از بارز ترین ویژگی طالبان نفاق و دروغ گویی است. از گذشته سیاه این گروه که صرفِ نظر کنیم، درست حدودِ ده ماه قبل، این گروه بصورت جبری و بدون کسب رضایتِ مردم افغانستان، متصدی حکومت شدند و چرخه نظام را به دست گرفتند. در اولین روزهای به دست گرفتنِ حکومت، سخنگو و سایرِ مقاماتِ بلندپایه و سرشناسِ این گروه اعلام کردند که همه کارمندانِ دولت به وظایف شان خواسته میشوند و از تخصصِ متخصصین در رشد و ترقی نظام جدید استفاده خواهد شد. اما متأسفانه چندی نگذشت که صدها هزار نفر بصورت تدریجی و با إعمالِ ترفندهای بسیار ماهرانه از وظایفِ شان بدونِ موجبِ قانونی و شرعی برکنار شدند؛ در اوایل تا مدتی تقریباً تمامی ادارات بسته بود و وقتی کارمندان بخاطر روشن شدنِ سرنوشتِ شان به اداراتِ مربوطه شان مراجعه نمودند، برای تمامی شان مکرراً وعده داده شد که همه شما به وظایف تان خواسته میشوید و هیچ کسی از وظیفه و شغلش منفک نمیشود. اما، با سپری شدنِ دوسه ماه، دروغ طالبان به خوبی نمایان گردید و وعده های شان مبنی بر عدمِ انفکاکِ صدها هزار کارمندِ نظام، دروغی بیش نبود. زیرا وقتی حالت اندکی عادی شد و ادارات باز گردیدند، به جای تمامی کارمندانِ سابق، با درنظرداشتِ اصلِ «تعصب» افرادِ دیگری گماشته شده بود؛ و بسیاری از کارمندان سابق و با منطقِ اینکه گویا از بقایای اشغال اند، متهم به کفر شدند از وظایفِ شان منفک گردیدند.
به اساسِ احادیثِ گهربارِ پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم «دروغ» از بارزترین ویژگی های منافق است و در دینِ مقدس اسلام، از مسلمانان؛ به عنوان کسانی که به خدا و روزِ قیامت ایمان دارند، خواسته شده تا جداً ازین ویژگی ناپسندِ اخلاقی بپرهیزد؛ چه در گُفتارچه در معاملات و چه در سیاست!«أخنس بن شریق» از چهره هایی بود که نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم میآمد و با إظهارِ ایمان و گفته های نرم و چربش، پیامبرِ خدا را فریب میداد و چنین وانمود میکرد که گویا مسلمان است و به نامِ خدا سوگند یاد مینمود که در گُفتارش، راستگو است. طبعاً پیامبر خدا نیز نظر به ظاهر، با وی پیشامد خوب مینمود و از گُفته هایش خوشحال میشد. اما أخنس، وقتی از نزدِ پیامبر بیرون میشد، به فساد و تباهی و کُشتارِ چهارپایان و ویرانی کِشت و زراعتِ مسلمانان میپرداخت. الله جل جلاله در موردِ وی آیاتِ ۲۰۴،۲۰۶ سورهٔ بقره را نازل کرد و چهره او را برای پیامبر خود و مؤمنین برملا ساخت:[وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّالْخِصَام. وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ]
ترجمه: ” در میان مردم کسی یافت میشود که سخن او در (بارهی امور و اسباب معاشِ) زندگی دنیا، تو را به شگفت میاندازد (و فصاحت و حلاوت کلام او، مایه اعجاب تو میشود) و خدا را بر آنچه در دل خود دارد، گواه میگیرد (و ادّعاء دارد که آنچه میگوید، موافق با چیزی است که در درون پنهان میدارد، و گفتار و کردارش یکی است). و حال آن که او سرسختترین دشمنان است. و هنگامی که پشت میکند و میرود (و یا به ریاست و حکومتی میرسد)، در زمین به تلاش میافتد تا در آن فساد و تباهی ورزد و زرع و نسل (انسانها و حیوانات) را نابود کند (و با فساد و تباهی خود، اقوات و اموال و ارواح را از میان ببرد)، و خداوند فساد و تباهی را دوست نمیدارد”.بسیاری از مفسران از اهل تشیُع و تسنُن از جمله در تفاسیر معتبرِ (کبیر، المیزان، أبوالفتوحِ رازی، نمونه و مجمع البیان) گفته اند که “مُراد از [ إِذَا تَوَلَّىٰ] همان مسئله به دوش گرفتنِ حکومت است؛ یعنی منافقان هنگامی که به مرحله ای از حکومت و سُلطه برسند، دست به فساد و ویرانی زده و ظلم و ستم را در میانِ بندگانِ خدا به راه می اندازند، و بخاطرِ استبداد و ستمِ شان، آبادی رو به ویرانی می گزارد، دامها هلاک میشوند، و جان و مالِ مردم برباد میرود” (علی الرغمِ آنکه اکنون فقر بیداد میکند و مهاجرت و ترکِ وطن به اوجش رسیده است).
از مصداق های دیگر دروغگویی و نفاقِ طالبان، پروژه ای بنامِ «عفوِ عمومی» بود. این پروژه در واقع إغفالی بود برای به دام انداختن مردم! واقعاتی که درآن کارمندانِ نظامِ پیشین و مخصوصاً نهادهای نظامی کشور بازداشت شدند و بسیاری دیگر نیز به شهادت رسیدند، کم نیست.حالا، صاحبانِ خرد و مسلمانان آگاه و راستین میدانند که نفاق و دروغگویی در سیاست؛ آنهم به دستِ ریش داران و لُنگی به سرهایی که تطبیقِ شریعت وپیروی مذهب حنفی وردِ زبان و شُعارِ همیشه گی شان است، چه ویرانی هایی را به بار میآورد و به چه اندازه آبروی دین را میبرد و چهره آنرا خدشه دار میسازد؟!