بینوایانی عقده مند
زمانی که اسلام ظهور نمود پیروان آن یا از فرزندان قریش تشکیل شده بود که مردمی تجارت پیشه و جهان دیده بودند و یا آنکه مربوط به اوس و خزرج بودند که در زمینه زراعت و باغداری شهرت داشتند، و یا هم اینکه بردگانی بودند جهان دیده و متمدّن که از ایران، مناطق افغانستان امروزی، حبشه، مصر، جوامع افریقایی و سایر نقاط به جزیره عربستان آورده شده و سپس در سایه اسلام خود به رهبری جوامع و ثروت و مقام دست یافتند. تجارت برای قریشیان مصدر مهم ثروت و منبع اساسی معیشت بود تا جایی كه قرآن كریم خود در سوره یكصد و ششم خویش از سفر تجارت زمستانی «رحلهݑ الشتاء» و سفر تجارت تابستانی «والصیف» قریش به نیكی یاد می نماید. در آن سوی مرز طبقات اجتماعی یاد شده، قبایل بیابانگردی قرار داشت که فهمی اندک از جهان داشته و تمامی هست و بودشان در خیمه و شتر خلاصه می گردید. این گروه متأسفانه یا ایمان نیاوردند و یا آنکه خیلی دیر مسلمان شدند. این قبایل همین که می دیدند اوضاع فرهنگی، علمی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی قریشی های مسلمان، اوس، خزرج و سایر مسلمانان پیشین در اثر انقلاب پیامبر به مراتب بهتر گردیده است، بخل، حسد، عقده و کینه وجودشان را فرا می گرفت، متراکم می شد و چون بمبی هر لحظه آماده انفجار می گردید. گرسنگی و تنگ دستی از یک سو، خشکی و خشونت صحرا از سوی دیگر، دوری از فرصت ها و منابع آموزش از دیگر سو و بهتر شدن اوضاع زندگی مسلمانان پیشین در برابر چشم ایشان كه اساساً مربوط به قبایل دیگر بودند، فضا را برای انفجاری تمام عیار آماده می ساخت. بالاخره این فعل و انفعال اجتماعی در كوره سوزان صحراهای نجد و جنوب جزیرۀ العرب سرعت گرفت و منجر به انفجاری شد که صدای مهیب آن از پشت دیوار تاریخ تا کنون به گوش می رسد. آری! آن لحظه صفر فرا رسید و عناصری خشک دماغ، متکبر، جنگجو، لجوج، نادان، متهور، متعصب، ماجراجو، بینوا و زاهد چون قارچ سر برافراشتند و طرحی را ریختند که به نام خوارج شهرت حاصل نمود و تا امروز روح اسلام و قلب تمدن انسانی را می آزارد. به روایت تاریخ خوارج نخستین از میان بینوایان و گرسنگان جامعه سر بلند نمودند، گرسنگانی كه فقرشان اساس كینه و عقده شان قرار گرفت. گروهی از زمامداران آن زمان با درك درست از انگیزه های شورش و یورش این گروه گاهی پرداختن رشوت سیاسی را آسان ترین راه برای خنثی نمودن شبكه خوارج زمان خویش می دانستند. ابن اثیر در کتاب «الکامل» خویش فصلی دارد به نام «اخبار الخوارج» و در آن می نویسد که زیاد بن ابیه یکی از اعضای گروه خوارج را که ابوالخیر نام داشت نزد، خویش خواست و برایش چهار هزار درهم معاش تعیین نمود و هر سال صد هزار درهم دیگر هم برایش می بخشید. ابوالخیر خارجی پس از آن می گفت، چیزی بهتر از اطاعتِ امیر و زیستن با جماعت نمی توان یافت. همانطوری که در بالا دیدیم نخستین نطفه خوارج در زمان پیامبر اسلام(ص) در پیوند به پول شكل گرفت، زیرا اعتراضی را که پدر نخستین این جریان «حرقوص ذی الخویصره» بر پیامبر(ص) نموده بود بر سر مالِ غنیمت بود. پول همواره نقش مهمی در بسیج خوارج داشته است. ابن كثیر می نویسد: زمانی که خوارج بر خلیفه سوم یورش بردند و او را کشتند، ندا سر دادند: « به سوی بیت المال بشتابید که کسی بر شما سبقت نگیرد!»، سپس از همدیگر می پرسیدند كه اگر خون حضرت عثمان برای ما حلال باشد، چرا مالش حلال نباشد؟ در نتیجه آنها خانه او را چنان چپاول نمودند كه حتى پیاله ای در آنجا نگذاشتند. بعد از آن وارد بیت المال شده، بیت المال را رُفتند و ثروت بزرگ آن را غارت نمودند. نگهبانان بیت المال كه نعره می زدند: های بیایید و ما را نجات دهید، نتوانستند در برابر یورش آن چپاول گران مقاومت نمایند. محافظان بیت المال با دیدن آن صحنه می گفتند: این مردم در ادعای حق بودن و امر به معروف و نهی از منكر و ادعاهای دیگر شان صادق نیستند و دروغ می گویند.
زمانی كه عبدالله بن عباس برای مناظره با خوارج نزد ایشان رفت و چون لباسی زیبا به تن داشت، نخستین پرسشی كه از او شد این بود كه چرا چنین لباسی پوشیده است، و سپس او را مخاطب قرار داده اعتراض نمودند كه چرا زمانی که علی(رض) بر سپاه عایشه(رض) غلبه حاصل نمود، در آن وقت اموال سپاهیان ام المؤمنین را به غنیمت و شكست خوردگان ارتش او را به بردگی نگرفت؟ ابن عباس در پاسخ به اعتراض نخست گفت كه من پیامبر را دیده ام كه زیباترین لباس را بر تن داشته است و قرآن هم می فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَۀَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ» یعنی: «بگو زیبایی هایى را كه خدا براى بندگانش پدید آورده و [نیز] روزی هاى پاكیزه را چه كسى حرام گردانیده است؟» و در پاسخ اعتراض دوم فرمود كه آیا می خواهید عایشه(رض) مادر مؤمنان را به كنیزی گیرید؟ اگر می گویید بلی، در آن صورت كافر شده اید چون كه او مادرتان است، و اگر می گویید كه او مادر ما نیست، در آن صورت از دین برگشته اید چون قرآن می فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» یعنی: «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش مادران ایشانند».
سربازان خوارج كه در جنگ های داخلی علی(رض) و معاویه سهم داشتند، چون دیدند كه این جنگها طول كشید، نه غنیمتی از آن به دست آمد و نه مصدری شد برای برده گیری، خسته شدند، و چون اصولاً هدف شان غارتگری و چپاول بود، آنها در جستجوی فتوایی برای حلال قرار دادن مال مسلمانان و برده گرفتن اسیران آنها شدند و در نتیجه نظریه تكفیر مسلمانان را طرح ریختند. ما در افغانستان نیز تجربه مشابهی با آنچه در بالا بدان اشاره شد، داشته ایم. سال های جهاد افغانستان ساختارهای قدرت و ثروت را در سطح جامعه دگرگون نمود. سرازیرشدن کمک های جهانی به مجاهدین از یکسو و نبود حساب و کتاب لازم از سوی دیگر، زمینه را برای ظهور قشری متمول و ثروتمند ایجاد نمود که پیوندی با مراکز سنتی قدرت نداشتند. ظهور مافیای سیاسی پس از کنفرانس بن که آن گروه به مافیای مالی تبدیل گردید و غارت هایی که بنام سران «مجاهدین» و نخبه های قومی برگشته از غرب ثبت گردیده است، نمونه دیگری در این زمینه می باشد. ظهور یکباره چنین قشری در سطوح جامعه کافی بود تا حسادت هایی را برانگیزد که طلبه دین به عنوان محروم ترین قشر جامعه که شرایط جنگ محرومیت شان را دو چندان ساخته بود، از دیدن آن صحنه رنج می بردند. دیدن چهره هایی در رأس حكومت مجاهدین كه از لحاظ فرهنگی با طالبان مدارس جنوب کشور تفاوت داشتند، بر آتش حسد و احساس بیگانگی آنها می افزود. انسان ها گاهی راهی را در پیش گرفته و تصور می نمایند که ارزش ها و مبادی برین دین آنها را بدان سو کشانده است، بی خبر از اینکه این انگیزه های زمینی، در هوا و هوس نفسانی، حسد، طمع و کینه ریشه داشته و انسان را بدان سو سوق داده است. حسد در فرهنگ دینی ما نخستین گناهی بوده که در بامداد آفرینش در میان آدم و ابلیس صورت گرفته است. انسان به گفته امام ابو زهره از هر آنچه بوی بیگانگی آید، دوری می جوید و با هر آنچه بدان عادت کرده انس می گیرد و اگر فردی و یا گروهی سطح آگاهی و درک پایین تری داشتند، در آن صورت نیروهای ماورای طبیعی و غیبی و مبادی و ارزش های دینی را در خدمت باورها، عادت ها و سنت هایی استخدام می نمایند که در برابر آن احساس آرامش می نمایند. طالبان همان کسانی بودند که به خاطر سدّ رمق و لقمه ای نان به مدارس پاکستان پناه برده بودند و همین که راه دیگری برای علاج فقر و تنگدستی فرا راه شان گشوده شد، سوار بر ماشینهای پیکپ مدل جدید وارد خاک افغانستان شدند تا دمار از روزگار و دود از دماغ کسانی برآرند که عمری به دست و دسترخوان شان چشم دوخته بودند. رهبر طالبان خود یتیمی بوده بینوا از خانواده ای بی زمین که در سه سالگی پدرش را از دست داده و اطرافیان او نیز تفاوت چندانی با رهبران شان ندارند. یتیمی و بینوایی گاهی فرصتی می شود كه صاحب آن درد طبقات پایین جامعه را احساس نماید، ولی اگر انسان با مبادی برین و آسمانی دین بیگانه بماند، فقر و تنگدستی او انفجار عقده و حسد و كینه را در پی خواهد داشت كه ماركس و ماركسیزم دلیل روشن این ادعاست. آری! فقر در اسلام نه تنها عیبی نیست كه پیامبر اسلام و یاران نخستین او تقریبا همه فقیر و بینوا بودند، ولی فقر و گرسنگی وقتی مبدل به گناه می شود كه عقده و كینه و خون و خشونت ایجاد نماید. این درست است که خوارج قدیم و جدید زاهد بوده اند، ولی فراموش نباید نمود که این زهد اجباری اساساً در فقر و تنگدستی آنها ریشه داشته است نه در تقوا و خداترسی ایشان. آنها زمانی که دست شان کوتاه است تمامی شهوت ها و هوس ها را به آخرت موکول می نمایند، ولی اگر فرصتی برایشان مهیا گردید، گوی سبقت را از همه خواهند ربود. قرآن كریم در سوره یكصد و ششم خویش میان خانه كعبه از یكسو و امنیت سیاسی و امنیت غذایی از سوی دیگر رابطه برقرار نموده، می فرماید: «پس باید خداوند این خانه را بپرستند. همان خدایى كه آنها را از گرسنگی نجات داد و از ناامنی رهایی بخشید.» خوارج هم در گذشته و هم امروز، هم در زمینه آوردن امنیت سیاسی و هم در عرصه تأمین امنیت غذایی برای جوامع اسلامی ناكام ماند. آخر این چه امنیتی است که تمامی افراد جامعه را متهم دانست تا آنکه کسی برائت خویش را ثابت نماید، و یا حریم خانه های مردم و الماری لباس های زنانه را گشود و دست زد، و تلفون های مردم را هر روز از دست شان گرفت و تمامی پیام ها و تماس ها و تصاویر آن را دید و ده ها و صدها نمونۀ دیگر.