گروه طالبان اخیراً تصمیم گرفته تا آموزش دختران بالاتر از صنف ششم را برای همیشه منع کند. براساس گزارشها، این تصمیم گرفته شده، اما به دلایلی هنوز اعلام نشده است. از سوی دیگر، گزارش شده است که طالبان تصمیم دارند پس از پایان سمستر کنونی، از ورود دختران دانشجو به دانشگاهها نیز جلوگیری کنند. در گزارشها آمده است که طالبان تصمیم دارند پس از این درباره آموزش دختران دیپلماسی نکنند و بهصراحت علیه آن بایستند.
چرا طالبان مخالف آموزش زنان هستند؟
طالبان اساساً با چیزی به نام آموزش و مشخصاً آموزش مدرن مخالفاند و این مخالفت، به آموزش زنان محدود نمیشود. وقتی آنها ملایی که سواد خواندن متن ساده فارسی ندارد را به دانشگاه کابل برای تدریس میفرستند، این نشان از فساد در نظام طالبان نیست؛ آنها عمداً برای نابود کردن دانشگاه و پایین آوردن کیفیت نداشته آن تلاش میکنند. در عمل هم طالبان ـ چه در دوره نخست و چه این بار ـ ثابت کردهاند که با آنچه نسبتی با آموزش مدرن داشته باشد، مخالفاند. این مخالفت تنها به آموزش دختران و زنان محدود نمیشود. طالبان اگر نگاه جهان و ترس اعتراضهای عمومی داخلی مانعشان نشود، مکاتب و دانشگاهها را به روی زن و مرد میبندند. وحید مژده که در دوره اول طالبان در وزارت خارجه این گروه کار میکرد، در مورد مخالف طالبان در این دوره با آموزش نوشته است: «طالبان نهتنها دروازههای تحصیل را به روی دختران بستند، بلکه برای تحصیل پسران نیز شرایطی را به وجود آوردند که به معنای بسته شدن نامرئی درهای مدارس پسرانه بود.» (وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص ۱۱۰) براساس گفتههای وحید مژده، طالبان در دور اول هم پیوسته میگفتند که مخالفت با آموزش زنان پالیسی این گروه نیست. «طالبان در ابتدا مدعی بودند که به علت مواجه بودن با مشکلات اقتصادی، قادر نیستند برای زنان شرایط مصون و مطابق با شریعت را در تحصیل فراهم سازند.» (همان، ص ۱۱۱)
اگر دقت شود، همین بهانهها این بار نیز بر سر زبانها است؛ مساله بودجه، مساعد نبودن زمینه، مشخص نبودن نوعیت حجاب و لباس دختران و… این بهانهها، در حقیقت همان نه گفتن به آموزش مدرن حتا برای پسران است. بیسواد نگهداشتن پسران با توسل به ضیاع وقت آنها با استخدام استادان بیسواد، به معنای نه گفتن به آموزش پسران است. این نشان میدهد که طالبان از اساس با آموزش مدرن و مشخصاً آموزش زنان مخالفاند و هیچ تغییری هم در رویکردشان نیامده است.
بیسواد بودن طالبان، دلیل دیگر مخالفت آنها با آموزش است. مشخصاً دانشجویان/دانشآموختهگان دانش مدرن، در میان طالبان بهندرت یافت میشوند و آنها هم کسانیاند که گفته میشود با آموزش از جمله آموزش دختران مخالفتی ندارند. اکثر قریب به اتفاق رهبران طالبان را ملاهایی تشکیل میدهند که نه بهرهای از دانش مدرن دارند و نه توان و فرصت ارتقای ظرفیت خود را؛ و از قضا همانها صاحبان صلاحیت تصمیمگیریاند. آنان خود را در برابر دانشآموختهگان آموزش مدرن شکستخورده و تحقیرشده میپندارند. برای جبران این حقارت، بر دانشآموختهگان دانشگاهها میتازند. خود طالبان که اکنون موتر طراحی شده در اداره تعلیمات تخنیکی توسط انجنیر احمدی و تیم همکارش را تبلیغ میکنند، میدانند که این تواناییها از مدرسه دیوبندی نمیآید. وقتی به اطراف خود میبنند، درک میکنند که فارغان مدارس پاکستان نه با زبان تکنولوژی آشنایی کافی دارند، نه ایجابات زندهگی مدرن را درک میکنند و نه در حوزه علوم کاربردی و علوم طبیعی گپی برای گفتن دارند. تنها تکنولوژیای که آنها در مدارس دینی پاکستان فرامیگیرند، ساختن ماین بشکهای است. اینکه علیه دانشگاهیها موضعی سرسختانه میگیرند و میگویند از آنها انتظاری ندارند، یکی از مهمترین دلایلش حس حقارت در برابر آنها است. طالبان خود را تحقیرشده میبینند؛ کسانی که در چهاردیواریهای مدارس، فرصت آموزش مدرن را از دست دادند و در برابر، چیزی آموختند که نمیشود با آن صنعت را رونق داد، تجارت را روشمند کرد، زراعت را مکانیزه ساخت و مخابرات را گسترش داد. آنها برای پوشاندن کاستیهای فراوان خود، بر دیگران حمله میکنند و بدین روش حس حقارت خود را پنهان میسازند.
مهمترین دلیل این مخالف اما ایدیولوژی طالبان است. عبدالحکیم حقانی، قاضیالقضات طالبان، در کتاب خود که تحلیلگران از آن بهعنوان مانفیست طالبان یاد میکنند، با آموزش زنان مخالفت کرده است. طالبان برمبنای همین مانفیست، علیه آموزش زنان ایستادهاند. در خوانش طالبان از شریعت، زنان باید پیرو و منقاد باشند و استیلای مردان بر خود را بپذیرند. زنانی که آموزش ببینند و وارد بازار کار شوند، استقلال مالی به دست میآورند و این استقلال آنها را از استیلای یکجانبه مردان بیرون میکشد. در آن صورت، شوهر مالک زن نیست، بلکه ازدواج یک رابطه عاطفی ـ قراردادی دوطرفه است که هر دو طرف ملزم به رعایت احترام متقابل برای پیشبرد زندهگی مشترکاند. این روش زندهگی، با خوانش طالبان از شرع، میانهای ندارد.
طالبان دنیا و مافیهای آن را به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم کردهاند. در دنیای طالبان، دنیای زنانه آشپزخانه است و جاده، دفتر، بازار و میدانهای ورزش و اقتصاد و سیاست همه مردانه است. براساس این قرائت، حتا خروج زنان از دنیای تعیینشده، مخالفت با اوامر خداوند تلقی میشود. عبدالحکیم حقانی در مانفیست طالبان، سخن گفتن از آموزش زنان را «فتنه» خوانده است. طالبان حتا مسجد را محیطی کاملاً مردانه ساختهاند: «زنان نهتنها در سیاست نباید وارد شوند، بلکه حتا حق ندارند برای ادای عبادت به مساجد بروند. وقتی زنان اجازه نداشته باشند به مسجد بروند، تکلیف رفتنشان به بازار و دفترهای دولتی روشن است.» (مهران موحد، قاضیالقضات طالبان، زنان و ننگ افغانی…، روزنامه ۸صبح)
جالب است که مانفیست طالبان آموزش زنان را واجب میداند، اما میگوید این آموزش باید در خانه و توسط محرم انجام شود، نه در دانشگاه و مکتب. جالبتر اینکه نوشتن را هم برای زنان «مجاز» دانسته است. (همان، نقل به مضمون)
آنچه را طالبان به نام آموزش بر زنان واجب میدانند، آموزش عبادت خداوند و تکریم مردان خانواده است. از نظر طالبان، آموزشی که برای زنان واجب است، این است که بیاموزند چگونه از شوهرانشان اطاعت کنند و همواره در خدمت آنها باشند، بچه بزایند و کارهای پیشپاافتاده خانه را انجام دهند. سروته این آموزش را اگر بررسی کنیم، معنایش این است که هیچ زنی حق ندارد از خانه بیرون شود و چیزی بیاموزد. آموزش توسط محرم و آن هم فقط برای عبادت کردن خداوند و خدمت کردن به مردان خانواده، آموزش نیست؛ این در حقیقت ممنوعیت آموزش است. هیچ خانهای نمیتواند مکتب و دانشگاه شود، چه رسد به اینکه بسیاری از خانهها حتا یک عضو باسواد هم ندارند. این گفتهها، آموزش دینی زنان در بیرون از خانهها را نیز منع کرده است که در حقیقت مدارس دینی دخترانه هم باید بسته شود. طالبان با این کار، یک جامعه کاملاً مردانه میخواهند و از گفتن آن هم ابایی ندارند. برای همین، حتا قاضیالقضات آنها بهصراحت در کتابش زنان را ناقصالعقل و ناقصالدین میخواند که باید قیمومیت مردان را بپذیرند تا به بیراهه نروند.
در جاهایی هم که مانفیست طالبان حقی برای زنان داده، آن را چنان با شروط قید کرده است که عملاً استیفای آن ناممکن است. مثلا حقانی در کتابش ماموریت پایینرتبه در ادارات عامه را که رهبری نباشد، برای زنان جایز دانسته، اما خروج زنان از خانه و معاشرت با مردان را ناجایز دانسته است. کار کردن یک مامور در یک اداره عامه، بدون بیرون رفتن از خانه و معاشرت با مردان، عملاً ناممکن است.
یک دلیل جانبی دیگر اصرار طالبان بر بسته ماندن مکاتب دخترانه، ممکن دردسرهایی باشد که زنان خلق کردهاند. این دلیل، دلیل اصلی نیست، اما میتواند طالبان را در ایستادن پای ایدیولوژیشان مصممتر سازد. طالبان طی ۱۵ ماه گذشته یکی از جدیترین دردسرهای خود را در مواجهه با زنان تجربه کردهاند. این تجربه، که حقیقتاً تاکنون بهای سنگینی هم برای طالبان داشته است، از سوی زنان باسواد جامعه آفریده شده است. زنانی که در برابر میلههای تفنگ طالبان فریاد «نان، کار، آزادی» سر میدهند و از میلیونها زن بیصدا نمایندهگی میکنند، شهامت ستودنی دارند. این شهامت، از دانشگاه و مکتب آمده است. هیچ زن مدرسهای را نمیبینیم که علیه طالبان ایستاده باشد؛ حتا مردان مدرسهای نیز موضع جدیای علیه طالبان نداشتهاند. اینهمه شورای علما که در گوشهگوشه کشور از سنی و شیعه ایجاد شدهاند، در حالی که بدترین جنایات به نام دین ارتکاب مییابد و آموزههای دینی به سخره گرفته میشود، اصلاً صدایی از خود نمیکشند. آنها در مدارس دینی آموختهاند که دفاع کنند، نه انتقاد. محافظهکاری آنها، محصول نظم آموزشیای است که در آن تربیت شدهاند. هزاران زن هم در سراسر کشور به مدارس دینی میروند و آنها نیز آموختهاند که از آنچه هست، دفاع کنند. باری در دانشگاه ابن سینا، کتاب «اسلام» امیری رونمایی میشد. علی امیری در سخنرانیاش یکی از نکاتی که به آن اشاره کرد، این بود که اساساً مدارس اسلامی اسلامشناس تربیت نمیکنند؛ آنها مصروف تربیت مدافع اسلاماند. کسانی که یاد میگیرند چگونه از آنچه هست دفاع کنند، آنها نه نیاز بسیار جدی برای نقد و تغییر وضعیت احساس میکنند و نه ـ اگر این نیاز را احساس کنند ـ گامی به پیش میگذارند. مدرسهسازی مکاتب، هم برمبنای همین طرز دید قابل معنا است. طالبان مکاتب را میبندند و مدرسه میسازند یا مکاتب را به مدرسه تبدیل میکنند تا مدافع وضعیت موجود تربیت کنند، نه اسلامشناس تا روزی بر کجیها خرده بگیرد و علیه سوءاستفادهها اعتراض کند.
با توجه به آنچه در بالا آمد، به نظر میرسد چشمانداز آینده آموزش بسیار تار است. طالبان بهسادهگی حاضر نمیشوند به زنان اجازه آموزش دهند. حتا اگر تحت فشار افکار عامه از جمله فشار جامعه جهانی حاضر به این کار بشوند، باز هم به هر طریقی پیش روی آموزش سنگ خواهند انداخت. شاید یکی از حربهها در آن صورت، استخدام استادان بیسواد بیشتر و ندادن امکانات باشد. وقتی استاد نباشد یا بیسواد باشد و امکانات مادی هم وجود نداشته باشد، عملاً آموزش نابود میشود، حتا اگر در ظاهر نفس بکشد و صنف درسی برگزار شود. بنابراین، عمر این تاریکی به اندازه عمر نظام طالبانی طولانی خواهد بود. طالبان تغییرناپذیرند و در این وضعیت آینده معارف و تحصیلات عالی کشور سیاهتر به نظر میرسد.
برگرفته از8صبح