ترجمه: دکتر هجرت الله جبرئیلی
بخش دوم
مطلب نخست: خوانش تاریخی و تحلیل سیاسی رویدادهای این انقلاب
در دو فرع در باره آن سخن گفته ام:
فرع نخست: ملاحظات عمومی در باره تدوین تاریخ در این روزگار:
خواننده اندیشمند ملاحظه می کند که آنچه را که تاریخنگاران در باره این بازه زمانی نوشتهاند، رویدادهای تاریخی را به شکل مؤثق و بیطرفانه ثبت نکردهاند. همچنان آنچه را که در این بازه زمانی روی داده است و از سوی خاندانهای گوناگون دست به دست شده است ، باعث آن شده که تاریخنگاران توجه بسیار در یادآوری از خوبیهای انقلابات پیشین برای اقامه حکومت نکنند، بلکه آنان را بدان سو کشانیده است که در جزئیات این انقلابات، برپاکنندگان و پشتیبانان آنها نپردازند.
روشن است که تاریخ را کسانی مینویسند که غالب شدهاند و انصار مقاومتگران و انقلابگران که حقائق را میدانند، نمیتوانند آن را بر خلاف رضایت و خوشنودی فرمانروایان بنویسند.
آغاز تاریخ عباسیان به گونهای نوشته شده است که عباسیان را خوشنود بسازد، زیرا در روزگار آنان نوشته شده بود، در حالیکه تاریخ دولت بنی امیه همه در عهد کسانی نوشته شد که دشمنان آنان حکومت را از آنان به میراث برده بودند، یعنی دولت بنی عباس، پس تاریخ آنان نیز به گونهای نوشته شد که خوشنودی عباسیان را در کل فراهم کند.
این در باره تاریخنگاران که در شمار بزرگان دانشمندان اسلام هستند، نکوهش نمیشوند، لیکن داستان راستین تاریخ است که امکان ندارد که کسی که در باره این بازه زمانی و شرایط آن سخن میزند، از آن چشمپوشی کند.
بیهیچ شکی روش تاریخنگاری نزد دانشمندان مسلمان روشی بود که از دیگر تاریخنگاران متمایز بود، یکی از ویژگیهای آن ایمان به وحدت امت بود، بههمینگونه امتیاز آن توثیق علمی و مستندنویسی بود که پیرو آن اعتماد بر روش نقد روایات تاریخی ، سنجش یکی با دیگری بود تا بتوانند چهره رویدادها را به قدر توان کامل کنند [1].
روشن است که هیچ کسی در باره اندیشههای سیاسی امام ابوحنیفه کتاب مستقلی ننوشته است [2] و تا جائی که من میدانم پژوهش خاص علمی در باره آن انجام نشده است، از این رو پژوهش در کتابهای مناقب و تراجم [زندگینامهها] یگانه راه شناخت این اندیشههاست، پس از آنکه واقعیت ناآرامیها در دولتها و زمان آغاز تنازع و کشمکش برسر حکومت درست فهم شود. همچنان نیازمند فهم واقع پیرامونی او، خوانش رویدادهای این بازه زمانی، نقشه جیوپولیتیکی منطقه در زمان حیات امام رضی الله عنه میباشد.
فرع دوم: وضعیت حکومت در عهد امویان:
عصر امویان را میشود به دو دوره زمانی تقسیم کرد: دوره قوت و دوره ضعف. ده سال اخیر در واپسین روزهای عصر آنان شامل ضعف شدید و منازعات بسیار در میان آنان بود. در این زمان انقلابهای منظم از سوی عباسیان، خوارج و دیگران علیه آنان ظهور کرد، این به خاطر ضعف امویان و کثرت اختلاف در میان آنان بود. برخی از این انقلابها را تاریخنگاران در روایت رویدادهای این بازه زمانی آوردهاند. در این جا فقط ذکر حکایت برخی از انقلابها که در دروه زمانی حکومت ولید بن یزید (125-126 هـ) رخ داده است، بسنده میشود. این بازه زمانی از یک سال زیاد نیست، لیکن شامل بسیاری از بدبختیهای دولت اموی است که در واپسین روزگاران عهد اموی اتفاق افتیده است، به گونهای که نشانههای انقلابات علیه بنی امیه در اکثر مکانها روشن و چندپارگی در میان آنان ظاهر شد. البته ولید بن یزید حکومت خود را با عدل و انصاف میان مردم شروع کرد، چیزی که ذهبی در تاریخ اسلام گفته است [3].
یزید بن ولید بن عبدالملک ملقب به ناقص، به دلیل این که به لشکر حقوق نرسید ، علیه خلافت شورش شد و در نتیجه آن پسر کاکای او ولید کشته شد. این چیزی است که در باره جنایات این دوره روایت شده است [4].
سال 126: در جمادی الآخر آن خلیفه ولید بن یزید بن عبدالملک در قلعه البحراء در نزدیکی تدمر کشته شد، خلافت او یک سال و سه ماه بود. او از زیباترین مردم و قویترین آنان بود و بهترین نظم را داشت، لیکن فاسق تنبل بود، برادرش سلیمان پنداشت که او را از خود دور کرده است، ازاینرو علیه او همراه با پسر کاکای خود یزید بن ولید ملقب به ناقص قیام کرد [5].
از مصائب این دوره انتشار و گسترش بدعت در اعتقاد در میان آنان بود. ابن عبدالحکم گفت: از شافعی شنیدم که میگفت: هنگامی که یزید بن ولید به حکومت رسید مردم را به عقیده قدریه دعوت کرد و مردم را مجبور به پذیرش آن کرد [6].
پس چگونه است که از امامی که به جز از الله متعال از کسی دیگر نمیترسد، و در راه حق پروای ملامت هیچ ملامتگر را ندارد، مانند امام ابوحنیفه رضی الله عنه به این ظلمی که بر امت رفته است، راضی و خوشنود باشد؟
مقاومت و ایستادگی و پایداری امامان بزرگ مانند امام ما امام ابوحنیفه رضی الله عنه در برابر این حاکمان سبب حفظ دین است. اگر این مقاومتها و پایداریها و ایستادگیها که خود را مکلف به آن میدانستند، نبود، همانا عقیده سلیم از میان رفته بود، وجود و هویت امت از میان میرفت، حاکمان در ظلم خود بر مردم ادامه میداند، نفسهای مشایخ ضعیف وسوسه میشد که احکام شریعت را مطابق مصلحتهای حاکمان تغییر دهند، لیکن الله متعال دین خود را به وسیله این کسانی که سخن حق را میگفتند و از هیچ کسی به جز الله متعال نمیترسیدند، حفظ کرد.