از دیرباز زنان در طول تاریخ بشر همواره بهعنوان جنس ضعیف شناخته شده و در تحولات سیاسی و اقتصادی جهان بیشتر از مردان، بار سنگین انقلابهای اجتماعی و سیاسی را بر دوش کشیده اند.
جامعه افغانستان که از سالهای متمادی به عنوان یک جامعه مردسالار شناخته میشود، زنان به انحای گوناگون مورد ستم و تبعیض قرار گرفته اند.
زنان افغانستانی در بسیاری مواقع به سه شیوه کاملا متعارض از حقوق کامل شهروندی محروم شده اند. اول اینکه زنان هنگامی که باید حقوقی مانند حقوق مردان میداشتند، به عنوان جنس مخالف مورد تبعیض قرار گرفتند. دوم اینکه وقتی فقط رفتار متمایز میتوانست تساوی کامل را ایجاد کند، زنان مانند مردان تلقی شدند. در چنین مواردی تفاوتهای فیزیکی و تاریخی مورد غفلت واقع شده و این امر زنان را از مشارکت واقعی در نهادها و اقداماتی که به تناسب مردان ایجاد شده اند، باز داشت. هرچند آنها از حقوق رسمی برای چنین مشارکتی برخوردار بودند/هستند. سوم اینکه بعضی از حقوق شهروندی، به وِیژه حقوق اجتماعی، بهگونهای متفاوت به زنان و مردان اعطا شد که در چنین مواردی با زنان به عنوان شهروندان پستتر رفتار شد.
در افغانستان، هرچند طی دو دهه تمثیل دموکراسی که آنچنان موفق هم نبود، زنان بطور نسبی به بعضی حقوق خود رسیده بودند؛ اما با سقوط جمهوریت و رویکار آمدن دوباره طالبان، آنان حتا از حقوق اولیه خود کار و تعلیم باز داشته شدند.
نان، کار و آزادی
با قدرت گرفتن طالبان، زنان و دختران افغانستانی به ویژه زنان شهری با شعار «نان، کار و آزادی» به جادهها ریخته خواهان تامین حقوق اساسی خود شدند. اما دیری نگذشت که این جنبشهای حقخواهی یا از سوی نیروهای طالبان سرکوب شده و صدای شان برای همیش خاموش شد و یا هم توسط نمایندهگان این زنان معامله صورت گرفت و آرمانهای دختران مبارز در بدل پناهندهگی به کشورهای بیرونی فروخته شد.
اکثر زنان و دختران افغانستانی، فقط یک چیز میخواستند/ میخواهند و آن «زندگی عادی» است. زنان و دختران در کشور ما نه مانند زنان غربی دنبال حقوق برتر از مردان اند و نه هم داعیهی جهانی دارند که مدافع حقوق زنان جهان باشند. آنها فقط در پی بدست آمردن زندگی عادی شان بودند، مانند میلیاردها انسان دیگر که در این جهان زندگی میکنند که متاسفانه طالبان همین را نیز از خواهران و مادران ما دریغ کردند.
زنان افغانستانی، از طلوع صبح که پیچ رادیو را باز میکنند، تلویزیونهایشان را روشن میکنند، سراغ اینترنت که میروند، سایت و روزنامه و خبرگزاریها را که میخوانند، به در و دیوار که نگاه میکنند و… خود را در محاصره اخبار «وضع محدودیتها بر زنان» میبینند.
«زنان نباید در ادارات کار کنند!»، «زنان نباید به دانشگاه بروند!»، «زنان حق ندارند در شهر و بازار بگردند!» و… وقتی میگویم زنان ما دنبال یک زندگی عادی اند. زندگی عادی یعنی اینکه با روزی هشت ساعت و حتی با ده ساعت کار، بتوان معیشتی متعارف داشت، مسکنی تهیه کرد، خورد و خوراکی در حد نیاز داشت، نگران بهداشت و درمان نبود و درباره آینده فرزندان، نگرانی نامتعارف نداشت.
زندگی عادی یعنی این که حرفی که در دل داری را بدون هیچ گونه نگرانی در عرصه اجتماعی مطرح کنی، همهاش دنبال این نباشی که کدام کشور با چه شرایطی اقامت میدهد.
اینها، هیچکدام مطالبات عجیب و غریبی نیستند؛ مگر آنکه عدهای زندگی عادی را غیرعادی بدانند! زندگی عادی نه با عزت در تضاد است و نه با منافع ملی و مگر این همه انسان که در کشورهای مختلف جهان، زندگی عادی دارند و بدون استرسهای ملی زندگی میکنند، عزت ندارند و به فکر منافعشان نیستند؟! زندگی عادی، حق مسلم زنان ماست.
و اما چرا زنان؟
حاکمان سنتی از حاکمیت و یا نفوذی برخوردارند که ناشی از ساختهای اجتماعی، ایدهها و اعتقاداتی است که ریشه در گذشتهای دور دارند و مبتنی بر راه و رسم سنتی طولانی اند. بدین ترتیب تمام برگزیدهگان اریستوکراتیک برگزیدهگان سنتی محسوب میشوند. این حاکمان برای اینکه حاکمیت شان به خطر نیفتد نهایت تلاش را میکنند تا مردم را از دانایی دور نگهدارند؛ زیرا مردم آگاه، خطریست برای مقابله با حاکمان مستبد.
ممنوعیت دختران و زنان از تعلیم و کار شاید ظاهری آمیخته به خشم و عقدههای درونی نهفته در ذات چند انسان محرومیت دیده در مقابله با چند روشنفکر و یا هم زنان باسواد داشته باشند. اما واقعیت این است که همه این محدودیتهای وضع شده بر زنان ریشه در تاریخ دارند. واقعیتی که آنقدر عیان است که همه سعی میکنند نادیده بگیرندش.
در طول تاریخ متاسفانه در جوامع ما به زنان اجازه کار و تحصیل داده نشده، گاهی بنام دین و مذهب و زمانی هم بنام رسوم و عنعنات بر زنان جوامع ما محدودیت وضع شد. همین رفتارهای ما در جوامع شرقی سبب شده تا در غرب به عقبماندهگی شهره شویم. چون ذهنیتهای عقب مانده و حکومتهای مستبد و عقبگرا داریم. و همین است که اروپاییها و بیش از همه نخبگان شان با تفرعنی که زاییده تنها دوصد سال برتری بوده رفتاری ستوه آورنده و متکبرانه با ما داشته باشند.
وضع این محدودیتها ثمرهی ندارد جز مهاجرت و آوارهگی، دختران و زنان جامعه ما مجبور میشوند بروند جای دیگری تا وعدههای که برای شان داده شده را تحویل بگیرند. وعدههای برابری در خوشی، وعده رفاه داشتن به صرف انسان بودن و وعده آزاد بودن در انتخابها. وعدههای که بیست سال تمام غربیها بنام دموکراسی به مردم دادند و در آخر همه را بهحال خود رها کرده، بار و بندیلش را بست و رفت.
برای غرب امروز تامین رابطه با طالبان، مهمتر از هر مسالهای دیگری است. کشورهای غربی در پیوند به محدویتهای وضع شده بر زنان افغانستانی فقط ابراز نگرانی کردند و بس. با نفی تمام ارزشهای لیبرالی که خود شان به عنوان بالاترین دستاورد بشری در بوق و کرنا کرده اند.