قبل از اینکه پرویز مشرف به خواست امریکا برای پیوستن به جنگ جهانی علیه تروریسم پس از ۱۱ سپتامبر تن بدهد، بهخوبی میشد مجموعه ستیزهجویان پاکستانی را براساس گرایشهای فرقهای، حوزه عملیات، ترکیب قومی و حتا تکنیکهای دلخواه حمله، تقسیم کرد. بخشی از این گروههای ستیزهجو بهطور سنتی در کشمیر فعالیت داشتند. این دسته شامل گروههای دیوبندی جیش محمد و حرکت الانصار/حرکت المجاهدین، سازمانهای اهل الحدیثی مانند لشکر طیبه پنجاب و گروههای تحت نفوذ جماعت اسلامی مانند حزب مجاهدین و البدر میشد. تحلیلگران بهطور معمول تمام این سازمانها را گروههای کشمیری خطاب میکنند که نامگذاری نادرستی است؛ چون در سازمانهای مذکور تعداد قلیلی از کشمیریها حضور دارند و اکثرشان بهطور اختصاصی در کشمیر فعالیت نمیکنند. مثلاً، لشکر طیبه و جیش محمد از خیلی دیر در سراسر هندوستان فعال بودهاند. در سالهای اخیر، شاخههای کوچکتر جیش محمد و دیگر گروههای دیوبندی فعالیتهای خود را در پاکستان به هدف مبارزه با دولت این کشور آغاز کردهاند. لشکر طیبه همانند چندین گروه ستیزهجوی دیوبندی در افغانستان، علیه امریکا، ناتو و آیساف و نیروهای نظامی و ملکی افغانستان فعالیت کردهاند. در مقابل، البدر و حزب المجاهدین عمدتاً از کشمیریها تشکیل شدهاند و تلاشهایشان هم فقط معطوف به کشمیر است. دسته دیگری از تنظیمهای ستیزهجو غالباً ماهیت فرقهگرایانه دارند که بر شیعیان و دیگر اقلیتهای مذهبی در پاکستان حمله میکنند. دو تنظیم برجسته فرقهگرای ضد شیعه عبارتاند از لشکر جهنگوی و سپاه صحابه، که هر دو تحت نفوذ جماعت علمای اسلامی، حزب سیاسی دیوبندی، قرار دارند و از سوی سازمانها و افراد ثروتمند عرب حمایت مالی میشوند. نکته برجسته در مورد تنظیمهای فرقهگرایانه مذکور، همپوشانیشان با دیگر گروههای ستیزهجوی دیوبندی، از جمله طالبان افغان و پاکستانی است که مجموعهشان روابط قوی با جماعت علمای اسلامی دارند. در گذشته گروههای فرقهگرای شیعه نیز دست به فعالیتهای مرگباری زدند. این گروهها که فعلاً بهطور عمده از صحنه ناپدید شدهاند، مسلمانان سنیمذهب را هدف قرار میدادند و از سوی ایران تمویل میشدند.
از سال ۲۰۰۴ میلادی، پاکستان شاهد انکشاف گروههای ستیزهجوی اسلامگرا بوده که فرماندهان و جنگجویانشان خود را طالبان پاکستانی توصیف میکنند. این گروهها موفقانه مناطق تحت لوای شریعت را در میان پشتونهای مناطق قبایلی سرحدی و خیبرپختونخوا ایجاد کردهاند. تحریک طالبان پاکستانی غالباً در رسانهها بهعنوان یک گروه یکدست و واحد توصیف میشود که تقریباً تمام جنگجویان اسلامگرای پاکستانی در هفت ایجنسی قبایلی در جنوب و شمال وزیرستان ـ اروکزی، کرم، خیبر، مهمند و باجور ـ در زیر چتر آن فعالیت دارند و در مناطق سرحدی پیشاور، کوهات، بنو، لکی مروت، تنک و دیره اسماعیل خان و همچنان ولسوالیهای سوات، بونیر، دیربالا، دیر پایان، بنو و غیره حضور دارند. جنگجویان متعلق به این مناطق همبستهگی و پیوند خود را با تحریک طالبان پاکستان اعلام داشتهاند؛ اما تحلیلگران جدی این جنبش باور ندارند که طالبان پاکستان گروهی با فرماندهی و ساختار واحد باشد.
محسود (که در آگست ۲۰۰۹ میلادی در حمله یک پهپاد امریکایی کشته شد) دارای متحدان زیادی در میان جنگجویان دیوبندیِ خواهان تسلط شریعت در مناطق پشتوننشین پاکستان بود. این را نیز باید به خاطر سپرد که بسیاری از فرماندهانی که خود را طالب پاکستانی توصیف کردهاند، الزاماً بخشی از این تحریک نبودهاند. در اواخر فبروری ۲۰۰۸، ملا نذیر و حافظگل بهادر، دو فرمانده مخالف، اختلافات خود را با محسود یک سو گذاشته و شورای اتحاد مجاهدین را ساختند؛ اما پس از مدتی خیلی کوتاه، این اتحاد فروپاشید؛ چون فرماندهان مذکور تفاوت دیدگاه جدی در مورد اولویت مبارزه با نیروهای نظامی پاکستان یا کمک به طالبان افغان جهت حمله بر خارجیهای مستقر در افغانستان و سقوط دولت کرزی داشتند. پس از مرگ بیتالله محسود، تحریک طالبان پاکستان، حکیمالله محسود را بهعنوان جانشین او معرفی کرد. تحریک طالبان پاکستان در زیر رهبری حکیمالله محسود، از انسجام بیشتری برخوردار شد و کارزار عملیات انتحاری خود را علیه نیروهای امنیتی و دستگاههای استخباراتی پاکستان تشدید کرد. همچنان این گروه حملات تبهکارانه خود را بالای غیرنظامیان، مانند شیعان و احمدیها که از سوی این گروه منافق و مرتد شناخته میشوند، نیز بیشتر ساخت. البته زیارتگاههای صوفیان هم از حملات این گروه در امان نماند. از سال ۲۰۰۵ میلادی، جنگجویان این گروه بیش از ۷۰ حمله انتحاری را بالای اماکن صوفیان انجام داده و صدها تن را هلاک کردهاند.
اما محسودها اولین و آخرین فرماندهان جدی جنگجویان پاکستان نبودند. چندین فرمانده جنگجوی دیگر نیز قبل از ایجاد تحریک طالبان پاکستان در نوامبر ۲۰۰۷، به شهرت رسیدند. مثلاً، نیکمحمد وزیر (از قبیله احمدزی – وزیر در وانه مرکز وزیرستان جنوبی) شاید یکی از نخستین فرماندهان جنگجویی بود که در حد محسودها به شهرت دست یافت. نیکمحمد در جریان حملات ارتش پاکستان بالای وزیرستان جنوبی در بهار ۲۰۰۴، بدون وقفه با آنها جنگید و ارتش را مجبور به پذیرش شکست و امضای سند صلح موسوم به توافقنامه شاکی کرد. مفاد توافقنامه نیز به دلخواه نیکمحمد تنظیم شد.مراسم امضای سند هم در شاکی، در منطقه قدرت نیکمحمد، برگزار شد که در آن دگرجنرال صفدر حسین، فرمانده قولاردوی ۱۱ پاکستان، شرکت کرده بود. این مراسم بهطور گسترده توسط رسانههای پاکستان پوشش داده شد و به اعتبار نیکمحمد افزود.بیتالله محسود نیز به همین شیوه به شهرت رسید و ارتش پاکستان را مجبور کرد که شکست خود را با امضای موافقتنامه سراروغه در فبروری ۲۰۰۵ میلادی بپذیرد.علاوه بر آن، چندین گروه جنگجو قبل از تشکیل تحریک طالبان پاکستانی حاکمیت دولت پاکستان را به چالش کشیده بودند. این گروهها همزمان و یا حتا در نتیجه عملیات نظامی ارتش پاکستان با تشویق ایالات متحده، در مناطق قبایلی به نام و اعتبار دست یافتند. چندین تحلیلگر پاکستانی ابراز داشتهاند که حملات هوایی امریکا در مناطق قبایلی ـ اول از طریق حملات رایج هوایی و بعد پهپادها ـ زمینهساز این شورشها شده است. آنها بهطور مشخص به حملات پهپادهای امریکایی بر مدرسه وابسته به القاعده در قریه چینهگی باجور (اکتوبر ۲۰۰۶) اشاره میکنند که زمینهساز حملات انتحاری علیه نیروهای امنیتی پاکستان در مناطق قبایلی و ولایت مرزی شمالغربی شد.پس از این حمله، هر چند چیزی به نام طالبانی شدن مناطق قبایلی در آغاز محدود به وزیرستان شمالی و جنوبی بود، اما این پدیده بهسرعت در دیگر مناطق نیز گسترش یافت. طالبان پاکستان در مناطقی، مانند ایجنسیهای باجور، مهمند، اروکزی و کرم، سر برآوردند که قبلاً به هیچ وجه حضور نداشتند. در سال ۲۰۰۸، وقتی با کارمندان امدادی صحبت شد، از اینکه کَرم تبدیل به منطقه خطرناکی شده است، ابراز شگفتی کردند؛ اما این ایجنسی به دلیل حضور جمعیت بزرگ شیعه، از دیر باز شاهد خشونتهای فرقهای بوده است. با توجه به دستور کار فرقهگرایانه تحریک طالبان پاکستان، تحولات مذکور در کرم نباید مایه تعجب باشد. طالبان پاکستان دایره فعالیتهای خود را به سوی مناطق مرزی بنو، تنک، کوهات، لکی مروت، نیروهای قولاردوی سرحدی و قوای پاسبانی مرزی با جنگجویان مربوط به گروه نفاذ شریعت محمدی که دره سوات را در اواخر اکتوبر ۲۰۰۶ اشغال کرده بودند، جنگیدند.در اپریل ۲۰۰۹ میلادی گزارشهایی در مورد طالبان پنجابی نشر شد که اشاره به گروههای مختلف جنگجوی فعال در پنجاب بهعنوان یکی از پرجمعیتترین ایالتهای پاکستان داشت. هرچند طالبان پنجابی ابداع نو به نظر میآید، اما تاریخ طولانی و پیچیدهای دارد. البته از سال ۲۰۰۹ این گروه اعتبار سیاسی زیادی پیدا کرده است. بسیاری از پشتونها از استفاده از نام طالبان پنجابی حمایت میکنند تا نشان دهند که شورشیان فقط پشتون نیستند؛ ولی تعدادی از غیرپشتونها هم این نام را به همین دلیل رد میکنند.رهبری سیاسی پاکستان نیز تلاش کرد که از جنجالهای ایجاد شده بر سر اصطلاح طالبان پنجابی بهرهبرداری کند. رهبران حزب مسلم لیگ شاخه نواز از ایالت پنجاب با این اصطلاح مخالفت کرد که احتمالاً دلیل آن حمایت فعلی این حزب از گروههایی مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی به دلیل محاسبات انتخاباتیاش است. شهباز شریف، وزیراعظم ایالت پنجاب و عضوی از مسلم لیگ شاخه نواز، رحمان ملک را متهم کرد که با استفاده از اصطلاحات طالبان پنجابی و تروریستهای پنجابی، میخواهد بین ایالتهای پاکستان منازعه ایجاد کند؛ تاکتیکی که به گفته او معادل محکوم کردن مردم پنجاب است.هرچند دیدن پنجاب بهعنوان حوزه جدید فعالیتهای طالبان اغواگرانه بود، اما گروههای جنگجو در سراسر پاکستان باهم ارتباط دارند. گروههای دیوبندی چون جیش محمد و لشکر جهنگوی که پایگاهشان پنجاب است و در واقع طالبان پنجابی، ستون اصلی تحریک طالبان پاکستان را ساخته و نقش بسیار مهم را در حمله بالای گروهای صوفی، شیعه، احمدیه و دیگر اهداف غیرنظامی در سراسر پاکستان بهطور عام و پنجاب بهطور خاص، بازی کردهاند.افزون بر این، نفرات القاعده (مانند ابوزبیده و خالد شیخ محمد) در شهرهای پاکستان در همکاری با مقامهای این کشور بازداشت شدند. امریکاییها در نهایت توانستند اسامه بن لادن را در منطقهای نزدیک به اکادمی نظامی پاکستان در کاکل، پیدا کنند و به قتل برسانند.مردم پاکستان از مبارزه حکومت این کشور با تروریسم و شورشگری حمایت کردهاند. بررسی افکار عامه که در سال ۲۰۰۷ و بعد از آن در این کشور انجام شده، بهخوبی نشان داده که پاکستانیها بهطور گسترده از توافق صلح حکومت با جنگجویان حمایت میکردند و به این باور بودند که چنین اقداماتی میتواند به تامین صلح در این کشور یاری رساند؛ باوری که شواهد خلاف آن بود.به همین سان، نکته مهم دیگر این است که مردم مخالف حملات تهاجمی ارتش علیه جنگجویان پاکستانی بودند. این گرایشها تقریباً بعد از اپریل ۲۰۰۹ زمانی تغییر خورد که طالبان توافقنامه صلح را به دلیل انفاذ شریعت رد و بونیر را تسخیر کردند.بررسیهای افکار عامه در می و جولای ۲۰۰۹، نشان داد که افکار عمومی بهطور روزافزون مخالف توافق صلح و موافق حملات نظامی علیه گروههای سیتزهجو بود. مرکز پژوهشهای پیو از هنگام این رخداد مهم در ۲۰۰۹، حمایت و مخالفت افکار عامه پاکستان از اقدامات حکومت علیه تروریسم را زیر نظارت داشته است. در حالی که مخالفت با اقدامات ضد تروریسم از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ میلادی تقریباً ثابت (بین ۲۰ تا ۲۵ درصد) مانده بود، اما در سال ۲۰۱۲ میلادی به ۳۵ درصد رسید. در همین دوران، حمایت از این تلاشها نیز از ۵۳ درصد در سال ۲۰۰۹ به ۳۲ درصد در سال ۲۰۱۳ کاهش یافت.
برگرفته از8صبح