رویدادهای فرهنگیمقالات اجتماعی

قیام امام حسین؛ درس‌‎ها و اندرزها

نویسنده: فضل‌‎الرحمن فاضل

حسین فرزند علی و فاطمه و نوهء پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در شعبان المعظم سال چهارم هجری در مدینه منوره تولد یافت و در دهم محرم الحرام سال 61 هجری در پهندشت کربلا به شهادت رسید. رویداد شهادت امام حسین دردناکترین رویداد در تاریخ مسلمانان است؛ چه چیز دردناکتر از این‌که از وفات پیامبر اکرم هنوز نیم قرن سپری نمی‌‎شود؛ اما آنانی که دعوای پیروی او را دارند و در نمازهای خویش روزانه چندین بار «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد» می‌گویند؛ این‌‎گونه وحشیانه نواسهء پیامبر و سردار موجود خانوادهء پیامبر را به شهادت می‌رسانند.

اوراق تاریخ شاهد است که بعد از شهادت حضرت علی کرم الله وجهه، مردم کوفه با پسر بزرگ او امام حسن بیعت کردند و معاویه فرزند ابوسفیان در آن دوران، فرمان‎روای شام بود و دعوای امارت داشت و با تفصیلی که در تاریخ ذکر است؛ او از درِ نرمش با امام حسن پیش آمد و سفیرانی که میان آن دو تبادله گردید، سرانجام منجر به بستن پیمان صلح با شروطی شد که امام حسن می‌خواست.

معاویه وقتی که به حضرت علی نامه می‎‌فرستاد چنین می‎نوشت: «من معاویة بن أبی سفیان إلی علی بن أبی طالب» که نخست نام خود را می‌‎نوشت بعداً نام علی را؛ اما در نامه‌‎اش به حسن چنین نشان می‎دهد که روش من با تو، از در مسالمت وصلح‌خواهی است و حتی نام تو را بر نام خود، مقدم ذکر می‌کنم. از همین رو معاویه توسط سفیرانش عمرو فرزند سلمه همدانی و محمد فرزند أشعث کندی نامه‌ای که به حسن فرستاده بود، بعد از بسم الله در آن چنین آمده است: «…هذا کتاب للحسن بن علی من معاویة بن أبی سفیان، إنی صالحتک علی أن لک الأمر من بعدی ..» در این نامه به صراحت معاویه تعهد می‌سپارد که بعد از وفات او، حسن، فرمان‎روای مسلمانان می‌‎گردد. و این پیمان در ربیع الاول سال 41 هجری انعقاد یافت. معاویه در عهدنامه‌اش که به ولایت عهدی حسن اشارت دارد، برایش سالانه یک میلیون درهم را با خراج دو منطقهء فارس تعهد می‌‎کند؛ اما راجع به ضمانت آنانی که در رکاب امام علی بر ضد معاویه جنگیده بودند و اکنون پیروان امام حسن اند؛ چیزی ذکر نشده بود، امام حسن برای تضمین زندگی دوستان و پیروانش؛ عهدنامهء معاویه ر ا نزد خود نگه می‎دارد و عبد الله پسر حارث را که خواهرزادهء معاویه است، به نزد او می‌فرستد و می‎گوید‎: « إئت خالک فقل له: إن أمنت الناسَ، بایعتُک.» به نزد مامایت (دایی‎ات) برو و بگو اگر مردم را ازتعرض ایمن داری، با تو بیعت خواهم کرد. شاید طوری که دکتور طه حسین نویسندهء نامور مصری در کتاب مشهورش « الفتنة الکبری – علی وبنوه ( آشوب بزرگ – علی و پسرانش) » اشارت دارد؛ امام حسن می‌خواست، این شروط معاویه را نزد خود نگه‎ دارد و افزون بر آن، تقاضای امتیازات بیشتر کند؛ اما معاویه که زرنگی‌‏اش در میان عرب‌ها ضرب المثل است، در برابرآن درخواست امام حسن، ورقه‌ای را بدون این‌که چیزی بنویسد، مهرکرد و به حسن فرستاد و گفت: « أکتب ما شئت » هرچیزی که می‌خواهی نوشته کن. یعنی پیمان را از قبل، من در ورق سفید، امضا کردم و آن‎چه تو می‌خواهی، من می‌پذیرم. در ورق تنها مهر شدهء معاویه که صلاحیت نوشتن هرچیز را به حسن تفویض نموده بود، حسن چنین نوشت: « هذا ماصالح علیه الحسنُ بن علیٍ معاویةَ بن أبی سفیان. صالحه علی أن یسلم إلیه ولایة أمر المسلمین علی أن یعمل فیها بکتاب الله وسنة نبیه و سیرة الخلفاء الصالحین و علی أنه لیس لمعاویة أن یعهد لأحد من بعده، وأن یکون الأمر شوری، و الناس آمنون حیث کانوا علی أنفسهم و أموالهم و ذراریهم وعلی ألا یبغی الحسن بن علی غائلة سرا و لا علانیة و لایخیف أحدا من أصحابه » به این ترتیب پیمان صلح که در آن امام حسن از دعوای خلافت به این شرط‎‌ها می‌گذرد که معاویه به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیرت خلفای صالح عمل کند و کسی را بعد از خود ولیعهد نسازد و حکومت بعد از وی، شورایی باشد و مردم در جان، مال و فرزندان خویش ایمن باشند و برضد حسن از دسیسهء نهان و آشکار، کار نگیرد و هیچ یک از یاران او را بیم ندهد.

بعد از این پیمان، اختلافی میان حسن و معاویه بروز کرد و آن این که حسن گمان داشت که این شرط‌های جدید، افزون بر امتیازات پیمان نخستینی است که معاویه بر ذمه گرفته بود؛ اما معاویه می‌گفت پیمان دومی، محتویات پیمان اولی را نقض می‎کند، به هرترتیب امام حسن که سرشتش بر صلح‏‌خواهی بود با وجود این‎‌که تخطی‌‎هایی را از جانب معاویه می‌دید، تن به جنگ و جدال میان مسلمانان نمی‌داد و با درنظرداشت آیهء کریمهء « والصلح خیر» بر صلح پایداری می‎کرد؛ روزگار به این‎گونه سپری می‌گردید تا این‎که در سال پنجاه هجری امام حسن وفات کرد و مورخان شیعی و شمار زیادی از مورخان اهل سنت بر این باور اند که حسن توسط همسرش جعده دختر اشعث بن قیس و یا همسر دیگرش هند دختر سهیل بن عمرو مسموم گردید.

بعد از درگذشت امام حسن، ریاست شیعیانی که در دههء صلح میان حسن و معاویه، به حزب نیرومندی تبدیل یافته بودند؛ بر دوش امام حسین بن علی که با پدرش، شباهت‌‎های فراوانی داشت و مرد شجاع و دلیری بود، تعلق گرفت.

معاویه بعد از وفات امام حسن، پیمانی که با او بسته بود؛ آن را پایان ‎یافته تصور می‎‌کرد؛ بناءً بدعتی در حکومت‌داری ایجاد کرد و آن همانا روش ناپسند «ولایت عهدی» و بیعت گرفتن برای پسرش یزید بود. یزید، در شام در آوانی که پدرش حاکم آن‎جا بود در سال 25 هجری تولد یافته بود و ایامش را در عیش و عشرت و به دور از معنویت مکه و مدینه و صحبت اخیار صحابه سپری می‌‎کرد و در همان ایام جوانی نیز مشهور بالفساد بود.

معاویه با بیعت گرفتن برای پسرش یزید، انحراف ژرفی را در سیستم نظام شورایی مسلمانان، ایجاد کرد؛ و بدعت منفوری را اساس گذاشت؛ کاری که هیچ خلیفه‌‎ای از خلفای راشد، انجام نداده بود، حتی علی رضی الله عنه بعد از زخمی شدن؛ وقتی که در مورد جانشین بعدی، پرسیده شد؛ پاسخش این بود که:« أترککم کما ترککم رسول الله» من شما را به همان حالی خواهم گذاشت که پیامبرگذاشته است؛ یعنی بدون این‎که کسی را به جانشینی تعیین کند؛ وقتی از علی پرسیدند آیا با حسن بیعت کنند فرمود: « لاآمرکم ولا أنهاکم» شما را به آن، نه امر می‌‎کنم و نه از آن، نهی می‌‎دارم. یعنی اختیار از آنِ شماست.

بیعت‎‌گرفتن معاویه برای فرزندش یزید را همه بزرگان صحابه در باطن نپذیرفتند، حتی عبدالرحمن بن ابوبکر وقتی که دید معاویه عوض نظام شورایی مسلمانان، بیعت برای پسرش یزید را بر مردم می‏قبولاند، او این وضع را تحمل نکرد و با صدای رسا آن را «هرقلیة» خواند. هرقلیت یعنی نظام الهام گرفته از عرف و عادات حاکم بر امپراتوری روم که اسلام با آن شیوه‌‎ها، سر سازش ندارد، زیرا در اسلام نظام حکم، بر اساس بیعت است و بر اساس شوری، نه میراثی.

متاسفانه این نظام میراثی قرن‌‎ها جا افتاد؛ امویان و عباسیان و ده‎ها سلالهء دیگر به همین اساس ولایت عهدی و میراثی؛ از آن بامداد اسلام نیمهء دوم قرن نخست هجری؛ آن روش غیر دینی را ادامه دادند و هنوزهم همچو نظام‎های غیر شورایی در بسا حصص جهان اسلام و به نام «دین» و به تقلید بوزینه‏‌گونه از قرن‏های نخستین حاکمیت مسلمانان، فرمان می‌راند.

معاویه در رجب سال 60 هجری وفات کرد و یزید پسرش جانشین او شد و از نخستین کارهای او گرفتن بیعت از مردم برای خود بود؛ از همین ‎رو عتبه فرزند ولید وظیفه یافت تا در بیعت گرفتن از سه تن که رأی و شخصیت‎شان بر جامعه و در میان مسلمانان، به ویژه در سرزمین‏های مکه و مدینه، اثرگذاراست از یاد نبرد، آن سه تن عبارت بودند از: حسین بن علی، عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عمر. حسین و عبد الله بن زبیر بیعت با یزید را نپذیرفتند و عبد الله بن عمر برای مصلحت عدم ایجاد تفرقه در میان مسلمانان به اجبار، درحالی که از دل راضی نبود، به بیعت با فرستادهء یزید، تن در داد؛ اما حسین و ابن زبیر رهسپار مکه مکرمه شدند.

حسین در مکه بود که کوفیان و پیروان پدرش علی، طی نامه‌‏های متعدد از او خواستند تا به کوفه برود و رهبری آنان را درقیام بر ضد نظام جبار یزیدی که نشانه‏‌های فسادش، هر روز آشکارتر می‏‌گردید؛ بر عهده بگیرد، حسین قبل از خروج از مدینه منوره تصمیم قیام را گرفته بود، از همین‌رو؛ هنگام وداع با بردارش محمد حنفیه، هدف حرکتش را چنین بر شمرده بود:« من نه از روی سرمستی و گستاخی، و نه برای فساد و ستمگری؛ بلکه تنها برای طلب اصلاح در امت جدم پیامبر حرکت کردم، می‎خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم پیامبر و پدرم علی عمل کنم.»

حسین پسر کاکایش مسلم بن عقیل را به کوفه می‎‌فرستد تا نیت اهالی کوفه را معلوم کند و خودش هم تصمیم می‎گیرد تا به کوفه برود.

در این ایامی که حسین در مکه به سر می‌برد ماه‎‌های شعبان، رمضان، شوال، ذوالقعده و اوایل ذو الحجه پنج ماه اخیر سال 60 هجری قمری است، مسلمانان از سراسر جزیرة العرب، حتی مصر و فارس و شام و سایر سرزمین‎‌هایی که به اسلام گرویده اند؛ برای ادای عمره در شعبان و رمضان و بعدها برای ادای فریضهء حج به مکه مکرمه آمده اند. حسین با وجودی که با استفاده از هرفرصتی، پیام راستین اسلام را به حجاج و مهمانان و ساکنان مکه می‎رساند در« یوم الترویه» یعنی روز هشتم ذو الحجه که فردای آن روز عرفات است ومردم رهسپار «منا» می‎‌گردند؛ در همین روز، مکه را ترک می‎‌گوید؛ یعنی امام حسین که کم‎تر از یک شبانه روز با ادای رکن بزرگ حج که «وقوف به عرفه» است، فاصله دارد؛ زیرا در حدیث پیامبر «الحج عرفة» گفته شده است، یعنی «حج، وقوف در عرفات است»؛ اما حسین مکه را تر ک می‏‌گوید، مراسم حج را تر ک می‎‌گوید، رهسپار «منا» و عرفات نمی‌شود، تا به حجاج موجود – که نمایندگان سراسر جهان اسلام آن روز اند – بفهماند که خطر عظیمی اسلام را تهدیدد می‎‌کند؛ انحراف بزرگی در نظام شورایی مسلمانان رخ داده است؛ بدعت بزرگی گردن افراشته است و این بدعت و انحراف آن‏قدر بزرگ است که برای نابودی‎اش نواسه پیامبر اسلام، باید عبادت حج را ترک کند و برای سرنگونی نظامی که ادعای خلافت و زعامت مسلمانان را دارد، بایست آمادگی بگیرد. از همین‎رو حسین به تاریخ 8 ذوالحجه سال 60 هجری مکه را به قصد کوفه، ترک می‎‌گوید. حتی در میانه راه وقتی که با «فرزدق» شاعر مشهور عرب روبه‎رو می‎شود، و امام حسین از او می‎پرسد: ای ابو فراس! مردم کوفه در چه حالی به سر می‎برند؟ فرزدق می گوید: «دل‌‏های شان با تو و شمشیرهای ششان با بنی امیه است.»

درس و اندرز دیگر از این ترک گفتن مکه این است که، حسین دشمن را می‎‌شناسد، دشمنی که پروای ایجاد بدعت بنیادین در دین را ندارد؛ ممکن حرمت کعبه را و حرمت سرزمین حرم را نگه ندارد و در سرزمین حرم جنگی رخ دهد و قداست حرم خدا شکسته شود، ا زهممین‎رو حسین ترجیح می‌دهد تا رهسپار کوفه شود.

کوفیان اگرچه با نمایندهء امام حسین هم‌کاری نمی‌کنند، مسلم بن عقیل در روز نهم ذو الحجه، روز عرفات توسط عبید الله بن زیاد به قتل می‎رسد، اما امام به راه خود ادامه می دهد و فاصلهء 1550 کیلومتر میان مکه و کربلا را در 25 روز طی میکند، یعنی روازنه حد اقل 60 کیلومتر راه پیمایی می‌کند و روز دوم محرم سال 61 هجری به کربلا، می‎رسد.

مدت هشت روز در محاصرهء دشمن قرار می‌‎گیرد و به کندن خندق و سنگر در پهندشت کربلا مشغول می‌شود. حسین را هفتاد و دو تن از یارانش همراهی می‎‌کنند و در برابرش لشکر چهار هزار نفری به قیادت عمر بن سعد قرار دارد که افرادی مثل حر پسر یزید، شمر ذی الجوشن و حصین پسر نمر از فرماندهان مشهور آن سپاه چهارهزار نفری اند.

حسین در این قیام تنها نیست؛ چون به راه حق خویش باور دارد، خانواده ‎اش را که شامل پسران و برادرزاده‎‌ ها‎، برادران و خواهرانش است؛ همراه با خود دارد؛ نه مثل مدعیان امروزی زعامت که فرزندان دیگران را به نبردگاه‌‎ها می‌فرستند و خود و خانواده‎‎‌های شان را از میدان جنگ به جاهای امن انتقال می‎دهند؛ حسین به راهی که باور داشت، خودش و خانواده‌‎اش در آن حضور مستقیم داشت. قیام حسین، نبرد و ستیز با ستم و ستمگران بود، برای این‎‌که قیام بر ضد ستم، به مثابه سنت پسندیده ثبت اوراق قطور تاریخ مبارزات آزادی‎خواهانه گردد، باید مردی به بزرگی و عظمت نواسهء پیامبر، پیش‎قدم شود؛ خود را فدا کند تا درسی باشد و اسوه‎ای و سرمشقی، برای همه نسل‎ها و برای همه عصر‎ها. چون حسین زندگی را عقیده و پیکار در راه عقیده می‎دانست. او خود فرموده است:« إنما الحیاة عقیدة و جهاد.»

در این جنگ نابرابر پیروزی ظاهری به دست طرفداران یزید رقم می‎‌خورد؛ برادران حسین چون ابوبکر، ابوالفضل، جعفر، عبد الله، عثمان و محمد پسران علی و برادران امام حسین و علی اکبر، عبد الله و ابوبکر پسران حسین، به شمول چندین برادرزاده و پسران کاکاهایش از جمله شهیدان عزیز قیام کربلا اند.

ما مسلمانان هر هفته در خطبه‎های نماز جمعه می‌شنویم که پیامبر فرموده است «الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة» حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت اند و اکثریت قریب به اتفاق مورخان در تمام فرقه‌ها و نحله‌‎های مسلمان، قیام حسین را قیام برحق می‎دانند که برای فردای اسلام و برای بقای آن؛ اگرچه به شهادت نواسه رسول خدا هم منجر شد، نیاز آن زمان بود؛ و حادثهء شهادت آن قدر در صدر اسلام اثرگذار بود که امام شافعی بنیان‌گذار یکی از دبستان‏‌های مشهور فقهی و متوفای سال 204 ق گفته است: « این رویداد از جمله رویدادهایی است که خواب را از چشم من ربوده و موی مرا سپید کرده است.»

در پیوند به عظمت حسین و حب او در دل میلیون‏‌ها انسان این واقعیت پذیرفته شده را می‌توان یادآور شد که: چون پدران و مادران فطرتاً نام‌هایی را برای پسران خویش می‌گزینند که از نگاه تاریخی و یا به خاطر برجسته‎بودن برخی ویژه‎گی‎‌‌ها، به صاحب آن نام و کارنامه‎‌های او عشق دارند؛ از همین‎رو عشق و دلدادگی به حسین در میان مسلمانان غیر عرب به اندا زه‎ای است که صدها هزار از دوستی به مبارزه و شهامت و شهادت مظلومانهء وی، نام حسین را بر فرزندان خویش گذاشته اند؛ اما شاید در میان مسلمانان کشورهای بزرگی چون افغانستان، شبه قارهء هند، جنوب شرق آسیا وآسیای‎میانه، خانوادهء مسلمانی را نیابید که فرزندش را «یزید» نام گذاشته باشد. نام «حسین» حتی در قدرتمندترین کشور این گسترهء خاکی یعنی ایالات متحدهء امریکا و در نقطه ثقل قدرت آن دیار یعنی کاخ سفید نیز برای خود جا باز کرده بود و آن نام «بارک حسین اوباما» است که به نحوی از انحا، تقدیر روزگار از فداکاری حسین است و زنده نگه‎داشتن یاد و خاطرهء خون سرخ او که بر پهندشت کربلا ریخت، و نام او را در تمام قرون و اعصار جاودانه ساخت.

درمورد مبارزه و قیام حسین، ادیبان و شاعران بزرگ در همه زبان‎های زندهء جهان، آثاری ازخود به جا گذاشته اند، ما این‎جا صرف به ادبیات زنده فارسی بسنده می‎‌کنیم و در پایان این نوشته – که بایست هر چه مفصل‌‎تر می بود- ؛ به یاد حسین و به یاد مبارزات بر حق او، دو نمونهء آن را‎، درج می‎کنیم.

هم میهن ما، آفرینشگر و سرایش‌گر مثنوی معنوی؛ مولانا جلال الدین محمد بلخی راجع به شهیدان کربلا از ژرفای دل چینین سروده است :

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک‎روحان عاشق

پرنده‌‎تر ز مرغان هوایی

کجایید ای ز جان و جان رهیده

کسی مر عقل را گوید: کجایی

علامه محمد اقبال لاهوری شاعر مشرق، می‌گوید:

چون خلافت رشته از قرآن گسیخت

حریت را زهر اندر کام ریخت

خون آن سر جلوهء خیر الأمم

چون سحاب قبله باران در قدم

بر زمین کربلا بارید و رفت

لاله در ویرانه‎ها کارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد کرد

موج خون او چمن ایجاد کرد

رمز قرآن از حسین آموختیم

ز آتش او شعله‎‌ها افروختیم

تار ما از زخم‌هاش لرزان هنوز

تازه از تکبیر او ایمان هنوز

ای صبا ای پیک دور افتادگان

اشک ما بر خاک پاک او رسان

بهتر است این مقاله را به گفته شخصیت بزرگ دیگری؛ اما از میان غیر مسلمانان، پایان بریم. او مهاتما گاندی مبارز و آزادی‎خواه بزرگ جهان و رهبر کبیر ملت هند است که گفته است:

«من زندگى امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده و توجّه کافى به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از الگوی امام حسین، پیروى کند.»

درود بر حسین آن قهرمان و شهید بزرگ؛ قهرمان‌ترین قهرمانان و سالار شهیدان و مبارز پیشگام و جهادگر بزرگ ضد حکومت فاسد زمانش.

سلام خدا باد بر او که الگویی است برای همه مبارزانی که برای دگرگونی اوضاع موجود، به وی، تأسی می‎‌جویند.

اللهم صل علی محمد و علی آل محمد.

***

 

 

 

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا