خشونت و مذاهب اسلامی
پرسش: برخی جوانان ما، مدارا و خشونت را مرزی میان حنفیت و سلفیت و یا هم مذهب حنبلی میدانند، تا چه حدی این برداشت درست است؟
انصاری: این فضای باز معلوماتی در پهلوی خوبیهایش، خواننده را در برابر سونامی مفاهیم و برداشتهای نادرستی نیز قرار داده است که گاهی در جامۀ مسلمات و بدیهیات عرضه گردیده و این مفاهیم کلیشهای، ریشههای اصلی خشونت را پنهان داشته است.جالب اینکه هر کدام ما نان خاص خودمان را در تنور حنفیت میپزیم و اگر نیک نگریسته شود، بیشتر این دوستان اطلاع اندکی از مذهب داشته و برخیها شاید باورمند به مذهب چه که حتی دین را از ریشه مردود دانسته و آن را جزء خرافههای انباشته شده دفتر تاریخ دانند.
به هر حال، آنچه به خشونت و تکفیر ارتباط دارد بیشتر به عقیده و مکاتب کلامی ارتباط دارد نه به فقه، و حنفیت مذهب فقهی است نه مکتب کلامی. در میان احناف ما هم ماتریدی داریم و هم معتزلی چنانچه برخی از پیروان این مذهب به سلفیها نزدیکترند که نمونهاش را در ملای مشهور پاکستانی مولوی طاهر پنجپیر و پیروان ایشان میتوان دید.در لابلای حواشی فقه حنفی هم گاهی به مسائلی بر میخوریم که با اصول اعتدال و ارزشهای کلان مذهب همنوایی ندارد؛ از همین لحاظ از فقیه بلندآوازۀ حنفی کمال ابن همام نقل است که میگفت: «یقع فی کلام أهل المذهب تکفیر کثیر و لکنه لیس من کلام الفقهاء الذین هم المجتهدون»، یعنی در سخنان پیروان مذهب ما خیلی از تکفیر سخن رفته است، ولی آن سخن مربوط به مجتهدان مذهب نمیشود. یکی از نمونههای تکفیر و خشونت همین طالبانند؛ آنها در عین حالی که سمبول رسواترین خشونت در تاریخ مسلمانان به شمار میروند خودشان را خیلی ملتزم به نصوص و فتاوای مذهب میدانند.هنگام مطالعۀ کتب فقهی به اصطلاحی بر میخوریم که باری خیلی منفی دارد و آن «خصم» است. فقهای ما هنگام بحث نقطه نظرهای مخالفان آنها را «خصم» خطاب میکنند، که تمام مذاهب اسلامی در این زمینه مساویاند. جالب اینکه برخی از مسلمانان در حالیکه یاران پیامبر را با دست باز تکفیر مینمایند، در عین حال از تکفیر برخی مذاهب شکایت دارند.خلاصۀ سخن اینکه جرثومۀ تکفیر و خشونت همه جا پراکنده است که باید آن را در غربال نصوص قطعی دین و در پرتو روح مداراپسند آنسنجید. اساسیترین روشی که یک سخن علمی بر بنیاد آن استوار بوده، قضاوت بیطرفانه در طرح افکار است. امروز خیلیها، خشونتهای سیاسی را به حنبلیها نسبت میدهند بی خبر از اینکه در گذشتههای دور مذهب حنبلی گهوارۀ بزرگترین عارفان و صوفیان تاریخ اسلامی به شمار میرفت. اگر هیچ شخصیت دیگری هم مربوط به آنها نباشد تنها همین شیخ عبدالقادر جیلانی، مؤسس طریقۀ قادریه، و خواجه عبدالله انصاری پیر هرات، و معروف کرخی از عارفان نامور مسلمانان، میتوانند برایشان کافی باشند.اما در رابطه به خشونت اجتماعی همین قدر میتوان گفت که احمد بن حنبل با آن که معتقد به تکفیر کسانی بود که قرآن را مخلوق میپنداشتند، ولی باز هم او بغاوت در برابر مأمون الرشید خلیفۀ معتقد به این باور را جایز نمی دانست. مأمون نه تنها باور به خلق قرآن داشت بلکه در راه تطبیق آن سخت میکوشید و مخالفانش را شکنجه هم مینمود. ابن حنبل دو باور محکم داشت: یکی تکفیر کسانیکه معتقد به خلق قرآن بودند، و او در این راه تا آخر عمر خویش چنان پیش رفت که حتی شکنجه و زندان هم نتوانست او را منصرف سازد، و دوم اینکه بغاوت در برابر خلیفهای را که به باور ابن حنبل کافر هم بود، جایز نمیدانست.مایکل کوک کتابی درباره امر بالمعروف و نهی عن المنکر دارد و معتقد است که حنبلیها میان عقیده شخصی انسان و امر حکومت تفاوت قایلاند. اینکه چرا امام ابن حنبل در رابطه به امر حکومت چنان با احتیاط برخورد مینمود و چرا برخی از پیروان همین امام در مراحل بعدی تاریخ بیشتر سیاسی شدند، پاسخش را در پیچیده بودن امر سیاست و رابطهاش با عوامل گوناگون دیگر میتوان یافت. ابن حنبل از یکسو بغاوت در برابر حکومت را نامشروع میدانست و از سوی دیگر خودش در دورههای مختلف خلافت چون عصر مأمون و معتصم و واثق و متوکل هیچ گونه رابطهای با دولت نداشت.احمد بن حنبل برای سرکشی در برابر زمامدار دو شرط قایل بود: یکی اینکه کفری آشکار از او سر زده باشد، و دوم اینکه مردم قدرت تغییر او را داشته باشند و مسئله تغییر نظام، به فتنهای بدتر نینجامد.نویسندۀ اردنی، فهمی جدعان کتابی دارد با عنوان «المحنۀ: جدلیۀ الدینی والسیاسی فی الإسلام» که در صفحۀ ۱۵۸ و ۱۵۹ كتاب خویش روایتی را نقل نموده است که میگوید: در عصر واثق فقهای بغداد نزد ابن حنبل آمده و اظهار داشتند که آنها امر و خلافت واثق را نمیپذیرند و در این زمینه خواهان نظر او شدند. ابن حنبل گفت اگر این خلافت سرنگون شود هرج و مرج رخ خواهد داد و خون مسلمانان خواهد ریخت و وحدت مسلمانان خواهد شکست و از آنها خواست تا خوب بیندیشند و عجله نکنند. برخی گفتند ما بر فرزندان خویش میهراسیم که روزی معتقد به این اندیشه شوند، ابن حنبل گفت این دین پروردگاری دارد که آن را پشتیبان است و درخت این دین را هیچ بادی متزلزل نخواهد ساخت.