکستان میخواهد و پلان دارد پشتونهای افغانستان را جزء خاک آن کشور سازد، چون ادعا دارند که (برادر کلان) اینسوی سرحد است…» کتاب«دو سوی باطلاق تاریخ معاصر» هم نقل میکند که سفیر سابق انگلیس در سال (1947) به صدر اعظم وقت شاه محمودخان مینویسد: «موضوع مردمان آنطرف سرحد دیورند قبلاً حل شده، سرحد دیورند به حیث سرحد رسمی و بین المللی شناخته شده و معاهده سال(1921)که محمود طرزی آنرا امضاء کرده بود، هنوز مورد تطبیق و تایید است.» (دستگیر نایل، نوامبر 2014 _ لندن، خراسان زمین) از قول محمد موسا شفیق صدر اعظم پیشین افغانستان هم آمده است که در پاسخ به خبرنگار جریدهء (افغان ملت) در حضور خبرنگاران گفته است:«ما نمیخواهیم افغانستان را قربانی پشتونستان کنیم.» از این اظهار نظرها به کثرت گفته شده و کارشناسان حقوق و سیاستمداران داخلی و خارجی، ادعای پشتونستانخواهی قبیله گرایان را به نفع مردم هردو طرف خط دیورند، ندانسته اند.
بعدها حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان، سیاست دو پهلو را با پاکستان بازی کرد. از یکطرف سعی کرد تا افغانستان را دو دسته به پاکستان بسپارد، و برای همین منظور طی دوران حاکمیت خود بیش از بیست بار به پاکستان سفر کرد، صدها جنایتکار و زندانی طالب را از محابس پاکستان و افغانستان رها کرد و به مخالفان دولت خود (طالبان) فرصت داد تا در افغانستان دست به عملیات نظامی بزنند؛ اما از سوی دیگر شعار داد که خط دیورند را به رسمیت نمیشناسد و از حق تعیین سرنوشت پشتونها حمایت میکند. در سالهای آخر حکومت خود حتا عوام فریبانه پاکستان را عامل بدبختیهای افغانستان و منبع تروریزم خواند. اشرف غنی نیز با رسیدن به مقام ریاست جمهوری، همان سیاست دو پهلوی حامد کرزی را بخاطر پشتونهای دوسوی سرحد دنبال نمود. زمامداران پاکستان از بد و پیدایش آن کشور تا امروز، بارها تقاضای بستن سرحد دیورند و عدم مداخله از سوی زمامداران افغانستان را نموده اند؛ ولی زمامداران و محافل تبارگرا و ناسیونالیست این کشور به این خواست پاکستان جواب رد داده اند. و اما برعکس، بعد از برپایی غوغای پشتونستان، حكام ماجراجو و قبيلهگرای این کشور خواستند تا مسئله «پشتونستان» به سمبول وطنپرستی برای مردم افغانستان تبديل شود، از آدرس مردم سخن گفتند و ذهنیت ايجاد پشتونوالی نمودند، هركسی كه با موضوع «پشتونستان» آفتابی و بیمنطق تر برخورد کند، آنشخص نسبت به ديگران وطنپرست تر جلوه مینمايد. اما حالا طالبان میخواهند منافع خویش را از دامن زدن به بحث دیورند و پشتونستانخواهی مخفیانه تأمین کنند. سرانجام پشتونها به طور مشخص از مطرح کردن این موضوع چندین منفعت بهدست میآورند:
- سلطه پشتونیزم بر افغانستان؛
- باجگیری از پاکستان؛
- امتیاز گیری مادی از کشورهای مخالف پاکستان به ویژ هند؛
- جلب اعتماد بیشتر پشتونهای بنیادگرا و متعصب؛
- سرپوش گذاشتن به جنایاتی که در افغانستان انجام دادهاند؛
- حفظ عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سياسی مردم دو طرف سرحد؛
- بردن افغانستان زير چتر پشتونستان و ضعیف ساختن پاکستان؛
- ريختن میليونها افغانی پول به جيب معاملهگران دو طرف از طريق وزارت سرحدات؛
- تصاحب قومی انتظام و تسليحات نظامی نيم قرنهی افغانستان؛
- سلب استقلال سياسی، اقتصادی، نظامی و امنيتی افغانستان برای مدت نا معلوم…
اما چالشی که دامن زدن طالبان به این مسأله برای افغانستان ایجاد میکند؛ دشمنی بیشتر پاکستان با مردم افغانستان است. پاکستان سرزمین افراطگرایی و تندروی است و سالها است که گروههای همانند طالبان که در انجام بدترین جنایتها علیه مردم افغانستان تعلل نکرده اند را آموزش داده است. بعید به نظر نمیرسد که پاکستان برای خاموش ساختن این موضوع، داعش خراسان را علیه گروه حاکم در کابل اجیر نسازد. در این مورد اطلاعات موثق وجود دارد که پاکستان (آیاسآی و سفارت پاکستان در کابل) با تمام توان داعش خراسان را بر ضد طالبان تقویت و منابع مالی برایشان دست و پا میکند. منبع که نمیخواهد نامی از آن برده شود میگوید: « سفارت پاکستان در یک بامداد سال جاری، بستههای ناشناس را با دو عراده موتر شیشه سیاه (لندکروزر و هایلکس) در چهارراه برکی در فاصله یک کیلومتری آن سفارت تحویل دو عراده موتر(هایلکس و رنجر) پولیس که مربوط یکی از معاونین ولایتهای شمال طالبان میشد نمود تا این بستهها را به اعضای داعش در ولایت بغلان برسانند.» همچنین سفارت پاکستان بستههای پولی خود را برای حمایت ملاامامان مساجد و بعضی فرماندهان طالبان در شمال افغانستان و به خصوص ولایتهای بغلان، فاریاب و جوزجان که در خفا برای داعش کار و سربازگیری دارند از طریق یک تاجر افغان که به آیاسآی همکاری دارد و در مارکیت میوه شهر کابل مصروف تجارت هست انتقال میدهد.
از سوی دیگر انتقاد اسلام آباد از کابل به خاطر دادن پناهگاه امن به تحریک طالبان پاکستان و همچنین درخواست از طالبان افغان برای قطع روابط با این گروه شدیدتر شده است. پس از آن سیاست گذاران پاکستانی همزمان با پایان دادن به گفتوگوها با شبه نظامیان، تصمیم گرفتند تا نگرانیهای خود را در مورد تحریک طالبان پاکستان به گونهی مستقیم با رهبران بلند پایهٔ طالبان افغانستان، بویژه ملا هبت الله، در میان بگذارند و این گفتوگوها یکبار از طریق مولانا فصل الرحمن(پدر معنوی طالبان) و بار دیگر از کانالهای سری و به دور از چشم رسانهها و پشت دروازه های بسته صورت گرفت. حملههای اخیر تیتیپی و انجام انتحاری اعضای طالبان افغانستان به جان نظامیان پاکستانی، روابط اسلام آباد با حکومت طالبان در کابل را که زمانی بسیار نزدیک بود، با فراز و فرودهای غیرمنتظرهای مواجه کرده و این رخدادها در حالی واقع شد که بیشتر سیاستمداران پاکستانی در پی تصرف مجدد قدرت از سوی طالبان افغانستان در 15 اگست سال 2021 در افغانستان، استقبال کردند که دهلی نو دیگر در این کشور جای پایی نخواهد داشت. در همین حال، اسلام آباد از نظر بسیاری به شمول سیاستمداران داخلی و خارجی، عمدهترین حامی «طالبان» بود. پاکستان از نخستین و معدود کشورهایی بود که اجازه فعالیت سفارت طالبان را در خاکش داد و به نحوی وارد تعامل و دوستی با حکومت طالبان شد و در محافل بینالمللی از تعامل با حکومت این گروه و حتی به رسمیت شناسی آن دفاع کرد.
اما بعدها و پس از سقوط نظام؛ یک حرف خیلی معقول و دقیقی را سیقل جاویدخان، سناتور پاکستانی در رابطه به سخنان فریبکارانه خلیلزاد، حامدکرزی، غنی احمدزی و اشخاصی که نسبت به «لر و بر» فریاد میزدند گفت: «مگر شما نبودید که خود را به آب و آتش میزدید که آمریکا، انگلیس، امارات و پاکستان را وادار کنید تا عملیاتهای شبانه را متوقف و به طالبان کمک کنند و بعد به رسمیت شناخته شوند. مگر شما نمیگفتید که طالبان سرکوب نشوند چون فرزندان ناراضی افغانستان هستند و باید با اینها تفاهم شود؟ او نیز میگوید که از دید سران جمهوریت، طالب گزینه اصلی افغانستان و جمهوریت یک پوشش و دروغ بود. همچنان اضافه میکند که مگر شما نمیگفتید ما یک «لروبر» و یک «افغان» هستیم؟ از سوی دیگر خط دیورند را شماها بار بار فروختید و معامله کردید و بازهم بخاطر مانور داخلی و بخاطر گرفتن امتیازات سیاسی میگفتید که این خط مرزی را قبول نداریم. بناً ما از بازیهای خودتان علیه خودتان استفاده کردیم. هم طالب را تقویت کردیم و هم به رضایت خودتان پشتونهای پاکستان را به کمک پشتونهای افغانستان فرستادیم تا افغانستان را فتح کنند. اگر افغانستان توسط نیروهای پشتون دو طرف فتح شده، پس در آینده تمام معادن و درآمدهای آن کشور برای پشتونهای دو طرف سرمایه گذاری و از آن مستفید شوند.»
د: مداخلات آیاسآی در امور داخلی افغانستان
اطلاعاتی وجود دارد که آیاسآی یا همان سازمان اطلاعات پاکستان(Inter-Services Intelligence) در صدر قویترین سازمانهای اطلاعاتی جهان ردهبندی میشود. این سازمان بعد از جنگ هند و پاکستان در اوایل سال 1948 تاسیس شد، در حالی که گفته میشود از همان ابتدای فعالیت، عواملی در بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی داشته و همچنان هم دارد. اطلاعات منتشر شده، شمار کارمندان رسمی این سازمان را بیشتر از 10هزار نفر اعلام میکند، در حالی که سازمانهای اطلاعات موازی دیگری همچون دفتر اطلاعات پاکستان (ib) و سازمان اطلاعات نظامی ارتش پاکستان (mi) نیز سایر بخشهای ساختار اطلاعاتی و امنیتی همسایه شرقی ما را تشکیل میدهند. با این حال به سازمان اطلاعات پاکستان(آیاسآی) به عنوان ساختار امنیتی بزرگ این کشور خواهیم پرداخت که گفته میشود شرح وظایفی همانند سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(سیا) و سازمان اطلاعات سری انگلیس (امآی6) دارد. این سازمان مسئول جمعآوری، تحلیل، دستهبندی و بایگانی تمامی اطلاعات طبقهبندیشده داخلی و خارجی است، علاوه بر آن وظیفه اتصال و هماهنگی فعالیت بقیه سازمانهای امنیتی اصلی و زیرمجموعههای آنها را نیز بر عهده دارد. تمامی اطلاعات امنیتی بهدستآمده از فعالیتهای جاسوسی و شنود به این سازمان منتقل شده و خود مسوول نظارت بر تماس و ارتباطها و ماموریتهای جمعآوری اطلاعات در زمان جنگ محسوب میشود. در کنار این همه وظایف، آیاسآی مسوولیت آموزش ماموران اطلاعاتی، حفظ و صیانت از برنامه هستهای پاکستان و امنیت شخصیتهای مهم کشور را نیز بر عهده دارد.
«پیش از فائز حمید و عاصم منیر، اختر عبدالرحمن، حمید گل، اسد درانی، محمود احمد، احسان الحق، اشفق کیانی و ندیم تاج از مهمترین مدیران این سازمان بودند. این سازمان بعد از شکست بزرگ اطلاعاتی پاکستان که در جنگ 1966 (جنگ دوم) با هند متحمل شد، یک غربالگری بزرگ را تجربه کرد و این سازمان از سال 1969 فعالیت خود را بطور چهره فعلی از سرگرفت.
چارت تشکیلاتی منتشرشده در رابطه با این سازمان نشان میدهد که آیاسآی دارای هفت شعبه اساسی است:
۱. ستاد مشترک اطلاعات (JIX) که مسئول هماهنگی بین بخشها، زیرشاخهها و دوایر مختلف است.
۲. دستگاه اطلاعات مشترک (JIB): اصلیترین بخش سازمان اطلاعات پاکستان است و به تبع بیشترین فعالیتهای این سازمان را هم بر عهده دارد. این بخش دارای سه شعبه عملیات ویژه در هند، عملیات مبارزه با تروریسم و حفاظت شخصیتهاست.
۳. دستگاه ضد اطلاعات مشترک (JCIB) : بسیاری از دیپلماتهای پاکستانی در سفارتخانهها عضو این بخش هستند و مسئولیت جمعآوری اطلاعات امنیتی از خاورمیانه، جنوب آسیا، چین، افغانستان و کشورهای آسیای میانه را بر عهده دارد. همچنین گفته میشود دامنه فعالیت خود را تا آفریقا، آمریکای لاتین و اروپا نیز گسترش داده است. گویا این بخش توسط کارشناسان سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا سیا احداث شده و توسعه یافته است تا نسخهای از فعالیت شعبه مشابه موجود در سازمان آمریکایی، در سازمان اطلاعات پاکستان کپیسازی شده باشد.
.4سازمان اطلاعات مشترک شمالی (JIN): این بخش مسئول منطقه جامو و کشمیر است که مناطق مورد منازعه بین هند و پاکستان قلمداد میشوند. پیگیری و رصد تحرکات نیروهای مسلح هند و گروههای سیاسی مسلح در داخل منطقه جامو و کشیمر نیز در حیطه وظایف این بخش قرار دارد.
.5بخش اطلاعات متنوع (JIM): این بخش مسئول ماموریتهای جاسوسی، نفوذ و مراقبت طی دوره جنگ است.
.6سازمان اطلاعات سیگنالی (JSIB): این بخش نیز دارای سه شاخه است که به طور انحصاری در بخش رهگیری پیامهای تلفنی و بیسیم فعالیت میکند و وظیفه آن رصد و پیگیری عوامل دشمن، انجام عملیات شناسایی الکترونیکی بیسیمی و تصویری، امنیتی ارتباطات و سیگنالهاست.
.7بخش اطلاعات فنی: این بخش مسئول فعالیت مهندسی، فنی و مسائل مشابه آن است» (ویکی وحدت، https://fa.wikivahdat.com/wiki)
همانطور که گفته شد، حضور سازمان اطلاعات پاکستان در خاک افغانستان به حدود چهار دهه پیش از زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی باز میگردد، در حالیکه تا به امروز این حضور به شکل پررنگی در این کشور همچنان ادامه دارد. اگر کمی به گذشته بر گردیم، حمایت مسلحانه از گروههای مختلف افغانستانی در زمان جنگ علیه شوروی سابق و بعدها در یک مشارکت مستقیم با آمریکا در تاسیس گروه طالبان و القاعده تبدیل شد، این ساختار اطلاعاتی را باید پدرخوانده گروههای جهادی، القاعده و طالبان معرفی کرد. زلمی خلیلزاد، فرستاده ویژه دولت آمریکا در امور افغانستان، همراه با دکتر تراشیا بایکون و بیل روجیو، طی شهادتی در فوریه 2017 در کنگره آمریکا، اعلام کردند که «پاکستان پناهگاه اصلی گروه طالبان به شمار میرود و این سازمان با آزادی عمل کاملی در اکثر نقاط این کشور، به ویژه در شهرهای بزرگ، به فعالیت و تبلیغ میپردازد». همچنین مایکل مولن، فرمانده وقت ستاد ارتش آمریکا، پیش از آنها در 29 مارس 2009 به سیانان گفته بود «سازمان اطلاعات پاکستان نقش عمدهای در حمایت و حفاظت از گروه طالبان و القاعده دارد و بسیار دشوار است که تصور کنیم این روابط از بین خواهند رفت.»
نقش سازمان اطلاعات پاکستان در شکلگیری و حمایت دوامدار گروه القاعده نیز امر پنهان یا محرمانهای نیست و از این رو مبهمترین بخش این تعامل یعنی ارتباط این سازمان با گروه القاعده در زمان متواری شدن اسامه بنلادن میپردازیم. در همین راستا «کارلوتا گول» طی گزارشی در روزنامه «نیویورک تایمز» در اینباره فاش کرد: «سازمان اطلاعاتی پاکستان اسامه بنلادن رهبر القاعده و مسئول شماره یک حملات 11 سپتامبر را عمداً پنهان کرده بود و از زمان فرار او از افغانستان از محل اختفای او اطلاع داشت و به نوعی بنلادن در گروگان آنها بود.» آیاسآی با استفاده از خطرات القاعده و طالبان برای غرب، با نقش آفرینی چندگانه و روشهای پیچیده اطلاعاتی، ضمن راضی نگه داشتن سازمانهای اطلاعاتی و فرامنطقهای در چندین جبهه اطلاعاتی و عملیاتی و با در اختیار گرفتن ابتکار عمل مبارزه میکند. پیشینه فعالیت سازمان اطلاعات پاکستان در مناطق آسیای میانه به دوره اتحاد جماهیر شوروی بر میگردد که در آن زمان از جریانهای جداییطلب فعال در جمهوریهای قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و ترکمنستان حمایت میکرد. این سازمان فعالیتهایش را به سوی مرزهای غربی خود نیز گسترش داده و اطلاعاتی از برخی اقدامات این سازمان در مرز با ایران، کشورهای حوزه جنوبی خلیجفارس، خاورمیانه و شمال آفریقا نیز رسیده است.
«آیاسآی دولتی در درون دولت «امپراطوری پنهان پاکستان» قدرتش مدیون زحمات ژنرال اختر عبدالرحمن خوانده میشود. ژنرال اختر مغز متفکر استراتیژیکی مقاومت افغانستان در مقابل شوروی در سال ۱۹۷۷میلادی، بر اریکه قدرت آیاسآی تکیه میزند و تنها ژنرالی میشود که ۱۰ سال در آیاسآی میماند. او برای هجوم شوروی به افغانستان استراتیژی «قتل با هزار زخم» را طراحی و اجرا میکند. سازمان سری اختر عبدالرحمن به عنوان ماشین ترور و اشباح بیثباتی واحدهای ترور و ضد ترور «اس» که تمامی کارمندان و ماموران آن را سیآیای و یا موساد آموزشهای فکری، تخصصی و رزمی داده اند و روابط بسیار گرمی با اطلاعات سعودی دارند. این بار خود کشور پاکستان را هم از این نا امنیهای ساختگی بیبهره نگذاشته و پایه ریز بنیادگرایی افراطی اسلامی خود یعنی ضیاء الحق را قربانی عملیاتش میکند. ضیاءالحق بتاریخ 17 اوت 1988، منطقه ای را با همراهان خـود از جملـه سفیر آمریکا در پاکستان (ارنولد رافل) ترك میکند. هواپیمای حامل آنان که یک فروند هرکولس 130C- است چند دقیقه بعد سقوط میکند. ضیاء، سفیر آمریکا، افسر بلند پایه پنتاگون، هشت نفر ژنرال بلند پایه پاکستان، تمامی خدمه و در مجموع 31 تن از بین میروند. با اینکه طرفداران تئوری توطئه، انگشت اتهام را بـه سـوی روسها، افغانها، هندیها و آمریکاییها دراز میکنند، اما دست آیاسآی پاکسـتان برای انجام موفقیت آمیز چنین حادثه ای دیده میشود.» (فریدون آژند، کارشناس افغانستان، ایندیپندنت فارسی/ ۲۵ اکتبر ۲۰۲۰ )
بلاخره پدر بنیادگرایی افراطی اسلامی در پاکستان ضیاء الحق شناخته میشود و او صراحتاً اعلام کرده بود که پاکستان با اجرای قوانین شریعت اسلامی باید به جمهوری اسلامی تبدیل گردد. از این رو حمایت عالمان دینی را جلب و برای استحکام پایههای کودتا، ارتش و سازمان اطلاعاتی را یک دست و ژنرالهای بنیادگرا را در رأس آن قرار داد. تا آنجا که آیاسآی عملاً با نظارت ارتش و تحت فرماندهی طبقه خاص از تندروان و افراطیون بازسازی و به ابزاری برای گسترش تفکرات بنیادگرایی در کشور و همسایگانش تبدیل گردید. پس از آن، «حمید گل» رئیس وقت سازمان اطلاعات پاکستان بعنوان رهبر و پدرخوانده هراس افگنان خوانده میشود و تدارک حملات علیه نیروهای ناتو در سال ۲۰۰۶ از طریق بمبهای کنار جادهای توسط آیاسآی برنامهریزی و برای ربودن کارمندان سازمان ملل متحد با همدستی افراد مسلح طالبان انجام میشد. از لحاظ فکری و ایدئولوژی افسران آیاسآی، روابط تنگاتنگ با شبکههای تروریسم اسلامگرا در منطقه و جهان دارند. آن سازمان در بین گروهها، نهادها و شخصیتهای سیاسی-مذهبی مانند، مدرسههای دارالعلوم اشرافیه-بلوچستان، جماعت اسلامی، جمعیتالعلما، دارالعلوم قاسمیه، دارالتوحید در راولپندی، دین پرور در حیمآباد، دارالحامدیه در خیبراجنسی، حقانیه و… از نفوذ عمیق و قابل ملاحظهای برخوردار است و در سراسر پاکستان بیشتر از ۳۰ هزار مدرسهی دینی-مذهبی در نزدیکی مرز با افغانستان فعال اند و همه اینها تحت نظارت و حمایت اداره اطلاعات مشترک (JIB) آیاسآی برای برهم زدن امنیت افغانستان و کشمیر فعالیت میکنند.
عملیاتهای سازمان اطلاعات پاکستان حتی در زمان سلطنت ظاهرشاه و دولت محمد داوود در افغانستان، به دلیل مسائلی چون وجود افرادی از مجاهدین سابق به خصوص از حزب «حرکت انقلاب» و حضور پشتونهای افراطی و برخی از کمونیستها و شماری از حامیان شاه سابق (محمدظاهرشاه) بوده است. پس از سقوط دولت کمونیستی و با روی کار آمدن دولتهای جهادی به خصوص دولت برهان الدین ربانی، وجود تمایلاتی چون گرایش به ایران و همسو نشدن با سیاستهای مداخله گرایانه پاکستان باعث میشود که این کشور برای ایجاد یک دولت ضعیف و همسو برای تسلط بر راه ارتباطی آسیای مرکزی، مسیر ترانزیتی نفت و گاز، راهیابی به بازارهای جهانی و خاتمه دادن به «معاهده دیورند» میاندیشید، اقدام به نا امنی و تشکیل گروههای تحت فشار علیه دولت افغانستان کرد. از طرفی هم سازمان آیاسآی در این کشور رقابتهای استراتیژیک را با همتایش، یعنی سازمان اطلاعات «راو» هند تعریف میکند. آیاسآی بیشتر تمرکزش روی جنگهای نیابتی و جنگهای نامتعارف و یا چریکی بود و حالا هم میخواهد که افغانستان را به مارکیت اقتصادی برای تولید و فروش کالاهای تجارتی اش سازد و از سوی هم در لباس طالب افغانی عمق استراتیژیک افغانستان را میخواهد.
بناً طالبان و سایر گروههای افراطی از تشکیلات نظامی، سیاسی و مالی کشور پاکستان و عربستان پدید آمده اند و تشکیلات مخفی آیاسآی که زاییده افکار سرلشکر کاتوم رئیس امور کارکنان ارتش پاکستان و افسر استرالیایی الاصل ارتش انگلیس است که روزی به کمک طلبههای مدارس و افراطیها میآید و اداره خاصی برای مدارس دینی در سرویس جاسوسی پاکستان فعال مینماید. حالا پاکستان به تقلید از دوره استعماری انگلیس از طریق مسایل مذهبی و قومی برای سربازگیری در جنگ افغانستان و کشمیر هند، در ایجاد مدارس دینی در مناطق قبائیلی و کشمیر نقش بسیار موثری دارد. مدیران و مدرسین این مدارس یا افسران زبده آیاسآی اند و یا اینکه از آن سازمان هدایت (معنوی_اطلاعاتی) میشوند و دفاتر کارشان را در داخل مدارس ایجاد میکنند تا سطح نفوذ بر رهبران احزاب مذهبی در پاکستان را افزایش دهند. از سوی دیگر، آیاسآی تمامی اطلاعات مورد نظر موساد را از کشورهای سوریه، ایران، لبنان، عربستان، امارات، و عراق تهیه میکند و اسرائیل هم در برابر این فعالیتها افراد آیاسآی را آموزشهای رزمی و اطلاعاتی میدهد. از سالها قبل توجه اسرائیل و آمریکا به آیاسآی از جهت تامین اطلاعات به دلیل حضور شوروی در افغانستان و امکان کنترل مجاهدین افغان برای ضربه زدن به روسها و همچنین همجواری پاکستان با ایران و انجام عملیاتهای ضد جاسوسی و جمعآوری اطلاعات برای غرب در مقابل ایران، سبب ارتقای آیاسآی میگردد.
تحرکات مغرضانه و مداخله مستقیم آیاسآی از طریق طالبان، القاعده و حالا هم داعش خراسان در امور داخلی افغانستان را میتوان با سند و شواهد ذکر نمود. در نخست پاکستان در مبارزه با گروه القاعده از خود شدت عمل نشان داد، اما پس از عقب نشینی طالبان از پایگاههای خود در افغانستان، آنها را در ایالت سرحد، وزیرستان شمالی و جنوبی پناه داد، به حمایت، آموزش و تجهیز مجدد آنها پرداخت. بین سالهای 2001 تا 2004 فرصتهای مناسبی برای تجهیز و سازماندهی طالبان مهیا کرد. پاکستان از یک سو، خود را شریک جنگ علیه تروریزم و افراطگرایی نشان داد و به این منظور میلیاردها دلار از آمریکا دریافت کرد و از سوی دیگر، نه تنها که علیه طالبان اقدام جدی نکرد؛ بلکه به بهانههای گوناگون به تقویت آنها پرداخت. «آیاسآی همواره به عنوان منشأ و پایگاه تروریزم، مورد اتهام بوده است و مقامات افغانستان بارها اعلام کرده اند که سرویس اطلاعاتی پاکستان (آیاسآی) در آموزش، هدایت، تجهیز و ارائهی تاکتیکهای پیشرفته به طالبان نقش مؤثّری دارد. عناصر طالبان در مناطق قبایلی آزاد، ایالتهای سرحد، بلوچستان، وزیرستان شمالی، جنوبی، باجور و… آموزش میبینند و به علت عدم کنترل مرزها به همراه سلاح و تجهیزات مدرن وارد خاک افغانستان میشوند.» (باقری، 1386: 155-152)
از سوی دیگر«عملکرد مغرضانه طالبان پاکستانی و سازمان اطلاعات پاکستان(آیاسآی) در خصوص افغانستان مورد تازهای نیست و ما بارها شاهد علمیاتهای تروریستی و خرابکارانه از جانب آناها نسبت به مردم افغانستان در بیست سال گذشته بودهایم. افغانستان از چند سال قبل تا کنون در برابر حملههای تروریستی که توسط سازمان اطلاعات پاکستان (آیاسآی) برنامهریزی میشده و به وسیله آنها نیروهای تکفیری آموزش و پشتیبانی مالی و تسلیحاتی میشوند، قرار دارد.»( خبرگزاری تسنیم) انگیزه حمایت آیاسآی از افراطیهای تندرو، به خصوص طالبان و اکنون هم داعش خراسان ریشههای دوگانگی سیاست پاکستان از سیاست و عملکرد اسلاف آنها سر چشمه میگیرد. استعمارگران انگلیسی در شبه قارهی هند، آسیای میانه، شرق میانه و سرزمینهای افریقایی مرزهای غیر طبیعی ایجاد کردند و اقوام و ملتهای واحد را در کشورها تقسیم کردند. آنها با این مرزبندیهای نا عادلانه و غیر طبیعی، بذر اختلاف و خصومت را در میان کشورها و ملتهای مختلف منطقه و جهان کاشتند.
باری امرالله صالح رئیس پیشین امنیت ملی این کشور در مورد نقش کشورهای همسایه و به خصوص پاکستان در مورد تعیین کمیسیون برسی دوسیه زندانیان طالب گفته بود« تعیین کمیسیون بررسی دوسیهها برای تفکیک زندانیان بیگناه از مجرم و حتی رهایی آنها طی فرمانی از سوی رئیس جمهور کرزی صورت گرفت. این کمیسیون مطابق به فرمایشات کشورهای همسایه هیچ نقشی به نهادهای امنیتی داده نشده بود و اداره عمومی امنیت ملی ارگانیست که میتواند به درستی دوسیه زندانیان را تفکیک کند ولی زمانیکه رییس جمهور کرزی تصمیم گرفت، سازمان امنیت، در این کمیسیون نقش نداشته باشد، من هم حق داشتم استعفا دهم. همچنان به دستگیری عوامل آیاسآی در افغانستان اشاره کرده و گفته بود که طالبان همواره از سوی پاکستان و سازمان استخباراتی آن کشور کمک و تجهیز میشده اند و ملت ما نقش تخریبی آیاسآی را با چشم و گوش احساس میکنند و من نیز بارها از مجرای رسمی و با ارایه دلایل و مستندات این موضوع را به جهان ثابت ساختم.( امرالله صالح. رادیو کلید. 19جوزا 1389)
با این حال مداخله پاکستان و حمایت همه جانبه آیاسآی از طالبان، القاعده و اخیراً داعش خراسان یک حقیقت آشکار است، همه میدانند که پاکستان از سالها بدینسو بخاطر تضعیف نظام سیاسی-اقتصادی افغانستان تلاش نموده است که آتش جنگ داخلی را داغتر نگه دارد تا بیشتر به منافع خود از طریق افغانستان به منطقه برسد. کمی پیش از سقوط نظام جمهوریت، رهایی 7000 جنگجوی زندانی و خطرناک طالبان، به شمول سراجالدین حقانی رهبر مخوف شبکه حقانی و برادرش انس حقانی یکی از ابعاد دیگریست که پاکستان در رهایی آنان نقش غیر قابل انکار و اساسی داشته است. «پس از آنکه اختیارات جنگ به قوای مسلح افغانستان سپرده شد و طالبان در جبهات جنگ به شکست مواجه گردیدند، پاکستان در پی آن شد که برای تلافی شکست و عقب نشینی طالبان نیروهای تازه نفس از جنس پنجابیان را در حمایت از طالبان افغان وارد مناطق تحت کنترول طالبان کند، جنگجویان پاکستانی حضور فعال در جنگ های کندز، قندهار، هلمند، زابل، ارزگان و غزنی داشتند. جنگجویان اعزام شده پاکستانی شامل، ملیشهها، نظامیان، فرماندهان نظامی، زندانیان و حتی شاگردان مدرسههای دینی آن کشور بودند و به هدف رسیدن به حوریان بهشتی در صفوف جنگجویان طالب به هلاکت رسیدند.»(نیلوفر مستعد/18دسامبر2020)
بدین لحاظ نظامیان پاکستان در هماهنگی با سیاسیون آن کشور، سربازان ارتش را همراه با زندانیانی که در بند شان قرار داشتند در صفوف طالبان میفرستادند تا اینکه باعث تقویه صفوف جنگی طالبان و ادامه جنگ در افغانستان شود. و بعدها روشن شد که ستیزه جویان زیادی در داخل خاک افغانستان توسط نیروهای امنیتی کشته شده اند. اما چگونه پناهگاههای موجود در پاکستان، منبع اصلی ناآرامیها در افغانستان هستند و طالبان و گروههای دیگر در این مکانها از سوی دولت پاکستان(آیاسآی) و گروههای بنیادگرا و تندرو، حمایت فنی، لجستیکی، ایدئولوژیک و مالی را دریافت میکنند. در قدم نخست، دو منبع حیاتی حمایتهای برون مرزی، یعنی دولت پاکستان و شبکههای بنیادگرای آن کشور که تروریستان را قادر میسازند تا ناآرامیها را دامه دهند. «حمایت به وسیلهی دولت پاکستان از طریق ارتش و اعضای سابق و فعلی آیاسآی، شامل آموزش، کمک مالی، سلاح، امکانات پزشکی برای درمان طالبان و مجروح و سایر افراطگرایان مسلح که از افغانستان بر میگشتند، ابزارهای حمل و نقل و ارتباطی و همچنین کمک تاکتیکی و لجستیک برای عبور بی دردسر از مرز بوده است؛ برای مثال، ارتش پاکستان جهت تسهیل ورود نیروهای نفوذی طالبان به قلمرو افغانستان، آتش توپخانه اش را گشوده و امکانات نظامی در اختیار این گروه قرار میدهد.»(Jones 2008: 31-32) ناگفته نماند که «افسران عالی رتبه بازنشستهی آیاسآی و ارتش پاکستان رابطهی گرم خود را با ستیزه جویان اسلام گرا حفظ کرده اند. از جمله میتوان ژنرال حمید گل را نام برد که بین سال های 1987 تا 1989، فرمانده ّآیاسآی بود. او نقشی به مراتب مهم در بسیج و حمایت همگانی از طالبان در رسانهها داشت و ستیزه جویان را برای جهاد (جنگ مقدس) تشویق میکرد.»(Rashid 2008: 222) برای مثال، در سال 2003، او علناً اظهار داشت که «خداوند نیروهای آمریکایی حاضر در عراق و افغانستان را نابود خواهد ساخت، آنها به هر کشور دیگری که لشکرکشی کنند، نیز نابود خواهند شد» (Gartenstein-Ross 2009) اما نگفت که پاکستان چگونه از پولهای بیشمار و بدون بازپرداخت و با نیابت از آمریکا نقش اساسی را در منطقه بازی کرده و سازمانش را سرو سامان داده است. در واقع، حمایت همه جانبه از سوی آیاسآی و ارتش پاکستان بخش مهمی از توانایی بازگشت گروهای هراس افگن به افغانستان را تشکیل میدهد. همچنین اطلاعات خوب پاکستان از تحولات پشت پردهی القاعده، طالبان و گروهای افراطی دیگر به دلیل استقرار نسبتاً بلندمدت این گروها در خاک پاکستان و مهمتر از آن نفوذ سرویسهای امنیتی پاکستان در داخل این نیروها به این امر کمک کرده است. «حمایت از جانب پاکستان(آی اس آی) و شبکههای اسلامگرا، زمینه را برای طالبان هموار ساخت تا از میان اردوگاههای پناهندگان افغان در مناطق قبایلی و مدارس مذهبی، نیروی جدید جلب کنند. زمانی رهبران طالبان و همچنین بخش اعظمی از سربازهای عادی آنها در این مدارس آموزش دیده و در سال 1996 به قدرت رسیدند.» (Rashid 2008: 243)
اخیراً «افشاگریهای جنرال اسد درانی رییس پیشین سازمان استخبارات نظامی پاکستان باعث ممنون الخروج شدن او از کشور شد. وی با نوشتن کتابی در رابطه به نقش پاکستان در نا امنیهای افغانستان و کشمیر مورد پیگرد قانونی قرار دارد. این ممنوع الخروجی اقدامی که نخستین بار است در خصوص یکی از روئسای سابق آژانس اطلاعات پاکستان اعمال میشود.آنچه نوشته کرده نشان میدهد که ارتش و استخبارات پاکستان تا کدام پیمانه در قضیه افغانستان دخیل اند و درانی آنچه را گفته بر اساس کارکرد و انکشافاتی نوشته که خود در آیاسآی شاهد آن بوده است. او در این کتاب به واقعیتهای اعتراف نموده که در طول 40 سال گذشته یعنی از زمان پیروزی مجاهدین تا امروز همیشه از سوی مقامات پاکستان کتمان شده است و حالا درانی که خود تجربه کار در سازمان قدرتمند استخبارات نظامی پاکستان را داشته اعتراف میکند که پاکستان درگیر یک جنگ نیابتی در افغانستان است.» (/8صبح/کابل باختر/ http://raaznews.com)
در طول سی سال گذشته، سایه سنگین ارتش و آیاسآی بر همه مناسبات افغانستان گسترده بوده و حیات پاکستان در گرو ناامنی افغانستان، هند و ایران میگذرد، چرا که به واسطه ایجاد و تداوم همین ناامنیها است که مبالغ کلان مالی و کمکهای بیشمار تسلیحاتی را از ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی و امارات متحده عربی دریافت میکند. در غیر این صورت این کشور با بحران جدی اقتصادی روبهرو خواهد شد. شما در دوران حضور دونالد ترامپ شاهد قطع کمکهای مالی کلان آمریکا به پاکستان بودید که این کشور تا مرز ورشکستگی پیش رفت، اما در سفرهای عمران خان به عربستان سعودی وعده وامهای کلانی مانند اعطای وام ۳ میلیارد دلاری در اولین قسط و ۳ میلیارد دلار دیگر در قسطهای بعدی از جانب محمد بن سلمان ولیعهد سعودی سبب شد تا فشار سنگین اقتصادی از دوش پاکستان کمتر و سیاستهای عربستان بر ارتش پاکستان و آیاسآی پررنگتر از قبل شود.
در حقیقت میتوان گفت که تا این دم تصمیم گیران اصلی در پشت بحران افغانستان، ارتش پاکستان،آیاسآی، ریاض و ابوظبی میباشند و مناسبات دیپلماتیک برای آیاسآی هیچگونه ارزشی ندارد، چون کمکهای مالی سنگین عربستان مانع از پیگیری و حل مشکلات این کشور از طریق مناسبات دیپلماتیک میشود. در مورد حمایت آیاسآی از گروههای تبهکار و بنیادگرا، استیف کول نویسنده معروف کتاب ریاست اس ذکر میکند:« پشتیبانی از گروههای هراس افگن به اندازهیی گسترده و فراگیر بوده است که سازمان استخبارات امریکا (سی آی ای) گمان میبرد که رهبران بلند پایۀ نظامی پاکستان خود در دام اسلام گرایی افراطی گیر مانده اند. در این کتاب آمده است که در ماه اپریل سال ۲۰۱۳کیانی، رییس ارتش پاکستان در بروکسل نامهیی را به جان کیری وزیرخارجه داد و گفت که در این نامه ملاعمر تأیید کرده است که با گشایش دفتر سیاسی طالبان موافق است. در آوریل ۱۹۸۷، سه تیم جداگانه از شورشیان افغان توسط آیاسآی هدایت شدند تا حملات خشونتآمیز هماهنگی را به اهداف متعدد در سراسر مرز شوروی انجام دهند و در صورت حمله به یک کارخانه ازبکستان تا عمق بیش از ۱۰مایلی خاک شوروی گسترش پیدا کنند. در ضمن، رئیسجمهور ضیاالحق میراث عظیمی از خود بر جای گذاشت که شامل افزایش تقریباً ده برابری تعداد مدارس در پاکستان (بخش بزرگی از آنها در امتداد مرز افغانستان و پاکستان ساخته شدهاست) و تبدیل آیاسآی به یک دولت قدرتمند در داخل یک کشور بوده است. پاکستان نمیتوانست بدون کمک مالی سیاه، عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی خلیج فارس به آن بپردازد. بسیاری ازاین مدارس، نسل جدیدی از طلاب دینی افغان یا«طالبان» را از قندهار به تفسیری شدید و تحت تأثیر دیوبندی از اسلام معرفی کردند. در اوت ۱۹۹۶، آیاسآی بین ۳۰۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ دلار در ماه به گروه ستیزهجوی کشمیری حرکت الانصار (HUA) کمک میکرد.» (استیف کول،ریاست اس، ۲۰۱۷)
روی هم رفته، مداخلات علنی پاکستانیها مانند نشریه «پاکستان آبزرور» در امور داخلی افغانستان بیشمار است و در اوایل سقوط کابل به دست طالبان نشان داد که پیروزی پاکستان به هند و کمک به طالبان در جنگ علیه جبهه مقاومت در شمال کابل از دلایل سفر رئیس سازمان استخبارات پاکستان به افغانستان بوده است. «جنرال فیض، رئیس استخبارات پاکستان برای پادرمیانی و حل اختلافات درونی میان گروه طالبان بر سر ایجاد حکومت به افغانستان آمد. میان جناح شبکه حقانی و جناح ملابرادر اختلافات شدیدی وجود داشت. در ضمن رئیس آیاسآی با این سفر به افغانستان میخواهد به جهان نشان بدهد که این کشور نفوذ زیادی بر طالبان دارد و میتواند نقش کلیدی را در مسئله افغانستان ایفا کند. رئیس سازمان استخبارات پاکستان بدون دعوت رسمی و ویزا به این کشور سفر کرده است. فیض با این حرکت به نحوی خواسته است که به حریف اش در منطقه که عبارت از هند است نشان بدهد که پاکستان پیروز شده و هند شکست خورده است. در غیر آن هیچ توجیه ندارد که مقامهای یک کشور بدون اجازه رسمی دولت میزبان، وارد آن کشور شوند.»( شکیلا ابراهیمخیل 14/۶/۱۴۰۰)
اما «ما میدانیم که… نقش و جایگاه پاکستان و اطلاعات ارتش آن کشور در حمایت و تجهیز گروههای تروریستی برای ایجاد ناامنی در افغانستان به واسطه تنش جدی میان ریاض و تهران، اکنون آیاسآی (سازمان اطاعات ارتش پاکستان) به عنوان عامل تجهیز و حمایت از گروههای تروریستی حاضر در مرزهای شرقی کشور از جانب عربستان سعودی به دلیل کمکهای مالی سنگین ریاض عمل میکند.» (عبدالمحمد طاهری، ۲۷ بهمن ۱۳۹۷) بناً اسلام آباد و سازمان اطلاعات نظامی ارتش پاکستان نقش جدی در تجهیز و حمایت از گروههای تروریستی فعال در مرزهای این کشور را بر عهده داشته است. اما بطور خلاصه میتوان گفت که «صلح واقعی در افغانستان هنگامی به میان خواهد آمد که سازمان استخبارات امریکا و آیاسآی پاکستان به مداخله در افغانستان پایان دهند و رهبران افغانها به قدرتهای دیگر مانند روسیه، امریکا، هند و ایران رو نیاورند. در ضمن طالبان به انتخابات باور ندارند و میخواهند که پس از خروج نیروهای امریکایی، با زور افغانستان را بگیرند. اگر ایالات متحده خروجش را اعلام کند و پاکستان امتیازهای بسیاری به دست آورد و آمریکا فکر کند که پاکستان به روند صلح کمک کرده است، اما صلح واقعی نباشد و بحران در افغانستان ادامه یابد و پاکستان به طالبان کمک کند که بار دیگر افغانستان را بگیرند، پاکستان دو چیز خواهد داشت: در کمک به خروج امریکا، تأیید امریکا را خواهد داشت و به رویایش که اداره کردن افغانستان با کمک نیروهای نیابتی است، دست خواهد یافت.»( حسین حقانی، سفیر پیشین پاکستان در واشنگتن 22 ژوئیه/ 2019/ طلوع نیوز)
ه: نقش هند و همکاری با طالبان پاکستان-افغانستان
افغانستان در صد سال اخیر، یکی از مهمترین بسترهای بازی ژیوپلتیک میان بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بوده و طی پنج دهه گذشته بهعنوان یکی از بحرانزاترین کشورهای جهان سوم، کانون گرم و مورد توجه جامعه جهانی شمرده شده است. اینکه چه علل و عواملی وجود دارد که سبب طولانی شدن بحران تاریخی این کشور شده است، در این زمینه بحثهای زیادی وجود دارد. بهعنوان مثال، از ناکام بودن فرایند دولت ـ ملتسازی، ساختار متمرکز و قدرت سیاسی یکدست، جنگ سنت و مدرنیته، تداوم عمدی تفکر قبیلهوی برای هژمونی قومی و ستم جغرافیایی یا موقعیت ژیوپلیتیک میشود بهعنوان عوامل داخلی بحران افغانستان یاد کرد. اما در این میان یک دلیل دیگر نیز وجود دارد و آن مداخله کشورها، بهویژه پاکستان و هند و حالا هم ایران بهعنوان سه همسایه دور و نزدیک با پیوندها و درهمتنیدهگیهای قومی، فرهنگی و زبانی با افغانستان است. در طول بیش و کم پنج دهه اخیر، این دو بازیگر هستهای جنوب آسیا بهعنوان تاثیرگذارترین کشورهایی اند که نقش برجسته و تعیینکنندهای را در تحولات و رفتوآمدها و جابهجایی قدرت سیاسی در افغانستان داشته/دارند.
از آنجا که در سیاست، دوست دایمی و دشمن دایمی وجود ندارد و همه چیز را منافع راهبردی دو طرف کلید میزند، پس وقوع هر اتفاقی در فضای مناسبات افغانستان و پاکستان و یا افغانستان و هند غیر قابل پیش بینی نیست. البته باید خاطرنشان ساخت که کشور هند با یک بازی مؤثر همواره تلاش کرده تا حاکمان افغانستان را روی مسأله پشتونستان با پاکستان در تنش نگه دارد تا پاکستان نتواند روی موضوع کشمیر به هند فشار بیاورد. چنانچه که گفته شد، مسئاله خط دیورند و پشتونستانخواهی تنها موضوع افغانستان و پاکستان نیست بلکه از منطقه است و مخصوصاً هند که در همسایگی پاکستان قرار دارد. ضعف پاکستان در مقابل هند و فقدان عمق استراتیژیک نظامی پاکستان سبب شده تا دولت پاکستان همواره بکوشد به نحوی با نفوذ بر دولت افغانستان، به توازن قدرت خویش در مقابل هند دستیابد. «صلح پاکستان با طالبان این کشور در شرایط فعلی به نفع پاکستان نیست، زیرا طالبان در موقعیت مناسبتری از نظر نظامی و سیاسی قرار دارند و در صورت برگزاری مذاکرات صلح، آنها خواهان نقش مهمتر و عملیتر در سیاست پاکستان خواهند شد. آمریکا و متحدین غربی پاکستان هرگز چنین حالتی را نمیخواهند و در نتیجه چنین توافقی، پاکستان از کمکهای کشورهای غرب بخصوص آمریکا محروم خواهد گردید. پاکستان نزدیکی میان آمریکا و هندوستان را خطری بزرگ برای خود میشمارد و حتی به قیمت گسترش ناامنیها در داخل پاکستان، نمیخواهد این جنگ به شکلی به پایان برسد که هندوستان در جایگاه برتری در منطقه قرار گیرد. پاکستان به دلیل مشکلات اقتصادی، توان رقابت با هندوستان را در عرصههای اقتصادی و سرمایه گذاری در افغانستان ندارد اما ناامنی و جنگ در افغانستان میتواند در مهار نقش هند در افغانستان ابزاری موثر بشمار آید» (وحید مژده،2013)
در وضعیت كنونی، به نظر میرسد که هرچند بیشترین علاقه هندیها معطوف به حضور در منطقه شرق و جنوب شرق آسیا و نیز منطقه شبهقاره و کشورهای همجوار خود مانند افغانستان و پاکستان باشد، اما باید توجه داشت كه هند از قدرتهای اقتصادی جهان بوده و در حال گسترش این قدرت است. این كشور بزرگترین دموکراسی جهان را داشته و با روابط دو جانبه در مسایل منطقهای میتواند نقش بسیار موثر در حوزه بینالمللی ایفا کند و از جناحهای رقیب امتیاز گیرد. در سیاست خارجی، هند در جهت نظم بخشی به آینده نظام بینالملل برای شکلدادن آینده نظم جهانی این كشور به ایفای نقش بسیار مهمتری چشم دوخته است. گذشته از این، هند کشوری دارای مولفههای اصلی قدرت؛ یعنی گستردگی، جمعیت و قدرت نظامی است. بر بنیاد گزارشها پس از حاکمیت طالبان در کابل، رابطه میان این گروه و هند رو به پیشرفت و اما برعکس رابطه میان کابل و اسلام آباد رو به بحرانی شدن است و هر روز تنش آلودتر میشود. در آغاز حکومت طالبان باورها بر این بود که این گروه ابزار عمق استراتیژی پاکستان در افغانستان اند و حضور غیر مترقبهی فیض حمید رئیس آیاسآی به کابل نشان دهندهی نفوذ گسترده اسلام آباد بر طالبان بود؛ اما دیری نگذشت که روابط کابل و اسلام آباد پس از حملههای پشاور و کراچی تیره گردید.
افزایش حملههای خونبار شبه نظامیان «تحریک طالبان پاکستان» (تیتیپی)، در پی شکست مذاکرات صلح این گروه با اسلامآباد با میانجیگری حکومت طالبان در کابل، روابط کابل و اسلام آباد را به شدت پرتنش نمود. چون اسلام آباد با اوجگیری حملات تی تی پی، تلاش مجددی را برای تحت فشار قرار دادن طالبان حاکم بر کابل، برای مهار تحریک طالبان پاکستان از طریق دیدار هیئتهای بلندپایه به طالبان افغان آغاز کرد. اما بعید نیست که طالبان افغان نقش رابط را میان هند و تیتیپی داشته باشد و در ضمن میتوان گفت که تیتیپی یک جناحی از طالبان افغان را نیز همسو با هند گردانیده است. این رابطه تازه نیست و پیشینهی زیادی دارد و در این مورد گزارشهای موثقی وجود دارد که سال قبل(1402) دیپلوماتهای پاکستان«آیاسآی» در کابل اسناد سری و دقیقی از روابط رئیس دفتر و معاون قول اردوی طالبان در قندهار را با «راو» سازمان استخبارات هند به مالی خان، قاچاقچی بزرگ مواد مخدر و معاون فعلی وزیر دفاع طالبان سپردند تا مالی خان رسیدن این اسناد و مدارک پاکستانیها را به ملا یعقوب وزیر دفاع طالبان وسیله شود، مالی خان به دیپلماتان پاکستانی وعده سپرد تا دو مقام نظامی طالبان را از قندهار فرا بخواند و از آنان تحقیق نماید. فردای آنروز زمانیکه دیپلماتان پاکستانی دوباره نزد مالی خان به وزارت دفاع مراجعه و با وی دیدار مینمایند، مالی خان از همکاری با آنها شانه خالی نموده و گفته است که دو مقام نظامی طالبان را از قندهار به کابل فراخوانده و خواسته است تا از آنان در مورد روابط شان با سازمان استخبارات هند مبنی اخذ کمکهای مالی به «تیتیپی» تحقیق کند، اما وزیر دفاع این گروه اجازه تحقیق را به مالی خان نداده و دوباره آن دو مقام نظامی را به قندهار فرستاده است. یعنی این نشاندهنده روابط تنگاتنگ طالبان افغان و به خصوص وزیر دفاع این گروه با سازمان استخبارات هند در امر حمایت مالی و تسلیحاتی تیتیپی بر ضد پاکستان است. در این مورد «پاکستان بارها مدعی شده است که هند در ولایتهای جنوبی افغانستان مراکز تروریستی ایجاد کرده است که پس از آموزشهای نظامی، کمکهای مالی به بلوچهای جداییطلب در ایالت بلوچستان پاکستان میفرستد و امنیت پاکستان را مختل ساختهاند. پاکستان نیز عمل متقابل را همیشه انجام میدهد. به همین ملحوظ در صدد این است که منافع هند و مراکز سیاسی و دیپلماتیکی این کشور را در افغانستان از طریق تروریستان دستآموز خود هر ازگاهی مورد هدف قرار دهد.» (روزنامه ۸صبح، ۱۳۹۳) به همین لحاظ رقابت این دو کشور بر امنیت افغانستان سایه افگنده است و هر دو کشور در پی نفوذ بیشتر بر این کشور اند.
در حقیقت تحریک طالبان پاکستان برای تنفیذ سختگیرانه از شریعت اسلامی، آزادی اعضایش از زندانهای حکومت و خروج نظامیان پاکستانی در بخشهایی از خیبرپشتونخوا و برای یک پشتونستان بزرگ میجنگند، ایالتی که هممرز با افغانستان است و مدتهای طولانی به عنوان پناهگاه این گروه استفاده شده است. هرچند تحریک طالبان پاکستان از طالبان افغان جداست ولی هر دوگروه متحدان نزدیک و دارای ایدئولوژی مشترک اند و از زمان به قدرت رسیدن طالبان افغان در اگست ۲۰۲۱، تحریک طالبان پاکستان را جسورتر کرد. فراموش نباید کرد که این گروه بخشی از گروههای افراطی اسلامی و قبیلهای هستند که در سال 2007 باهم ادغام شدند. این گروهها پس از حرکت اردوی پاکستان بر ضد گروههای جهادی فراملی، از جمله برخی همسو با القاعده، علیه دولت پاکستان قیام کردند که از سال 2002 در کمربند قبیلهای آن کشور پناه گرفته بودند. اکثریت مطلق طالبان افغانی و تحریک طالبان پاکستانی از افراطیهای خُشک و منحط قوم پشتون هستند و به مکتب فکری اسلام دیوبندی پایبند میباشند.
پیوند میان طالبان افغانی و پاکستانی پس از سال 2016، زمانی آشکارتر شد که اردوی پاکستان تلاشهای ضد شورش را در خیبر پختونخوا تشدید کرد. این عملیات تا حد زیادی تحریک طالبان پاکستان را از کمربند قبیلهای پاکستان خارج کرد و بسیاری از رهبران و افراد آن گروه را مجبور به عبور از مرز به افغانستان نمود. زمانیکه طالبان در اوایل سال 2021 در کابل به قدرت رسیدند، صدها تن از اعضای تیتیپی، از جمله رهبران کلیدی آنان را از زندانهای دولت سابق بیرون آوردند و در ماه آگست، حتا مفتی نور ولی محسود، رهبر طالبان پاکستان، سوگند وفاداری این گروه را با هبتالله آخوندزاده امیر طالبان افغان تجدید کرد.
اگر کمی به گذشته برگردیم، از زمان پیدایش دو کشور هند و پاکستان در سال ۱۹۴۷ در منطقه جنوب آسیا، همواره منازعاتی در روابط آن دو کشور وجود داشته و نتیجه آنها شکلگیری سیاست حفظ تعادل و رقابتی بوده است که در بسیاری موارد به برهم خوردن موازنه قدرت میان این دو کشور بود، با این وجود میخواهند از این معادله قدرت در جنوب آسیا به بهترین نحو سود ببرند. حالا که شکافی بین کابل و اسلام آباد به عنوان رقیب دولت هند بر سر حمایت مالی و لوژستیکی تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) به وجود آمده، لذا برای جلب نظر مجدد رهبران پاکستان که زمانی حامی خود طالبان بودند، این بار از دهلی نو خواستند تا ۸ دیپلمات خود را برای راه اندازی سفارت و کنسولگریهای هند در شهرهای مختلف افغانستان به این کشور اعزام کند. طالبان ضمن درخواست راه اندازی سفارت هند، از آن کشور خواستند تا همکاری نظامی و استراتیژیک، پروازهای تجاری و اعطای بورسیههای تحصیلی به افغانها را نیز در دستور کار قرار دهد. اما طالبان میدانند که پاکستان قطعاً بخاطر روابط استراتیژیک شان با تیتیپی بر سر راه روابط این گروه با هند مشکل ایجاد خواهد کرد. در هر صورت، هرگونه نفوذ هند در افغانستان، پاکستان را بر سر حمایت از تیتیپی نگران میکند و در این مورد پاکستان بارها هند را متهم کرده است که از طریق خاک افغانستان سعی دارد با تقویت تحریک طالبان پاکستان، دردسر بیشتری برای پاکستان ایجاد کند.
بعد از روی کار آمدن مجدد طالبان در کابل، این گروه به تحریک طالبان پاکستانی اجازه دادند تا در مناطق شرق افغانستان بیشتر در ولایت«کنر» اردوگاههای آموزشی تاسیس کنند. منابع از استخبارات طالبان خبر میدهند که در میانه سال 1402 هیئتی از جانب استخبارات طالبان برای دیدار با اعضای رهبری تیتیپی (مسئوول عملیات و استخبارات) آن گروه به ولایت ننگرهار رفتند و با آنها در مرکز آن ولایت دیدار و در مورد ایجاد زمینههای همکاری بیشتر بحث و گفتگو نمودند. گفته میشود که اعضای رهبری قدرتمند آن گروه در کابل و ولایتهای شرقی افغانستان بطور آزادانه رفت و آمد داشته و برای اجرای عملیاتهایشان از مخفیگاههای توره بوره عملاً استفاده مینمایند.
از سوی دیگر هند هم نگران وضعیت افغانستان است و به همین دلیل سعی در ایجاد روابط و اعطای مشروعیت بین المللی به طالبان دارد و در عین حال روابط این گروه با پاکستان را تهدیدی علیه منافع منطقهای خود میداند و سعی دارد با ایجاد روابط حسنه با طالبان منافع یک دشمن قدیمی (پاکستان) را در این کشور به چالش بکشد. از همین لحاظ بود که هند روابطش را با سران جبهه مقاومت به رهبری احمد مسعود فرزند ارشد احمدشاه مسعود یکی از رهبران تاجیک تبار قطع کرد تا روابط آن کشور و طالبان افغان خدشه دار نگردد. پاکستانیها همواره نگران هند هستند از اینکه مبادا دهلی نو بخواهد از طالبان افغانستان برای نفوذ در آنکشور و در جنگ نیابتی استفاده کند.
ناگفته نباید گذاشت که بهتازگی رسانههای طالبان از ایجاد یک واحد نظامی به نام واحد عملیاتی «پانیپت» در چهارچوب وزارت دفاع این گروه خبر داده اند. ایجاد این واحد نظامی به حملههای خونین “احمدشاه ابدالی” در اواخر قرن ۱۸ میلادی بر میگردد که به کشته شدن هزاران هندی منجر شده بود. گذاشتن اسم پانیپت بر روی این واحد بهنوعی هندستیزی طالبان را نشان میدهد و در این نامگذاری نقش پاکستان بخاطر ایجاد فاصله میان هند و طالبان حتمی است. هر قدر که فاصله میان کابل و دهلی نو بیشتر شود، در حقیقت فاصله میان هند و تیتیپی بزرگتر میشود، چون امارت طالبان در کابل یکی از اصلیترین ستون حمایوی تیتیپی به نمایندگی هند قرار دارد. با اینحال دهلی نو سعی میکند که از ظرفیت سیاسی موجود استفاده و خود را به طالبان دو طرف خط نزدیک کند، چون میداند که در شرایط فعلی دو طرف بخاطر تضعیف پاکستان اشتیاق زیادی برای این رابطه دارند.
با برگشت دوم طالبان به قدرت، باور غالب این بود که طالبان و پاکستان به عمق استراتیژیک در افغانستان دست یافته اند و به همین دلیل عمرانخان نخست وزیر وقت پاکستان گفته بود که مردم افغانستان «زنجیر بردگی» را شکستند. در ضمن خواجه آصف وزیر دفاع پیشین پاکستان با نوشتن «الله اکبر» در تویتر خود از پیروزی طالبان تجلیل کرد و مدارس پاکستانی نیز به گونۀ گسترده از پیروزی طالبان استقبال کردند. فیض حمید رئیس پیشین آیاسآی، با بدست گرفتن گیلاس قهوه در هوتل سرینا گفت که «همه چیز خوب میشود.» در واقع، پیروزی طالبان مترادف به پیروزی پاکستان بود و اما رفته رفته معادله سیاست معکوس شد، عمق استراتیژیک (طالبان و پاکستان) به تهدید و درگیرهای استراتیژیک مُبدل گردید. اما به تازگی اسحق دار معاون نخست وزیر و وزیر امور خارجه پاکستان گفته است که «بحران فعلی پاکستان نتیجه گیلاس چای فیض حمید رئیس پیشین آیاسآی در کابل است.»
از سوی هم، پاکستان توقع داشت که طالبان افغان از فعالیتهای نظامی تیتیپی جلوگیری کرده و سران تیتیپی را به راولپندی تسلیم کنند. اما نه تنها این اتفاق نیافتاد، بل حملات آن گروه در حمایت مالی هند چند برابر افزایش یافت. حمله به مسجد پلیس در پشاور، حمله به مرکز پلیس در کراچی، حمله به نشست انتخاباتی جماعت اسلامی، حمله به بندر چابهار، حمله تهاجمی وسیع به چترال، حمله تازه و سنگین بلوچها و حملات دیگری که روزانه اتفاق میافتند، پاکستانیها را جداً نگران کرده است. در چنین شرایطی اوجگیری تنشها میان ارتش پاکستان و تیتیپی میتواند پیامدهایی را برای آینده پاکستان و منطقه به همراه داشته باشد؛ تردیدی نیست که حاکمیت استبدادی و پشتونیزه طالبان در افغانستان و افزایش تحرکات تیتیپی در داخل خاک پاکستان، ارتباط مستقیم و غیر قابل انکاری وجود دارد. در عین حال برخی مقامات نظامی پاکستان، مستقیماً طالبان و بویژه جناح قندهار را به همکاری با تیتیپی و دست داشتن آنان در ناآرامیهای ایالت خیبرپختونخواه متهم میکنند.
ملاقات غافلگیر کننده مقامات پاکستانی با احمد مسعود رهبر جبهه مقاومت ضد طالبان در مسکو، تاکید مکرر و اخیر مقامات طالبان در محکومیت تداوم بحثها در مورد تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان و اخیراً جلسهء سری مهم و تائید ناشده فرماندهان نظامی طالبان در باغ ولسوالی شکردره ولایت کابل در حمایت از تیتیپی و آزادسازی خیبرپختونخواه میتواند نشانههایی از چرخش نسبی مواضع پاکستان در قبال حکومت طالبان و یا حداقل تصمیم این کشور برای اعمال فشار بیشتر بر آنها تلقی شود. پاکستانیها سه سال پس از پیروزی طالبان در یک دوراهی سیاسی و چالشزا قرار گرفته اند، یعنی تا زمانیکه هند از تیتیپی و طالبان افغان بر ضد پاکستان حمایت کند، مطمیناً که پاکستان نیز ناچار از جبهات ضد طالبانی در افغانستان و منافع هند حمایت خواهد کرد.
نتیجهگیری
صرف نظر از درستی و نادرستی بحث بر سر چالش اقتدار سیاسی تاجیکها در افغانستان از منظر قومی، اما این دیدگاه با توجه به قومی بودن سیاست در افغانستان و رویکرد شمار کثیری از افراد و گروههای مختلف به این سیاست و تقویت جامعۀ شهروندی به جای جامعۀ قومی، آرمان گرایی محض و غیر عملی به نظر میرسد. تجربهء چهل سال گذشته به درستی نشان میدهد که مشکل حل نشده تاجیکها و ناآرامی های افغانستان منشأ در برتری طلبی و زیاده خواهی قومی پشتونهای این کشور دارد و قطعاً که از طریق نظامی حل نمیشود؛ بلکه راهکارهای سیاسی دیگری را در نظر باید گرفت که اما تا کنون برای تحقق یافتن عدالت اجتماعی نتیجه بخش نبوده که زیرا هیچ صلحی بدون آشتی میان طرفین و اقوام به وجود نخواهد آمد.
از سوی هم هماهنگی منظم و مبارزه پشتونهای دو سوی خط به دلیل ایجاد یک پشتونستان بزرگ، اصلی و بزرگترین دلایل اختلافات پاکستان با افغانستان است. فرجام شعارهایی مبنی بر ایجاد پشتونستان، از یکطرف خطر تجزیه پاکستان را نزدیک میسازد و از سوی هم اقوام دیگر و به خصوص تاجیکهای افغانستان را به حاشیه خواهد کشاند. پاکستان و افغانستان زمانی به ثبات سیاسی میرسند که تاجیکهای این کشور و حکومت پاکستان در یک رویکرد خردمندانه روی مبارزه علیه تفکر افراطگرایی و گروههای افراطگرا به خصوص طالبان افغان در کابل، به تفاهم برسند و این گروه را از قدرت سیاسی و نظامی ساقط سازند تا مردم دو کشور بتوانند بدور از مداخلات بر خاک یکدیگر زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند.
از این گذشته، ایجاد پناهگاههای امن برای شورشیان در پاکستان، عوامل دیگری از ادامه ناآرامیهای این دو کشور (افغانستان و پاکستان) است و تا زمانیکه اردوگاههای آموزشی و حمایتهای مالی و ایدئولوژیک که به وسیلهی سازمان اطلاعاتی پاکستان و شبکههای بنیادگرا برای افراطیون و تروریستان فراهم شود، مردم هر دو کشور آرمش خاطری نخواهند داشت. پس خاتمه دادن به چالشهای اقتدار سیاسی، نظامی و فرهنگی در افغانستان، عبور از تفکر قبیلوی و رفتن بسوی یک جامعۀ شهروندی و دولت-ملت سازی است. افزون بر آن، نگاه مداخله گرایانه دولت هند برای رسیدن بر عمق استراتیژیک افغانستان از طریق طالبان افغان و تحریک طالبان پاکستان، یکی دیگر از عوامل بیرونی بحران در این کشور است.
همچنان تبعیض و ستم قومی ناشی از برتری جویی قومی، عامل مُهم داخلی در بیعدالتی و ناپایداری ثبات و توسعۀ سیاسی و اجتماعی در افغانستان میباشد، سکوت جهانی نسبت به حمایت از تداوم تروریزم، استبداد سیاسی، تکفیر، بیعدالتی و تبعیض قومی از سوی طالبان، خود هماهنگی و حمایت از این جنایتهای ضد بشری است.
و من الله توفیق
منابع
1. انصاری، فاروق (1381)، تحولات سیاسی- اجتماعی افغانستان، تهران: وزارت امورخارجه.
2. پویان، رسول (1387)، “ماهیت افراط گرایی و راه حل بنیادین بحران
افغانستان”،http://www.ariaye.org/ketab/poyan.html
- توحیدی، امالبنین “انتخابات پاکستان و آینده ائتلاف”، مرکز تحقیقات استراتیژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
4. سایت تابناک “گفتگوی کرزی با طالبان”،www.tabnak.ir - سایت رادیو دری، ( 17ژوئن 2008)، “اختلافات پاکستان و افغانستان و سیاست آمریکا”، http://dari.irib.ir
- سعادت، عیوضعلی (1378)، «افغانستان، گذر از گفتمان قومیت به گفتمان ملیت».
http://www.paymanemeli.com/modules
8.سیفزاده، سید حسین (1382)، اصول روابط بینالملل.
- بررسی تاریخی مرز دیورند و پشتونستان خواهی عامل تباهی افغانستان، غلامحمد محمدی.
10.خبرگزاری صدای افغان (آوا) اکتبر 2006)، www.avapress.com
- خوشاندام، بهروز “کنفرانس بینالمللی پاریس در ارتباط با تحولات افغانستان”، مرکز تحقیقات استراتیژیک
مجمع تشخیص مصلحت نظام.
- http://irdiplomacy.ir/fa/news/
- http://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=
- https://8am.af/آیاسآی-pakistan-government-within-government/
- https://www.scfr.ir/fa
- https://af.farsnews.ir/politics/news/
- https://www.etilaatroz.com/
https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.ir/amp/
19. http://fp.ipisjournals.ir/article_26483_8d7bdf44bc4c27b4fab4dc4a4abd46d4.pdf
- http://www.bbc.com/news/world-asia-
- افغانستان، طالبان و سیاست های جهانی،ویلیام میلی، ترجمه عبدالغفار محقق، مشهد، 1377.
- افغانستان درقرن بیستم، ظاهر طنین، تهران، 1383، ص411.
- مقاله نقش سرويس اطلاعاتی پاكستان در طولانی شدن بحران امنيتی افغانستان، فصلنامه آفاق امنیت/ سال
سوم / شماره نهم – زمستان
- افغانستان و مداخلات خارجی، میرآقا حقجو، نشر مجلسی، قم، 1380، ص170، ویلیام میلی، همان، ص145
25. روزنامه کیهان. - Histories, epigraphy and authority: Achaemenid and indigenous control in Pakistan in the 1st millennium
- نشریه امروز یا هرگزبایگانیشدهدر آوریل ۲۰۰۸ توسط Wayback Machine
- ویکیپدیای انگلیسی.
- وبگاه رسمی اطلاعات پاکستان.
- خراسان زمین.
- شبکه اطلاع رسانی افغانستان.
- آریائی.
- نوای ازادی.
34.آریانا افغانستان انلاین.
35.نقش انگلستان در ایجاد خط دیوراند و تداوم مناقشه و منازعه» نوشته حمیدرضا سیدناصری بهار .
( محتویات این مقاله بر میگردد به صاحبش)