بیش از یک سال است که کشور در باتلاق طالبان فروغلتیده، و در این مدت برای بسیاری، چه مردم داخل کشور و چه قدرتهای خارجی ذیدخل، این پرسش مطرح بوده است که اگر طالبان حق نمایندگی از مردم را ندارند، چرا دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی مسنجم نمیشوند تا آدرسی دیگر شکل بگیرد و دست کم دانسته شود که به شکل سمبولیک میتوان جایگزینی برای طالبان تصور کرد. خالی بودن میدان از هر گونه نیروی منسجم سیاسی و نظامی افغانستانشمول از خوشبختیهای مهم طالبان در این یک سال بود و باعث شد که سیاست شماری از کشورهای جهان را به سمت تعامل با آن بچرخاند. پژواک گسترده این پرسش جدی و نگران کننده سرانجام باعث شد که، پس از ماهها رایزنی، گامی ابتدایی برای شکستن این بنبست برداشته شود، و به کمک یکی از نهادهای اتریشی زمینه نشست میان بخشی از نیروهای سیاسی در ویانا فراهم شود، تا مقدمهای باشد برای گفتگوهای بیشتر، گفتگو برای ارزیابی موانع همگرایی نیروهای سیاسی، چگونگی انسجام این نیروها، و رایزنی برای نقشه راهی که همه نیروهای مخالف طالبان بر سر آن به توافق برسند.
در شرایطی که تمام دنیا از وضعیت افغانستان مایوس است و این کشور از اولویت قدرتهای بزرگ افتاده و آیندهای تاریک و هولانگیز در انتظار آن است، توقع میرفت که با رسانهای شدن خبر این نشست به مثابه یکی از اقدامهای ممکن به فال نیک گرفته شود و برای استفاده بهینه از چنین فرصتی و چگونگی گستردهتر کردن دامنه اشتراک کنندگان در نشستهای بعدی، گفتگوهایی به راه افتد. اما واکنشهای منفیبافانه در شبکههای اجتماعی نشان داد که خوشبختی طالبان یکی دو تا نیست، زیرا این حجم از منفینگری، بدبینی و سیاهاندیشی این گروه را یکهتازتر و بیرقیبتر میگرداند.
سخن البته در این جا بر سر تمجید از این نشست و نشستهای مشابه نیست، سخن از برخورد عقلانی با فرصتها و امکانهاست.
از روزی که زمزمه نشست ویانا به گوشها خورد، لابیگران طالبان در کشورهای غربی با فرستادن نامهها و امضاهایی به کشور اتریش تلاش کردند که از برگزاری آن جلوگیری کنند و حتی شماری از آنان با بیشرمی تمام به خیابانها آمدند تا نشان بدهند که اگر از نزدیک نمیتوانند، از دور در خونخواری طالبان شریکند. اما تعجب از بهانهگیریها و عیبجوییهای کسانی بود که به ظاهر مخالف طالبانند. باید از آنان پرسید که اگر رهبر جبهه مقاومت، نمایندگان سیاسیون مقیم ترکیه، سیاسیون مقیم اروپا و امریکا، نمایندگان نهادهای مدنی، وکلای پیشین پارلمان، و هیچ چهره سیاسی شایستگی دعوت شدن به چنین نشستهایی را ندارد، پس نمایندگان شایسته را از کجا باید آورد؟ اگر قرار باشد که در این شرایط این حد اقلها هم صورت نگیرد، چگونه باید در برابر طالبان صفی منسجم تشکیل داد؟ اگر اصلا زمینه هیچ گفتگویی میان نیروهای سیاسی فراهم نیاید، پس کار را از کجا باید شروع کرد؟ بیماری معروفی که “چرا من دعوت نشدهام” علت ناراحتی شماری از منتقدان بود، اما شمار بیشتری تنها علت مخالفت شان حجم عظیمی از بدبینی و تیرهاندیشی بود که بر روان شان سایه انداخته است، بیخبر از اینکه با پراکندن روحیه منفیبافی، یأس و بیعملی، تنها به درازتر شدن عمر طالبان کمک میکنند. منفیبافانی که هر اقدامی را در برابر طالبان به تمسخر میگیرند نیروهای “خدایی خدمتگار” طالبان میشوند که نادانسته کمر به خدمت این گروه میبندند.