چگونگی پیدایش گروه طالبان بر میگردد به بازیهای سیاسی و امنیتی قدرتهای بزرگ که آن را ترسیم و برای دستیابی به اهداف و منافع خودشان در افغانستان اجرایی نمودند. نطفهی گروه طالبان در دستان شرور و شوم استخبارات بیگانه در افغانستان گذاشته شد، و با توجه به دینی_مذهبی بودن جامعهی افغانستان این گروه را بهر کارایی و کارآمدی مجهز با شعارهای دینی_مذهبی نمودند، و ایدئولوژی خشک و غیر انسانی و اسلامی طالبانیزم را به وجود آوردند تا باشد که با استفاده از آن چهره اصلی و هویت واقعی این گروه تبهکار را در قالب جامه دینی و شعارهای فریبنده مذهبی در جامعه افغانستان به نمایش بگذارند و از این راه به فریب مردم بپردازند و تا باشد که برای رسیدن به اهداف سیاسی، نظامی، و اقتصادی خودشان در افغانستان و اطراف افغانستان برسند، و از سوی دیگر گروه تندرو و افراطی طالبان بتواند در جام دینداری، جان و جسم فریبخوردگان بیسواد و تحصیلنکرده به نام «دین اسلام» را جلب و جذب نمایند.
شعارهای دینی و عملکرد شیطانی
گروه طالبان بیشتر از هر مسأله دیگری خود را اسلامی و دینی میداند، و از زمان پیدایش تا به امروز ندای اسلامیت را در گفتارهای خودشان بلند میکنند و خودرا نمایندگان خدا و اجرا کنندگان امر و نهی الهی در سرزمین سوخته و تشنه افغانستان میدانند. یگانه موردی که بیانگر بی راهه بودن و بی ربط بودن گروه طالبان را بیان میدارد، رفتار و عملکرد خودِ این گروه بوده و می باشد که در تضاد بر آنچه گفته و یا میگویند قرار دارد. طالبان که خود را خدایی و آسمانی میدانند؛ در عمل رفتار شیطانی از خود بروز میدهند، و به سمت و سویی که قدم گذاشته و میگذارند؛ با خود آتش ویرانی و بدبختی را کشانده و فلاکت را ببار آورده اند. طالبان در رژیم اول خودشان، با مردم افغانستان مثل حالت فعلیشان رفتار نهایت غیرانسانی مینمودند و با تفنگ و شلاق زدنهای توحشآمیز هر آن کسی را که در جادهها سر و صورت انسانی و غیر طالبانی میداشتند، شکنجه و اذیت کرده، و ظلم و ستم فروانی را به نام دین بر مردم مظلوم و بیچاره افغانستان روا میداشتند. با رویکار گرفته شدن دوباره پروژه خونخوار طالبان در افغانستان، این گروه دوباره با همان تفکر و توحش سابق «به آنچه خود آن را حکومتداری میدانند»، میپردازند و با ظلم و ترسی که بر بالای مردم داشته و دارند، هیچگونه صدای مخالفی را برنمیتابند و با هرگونه عملکرد و گفتاری که بر مذاق طالبانی خودشان خوش نخورد، رفتار یزیدگونه از خود نشان داده و میدهند. این گروه در پی به بند کشیدن تمام مردم افغانستان در زیر چتر باور و برداشت های افراطی، سطحی، و دیگرستیزانه خود اند و مخصوصاً زن ستیزی را در جامعه عقب مانده افغانستان ترویج میدهند. طالبان با تفکر خشک و خشنی که از دین و مذهب دارند به همهی پدیدهها به دید سیاه و سفید مینگرند و با نگاه قرون وسطایی هیچ گونه فکر و رفتار روشنگرایانه و درستی را که خیره کننده تفکر غیر مستدل و منطقی شان بوده باشد را تحمل نکرده و فضای کشور را برای مردم، همچون قفسی تنگ و تاریک گردانیده، و با لجاجت و سماجت تمام بر محرومیت و محبوسیت مردم تأکید میورزند و زندگی را بر زنان و مردان مظلوم و بیچاره و ناتوانی که برای پیدا کردن لقمه نانی از پگاه تا بیگاه تلاش میکنند، محدود کرده و با وضع نمودن محدودیتهای ظالمانه در چی به وجود آوردن و شکل دادن به فضای اند که در آن، هیچکسی در مقابلشان نیایستد و حرف و سخنی را مخالف ذهن و فکر نادرستشان(طالبانی) بیان نکند.
قرأت طالبان از دین تنها برداشتی است که در هیچ جای دیگر این سیاره (زمین) خریدار و طرفداری ندارد، به جز قابل توجه برای سازمان های بزرگ استخباراتی کشورها و گروه های مافیای منطقهای و فرامنطقهای بوده و میباشد که آن هم وجود چنین تفکر بحران آفرین و ویرانگری سبب خلق هر چه بیشتر بحران و بی نطمی و بی قانونی در کشور(افغانستان) شده/میشود و تا بتوانند در عمق فضای نابسامان و گِلآلودِ ناشی از وجود طالبان و تفکر افراطی و باطل طالبانیزم، برای خودشان ماهیگیری نمایند و بازه های بزرگ منفعتجویانه خودشان را عملی نمایند.
خودپروری و قدرتپرستی در قالب دینداری
از مشخضههای دیگر، گروه طالبان چه در دور اول رژیم شان و چه در وضعیت کنونی؛ خودپروری و قدرتپرستی در قالب دینداری فریب دهنده و مذهبگرایی ظاهرانه این گروه بوده و میباشد. با تسلیم دهی دوباره قدرت سیاسی در افغانستان به گروه طالبان، رهبران این گروه با رسم و خط کشیدنی که آن هم با فرمایش باداران اصلی و بیرونیشان صورت گرفت؛ قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی افغانستان را دریدند و قاپیدند. طالبان که خود را مسلمانان بی ریا و دینداران بی عیب و ایراد تبلیغ می کنند در میدان قدرتپرستی و قدتخواهی حتی در میان خود بر گلیم اختلاف نشستند و نتوانستند که داستان اصلی سریال خودشان را مخفی نگهدارند ونسبت به تقسیمات قدرت و سهم خواهی های خودشان واکنش نشان دادند، و با زبان کنایه یکدیگر و حتی رهبر غایبالجسم خودشان را به انتقاد گرفتند.
گروه طالبان که در واقع هیچ دغدغهای جز قدرت خواهی و ترویج تفکر منحط و مذموم خودشان ندارند در قالب دین و دینداری و آموزه های اسلامی این وضعیت خودشان را پیچانیده و برای مردم با نقش آفرینی و بازیگری چنان وانمود مینمایند که انگار ماموران خدا بر روی زمین اند و با دو مفروض این چنین نقشی را تمثیل می کنند؛ اولاً اینکه به گونه درست و کافی میدانند که در جامعه مذهبی افغانستان جز در لباس دین و دینداری می توانند به خواست های نامشروع و قدرت خواهی و حق خوری ادامه بدهند. و فرض دومی میتواند این بوده باشد که ممکن این گروه در کمال ناآگاهی و نادانی حتی نسبت به آموزههای اصیل و صحیح دین اسلام نسبت به واسط و عامل ارتباط قرارگرفتن بین خدا و بندگان خدا بیخبر اند و نمیدانند که در دین اسلام هیچ اسم و رسم و دستگاهی مشروعیت و رسمیت «کمیشنکاری» به نام دین را ندارد و چنین مساله و موضوع قرون وسطایی در دین اسلام جایگاهی نداشته و ندارد.
انحصارگرایی و دیگرستیزی در قالب دینداری
در کنار سایر ویژگیهای پیدا و پنهان گروه طالبان؛ انحصارگرایی و دیگرستیزی جزئی از حالت رفتاری این گروه می باشد که با توجه کردن و زیر ذرهبین قرار اعمال و رفتار این گروه میتوان به این مشخصهی شان نایل گردید. با به قدرت رسیدن دوباره گروه طالبان؛ این گروه در شعارهای دینی که بهر فریب اذهان عامه در افغانستان و بیرونی ها سر داد و میدهد، هرگونه دیگرستیزی و انحصارگرایی را از وجود خود به دور دانسته و میداند و خود را بر دیگران همچون فرشتگان معصوم و بی غرض به معرفی می گیرند، اما در صحنه عمل با کمال دو رویی هیچ گونه حق و حقوقی در افغانستانی که در آن اقوام مختلف زیست ساکن اند و زیست میکنند، قایل نبوده و نیستند و با در چنگ گرفتن قدرت؛ اکثریت مطق مردم افغانستان را واجد داشتن ابتدایی ترین حق و اختیاری نمیدانند. در حاکمیت دور اول و کنونی طالبان؛ این گروه از یک سو همهی مردم را در قالب دینداری به برادری و برابری فرا میخواند و از سوی دیگر حقوق مدنی و سیاسی و شهروندی غیر خودی را در قبضه انحصارگرایی خود به قید کشیده است، و عملاً در افغانستان تحت تسلط گروه طالبان غیر خودی های این گروه حتی از حقوق طبیعی و ذاتی_انسانی خودشان محروم اند.
گروه طالبان با ترسیم ذهنی ای که دارند؛ تمامی مردم افغانستان را به « خودی و غیرخودی» منقسم کرده اند، و با پرورش و دست کشیدن بر سر خودیها، زندگی غیرخودی ها را که طبعاً اکثریت مردم و شهروندان افغانستان را شکل میدهند با محدودیتهای نابرابر و غیر مشروع و غیرموجه خود مواجه کرده اند. طالبان زندگی در افغانستان را برای غیرخودی ها تنگ و تاریک ساخته اند و با ستیزی که دارند در همهی امور زندگی غیرخودی ها دخالت کرده و خواست و اراده خودپسند خویش را بر آنها تحمیل کرده و میکنند. این گروه با مذهب، فرهنگ، زبان، عرف و رسم و رسوم زندگی غیرخودی را مخالفت شدید کرده و هیچگونه اجازه انجام و گرامیداشت و حتی بیان ارزشهای غیرخودی (اکثریت مردم افغانستان) را تحمل نکرده و نمیکنند.