رشد مدارس دینی و باز تولید تفکر تروریستی تحت حاکمیت طالبانی
بیشتر از دو سال میشود گروه طالبان حاکمیت افغانستان را به عهده گرفته اند. هرچندکه آنها هنوز به عنوان یک دولت شناخته نمیشوند، اما کارکرد داخلی آنان در حوزهی آموزش و پروش در کنار رشد بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مسئله مهم و خطر آفرین برای آینده افغانستان است. به عبارت دیگر نفس و حضور طالبان را می توان خود خطر خواند.
از زمان حضور این گروه در افغانستان، کشورهای همسایه، منطقه و حتی جهان به تکرار از گسترش تروریزم ابراز نگرانی کرده اند. خوانش رادیکال آنها از دین و رشد روز افزون طلبههای دینی و فربه شدن روایت آنها، افغانستان را آبستن یک تحول عظیم کرده و به سمت بحران بدون کنترول خواهد برد.
بعد از فروپاشی نظام جمهوریت، سیل مهاجرت از افغانستان در تاریخ بی پیشنه بود، دانشگاهها، نهاد های اکادمیک و رسانههای چاپی از حضور نخبگان خالی شدند و آنانکه باقی مانده اند جز در مسیر تفکر طالبانی راهی برای رفتن ندارند. آمار دقیق در این زمینه در اختیار نیست اما خروج بیسابقه شهروندان، گواه این مدعاستکه زمین دانش و دانشگاه خالیست و اکنون تحت شرایط حاکمیت طالبان، حوزه معارف و تحصیلات به کویری سوخته میماند.
به تازگی آنها از حضور یک میلیون طلبه در مدارس دینی خبر داده اند و تصویب صدهزار بست معلمی برای مدارس جهادی را همچنان منظورکرده اند. طالبان مکتب و دانشگاه را به روی دختران بسته اند و این میزان دشمنی آنها را با علم، تعلم و تربیت آشکار کرده است. رویکرد دینی و قبیلهی طالبان و در کُل فرهنگ زیستی آنها با یک جامعه باسواد و دموکرات سر سازش ندارد. از این رو این گروه تلاش میکند افغانستان را در غیبت زنان، سواد و عدالت اجتماعی به پیش ببرند و این مهم جز با جبر و استبداد ممکن نیست.
درحالحاضر طالبان از موجودیت زنان و در کُل نسل دانشگاهی در هراس اند. بنا بر این تلاش میکنند بیش از همه بر حوزه مدارس دینی سرمایه گذاری کنند؛ زیرا تداوم حاکمیت را در آینه مدارس دینی و باز تولید روایت مدرسه محور می بینند نه دانشگاه. رشد چشم گیر مدارس و طلبههای دینی در دراز مدت، برای افغانستان، منطقه و حتی جهان خطر ساز است. باز تولید طلبه و مدارس دینی را می شود در سه مورد خلاصه کرد.
یکم: تجربه تاریخی نشان میدهد که تعلیم و تربیت در مدارس دینی بر هیچ اصولی استوار نیست. خانوادههایکه اغلب بی سواد وفقیر هستند، فرزندان شان را به امان خدا می سپارند، بدون هیچ اطلاعی از وضعیت تحصلی وآموزشی آنها. مدارس و ملاهای آموزگار، که اکثراً سواد دینی شان درسطح پائین است بر اساس سلیقه و علاقه خود آموزش میدهند. از آنجاییکه نظارت جدی بر این مدارس وجود ندارد احتمال هرنوع بد آموزی وجود دارد و می تواند این طلبهها را در هر مسیری هدایت کند.
دوم: خشونت بخش مهم این آموزش است. یعنی یکی از ابزار تدریس مدارس دینی به شیوه پاکستانی آن، خشونت است. براساس روانشناسی کودک و روانشناسی اجتماعی این گونه آموزش و پرورش، فرد را عقده مند بار می آورد و چند برابر از خشونت که بر او تحمیل شده، خشونت میکند. این چرخه باطل عینیتاش در خود طالبان است. نوع خشونتکه آنها در مقابل مخالفین انجام میدهند، تنها با معیار خود شان سازگار است و بس. برخورد طالبان با اسیران جنگی، نظامیان پیشن و زنان با هیچ آینی ساز گاری ندارد جز باور ورویکر دینی خودشان. از نظر روانشناسی این همه خشم و خشونت ریشه در تربیت فرد دارد. مورد دیگری که دربارهی این مدارس می شود به آن اشاره کرد، سو استفاده جنسی از طلبههای دینی است که این مهم آینده آنها را وحشتناک می سازد.
سوم: تولید وباز تولید این همه طلبه آینده افغانستان را با خطر جدی مواجه میکند. همین طور که اکنون همسایههای افغانستان و منطقه نگران تروریزم هستند، رشد مدارس و خواستگاههای تولید افراطیت، بر نگرانی آنها میافزاید. نقطه مهم دیگر در این کانسبت این است که بر اساس تجربه تاریخی گروههای بنیادگرا غیر قابل کنترول هستند. آنها در فرایند تعلیم و تربیت، مسیر و راه خودرا جدا میکننند و جذب گروهای مختلف تروریستی می شوند.
با این واقعیت عینی از حاکمیت طالبان درافغانستان و باز تولید روزانه تفکر بنیاد گرایی آنها، پرسش این است که چه باید کرد؟ در برابر نیروی که هیچ منطقی برای مذاکره، سازش و تفاهم ندارد، چه می تواند انجام داد. پاسخ روشن است، تنها راه باقی مانده مقاومت است. بدون شک، مقاومت مردمی در برابر این گروهکه مردم وسرنوشت آنها را به گروگان گرفته است، نیاز مبرم جامعه افغانستان است. همینطور که سنگر مبارزه مسلحانه مقاومتگران در برابر آنها داغ است، نفرت و انزجار مردم در شکل و صورت دیگر نوعی مقاومت تاثیر گذار است و صورت واقعی آنها را بیش از این بر جهانیان معرفی میکند.
چنانکه جنبش زنان اگرچه کوچک اما بخشی از مقاومت در برابر این دشمنان آبادی و آرامش مردم است. طالبان با شرایطیکه بر مردم افغانستان آورده اند، جز جنگ همه راههای دیگر را بسته اند. سرزمین آباد، مرفع و در حال توسعه بنابر آنچه در بالا آمد با حضور طالب و طلبههای دینی ممکن نیست. افغانستان آباد، آزاد و پیشرو نیازمند مشارکت همه است. ساختاری قبیلهی، تک جنسیتی و بدون برنامههای دراز مدت، رشد مدارس دینی و طلبههای بی خبر از همه چیز، میهن را بیش از این به عقب خواهد برد.
بنابر این راهی جز تفکر و اندیشه برای بر اندازی و دور کردن این تفکر و این گروه متحجر وجود ندارد. باز تولید طلبههایکه تحت ملاهای پاکستانی تربیت میشوند، دشمن اصلی افغانستان و پیشرفت این کشور در آینده خواهند بود.
برگرفته: از خبرگزاری مقاومت