مصاحبه ها
مصاحبهی نیتین گوخاله با جنرال آر. کی ساونی رئیس پیشین اطلاعات ارتش هند به مناسبت هفدهمین سالگرد شهادت شهید احمد شاه مسعود، قهرمان ملی افغانستان
مترجم: محمد نسیم نصوح
نیتین در مورد مصاحبهاش با جنرال ساونی چنین می گوید:
با عرض سلام و درود به برنامهی اخبار استراتژیک اینترنشنال خوش آمدید، من نیتین ا. گوخاله هستم، 17 سال پیش از امروز احمد شاه مسعود، رهبر افسانهای، چریک و نابغهی نظامی از قوم تاجیک و همچنان رهبرِ بسیاری از اقوام شمال و جنوب افغانستان درست دو روز قبل از حملات 11 سپتامبر توسط دو قاتلی که خود را به عنوان خبرنگار معرفی می کردند، ترور شد. چرا او ترور شد؟ و چگونه ترور شد؟ از جمله موضوعاتی است که قبلاً در بارهی آن بسیار بحث شده است. اما احمدشاه مسعود کی بود؟ اهمیت او چه بود؟ و چگونه او این همه جوان را در افغانستان دور خود جمع کرد تا علیه طالبان که اساساً یک گروه تحت حمایت ارتش پاکستان بود، مقاومت تشکیل دهد؟ برای توضیح بیشتر در مورد احمد شاه مسعود، جنرال ساونی که فعلا بازنشسته هستند را با خود داریم. آقای ساونی در آن مقطع زمانی رئیس سازمان اطلاعات نظامی و فرستادهی دولت هندوستان بود تا با ائتلاف شمال و به ویژه با احمد شاه مسعود در ارتباط باشد. او از احمدشاه مسعود خاطرات بسیار جالبی دارد، اما همچنان ناگفته های زیادی در مورد شخصیت وی وجود دارد که جنرال ساونی می تواند در اختیار ما قراردهد و به همین دلیل فکر کردیم که برای ادای احترام به آن نابغهی نظامی افغانستان، باید با کسی صحبت کنیم که او را از نزدیک می شناسد. جنرال ساونی از وقتی که در اختیار ما گذاشتید بسیار تشکر می کنم. می دانیم که شما در سال 2001 و حتی قبل از آن از طرف دولت با ائتلاف شمال در ارتباط بودید، البته افراد دیگری هم بودند، اما شما از جمله افراد کلیدی بودید، چه خاطراتی با احمدشاه مسعود دارید؟
ساونی:
من فکر می کنم قبل از هر چیز باید از شما تشکر کنم که به من این فرصت را دادید تا به شخصی ادای احترام کنم که ممکن است نه تنها به عنوان یک رهبر بزرگ، بلکه بعنوان فرماندهی که به سختی منابعی در اخیتار داشت و با وجود قلت مهمات با عزم محکم ایستاد و مقاومت کرد. مردی بسیار صادق و بسیار فداکار بود، به نحوی که با امکانات اندک فضایی را ایجاد کرد که استقلال افغانستان را در برابر همه نفوذهای خصمانه تضمین می کرد. من این مرد را میشناختم، با او دیدار کردم و بعد از مدتی ناگهان متوجه شدم که شخصیتی خارقالعادهای دارد، در واقع در نوع خودش فردی بسیار خبره و ماهری بود که به زبان های دری و فرانسوی سخن می گفت و هر زمانکه با او صحبت می کردید باید صحبت ها ترجمه می شد و از خود جاذبهای داشت این را وقتی در حضورش بودید احساس می کردید و به نحوی او مرا به یاد «نتاجی سبهاش چندر بوس»(1) می انداخت؛ چون این مرد نیز مانند او بدون منابع، بدون پول و بدون پشتوانه، به سعیوتلاش مبارزاتی خود ادامه می داد. در واقع، این شخص زمانی که ارتش خود را سازماندهی می کرد، امکاناتِ بسیار محدودی داشت، ایرانی ها کمکش می کردند و به ازای کمک های شان با او بسیار سخت می گرفتند وی مجبور بود همهی آن فشار ها را تحمل کند؛ زیرا در نهایت او کسی را نداشت که بتواند جایگزین کند.
روس ها هم کمک می کردند، اما کمک های شان با دودلی و بی علاقگی همراه بود و ما البته از نظر پولی و دیگر کمک های مادی او را یاری می کردیم؛ باآنهم منابع هیچگاهی کافی نبود. و او برعکس تصور اشتباه مردم تنها با طالبان نمی جنگید، در اصل با ارتش پاکستان می جنگید، ارتشی که ماسک طالبانی پوشیده بود و اساساً این امر نبرد را برای او بسیار دشوار می ساخت؛ چون به تدریج و به آرامی جغرافیایی را که در اختیار داشت، باید از نظر تاکتیکی به کاهش آن ادامه می داد؛ اما با وجودآنهم خودش را حفظ کرد. هنوز به یاد دارم در یک مقطع بسیار حساس او تقریباً ناامید شده بود که احتمالاً به زودی کاملاً زیرگرفته شود؛ اما بهطور شگفتانگیزی آنقدر ظرفیت و دلیری از خود نشان داد و مردمش را به گونهای نیرو و انگیزه بخشید که روحیهی خود را حفظ کردند. اگر جدی از من بپرسید، مردی بسیار صادق و بسیار بیآلایشی بود که هرگز حاضر به ترک افغانستان نبود، اکثر جنگجویان و افرادی که در ائتلاف شمال در کنار او می جنگیدند تلفیقی از همه اقوام عمدتاً از شمال کشور مانند تاجیک، ازبک، ترکمن و غیره بودند؛ اما او قبایل جنوبی مانند پشتون ها را نیز در محور خود جذب کرد. می بینید که اینجا شخصیتِ کاریزماتیکی وجود دارد که ایدهی «افغانستان آزاد و آباد» همان چیزی بود که او مطرح کرد.
نیتین:
آقای ساونی شما چگونه با او آشنا شدید؟
ساونی:
قرار بود ما به وی کمک کنیم و بنابراین من منصوب شدم تا با او و افراد وابسته به وی مانند آقای عبدالله، جنرال بسم الله خان که بعد ها وزیر دفاع شد، قانونی و … ملاقات کنم. بناً، چیزی که من را کاملاً شگفت زده می کرد این بود که با آن منابع محدود او چگونه به تعلیم و آموزش سربازان و فرماندهان، ادامه می داد! من بسیار خوش شانس بودم که بعد از بازنشستگی که متأسفانه تقریبا همزمان بود با ترور احمد شاه مسعود، این فرماندهان را دیدم که با وسایل ارتباطی ابتدایی در حال تماس و هماهنگی با یکدیگر بودند، اما بیشتر در مورد خود این مرد صحبت کنیم.
نیتین:
می گویند او یک نابغهی نظامی بود، آیا چنین است؟
ساونی:
بدون شک ایشان یک نابغه نظامی بود؛ زیرا در یک مقطع زمانی خاص، یادم میآید جلسهای در جریان بود و دوست ندارم فاش کنم که اساساً جلسه کجا برگزار شده بود، در آن مجلس، کسی از ایرانی ها می خواست به او بگوید که حمله کند و به نحوی می خواست او را مجبور به چنین حملهای کند و وقتی نشست تمام شد فقط سکوت کرد و گفت: «در بارهی آن فکر می کنم». و من به آن ایرانی گفتم که: «به یک جنرال و به یک فرمانده، شما فقط منابع می دهید نه برنامه؛ زیرا قرار است برنامهریزی توسط خودش انجام شود.» در واقع می بینید که او یک نابغه بود به این معنا که با منابع بسیار محدودی که در آن زمان به سختی در اختیار داشت، مثلاً تنها در حدود دوازده تا سیزده تانک کهنه باقی مانده بود، اما او با مهارت از آنها استفاده می کرد. و فکر می کنم از نظر نیروی هوایی هم او حدود سه تا چهار هواپیمای جنگنده داشت؛ اما دوباره بسیار مؤثر و به خوبی از آن ها استفاده می نمود. منظورم این است که من آن ماشینها، هواپیماها و تانکها را دیدم و فکر نمیکنم کسی دیگر می توانست از آنها استفاده کند؛ ولی با شخصیت صادقی که داشت و با انگیزه دادن به افرادش، از آن ماشینها کار می کشید و اینگونه به نبرد ادامه می داد؛ اما از سوی دیگر، او در تمام این مدت مجبور به عقب نشینی بود زیرا هیچ گزینه دیگری وجود نداشت.
نیتین:
اما جالب است که شما اشاره کردید او نه تنها با طالبان بلکه با ارتش پاکستان میجنگید و فکر میکنم در حال حاضر پس از 17 سال عین همان داستان در افغانستان تکرار شده است.
ساونی:
مطمئناً، می دانید که خیلی تعجب آور است؛ چون بجز سلاح های خفیف بقیه همه توسط پاکستانی ها استفاده می شد. به علاوه، پاکستانی ها افسران خود را برای نظارت از جنگ گسیل داشته و از تمام امکانات و نیروی هوایی خود در نبرد با احمد شاه مسعود، استفاده می کردند. خوب، این چیزی بود که سابقه نداشت هیچکسی با یک ارتش حرفهای و با یک کشور جنگیده باشد و او این کار را به شکلی بسیار باشکوه انجام داد و در ضمن، صحنه هم روز به روز برایش تنگتر می شد! و می بینید نکته این که گزینه های زیادی برای او وجود داشت که کشور را ترک کند و برود و سپس از بیرون بجنگد. یک روز از او پرسیدم چرا خودت را تبعید نمی کنی؟ رو به من کرد و حرف با شکوهی زد، گفت: « اگر من بروم مردم فکر می کنند که آنها را تنها رها کردهام.»
در نهایت، ما شفاخانهای را در تاجیکستان باز کردیم جایی که او می توانست مجروحان خود را برای درمان بفرستد و یادم می آید که قرار بود تا سیزده –چهارده روز آینده یعنی در اول اکتبر بازنشسته شوم، مریض بودم و حال خوبی هم نداشتم به همین دلیل در بستر بیماری بودم که ناگهان خبر ترور او را دریافت کردم و براساس اطلاعات افرادم که در پاکستان نفوذ داشتند، کاملاً مطمئن شدم که توطئهای در کار بود؛ زیرا زمان ترور او و حملات 11 سپتامبر در نیویورک فقط حدود دو روز اختلاف داشت.
در واقع، آنها [القاعده] آن دو مرد را که وانمود می کردند خبرنگار هستند، قاچاق کردند و در نهایت وقتی او در اتاق کوچکش نشسته بود، ترور شد. بعداً از محل ترور وی بازدید کردم و آقای خلیلی از دوستان نزدیک ایشان که بعد ها سفیر افغانستان در دهلی شد از آخرین دیدارش با احمد شاه مسعود می گوید: «یک روز قبل از ملاقات، او بسیار احساساتی بود، نسبت به افغانستان، نسبت به غم و اندوهی که نمی توانست به آنچه می خواست دست یابد، احساساتی بود و روز بعد هم این اتفاق افتاد». بنابراین، زمانی که او را از محل خارج کرده و به هلیکوپتر آوردند و چه طنز تلخی! اولین بیماری که به مرکز درمانی تاجیکستان آمد، پیکر خودش بود. وقتی در مورد او شنیدم در واقع یک احساس فقدان و غم و اندوه شدید به من دست داد. اما، پس از آن، من بازنشسته شده بودم و اکنون میتوانستم به هر جایی که میخواستم بروم و بناً به افغانستان و منطقه محل ترور احمد شاه مسعود رفتم و از جغرافیایی که هنوز از سوی ائتلاف شمال به شکل متزلزلی نگهداری می شد، بازدید کردم. در آن زمان «جنرال محمد قسیم فهیم»(2) وزیر دفاع او بود، وی به من نشان داد که نظامیان در حال انجام چه کارهایی هستند. آموزشها خوشحالکننده بود میدیدم که نظامیانی بجا مانده از احمد شاه مسعود بسیار منظم و قابل مقایسه با گروه های چریکی و شبه نظامی های پراکنده نبود. آنها در واقع یک ارتش واقعی بودند و بسیار خوب رهبری میشدند. و در نهایت باید به شما بگویم زمانی که آمریکایی ها وارد شدند و حمله به کابل شروع شد، این ارتش ائتلاف شمال بود که در خط اول جنگ بود و پشتیبانی هوایی و توپخانهای البته از جانب آمریکایی ها صورت می گرفت اما نیروهای زمینی و کسانی که به صورت فیزیکی درگیر جنگ بودند در واقع افرادی بودند که احمد شاه مسعود آموزش داده بود و فکر می کنم این بهترین ادای احترام برای او بود.
و ایکاش آمریکاییها اجازه میدادند که این نیروها وظیفهشان را انجام میدادند، نباید آنها را در جایی در جنوب کابل متوقف می کردند تا به پاکستانیهایی که خود را به عنوان جنگجویان طالبان جازده بودند، اجازه میدادند تا از مرز ها عبور کرده و بعد دوباره برگردند.
در پایان، باید از شما تحسین کنم چون فرمانده، سرباز و رهبری را انتخاب کردهاید که در واقع یکی از بهترین ها در این بخش از جهان و در جنوب آسیااست. به نظرم بسیار مهم است که در مورد او بیشتر مطالعه و صحبت کنیم و این پروسه ادامه پیدا کند؛ چونکه یک بار دیگر افغانستان در همان دام سابق گرفتار شده است، یک بار دیگر شما طالبان را می بینید که توسط پاکستانی ها جابجا، تجهیز و پشتیبانی می شوند. و بار دیگر پاکستانیها و دوستانشان در تلاش هستند به آنها هویت و جایگاه ببخشند که در نهایت نه تنها برای افغانستان بلکه برای منطقه و همچنین برای جهان هزینه سنگینی درپی خواهد داشت. به نحوی با گذشت 17 سال دیگر، ما هنوز میخواهیم به دروغ باور کنیم که طالبان، همان کسانی که افغانستان را ویران کردند، میتوانند نقشی سرنوشت سازی به افغانستانیها بدهند.
نیتین:
این نکتهی بسیار مهمی است، بنابر تاکیدی که روی غیبت مسعود و اهمیت او در اینجا شد، به نظرم به همین دلیل هم است که دشمنان افغانستان او را دو روز قبل از حملات 11 سپتامبر در نیویورک، از بین بردند.
ساونی:
قطعاً، چون می دانید که آنها احساس می کردند که فرضا اگر این مرد زنده بماند و به مبارزاتش ادامه دهد، حریف سرسختی خواهد بود، بناً نابودش کردند. با این وصف، فکر میکنم زمان آن فرا رسیده است که بزرگترین ادای احترام ما به احمد شاه مسعود، باید این باشد که میراث او را فراموش نکنیم و به این باور نباشیم که میتوان طالبان یا داعش را در افغانستان به رسمیت شناخته و در قدرت با آنان سهیم شد. به نظر من علیه چنین اندیشه و باوری مقاومت کردن خودِ آزادیست و یادِ احمد شاه مسعود تنها در صورتی می تواند ماندگار شود که ما به حمایت شدید از یک افغانستان مستقل، متکیبهخود و مرفه ادامه دهیم.
نیتین:
درست است. خیلی تشکر آقا از لذتی که با این مرور تاریخی مهم به ما دادید. در آخر، این بود بینشی که جنرال ساونی از احمدشاه مسعود و رهبری الهام بخش او که منجر به تشکیل ائتلاف شمال و البته متعاقباً نیروهایی شد که به کابل آمدند به ما داد. اما ما می دانیم که تاریخ با احمدشاه مسعود مهربانتر از آنچه تاکنون بوده خواهد شد و به همین دلیل در اخبار استراتژیک اینترنشنال به این فکر افتادیم که از میراث این رهبر و چریک افسانهای یادبود بعمل آوریم.
پینوشتها
1. نتاجی سبهاش چندر بوس، قهرمان ملی هند که در جریان جنگ جهانی دوم جنبش ملی هند را علیه قدرت های غربی رهبری کرد. بوس نقش مهمی در مبارزه هند برای استقلال از حکومت استعماری بریتانیا ایفا نمود. او اغلب بعنوان یکی از کاریزماتیکترین و تأثیرگذارترین چهره های جنبش استقلال هند شناخته می شود. به علاوه، وی با رویکرد غیرخشونتآمیز گاندی مخالف بود و از تکتیک های تهاجمیتر از جمله مبارزهی مسلحانه دفاع می کرد. از فعالیت های دیگر بوس، می توان به تشیکل ارتش ملی هند (INA) اشاره نمود. او پس از تبعید از هند در سال 1945 در یک سانحهی هوایی به شکل مرموزی درگذشت.
2. در مصاحبه به اشتباه جنرال امرالله صالح تذکر رفته است.