چندی پیش ذبیح الله مجاهد معین وزارت اطلاعات و فرهنگ وسخن گوی گروه طالبان به جواب خبرنگاری گفت:” پنجشیری ها چرا زمانی که امریکایی ها بالای ما حملات انجام میدادند سکوت کرده اعتراض نکردند” این پرسشی است که نه تنها طالبان که بسیاری از اسلام گرایان وطنی و بیرونی آن را مطرح می کنند وهم این سوالی است که نه تنها بر پنجشیری ها که بر سایر اقوام و ملیت های غیر پشتون به خصوص به کدرهای جهادی مطرح و در بخاطر رضایت شان به حضور امریکا حکم مرتد را بر آنان را روا میدارند.
مگر ذبیح الله مجاهد و دسته های حمایوی شان واقعاً توقع داشتند که پنجشیری ها و دیگران بر حملات امریکاییها بر آنان اعتراض کنند؟ اگر چنین توقعی داشتند پس احمق محض است که به شعور دیگران میخواستند بازی کنند، چون اینها راه شرعی و پاسخ منطقی برای توجیه جنایات شان بالای پنجشیریها و سایر تاجیکان جز گفتار فریبنده ندارند و اگر چنین نگوینند پاسخ پرسش ملت ها را که از زبان خبرنگار مطرح میشود چه بگویند مگر جز این، جوابی دارند؟
مگر ذبیح الله مجاهد فراموش کرده آن طور که اینها دولت خود را از اثر مبارزه ساختکی وصوری اکنون مشروع فرض می کنند در زمان خروج و بغاوت شان، دولت مشروع و برامده از مبارزات واقعی و عرق و خون ملت مجاهد افغانستان برکشور حاکم بود و توده های بغاوتگر چون حکمتیار علیه آن قرار داشت، و طالبان در بجای تطبیق دستور خدا مبنی بر حمایت از دولت حاکم و مبارزه علیه بغاوتگران قدرت طلب، در برابر دولت به تعداد بغاوتگران افزودند و مشکلی را بالای سنگ برمشکلات قبلی بیشترساختند و وزن آن را چند برابر بالا بردند و در نتیجه حکومت را در پایتخت سقوط دادند.
مگر فراموش کردند تقریبا نود فیصد مجاهدینی که برضدشوروی جهاد کردند شهید ساختند.مگر فراموش کردند که بنیاد تبعیض نژادی و حاکمیت تک قومی را گذاشتند.مگر فراموش کردند که سر زمین شمالی را در مدت پنج سال بغاوت و ویران گری به ویرانه و سرزمین سوخته مبدل ساختند.مگر فراموش کردند که مزارع و تاکستان های ساحات تاجیک نشین شمالی را به دستور باداران پاکستان و حلقات ملی گرای قومی شان به آتش کشیدند.
مگر فراموش کردند که با پیروی از جاهلیت قریش چون ابوجهل ، عتبه، شیبه و ابولهب مردم پنجشیر را بسان شعب ابوطالب در محاصره اقتصادی و نظامی قراردادند تا از گرسنگی بمیرند.مگر فراموش کردند که مردم پنجشیر در دوران محاصره اقتصادی لشکر بی نظیر بوتو یک سیر نمک را در برابر مبلغ سه صدهزار افغانی آنهم از راه قاچاق و به صد حیله فرار و گریز خریداری می کردند.
مگر فراموش کردند که مردم پنجشیر بخاطر تهیه آذوقه و ابتدائی ترین نوع غذا که عبارت از نان خشک گندم یا جواری است، فاصله های دو الی سه صد کیلومتری را با پای پیاده و شبانگاهان از مسیر های کوهی طی می کردند و در نتیجه دو سیر مواد خوراکه را تامین می کردند که کفایت الی هفته را نمی کرد و خوشبخت ترین مسافر کسی بود که به خانه بر می گشت اما تعدادی در فاصله های راه مخصوصا در سرمای زمستان و در هنگام پیمودن راه مملو از ترتفاع دوالی سه متر و سردی در مسیر راه جان های خود را زمانی از دست می دادند که کودکان ها و زنان خانواده منتظر رسیدن غذا و مرد خانه می بودند.مگر فراموش کردند که زندان های طالبان مملو از بی گناه ترین و ملکی ترین مردمان پنجشیری بود که هرکدام حد اقل سه الی چهار سال را با تحمل شکنجه های غیر انسانی بدون محاکمه در زندان های فرعونی طالبانی سپری کردند.مگر فراموش کردند که بی غرض ترین مردمان ملکی پنجشیری حد اقل پنج بار به جرم پنجشیری بودن به ادارات طالبانی کشانده و شکنجه می شدند.
مگر فراموش کردند که مردم تاجیک نشین کشور به خصوص شمالی و پنجشیر در ظرف پنج سال تسلط طالبان بر کابل همه روزه زیر ضربات کوبنده گروه مزدور طالبانی و حامیان بیرونی شان مانند نیروی نظامی پاکستان و عرب های القاعده قرار داشتند و هیچ روزی بدون دفن جنازه سپری نمی شد.مگر فراموش کردند که این گروه جاهل از هیچ نوع جنایت چون قتل، غارت، تجاوز … در ساحات تحت حاکمیت شان دست بردار نبوده که شرح و بیان موضوعی آن شرم آورو به دور از اخلاق اسلامی و انسانی است.مگر فراموش کردند که چهره زیبا و دل انگیز دین اسلام را که مردم بخاطرش جان و مال خود را فدا می کرد، در این کشور چنان زشت و سیاه کردند که خدا [جو]ترین اشخاص از ذکر نام آن به یاد جنایات طالبی افتاده و جبین گره می کنند.مگر فراموش کردند که در تبانی با القاعده جنایت پیشه، بزرگ ترین شخصیت جهادی ( آمر صاحب احمدشاه مسعود) را در حمله جنایت کارانه ترورستی ( خود کفانی ) شهید ساختند.اینها همه نمونه های روشن و بزرگ جنایت شان بود که خود به آن معترف اند و جنایات دیگری را نیز مرتکب شدند که ذکر همه آن زمان گیر و خارج از حوصله و ظرفیت این مطلب است.اکنون قضاوت بدست شما مگر ذبیح الله مجاهد و نشخوار کنندگان سخن او احمق اند که این همه جنایات خویش را نادیده گرفته توقع می کنند که مردم پنجشیر در برابر حملات امریکا علیه طالبان اعتراض کنند؟
ظلم طالبان بالای ملیت های غیر پشتون به خصوص پنجشیریان چنان موج میزد که قتل عام مردم و تجاوزات بعد از شهادت آمرصاحب از مرحله حدس و گمان به مرحله یقین رسیده بود. گرچه همه مردم برای جنگ طالب سخت کمر بسته بودند و میگفتند قبل از اینکه ما زنده و به مال و ناموس ما تجاوز شود بهتر است قبل از همه بمیریم اما نیروی طالب متشکل از چند پای لچ و روی ناشسته داخلی نبود که مقابله با آن در نبود آمر صاحب کار آسان می بود،بلکه خطرناکترین و جنایت پیشه ترین افراد فراری عرب، اوبیک، چچن و … در آن صف قرار داشت و حملات نظامی طالبان از طرف نیروهای حربی و دکتورین نظامی پاکستان مدیریت می شد و با انگیزه ترین افراد فوج پاکستان در صف حربی و جنگ های عملی قرار داشت، ایستادن در برابر این چنین یک نیروی قوی، چیز محتمل به نظر نمی رسید، لذا نا امیدی ها زیاد شده بود، راه فرار نبود، کشوری که بتواند حد اقل مردم ملکی را بپذیرد وجود نداشت و اقتصاد مردم زیر خط فقر قرارداشت و توانمندی هیچ چیزی را که سبب نجات شان از تعرض طالب شود نداشتند، همه کس غمگین و سر به زمین فرو برده در فکر آینده بودند ( وقتی من این چیزها را می نویسم شاید کسانی فکر کنند که مبالغه می کنم و دارم در بخش داستان نویسی از خیال پردازی کار می گیرم تا جلب توجه خوانندگان را به خود داشته باشم، اما چنین نیست بلکه واقعیت عینی یک جامعه در آن شرایط است، جامعه اسلامی، در برابر حرکتی بنام اسلام) در این زمان بود که بر امریکا حملات تروریستی انجام شد، گرچند که مردم عادی تا سه الی چهار روز از مفاد آن حادثه برای خود چیزی نمی دانستند جز کسانی که دخیل سیاست روز بودند به هر حال وضعیت نظامی (که بعد از شهادت آمر صاحب به وخامت گراییده بود و حملات طالبان شدت بی سابقه گرفته بود،) آهسته آهسته رو به خوبی و حملات نظامی گروه جاهل و بی ادب طالبان کاهش پیدا کرده و دیده می شد که گروه طالبان کم کم دارند زیر فشار قرار گرفته و حالا تمرکز نظامی شان بر جبهات جبهه متحد هر روز دارد ضعیف و در بعضی جاها توقف نسبی پیدا می کند. تا اینکه بوش رئيس جمهور امریکا به این نتیجه رسید که نیروی دست پرورده نیابتی او ( طالبان) درافغانستان ناسپاس و در خدمت بازیگران دیگر قرار گرفته و نیاز به گوش مالی و تادیب دارند تا به راه اصلی باز گردند در این خصوص طی ملاقات های سری و علنی با ملاعمر به توافق نرسیدند، اعلان جنگ کرد و ملاعمر نیز بعد از قدرت نمایی لفظی از تمام ملت افغانستان به خصوص جبهه متحد خواست تا در جنگ با امریکا با وی همکار شوند، درخواستی نمود احمقانه و حتی بی شرفانه، چون تا هنوز از توقف جنایت طالبان بر ملت و مردم تاجک، اوبیک و هزاره که جنایت پیشه ترین شخص ( ملاعمر ) در راس آن قرار داشت سه روز نگذشته و مردمان غیر پشتون ساکن در کشور تشویش ریشه کن شدن خود را فراموش نکرده اند و زندان های طالبان پر از زندانیان بی گناه قومی اند و زخم های شکنجه و آزارشان التیام نیافته در چنین حالت چنین در خواست واقعا کمال بی عزتی و بی غیرتی طلب کننده را نشان میدهد.
در نتیجه امریکا حملات نظامی خویش را بر مواضع طالبان آغاز و ما به حال نگران طالب کف زدیم و خورسند بودیم که الله قهار یک جنایتکار کافر را بر جنایت کار ظالم مقرر و هردو را باهم در گیر و ما را به لطف کرمش از مرگ قریب الوقوع و تعرض جانی، حیثیتی ومالی نجات داد. از این به بعد هر جنایت و حرکت امریکایی بر طالب ظالم، مایه خرسندی ما بوده و در حقیقت انتقام جنایت طالبانی بود که الله تعالی در دنیا از آنها گرفت.
ما (ملیت های غیر پشتون به خصوص مجاهدین مخالف طالبان) در بین حاکمیت گروه طالبان و حضور امریکایی ها در بین دو خطر ( جانی و اعتقادی ) قرار گرفته بودیم. اگر طالب غلبه داشت، جان، مال، ناموس، عزت، آبرو و حیثیت پا مال می گردید. وگر امریکائی ها بر اوضاع حاکم می گردید، دین و عقید به خطر مواجه می شد. بدین لحاظ هرکدام ضرر بزرگ جانبی را با خود داشت که گزینش آن برای انسان مسلمان دشوار بود. اما تجربه نشان داده بود که ضرر طالبان برای ملت، آنی و فوری بود و به مجرد دستیابی برای قتل و کشتار لحظه ای درنگ نمی کردند و هزاران نفر از مسلمانان غیر پشتون شمالی و سمت شمال به آن سرنوشت دچار شدند و همه از دم تیغ ناریه طالبانی صرف به دلایل قومی و زبانی گذشتانده شد. و خطر امریکایی ها زمان گیر و نیاز مند وقت کافی بود، چون مردم افغانستان ( جز آنانکه در غرب زندگی کرده بودند و از قبل برای پذیرش اعتقادی غربی ها ظرفیت سازی شده بود) به سادگی دین و باور خود را رها نکرده و دنبال عقاید نو وارد نمی رفتند. بدین جهت ضرر حضور امریکا عجالتا نسبت به حاکمیت طالبان، کمرنگ تر و زمانگیر تر بود، لازم دیده شد تا ابتدا سعی برای زنده ماندن شود و سپس به فکر مبارزه به توطئه های استعمار گران غربی افتاد. چه خطر طالبان، آنی و فوری بود که برای محض زنده ماندن ایجاب ترتیبات فوری و آنی را می نمود و عقل سلیم حکم می کرد تا فقط برای زنده ماندن تلاش صورت گیرد. و خطر دینی از جانب امریکایی ها خطر توأم با تأجیل و دیر هنگام بود که به تدریج و در زمانی طولانی صورت می گرفت و مقابله به آن ایجاب ترتیبات به موقع و در فرصت لازم را می نمود و کمترین کار در این خصوص سکوت کردن وتماشای سقوط طالب و مبتلا شدن شان به آنچه که بالای مردم مسلمان انجام میدادند، بود.
علت دیگری که مردم پنجشیر و مخالفین قومی طالبان را به سکوت و تماشا واداشته بود، حدس و گمان برای اتحاد دو حریف ظاهراً متخاصم ( امریکا و طالبان) در زمان نه چندان دور و وافتیدن گروه طالبان بعد از درک دقیق درد گوشمالی به دامان امریکا و زنده شدن دوباره آنها در کشور بود که دقیقا آن پیش بینی یکایک به وقوع پیوست و امریکایی ها دست گروه نیابتی به خاک افتاده خویش را بعد از ادب گیری و آراسته شدن در مسیر قبلی، گرفته و به هزار حیله و نیرنگ دوباره بر سرنوشت مردم، قویتر از آنچه که بود، حاکم ساختند. در چنین حالت مردم پنجشیر هوشیارتر از آن بودند که در تفوق طلبی های دو شریک استراتیژیک در یک جناح قرار گرفته نا دانسته بر یک جناح گهواره جنبانی کنند.
جنگ امریکا و طالب در ظاهر و برای افراد زیر دست و نیروی جنگی، جنگ کفر و اسلام بود، اما در حقیقت و در تعامل بزرگ جهانی که رهبران در آن نقش بازی می کردند، جنگ آقا و برده، جنگ ولی نعمت و نیروی استخدامی بود. جنگی که گروه نیابتی در برابر صاحب نعمت قد علم کرده و نان صاحب نعمت را پاس نداشته و قدرت بادار را نا دیده گرفته در پی بدیل برامده و خواسته تا راه خود را در آنچه بوده عوض کند و این جنگ به دین و وطن ارتباط نداشت تا دیگران به دستور دینی و یا وطنی در کنار و حمایت یک جناح قرار گیرند.