ماهیت دین و زیست دیندارانه
نویسنده: میرویس امین دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی-تهران
آغاز سخن
سخن گفتن در مورد دین و امر دینی تمرین میخواهد و در جامعه ما که در آن فرهنگ دینی حاکم است، همه میپنداریم که دین و زیستدینی امر سهل و آسانی است. اما حقیقت این است که باید بپرسيم مراد از دین و امر دینی چیست و چه چیزی را دین میدانیم و زیست دینی چگونه امری است؟ واقیعت این است که در مورد تعریف دین و امر دینی یک آشفته بازاری حاکم است و دقیق معلوم نیست که درباره چه چیزی حرف میزنیم. مفهوم دین مانند بسیاری از مفاهیم دیگر درگیر اشتراک لفظی است که ظاهر یکسانی دارند اما معانی متفاوتی را حمل میکنند.
مفهوم دین و امر دینی در جامعهما از چالشگاهای فرهنگی ماست. یعنی همواره نسبت به آن گروهای موافق و مخالف آن وجود داشته است. تعدادی تمام آلام و مصیبتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مان را از ناحیه دین میدانند و علیه سنت دینی و فرهنگی طغیان و بدبین هستند. این گروه دین را با خشونت و افراطگرایی در ارتباط میدانند و تقصیر مشکلات را در فهم و تفسیر آموزههای دینی تعریف میکنند. بخش دیگری در پی هرچه دینی کردن مناسبات اجتماعی و سیاسی جامعه ما تلاش میکنند و به این امر معتقد اند که آسیب های اجتماعی و فرهنگی جامعه ناشی از دوری دین و زیست دینی است. در این خوانش میشود میشود بخش بزرگی از تحولات و دگرگونی های تاریخی و اجتماعی جامعه مان را بعد از مواجهه با دنیای مدرن و شکلگيری جریان های سیاسی و اجتماعی طبقه بندی و صورت بندی کرد که میسزد در قالب بحث های اکادمیک و روشمند به این مسایل پاسخ داد.
- چگونگی مواجه با امر دینی
در کنار اینکه معنای واحدی از دین وجود ندارد، فهم واحدی از دین و امر دینی نیز وجود ندارد. کسانی که اندک آشنایی با تاریخ ادیان و جوامع داشته باشند با تنوع و گستردگی انواع متفاوت از فهم و تفسیرهای دینی مواجه میشوند، در جهان اسلام، تفاوتی و اختلافهایی که مذاهب سنی و شیعه باهم دارند. شافعی و مالکی دارند. فهمی که خوارج دارد، اشاعره، ماتریدیه و معتزله از دین و امر دینی دارند، نشان میدهد که برداشت و تفسیر های گوناگونی از دین وجود دارد. در عالم مسيحيت همین ماجرا وجود دارد. فهمی که کاتولیک ها دارند، متفاوت است با آنچه که پروتستانها از دین دارند. فهم که ترتولیان که داشت متفاوت از فهمی بود که آگوستین میفهمید. یعنی اختلافها و تفاوتها در تعریف دین و امر دینی تا آنجاست که سبب تکفير علیه يکديگر نیز شده است. از همین جهت است که فرهنگ تکفير و خشونت در تاریخ ادیان هیچگاهی خاموش نشده است.
بنابراین در این مسأله عرض عریضی وجود دارد و تعداد زیادی به دلایل مختلف مسایل را کلی میبينند و روشن نیست که برای چه چیزی به عنوان امر دینی عشق میورزند و چه چیزی را از دین کنار میزنند. گاهی دین و امر دینی به مباحث و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی دیگری گره میخورد و امر غیر دینی به جای امر دینی تلقی میشود. یعنی پيوندهایی شکل میگیرد که به راحتی برای بسیاریها قابل تفکیک نیست. اما برای اینکه بتوان مفهوم امر دینی را از امر غیر دینی تفکیک کرد، نیاز است که مرز دین و مفاهيم غیر دین را روشن کنیم.
- گاهی دین میگوییم اما مراد ما فرهنگ است
که از گذشتگان به ارث رسیده است و نوعی میراثی است که برای همگان تکرار میشود و همین تکرار سبب تداوم آن نیز میشود. یعنی انسان در بسیاری از موارد را در جهان واقع با اراده و اختیار خودش انتخاب نمیکند بلکه از گذشته میگیرد و گذشته در آن حضور دارد. یکی از آسیبشناسی های فرهنگ دینی در جامعهما همین است که بسیاریها با ریاکاری و تظاهر ادعا میکنند که بلی الحمدلله ما مسلمانان دین خودرا آگاهانه انتخاب کردهایم و ما تحقیق و مطالعه کردیم و دریافتیم که در میان ادیان اسلام حق است و از در اسلام مذهب حنفی و شافعی و.…. حق است. در حالی که این ریا و تظاهر است و نوعی فخر فروشی. برای بسیاری از ماها تدین و زیستدینی از طریق تکرار و عادت بوجود آمده و در آن آگاهی وجود ندارد و در انتخاب ارزشی که خودآگاهی وجود نداشت، معرفت و حقیقت ظهور پیدا نمیکند.
- گاهی دین میگوییم و آنرا با باورها یکی میگیریم
دینداری مجموعه از باورها نیست، هرچند که با باورها و اعتقادات ربط دارد. اما پاره ای از باورها نیست که بتوان به اطلاعات خویش بیفزاییم و بطور گزارهای آن را حفط نماییم. انبیا دانشمند نبوده اند که نظريهها را آموزش داده باشند. اطلاعات دینی متفاوت است با زیست و تجربه دینی. دینداری نوعی تجربه زیستی است که باید تجربه کرد. مثل پدر شدن، مادر شدن و عاشق شدن. تا این نقش هارا تجربه نکنیم با کتاب خواندن و اطلاعات نمیشود نقش پدر بودن و مادر بودن را فهم کرد. دینداری هم شیوهای از زندگی است که میباید تجربه کرد. دیانت یک تحول وجودی در انسان است نه از برکردن چند تکهای از اطلاعات بدرد نخور. روایت است که تعدادی قرآن میخوانند ولی قرآن آنها را لعنت میکند. دیانت به حوزه و دانشگاه و مسجد نیست بلکه نوعی از زندگی است که انسان مومن در همه ابعاد آن را لحاظ میکند. تعبیر قرآن برای کسانی که با نوعی نیرنگ و تظاهر دینداری خودرا نشان میدهند این است که: ” یا ایهاالذین آمنَو آمنِو ” ای کسانی که ایمان آورده اید ايمان بياوريد. پس نباید تظاهر و ریاکاری را با تدین و زیستدینی یکی گرفت. از آفات بزرگ فرهنگ دینی جامعه ما که مدعی امر دینی است عدم تفکیک میان ظاهر و باطن دینداری است و این فاجعه خلق کرده است.
- بحث دیگر رابطه دین با زبان است
گاهی دین و امر دینی اسیر زبان خاصی میشود و لازمه تدین فهم زبان خاصی تلقی میشود. اما نکته این است که رابطه میان دین و زبان رابطه ذاتی نیست و عارضی است. مثلا حضرت مسيح دعوتگر امر دینی است که در اورشلیم آغاز کرد و زبانش لاتین نبود و هیچ از لاتین سردر نمی آورد. اما امروز زبان رسمی دین مسیحیت لاتین است. عدم تفکیک میان زبان و دین سبب ورود خرافات و پندارها به امر دینی میشود. از شاهکارهای لوتر همین بود که دین و امر دینی را از سلطه تفسیر کليسا آزاد ساخت و انجیل را به آلمانی ترجمه کرد. متوهمترین تفسیر دینی آن است که دین در قید و اسارت نهاد و اشخاص خاصی صورت گیرد. در باب زبان همین که زبان ظهور فرد و جامعه است و زبان ظهور هستی انسان است. بدون سخن گفتن انسان شناخته نمیشود.
تا مرد سخن نگفته باشد
علم و هنرش نهفته باشد
در بحث دینداری در تاریخ اسلام هم همین ربطهایی میان زبان عربی و دینداری ایجاد میشود که هیچ لازمه برتری دینداری خاص و متفاوتی را شکل نمیدهد.
گاهی زبان تکرار است که از روی عادت است و در عادت تازگی و طراوت وجود ندارد، زبان عادت روح ندارد و حقیقت درآن ظهور پیدا نمیکند. هرجا تکرار بود بدانید لغلغه زبان است. حقیقت همواره تازگی دارد. نمونه اش زبان بلال حبشی است که جان او را دگرگون کرد و اورا از مقام برده به مقام بلال ارتقا داد. سخنهای تکراری به دل خانه نمیکند. امر دینی با طراوت و تازگی نسبت دارد. شبیه خواندن حافظ و مولانا که سخنان آنها با چیزی نسبت دارند که فکر میکنی زبان من هست. تکرارگویی وراجی است و با امر دینی نسبتی ندارد. در تکرار، تفکر خودآگاهی و تجربه زیسته وجود ندارد. امر دینی به سخن شمس تبریزی زبان دیگری میخواهد و این کار هرکسی نیست. مولانا و حافظ تجربهای تازه از ایمان است. اما زبان دینداری ما روح ندارد و مرده است. چون تجربه متفاوت شد، زبان دگرگون میشود. زبان امر دینی بسته و محدود نیست. امر دینی با گشودگی پيوند دارد و در او غنا است. کسانی که امر دینی را فهم نمیتوانند اسیر سنت و قوم و قبیله خاصی میشود. تجربه اسلام نشان میدهد که قدرت هاضمه فرهنگ دینی اسلام قدرت دارد و با هر قوم و تبار خاصی که پيوند یافت با آنان سخن گفت و بسط یافت.
امر دینی لازمه اش زبان و روح تازه است و انسانهای تازهای میآفریند. کسانی که چنین زیست و تجربهای نداشته باشند دین را تقلیل به گزارهها و سیستم میسازند و ایمان را تقليل به علم کلام میدهند. تقلیل دادن ایمان به مجموعه گزارهها شبیه رودخانهای است که هنگام سیلاب آب آن میرود و فقط رسوبات سخت و متصلب آن باقی میماند. جابجایی که اتفاق میافتد اين است که ایمان جایگزین باور میشود و باور جایگزین ایمان. باورهای سخت و سفت هیچ تاثیر و احساسی در زندگی دینی ندارند. ایمان زندگی است و سبب تحول میشود اما باورهای مرده و سخت اثری در زیست دینی خلق نمیکنند. اگر این تقلیل صورت گرفت دینداری میشود اعتقاد به مجموعه این باورها و احکام حقوقی. و از این رو جای ایمان را مرجعیتها میگیرند.
- درون مایه دین
دیانت یعنی اینکه در این جهان تنها و تنها یک مرجعیت اصيل وجود دارد و جان انسانها در نسبت با او است و اگر نسبت با او قطع شد و گم شد، بشر نیز گم میشود. بی خدا بودن بی خود بودن است. دینداری یعنی نسبت داشتن با مطلق و حقیقت. در این جهان یک نقطه مطلق وجود دارد و آنهم حقیقت. خداوند. دینداری یعنی خانه کردن در ساحت قدس و با آیت ساحت قدس رابطه داشتن و به نام او و به یاد او و در هوای او زیستن. اما دینداری ما نسبت خودرا با حقیقت گم کرده است و در جای او مرجعیتهای زیادی را نشانده است از همين بابت است که امر دینی از جامعه ما رخت بربسته است و خشونت تقویت یافته است. امر دینی یعنی اینکه در برابر حقیقت خشوع و خضوع داشتن و همه چیز در لوای او دیدن. هنگامی که حقیقت را دیدی هیچ چیز دیگری را نبین. دینداری شنیدن کلمه الله است. جنس زبان سخن گفتن با خدا زبان انفسی است.
زیستدینی یعنی اینکه این جهان متشکل از چیزهای تصادفی نیست بلکه در عقب اینها یک حضوری است و این حضور عین شعور است و میتوان با او گفتگو کرد. حقیقت معيار است و باما سخن میگوید. زیست دینی اینکه صدای حق را بشنوی و در هر لحظه در گفتگو با حقیقت باشی. دینداری یعنی تربیت شدن گوش جان. امر دینی یعنی شنیدن ندای حقیقت. دینداری دعوتی است برای تربیت کردن گوش جان آدمی. یونانیها میگفتند این جهان را ندای لوگوس ” عقل ” است. اما تمام این کلمات رهزن هستند و نمیتوانند تبیین کننده این ندا باشند. به قول ملا حاجی سبزواری: موسیی نیست که دعوی اناالحق شنود _ ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست. امر دینی پاسخ به دعوت و تربیت جان است. در این ندا هیچ کسی سیطره ندارد همه کس میتواند پيوند برقرار کند و از فیوضات آن بهرهمند شود. به سخن اقبال لاهوری: غار حرا بسته نیست. چنان قرآن را بخوان که باتو نازل شده نه بر محمد. امر دینی باید تجلی داشته باشد و در زبان و کنش و عمل ما تاثیر بگذارد.
ساحت قدس و امر دینی با گشودگی پيوند دارد. خودارجاعی و خودبنیادی و خودرا معیار همه چیز دیدن و معیار درستی و نادرستی از فهم خود تعریف کردن، جایی برای امر دینی باقی نمیگذارد. خودبنیادی در زیستدینی مساوی به شرک است در سنت دینی ما. ساحت دینی بیکرانگی است و در آن محدوديت نیست. هرجا تقید و محدوديت بود حقیقت ظهور ندارد. زیستدینی یعنی اینکه احساس کنی و برای هر موجودی عشق بورزی و آن را به سخن عرفا تجلی از ظهورات حقیقت بدانی. به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست_ عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست. هرجا جزمیت و تقید بود امر دینی وجود ندارد. داستان ابوالحسن خرقانی را حتمن شنیده اید. بر سر دروازه خانقاه او نوشته بود: هرکس در این خانقاه درآمد نانش دهید و از ایمانش میرسید آنکس که نزد حق تعالی به جان ارزد به نزد بوالحسن به نان ارزد. ایمان و گشودگی یعنی این. مومن کسی است که در مهر و خطوط او امنیت و آسایش است و وجود او با حقیقت پیوندی دارد. هرچند آدمی محدود است.
و سخن آخر اینکه زیستدینی بر خود سختگیری و بر دیگران آسانگیری است. دینداری حاصل نوع فرا روی است و از خود گذشتگی است تا به خود برسی. حاصل و نتیجه تجربه مرگ است. به سخن شاعر: بمیر ای دوست قبل از مرگ اگر می زندگی خواهی _ که آدریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش ازما. زیست دینی نوعی مرگ و تولد دوباره است. اگر این تجربه نبود، دینداری همان تکرار فرهنگ است و صحبت از زیست دینی دروغ است.
نکته: این یادداشت حاصل مطالعه و شنیدن بعضی از درسگفتارهایی فلسفه دین و اسلام شناسی بود که در چندین جلسات برگزار شده بود و من تلاش کردم تا در این یادداشت نکات مهم و حیاتی آن درسگفتارها را اینجا بیاورم. در کنار این یادداشت ها از دو سه منبعی نیز کار گرفته ام که در بخش منابع ذکر خواهد شد.
منابع:
1_اثر دو جلدی پایان تیولوژی نویسنده بیژن عبدالکریمی، انتشارات نقد فرهنگ.
2_ آسیبشناسی جامعه دینی نویسنده عبدالحسین خسرو پناه، انتشارات معارف.
3_اسلام و کثرتگرایی دینی، نویسنده: محمد لگنهاوزن ترجمه: نرجس جواندل