بخش هشتم و پایانی
ترجمه: دکتر هجرت الله جبرئیلی
مهمترین احکام فقهی که ممکن است از این رخداد استنباط کنیم، عبارتند از:
- نوشته: دکتور محمد أیمن جمال
- اینکه امام ابوحنیفه رضی الله عنه اعتقاد نداشتند که با عهده دار شدن قضاء بتواند دولت را از ظلم بازدارد تا زمانی که متولیان حکومت خود آنها (ظالمان) باشند.
- اینکه هرگاه بر کسی پذیرش قضاء عرضه شود، او حق دارد که آن را رد کند، اگرچه اهلیت قضاء را داشته باشد، تا زمانی که مصحلت را در عدم پذیرش منصب قضاء میبیند.
- اینکه کارکردن همراه با حاکمان ستمگر به آنها مشروعیت وجودی میبخشد، بلکه ظلم آنان را نیز مشروعیت میبخشد، این مشروعیتدهی با انجام هر پست و مقامی در آن دولت پدید میآید، در صورتی که کار در قضاء باشد، این باعث فساد در زمین با تقنین قاضیای میشود که برای آن دولت کار میکند.
- اینکه حاکم برای تقویت و مشروعیت خود در هر عصری از علماء همکاری میخواهد، ما متوجه تلاش حاکمان ستمگر زمان خود برای جمعآوری کسانی که ذلت را میپذیرند و در خود پستی را میپذیرند، هستیم.
- اینکه طاعت حاکم بر امام مجتهد واجب نیست، زمانی که ببیند مفسدت طاعت این حاکم بزرگتر از مصلحت آن است. بنابراین، امام مجتهد رتبه والاتر از حاکم دارد، اگرچه حاکم عالم باشد. ممکن نیست که حاکمان فاسق و جاهل عصرهای پسین با حاکمان دو دولت اموی و عباسی مقایسه شود، دست کم آنان حد ادنای دانش شرعی را داشتند.
- اگر قضاوت به كسى كه شايسته آن است پيشنهاد شود، اگر جايز بداند حق دارد که برای رهایی از آن چارهجویی کند، زیرا حفظ نفس و صیانت آن در دنیا و آخرت هرگز با سوارشدن بر منصب قضاء به دست نمیآید.
- اینکه عدالت برپا نمیشود، مگر اینکه میان قوههای حکومت، تفکیک وجود داشته باشد، به نظر میآید که این امر میتواند وجود داشته باشد، این از سخن امام ابوحنیفه به ابوجعفر منصور بر میآید که گفت: « ولو اتّجه الحكم عليك ثمّ تُهدّدني أن تُغرقني في الفرات …»؛ اگر حکم متوجه تو شود، سپس مرا تهدید کنی که خودم را در فرات غرق کنم … . این سخن بدان دلالت دارد که امام توقع داشت که اگر عهدهدار منصب قضاء شود، آنگاه دعواهایی بر او عرضه میشود که اقتضای آن حکم بر خلیفه است، در این دلالت روشن بر تفکیک قوا از یکدیگر در آن عصر بود، چنانکه در رفع دعوای علی بن ابیطالب همراه با یهودی در مسأله زِرِه دلالتی بر تقدم اعتبار این معنا در این رخداد همراه با امام ابوحنیفه رضی الله عنه است [41].
- اینکه امام رضی الله عنه ترس از آن داشت که از او چنان کارگرفته شود که مورد ناخوشنودی الله متعال باشد، او از پذیرفتن هدیه برخی از کسانی که با انقلابگران بودند خودداری کرد، پس چگونه هدیه کسانی را قبول کند که معتقد بود آنان حاکمان ظالم و ستمگر هستند؟ گویا که او گرفتن مال را از هیچ کسی قبول نمیکرد، مبادا که او را در خدمت پروژه خود توظیف کنند.
- از مشورت امام با ابویوسف و امام محمد میبینیم که ایشان از رفتار آنها راضی نبودند، اما آنها را مجبور به این کار نکردند، زیرا امام میدید که آن دو مجتهد هستند و آنان تقلید او را برگردن نداشتند و الزام استاد نیز در کار نبود.
- در صورت ثبوت پذیرش منصب قضاء برای چند روزی توسط امام، این فقط به خاطر نجات خویشتن از قتل بود، این در حکم مضطر است که از بهر ضرورت برای او حرام مباح میشود تا خویشتن را از کشتن برهاند، در مثال این حالات، حجتی برای حکم پذیرش قضاء نیست، زیرا ضرورت وجه دیگری از مشروعیت است.
- ممکن است که موقف امام در پذیرش قضاء را با اصل مشروعیت حکومت مرتبط بدانیم، بدین معنا که اگر معتقد است که روش رسیدن به حکومت، مشروع است، پس سزاوار است که منصب قضاء را برای حاکم پذیرا شود، بهویژه اگر در این امر تَعیُن صورت گرفته باشد، در صورتی که روش رسیدن به حکومت را ناصحیح میداند، همانا عدم پذیرش قضاء مشروع است.
والحمد لله ربّ العالمين.
پایان
مهمترین نتائج و برجسته ترین توصیهها را که به آن رسیدهایم، عبارتند از:
مهمترین نتائج
- اینکه امام رضی الله عنه ستیز خود با امویان را آشکار نکرد، مگر بعد از انقلاب زید بن علی رضی الله عنه، بنابراین، روش او این نبود که آغازگر ستیز با حاکمان باشد، لیکن هنگامی که کسی خود را در گرفتن حکومت محق میدید، در این صورت عالِم هیچ گزینهای ندارد، مگر این که مظلوم را علیه ظالم تأئید و پشتیبانی کند.
- سزاوار است که عالِم اخبار حیات سیاسی در عصر خود را در سرزمینهای گوناگون اسلامی پیگیر باشد.
- اینکه کمال امامت عظمی در این است که اهل حل و عقد که در شمار آن اهل علم شرعی کسانی که مردم بر آنان اعتماد دارند و مردم آنها را امانتدار وحی آسمانی و احکام الهی متعال، قرار دادهاند و بیشترین آشنائی را با شرایط امام دارند، با امام بیعت کنند.
- اینکه امام ابوحنیفه رضی الله عنه با برداشتن شمشیر به گونه عملی در جنگ با جنگجویان همراه با هر یک از امامان که خروج و انقلاب کردند، مشارکت نکرد، چرا که جایگاه علمی او بزرگتر از آن بود که با قرار دادن جان خود در معرض وحشت کسانی قرار دهد که انقلابگران و خروجکنندگان را رد میکردند یا در معرض امیرانی قرار دهد که انقلابگران را شکنجه میکردند، چرا که کسانی که از اعدام و به صلیب کشیدن امام زید برای مدت طولانی خودداری نکند، از ریختن خون امام ابوحنیفه و شکنجهکردن او نیز خودداری نخواهد کرد.
- اینکه امام ابوحنیفه رضی الله عنه اعتقاد نداشتند که با عهدهدار شدن قضاء بتواند دولت را از ظلم بازدارد تا زمانی که متولیان حکومت خود آنها باشند.
- اینکه هرگاه بر کسی پذیرش قضاء عرضه شود، او حق دارد که آن را رد کند، اگرچه اهلیت قضاء را داشته باشد، تا زمانی که مصحلت را در عدم پذیرش منصب قضاء میبیند.
- اینکه کارکردن همراه با حاکمان ستمگر به آنها مشروعیت وجودی میبخشد، بلکه ظلم آنان را نیز مشروعیت میبخشد، این مشروعیتدهی در انجام کار در هر پست و مقامی با آن دولت است، در صورتی که کار در قضاء باشد، این باعث فساد در زمین با تقنین قاضیای میشود که برای آن دولت کار میکند.
- از مشورت امام با ابویوسف و امام محمد میبینیم که ایشان از رفتار آنها راضی نبودند، اما آنها را مجبور به این کار نکردند، زیرا امام میدید که آن دو مجتهد هستند و آنان تقلید او را برگردن نداشتند و الزام استاد نیز در کار نبود.
مهمترین توصیهها:
- نیازمندی به مراجعه به کتب تاریخ و بازخوانی این روزگار از منظر تاریخ همساز با قواعد منضبط وجود دارد. با این روش، امکان ویرایش روایات فراهم میشود و منجر به پالایش رخدادها برای شکلگیری تصویر کاملی از رویدادها و استنباط احکام از آنها میشود.
- توصیه میشود که از تراث واقعی امامان و سیرت زندگانی آنها بهرهبرداری صورت گیرد، این کتابهایی آنها هست که از خود برجای گذاشتهاند، همچنان که علم به میراث گذاشته آنان، کتابهایی آنان است که خوانده میشوند، و در هر دو کتاب چیزی است که یک محقق منصف باید از آن بهرهمند شود تا آرای حقیقی آنان را بداند.
- توصیه میکنم که در فکر امام ابوحنیفه رضی الله عنه به شکل مستقل پژوهش شود، زیرا گذر زمان و دشمنیهای مذهبی و سیاسی منجر بهاز بین رفتن برخی از نشانههای مذهب او رضی الله عنه شده است، بهویژه مسائلی که متعلق به قضایای سیاسی است. این بدان خاطر است که او از کسانی بود که با آل بیت رضی الله عنهم تولا میورزید و دوستی داشت، از کسانی بود که انقلابها را پشتیبانی میکرد، حاکمان را نصیحت میکرد و در غیر معروف آشکار ستیزه میکرد.
وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين.
وصلّى الله على سيّدنا محمّد وعلى آله وصحبه أجمعين.