تبارشناسی (ژنیالوژی) حکمت فرزانش جاودان و تاثیر زردشت بر تفکر بشری
نویسنده: جاوید راحل
بخش سوم و پایانی
با توجه به مطالعه علایم و نشانههای از زردشت در اندیشه متفکران گذشته و هم چنان مقایسه مفاهیم فلسفی باستان، حضور اندیشههای جاودانه زردشت را میتوان در دو بسترعمده شرق یعنی عرفان اسلامی و غرب باستان چون فلسفه افلاطونی ریشه یابی و تبار شناسی کرد. در بین متفکران مسلمان بیشترین فهم از ماهیت فرزانش جاودان اندیشههای زردشت را میتوان نزد شیخ شهاب الدین سهروردی یافت. بنابرین به معرفی ایدههای جالب این متفکر میپردازیم:
فرزانش جاودان نزد سهروردی
شیخ شهاب الدین سهروردی که نام اصلی او شهاب الدین یحیا بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی ملقب به شهاب الدین، شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید؛ او در سال 549 در زنجان و دهکدهای سهرورد متولد گردید و در سال 587 به عمر 34 سالگی توسط حکومت به جرم افکار گمراه کننده به قتل رسید. تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود نزد مجدالدین جیلی و با همکلاسی امام فخرالدین رازی که یکی از بزرگترین مخالفان فلسفه بود در مراغه آموخت. بعداً به اصفهان رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به انتها رسانید. پس از مرگش وقتی یکی از آثار او را به فخرالدین رازی آوردند امام با چشمان اشکبار اثر او را به چشمانش مالید.
فلسفه اشراق
او کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد و در منطق دیدگاهی نو عرضه کرده است که در فلسفه مشاء به چشم نمیرسید و از دیدگاه وی به عنوان قواعد اشراقی یاد میکنند. البته بخشهای از منطق مشاء را نیز پذیرفته بود. فلسفه اشراق پس از مرگ او وسعت یافت و او را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده اند. او خود فلسفه اش را حکمت الاشراق نامیده که به معنی درخشندهگی و برامدن آفتاب است. این تفکر صرفاً فلسفه افلاطونی نیست زیرا او آراء افلاطون، ارسطو، نو افلاطونیان، هرمس و متصوفان مسلمان در هم آمیخت ولی جایگاه فرزانش جاودان زردشت در محراق اندیشه وی قرار داشت.
هستی شناسی سهروردی تحت نام نورالانوار یاد میشود یعنی همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور میکند. نور را نمیتوان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیاء با نور آشکار میشود و طبعاً باید با نور تعریف شوند. “نورالانوار” یا نور مطلق همان وجود مطلق و تمام موجودات وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنائی و تاریکی نیست؛ به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آنها با نورالانوار داده است.
یعنی به میزان درجه اشراق و نوری که از نور الانوار ساطع شده و به آنها میرسد. او شدت و ضعف موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آنها میداند نور حقیقی واحد است اما شدت و کاستی دارد و بر این تعبیر از «خداوند» به عنوان نورالانوار و سرچشمه نوارنیت به سایر وجودها تعبیر میکند.
طوری که از لابلای بحث مشهود است، فلسفه اشراق سهروردی با مفهوم نورالانوار بر اساس چند منبع غنی استوار است: نخست میترائیسم یا آئین مزدیسنائی که آتش را جسمی مقدس پنداشته و هستی را مبداء آن نور میداند. هم چنان تعریف قران از نور به عنوان شی عالی و مقدس که نماد ازلی بودن ذات مقدس الله را پیوسته نشان میدهد طوری که در آیه 35 سوره نور و هم چنان آیه 40 همین سوره و صدها جای دیگر به آن اشاره شده است. او در کتاب حکمت الاشراق مینویسد شرق آتش در این است که بالنسبه به دیگر عناصر حرکت آن از همه بالاتر و شباهت آن به مبادی مجرد نوری نظر به نوریتی که در آن است از همه بیشتر میباشد. ازین رو است که سهروردی آتش را به عنوان برادر نور مجرد نفسانی نامید.
سهروردی باور دارد که اندیشهای وجود دارد که زردشت، افلاطون و عرفای اسلامی ایران را در یک مسیر قرار میدهد. او در این باب از استعارهای در یکی از آثارش به نام صفیر سیمرغ یاد میکند؛ یعنی صفیر سیمرغ ایده مشهور شهاب الدین سهروردی است. سیمرغ در واقع هدهد تیز بینی است که به کوه قاف رفته و در برگشت به سیمرغ مبدل شده است و این سیمرغ فرزانش جاودانهای است که به زبان سمبولیک بیان شده است. سلسله فرزانش جاودان از لابلای کتابهای شیخ چنین آمده است که فرزانش جاودان یا همان حکمت الاشراق و فلسفه باستانی از حکمای خسروانی تا افلاطون ادامه داشته است. و دوباره در عرفان اسلامی تجلی پیدا کرده است.
به تعبیر شیخ اشراق حکمتی وجود دارد که از دانایان کهن و زمان زردشت آغاز گردید و رسید به افلاطون این سیر از کسانی چون جاماسب و فرشوشتر، کیومرث، فریدون، کیخسرو، فیثاغورث، هرمس، امپدوکلس، آگاسیزرن، اگلافیموس و افلاطون و در سلسله عرفای اسلامی به بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی، منصور حلاج و غیره رسیده است. طوری که پیشتر گفتیم: «فرشوشتر پدر زن زردشت و جاماسب برادر وی هردو از وزیران گشتاسب به شمار میآمدند و هردو از گرویدگان آئین زردشت بودند و سهروردی به گونهای استعاره از این دو به عنوان داعیه داران فرزانش جاودان یا همان صفیر سیمرغ یاد میکند. حافظ، مولانا، عطار نیز در مسیر خرد جاودان قرار داشتند خردی که بازتاب اندیشهای از فرزانش همین جنس را در اشعار شان به زبان سمبولیک و گهگاهی هم آشکارا از این حکمت یاد نموده اند. طوری که در اشعار شان به کرات و مرات از مغ و مغان یاد میکنند و این مغ را با فرزانگان و رندانی که قلبهایشان را با عشق و سلوک راستین مملو ساخته اند و ازین راه خودشان را با فرزانگان دیگر همگروه و هم مسلک میانگارند.
یگانگی فلسفه افلاطون با اندیشهای مزدیسنائی (زردشت)
این بحث مان را متمرکز به فلسفه غرب و رگههای از فرزانش جاودان زردشت نزد متفکرانی چون افلاطون پی میگیریم. یونانیان نام زردشت را زورواسترس (Zoroasters) تلفظ میکردند و در زبان لاتین به عنوان زوراستر (Zoroaster) درآمده است. طوری که گفته میشود اندیشه زردشتی توسط فیثاغورث به افلاطون رسیده است؛ به نقل از تاریخ فلسفه شرق و غرب راداکرشنان، دیودوروس و آرستوکسنوس میگویند: «که فیثاغورث یکی از شاگردان زردشت بوده است» و چنانچه قدیمی ترین اشاره معتبر که در آثار یونانیان به زردشت شده است در رساله الکیبیادس افلاطون آمده است. یونانیها پس از زردشت جانشینان او که در ری عالیترین مسند روحانی دین زردشتی را در دست داشتند زارتشتراتما وینی یعنی زردشت واران نامیده شدند و از فرزانگان این مجمع کسب دانش میکردند. نومینسیوس میگوید: «فیثاغورث و افلاطون، حکمت قدیم مغان ایرانی و نیز حکمت برهمنان هندی را که به ایران آمده بودند به یونان معرفی کرده اند». دکتر آیدین آرتا فیلسوف و اندیشمند ایرانی مقیم استرالیا که سالیانی است بر فرزانش جاودان زردشتی متمرکز است در سخنرانی های خویش پیرامون ژنیالوژی و تبار شناسی حکمت زرشت بحث مفصلی دارد که به همکاری این بحثها دنباله حضور عمیق حکمت زردشتی را در غرب پی گیری میکنیم.
پلینی د الدر (Pliny the Elder) تاریخ نگار معروف قرن اول میلادی عمده ترین مورخ و فیلسوف است که پرده از تاثیر زردشت بر فلسفه یونان باستان و به تبع آن غرب برداشته است. او در کتاب تاریخ طبیعی جهان خودش از فلاسفهای مانند فیثاغورث، امپدکلس، دیموکریتوس و افلاطون نام برده است که به شرق سفر کرده اند. این فلاسفه، فلسفه و هنر مغان را آموخته و سپس به یونان برگشته اند. این فلاسفه دانش خودشان را از مغان یا ماگی یاد گرفته اند. هم چنان پروفری یا فروفریوس دوقرن پس از پلینی که از فلاسفه و منجم رومی است نیز باور دارد که این چهار متفکر از دریاها گذشته و به شرق سفر کردند تا دانش مغان را بیاموزند و هم چنان یک مغی را به نام اوستانس معرفی میکند که در نزد فیثاغورث به سر میبرد.
فلوتین یا پلوتینوس (Plotinus) بنیان گذا مکتب نو افلاطونیان که احیا گر فلسفه یونان در فلورانس ایتالیا به شمار میرود، معتقد بود که «دانش وحکمتی از زردشت به افلاطون رسیده است». وی هم چنان کتابی را معرفی میکند که به نام پیشگوئیهای کلدانی زردشت معروف است و این کتاب رمز نگاشته شده که سراسر اسرار است. گرچه چنین کتابی امروز وجود ندارد اما با توجه به اشاراتی که درین خصوص شده کتابی تحت همین عنوان وجود داشته که توسط ارباب کلیسا نابود گردیده که تقریباً میتوان گفت اصلن توسط کسان دیگری نوشته شده بود.
مارسیلوی فیچینو (Marcelo Ficino) یکی از مفسران و مترجمان یونانی آثار افلاطون و ارسطو به لاتین است که از لابلای مطالعه کتابهای افلاطون به کتاب (هرمس) بر میخورد و در آن از این ایده حرف میزند که ایده خردورزی به زردشت میرسد. چون در عصر رنسانس زردشت را جادوگر و صاحب ایدههای از این دست معرفی میکردند. واژه مجیک (magic) مجیکال (magical) و مجستیک (majestic) را از ریشه مغ و مغان که همان حکما و خردورزان آریانای باستان بودند، نسبت میدادند. ولی مارسیلیو فیچینو پس از مطالعه متن کتاب هرمس در صدد احیای دوباره مسیحیت بر اساس حکمت فرزانگان زردشتی برامده بود. چون آئین مسیحیت را بخشی از این خردورزی شرقی میدانست که از آئین مزدیسنای زردشت الهام گرفته بود به این ترتیب به بازگشت به اصالت ایده زردشتی باور داشت. اگر مارتین لوتر که از معاصران فیچینو مسیحیت را بر مدار پروتستانتیسم و به سمت تفسیر بایبلی استوار نمیکرد بدون شک اندیشه مسیحیت به جای گام گذاشتن به سمت اکنون به احیای آئین مزدیسنایی حرکت میکرد. چون در غرب کتابهای که در رابطه با خدا شناسی نوشته شده است زردشت را به عنوان نخستین خدا شناس معرفی میکنند. او باور داشت که اگر از نظر تبارشناسی و روانشناسی مسیحیت به اصل خودش که از اندیشههای زردشتی الهام گرفته برگردانده میشد هیچ دوگانگی و دو پارگی بین انسان مدرن و فرزانگی را شاهد نبودیم. چون ریفورم به شکل اصالت آن (اورجین) از زردشت به مرکورئوس اورفئوس، اوگلافوسیوس، فیثاغورث و افلاطون و ازین طریق وارد مسیحیت گردید.
رافایل نقاش معروف عصر رنسانس در نقاشی معروفش در کلیسای فلورانس که از تمام فلاسفه را به هدایت پاپ کنار هم نقاشی نموده است. در مرکز آن نقاشی تصویر افلاطون و ارسطو ترسیم شده است. در کنار تمام فلاسفه آن نقاشی معروف زردشت با دستی که در آن کرهای با ستارگان قرار دارد نیز وجود دارد که در کنار آن رافایل تصویر خودش را نیز کشیده است. هم چنان جیوانی باتیستو از افراطی ترین چهرههای کلیسا باور داشت که تمام کجرویها از سر افلاطون بمیان آمده است و این شیاد فقط ایدههای زردشت را به زبان خویش گفته است و تمام. و به قول جوردانوبرونو زردشت در دنیای جدید هضم و پشت انبوهی از ابهام قرار گرفت و جای آنرا هرمسیسم گرفت.
خلاصه این که زردشت بزرگترین فرزانه تاریخ بشریت است که بوی اندیشههایش با تغیرات در تمام سطوح فلسفه شرقی اسلامی و غربی باستان و مسیحیت تا اکنون نیز به مشام میرسد، اما متاسفانه اندیشههای او در اثر حوادث ناگوار متروک گردیدند در این جا سخن را با برداشت بعضی از فلاسفه که از آئین مزدیسنایی و فلاسفه این مکتب که مغان است را جهت حسن کلام نقل قول میگذارم: بقراط مغان را پیشگویان رویدادهای طبیعی میدانست که ایشان حقیقتی را از ستاره شناسی به دست میآوردند. پورفری یا فورفریوس واژه مغان را عاشق و ترجمه کننده حقایق آسمان میدانستند و مغان را انطباق فیلسوف میدانست. پلوتینوس آتش را که یک موجود مقدس آئین زردشتی است را باور داشت که در میان دیگر عناصر مقام فورم یا ایده میدانست که در اندیشههای افلاطون جایگاه بزرگی داشتند. آتش همیشه میدرخشد و همیشه میبخشد.