تاریخ نامگذاری کشور افغانستان (آن زمان که افغانستان جزو سلطنت کابل بود)
نویسنده: داکتر محییالدین مهدی
بخش سوم و پایانی
یکي از این انگلیسیها، سِر توماس هنگرفورد هولدیچ است، که عضو کمیسیون تعیین سرحد میان افغانستان و روسیهی تزاری-از آمودریا تا هریرود- بود. او در سِمَت سرنقشه بردار هیئت انگلیسی، مدت دو سال تمام را در حدود مذکور گذرانید، و چند سال بعد مشاهدات و تحقیقات خود را در کتابي زیر نام«سرزمین مرزی هند، ۱۹۰۰-۱۸۸۰م» (یعنی افغانستان کنونی)به چاپ رسانید.
این کتاب به شرح چگونگی تعیین سرحدات افغانستان اختصاص دارد، و حاوی هفده فصل به ترتیب زیر است: ۱)مرحلهی نخست جنگ ۱۸۸۰-۱۸۷۹ افغان- انگلیس؛ ۲)مرحلهی دوم جنگ ۱۸۸۰-۱۸۷۹ افغان و انگلیس؛ ۳)وزیرستان؛ ۴)تخت سلیمان؛ ۵)، ۶) و ۷)کمیسیون سرحدی روس-افغان(سه فصل)؛ ۸)پیشرفت در بلوچستان؛ ۹)بلوچستان جنوبی و خلیج فارس؛ ۱۰) سرحد مسمی به خط دیورند؛ ۱۲)وادی کنر؛ ۲۱) کافرستان؛۱۳) پامیرها؛ ۱۴)رز فارس-بلوچ؛ ۱۵)مرز شمال غربی؛ ۱۶)تیراه؛ ۱۷) نتیجهگیری؛ ضمیمه و نمایه.
آنچه را که در زیر نقل میکنم، دو بند از اولِ نتیجهگیری یا «فروداشت» ( Conclusion)کتاب است؛ این دو بند در واقع نه تنها خلاصهی کتاب، بلکه فشردهی تاریخ سرزمیني است که آن را خود آنها (یعنی انگلیس ها) افغانستان نامیدند:« فقط آشنایی طولانی من با کتلهی متراکم ولی ناهمگون و نامتجانس مردماني که بدنهی بزرگ «قبایل سرحد»را تشکیل میدهند؛ و شناخت نزدیکترم با محیط اطراف آنها، که برگرفته از تجربیات من به عنوان نقشهبردار بوده، به من اجازه میدهد که استنباط کلی در بارهی آنان داشته باشم. تبین و تعریف ماهیت روابط سیاسی احتمالی آیندهی ما با آنها، شاید مرا مجاز بدارد که چند کلمه با احترام به نظراتي که به تدریج شکل دادهام اضافه کنم.
ما کمک و در واقع همبخشی فراواني به عمل آوردیم، تا به یک اجتماع موهوم و نامتجانس، حضور و موجودیت ملی قایل شویم، و آنرا افغانستان بنامیم (در حالیکه خود افغانها(این سرزمین را) هرگز بدین نام نمیخوانند؛ (آنگاه) با ترسیم مرز در اطراف و جوانب آن، آن را به مرتبه و موقعیت«دولت حایل» میان خود و روسیه ارتقا دادیم»(سرزمین مرزی هند، ص ۳۶۶).
به همین ترتیب، در نگارش های افسران و مامورین انگلیسی نیز، بی مبالاتی و عدم الزام اصطلاح افغانستان برای قلمرو حاکمیت امیرکابل، به ملاحظه میرسد؛ کرنیل سدمند نمایندهی هند در بلوچستان، در نامهی مورخ ۱۸ سپتامبر ۱۸۸۹م خویش به حکمران قندهار مینویسد: «از پیشگاه نواب گورنر جنرال به امضای اجلاس قونسل رسیده که به آن دوست مرقوم بدارم که جناب ممدوح یک جهتی عمّال مملکت افغانستان را قدردانی میفرمایند؛ چنانچه خریطهی داک را تا قلعهی چمن میرسانیده اند؛ لکن این امر محقق نیست که حد حکومت افاغنه تا قلعهی چمن باشد،…»(همان، بخش۱،ص ۵۹۸).
در معاهدهی معروف به معاهدهی دیورند، که به تاریخ ۱۴ نوامبر ۱۸۹۳م در کابل میان امیر عبدالرحمان خان و سرِ هنرى مارتيمر ديورند به امضا رسيد، اصطلاح «متعلقات آن» موقتاً حذف شد؛ و در تمام موارد واژهی افغانستان بدون پیشوند و پسوند آمد. این رویکرد شاید به این دلیل بوده باشد که دیورند پیش از پرداختن به تعیین مرز میان کشور خودش (یعنی هندوستان) با متصرفات عبدالرحمان خان، «مسئلهی سرحد افغانستان و روسیه را پیش کشید و اظهار داشت که چون دو دولت روس و انگلیس قبلاً به موافقه رسيده اند كه رودخانهی پنج یا آموی علیا، در این قسمت سرحد شمالی افغانستان شناخته شود»(افغانستان در پنج قرن اخیر، ص ۴۵۶). یعنی مورد دیگري تقریباً باقى نمانده بود كه قيد «متعلقات یا مربوطات» را بر آن میافزود.
مقدمه:«چون خطوط سرحدی افغانستان با هندوستان مورد گفتگو و مذاکره است، و والا حضرت امیر کابل و حکومت هند هر دو خواهش دارند که این مسئله را از راه مفاهمهی دوستانه حل و فصل نموده و حدود متصرفات خود را تعیین کنند تا در آینده در راه خلافي بین حکومتین نباشد،…».
«مادهی دوم: حکومت هند هیچ وقت در مناطق افغانستان که به آن طرف افتاده اند مداخله نخواهد کرد، و والا حضرت امیر نیز در حدود هند که این طرف خط اند، دخلی نخواهد داشت».
اما زمامدار این خطه هنوز هم «امیر کابل» خوانده شده؛ هر چند در مادهی ششم «امیر افغانستان» آمده، که نشان میدهد در آن دوره این دو لقب معادل هم شمرده میشده است.
در معاهدهی کابل که در ۱۹۰۵م میان ویلیم دین و امیر حبیبالله خان به امضا رسید، ترکیب اضافی مربوطات افغانستان بار دیگر تکرار شد؛ و او «پادشاه خود مختار افغانستان و مربوطات آن» خوانده شد. میتوان با اطمینان گفت که اصطلاحات «امیر کابل»، «امارت کابل» و «سلطنت کابل» دیگر کاربردي نداشته است.
علاوه نمودن ترکیب اضافی«مربوطات افغانستان» در این معاهده، میتواند دو وجه داشته باشد: یا همانطوري که مرحوم حبیبی حدس میزند«شاید آنرا بهغرضي نوشته باشند که دعوای افغانستان را به اراضی از دست رفته در آینده ثابت کرده باشد»(تاریخ تجزیهی شاهنشاهی افغان، ص ۶۸)؛ و یا بر عکس، این ترکیب به این منظور آورده شده که دستآویز ادعاهای بعدی انگلیس در بارهی بخش هایی از همین خط باشد!
هر چند دولت انگلیس، در مادهی دومِ معاهدهی سه فقرهای منعقدهی سال ۱۹۰۷م مسکو با دولت روس، «متعهد میشود که بر خلاف معاهدهی فوق(۱۹۰۵م) قسمتي از افغانستان را تصرف یا ضمیمهی خاک خود ننماید»؛ اما پس از جنگِ مسمی به جنگ استقلال، بخش هایی را جدیداً تملك نمود. در مادهی پنجم پیمان متارکه منعقدهی راولپندی، ادعا شد که در حدود خیبر،«حصصِ غير تحديد شدهی خط سرحدی» باقی مانده بود، که موافقه به عمل آمد «سرحداتي را که در این موقع کمیسیون بریتانوی تعیین دارند، قبول خواهد شد».
اما در مادهی اول موافقت نامهی ۱۹۰۷م (پایاننامهی بازیبزرگ!) که میان دولتهای روسیهی تزاری و هندبریتانوی به امضا رسید، طرفین تعهد خود را به حفظ حدود موجودهی افغانستان اعلان نمودند. این موافقت نامه را که ایزولسکی وزیر خارجهی وقتِ روسیه، و نیکلسون سفیر انگلیس در روسیه امضا نمودند، واژهی افغانستان بدون اضافات و ملحقات بکار برده شد:
«دولت پادشاهی بریتانیا اعلام میدارد که قصد تغییر وضع سیاسی افغانستان را ندارد. دولت پادشاهی بریتانیا متعهد میشود علاوه بر آنکه نفوذ خود را در افغانستان فقط در جهت صلح جویانه بهکار برد، شخصاً نیز در افغانستان از دست زدن به اقدامات تهدید آمیز نسبت به روسیه خودداری نموده و افغانستان را نیز به این امر تشویق نکند.
دولت امپراتوری روسیه نیز از جانب خود اعلام میدارد که افغانستان را به عنوان منطقهی خارج قلمروِ نفوذ خود شناخته و متعهد می شود که روابط سیاسی خود را از طریق دولت پادشاهی بریتانیا با افغانستان برقرار کند.
او همچنین متعهد میگردد که هیچگونه نمایندگان و مأمورین به افغانستان اعزام ننماید»(رقابت انگلیس و روسیه در ایران و افغانستان، ص ۱۸۸).
این موافقتنامه، حجتي است انکار ناپذیر بر تأیید این ادعا که افغانستان با حدود کنونی اش، نتیجهی سازش و توافق دو قدرت بزرگ استعماری است، به مثابهی منطقهی حایل میان متصرفات دو طرف. به همین دلیل جا دارد آنرا «پایان نامهی بازی بزرگ» نامید.
اما تطبيق اين نام بر جغرافياى جديد، مدتي را در بر گرفت؛ چنانکه نویسندهی کتاب «اویماق مغل» که کتابش را در سال ۱۳۱۹ق. چاپ کرده، افغانستان و کابل را، کماکان، دو سرزمین جدا از هم میشناسد و تعبیر«ملک افغانستان و کابل» را بکار میبرد(اویماق مغل؛ ص ۶۰۸).
ج.پ. تات در کتاب «سلطنت افغانستان» که بعد از موافقت نامهی مذکور، و در سال ۱۹۱۰م نوشته شده، برخلاف ادعای الفنستن(که افغانستان را نامگذاریی از سوی ایرانیان میدانست)، این نامگذاری را توسط مغول های هند میداند:
«نام افغانستان در قرون ۱۶ و ۱۷، از سوی مغولهای هند به عنوان یک اصطلاح برساخته، بهکار رفت؛ از آن زمان این نام بر سر زبان خارجیها افتاد. افغانها هنگام گفتگو اکثراً کشور خود را ولایت، و بعضاً خراسان میخوانند؛ هر چند افغانستان[کنونی] وسعت یک سوم آن بخش باستانی آسیا (یعنی خراسان) را در بر میگیرد. پیشتر از آن در قرون ۱۴ و ۱۵، کشوري از قندهار تا کابل، به شمول وادی هیلمند، هنوز باختر زمین شناخته میشد؛ در سال ۱۸۳۲م سر الکساندر برنس گفته که، منطقهی از کابل تا بلخ، همچنان بهنام کشور باختر شناخته میشود. این نام شاید تحریفي از «وَییرکیراتا»، باشد که محققین آنرا واژهای از زبانهای کهن ایرانی میدانند، که اوستا آنرا نام ولایتي گفته است. با این اشتقاق، میتوان باختر را اصل واژهی باکتریا، و نیز ریشهی نام سرزمینپکتیان دانست، که نویسندگان قدیمی اروپا، آن را جزو قلمروی میدانستند که توسط یونانیهای آسیا اداره میشده است. اینان توسط طوایف بیابانگردي که از آسیایِ میانه آمده بودند، مستأصل گردیدند«(The kingdom of Afghanistan; p 2).
از آنجایی که واژهی باختر به صورت اپاختر در اوستا آمده، این قسمت قول تات درست است؛ اما «پکتییس»ي که هرودت(به قول تات نویسندهی قدیم اروپا) نام میبرد، با کلمهی اپاختر همریشه نیست. افزون بر این، چنانکه آوردیم، علیالظاهر برای بار نخست واژهی افغانستان در کتاب تاریخنامهی هرات آمده؛ آنجا که متن فرمان اوکتای قاآن خان بزرگ مغل (نه مغول های هند) در ابقای ملک شمسالدین مهین کرت آورده شده؛ و حد شرقی مملکت او افغانستان خوانده شده است.
ترکیب و تعبیر«افغانستان و متعلقات آن» که موقتاً کنار گذاشته شده بود، در اواسط سلطنت امیر حبیبالله خان(۱۳۳۳ق) – شاید برای آخرین بار- یکبار دیگر ظاهر گشت؛ و در پشت جلد سوم کتاب سراج التواریخ -که زیر نظر خود امیر نوشته و چاپ میشد- چنین حک گردید: «جلد سوم از تاریخ مملکت با دیانت ملتِ اسلامْ سعادتْ ارتسامِ افغانستان و ترکستان متعلقهی آن».
نخستین سند معتبري که یک زمامدار این قلمرو، با یک جانب دیگر، معاهده یا موافقتنامه به امضا رسانید، و نام افغانستان را -بدون پیشوند و پسوند- به عنوان یک کشور مستقل بکار برد، مادهی اول معاهدهی کابل منعقدهی ۱۹۲۱م است:
«حکومت بریتانیا و حکومت افغانستان متساوياً و متقابلاً تمام حقوق استقلال داخلى و خارجى يكدیگر را تصدیق و احترام میکنند»(تاریخ تجزیهی شاهنشاهی افغان، ص ۸۲).
مرز با روسيه كه اساس آن در سال ١٨۷٣م گذاشته شده بود، طى سالهای ۱۹۲۰، ۱۹۳۰ و ۱۹۴۸ تثبیت گردید. به همین دلیل است که محمدزاده آخوند سلیمان و محبت شاهزاده سید شاه فطور نویسندگان کتاب تاریخ بدخشان – که اهل شغنان شمالی بودند، و کتابشان را در سال ۱۹۲۱م نوشته اند- وقتي میشنوند که آنسوی دریایپنج را «امیر کابل»، «افغانستان» نامیده است، تعجب میکنند(تاریخ بدخشان، ص ۹۴).
تعیین مرز با ایران که از زمان شیرعلیخان آغاز گردیده بود، در سال ۱۹۳۵ شکل نهایی بهخود گرفت. بالاخره مرز مشترک با چین در سال ۱۹۶۳م به شکل کنونی آن در آمد(ظهور افغانستان نوین؛ ص ۲۵).
منابع:
١-تيمورشاه درانى(٢ج)، عزيزاالدين وكيلى فوفلزايى؛ نشركردهی تاریخ تولنه، ۱۳۴۶.
۲-تاریخنامهی هرات؛ سیف بن محمد بن یعقوب الهروی؛ تصحیح غلام رضا طباطبایی مجد؛ انتشارات اساطیر، چاپ دوم ۱۳۸۵.
۳-ایران و قضیهی ایران(۲ج)؛ جورج ناتائیل کرزن؛ ترجمهی غلام علی وحید مازندرانی؛ چاپ هفتم، ۱۳۹۶.
۴-تواریخ حافظ رحمتخانی؛ پیر معظم شاه، پشتو اکدیمی پیشور یونیورستی، ۱۹۷۲.
۵-A journey from Bengal to England… (سفرنامهی فورستر،۲ج)؛ جورج فورستر، لندن، ۱۸۰۸م.
۶.افغانان، مونت استوارت الفنستن، ترجمهی آصف فکرت، چاپ دوم، مشهد ۱۳۷۹.
۷-واقعات شاه شجاع؛ شاه شجاعالملک، انتشارات میوند، کابل ۱۳۹۱.
- Life of Amir Dost Mohammed khan of Kabul(2 vol.; Mohan Lal, London 1846
۹-ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی؛ محمد علی بهمنی قاجار، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی؛ تهران ۱۳۸۶.
۱۰-افغانستان در مسیر تاریخ(۲ ج)؛ میر غلام محمد غبار، چاپ انتشارات عرفان؛ ۱۳۹۰.
۱۱-افغانستان در پنج قرن اخیر؛ میر محمد صدیق فرهنگ، انتشارات عرفان، تهران ۱۳۸۵.
۱۲-سراج التواریخ؛ ملا فیض محمد کاتب(۴ ج)، انتشارات عرفان، تهران ۱۳۹۳.
۱۳-چهل و یک سال در هند(بریتانیا و افغانستان)؛ فیلدمارشال لارد رابرتس آف کندهار، ترجمهی عبدالاحدترکمنی، انتشارات میوند، چاپ دوم، کابل ۱۳۸۹.
۱۴-تاریخ تجزیهی شاهنشاهی افغان؛ عبدالحی حبیبی، مرکز تحقیقات علامه حبیبی، ۱۳۸۰. ١٦-ناسخالتواریخ(تاریخ قاجاریه، ۴ مجلد)؛ محمد تقی لسانالملکسپهر؛ انتشارات اساطیر، چاپ اول۱۳۹۰ش.
١۵-ناسخالتواریخ(تاریخ قاجاریه، ۴ مجلد)؛ محمد تقی لسانالملکسپهر؛ انتشارات اساطیر، چاپ اول۱۳۹۰ش.
16. The Kingdom of Afghanistan; G.P. Tate; 1973, INDUS PUBLICATION, Karachi.
گرفته شده از سایت آریا پرس