فرهنگ و ادبیات

تاجیکان افغانستان و اندیشه‌های بنیان برافگن سعدی شیرازی

شمس الرحمن عزیزی

تاریخ معاصر تاجیکان افغانستان را می‌توان تاریخ سکوت و انزوای سیاسی نام گذاشت. آنان با وجود پشتوانه فرهنگی عظیمی که در اختیار داشتند، هرگز (جز در یکی دو مورد) به خودشان زحمت نداده اند که وارد منازعات سیاسی بشوند و دعوای کشور داری بکنند. تاجیکان با همه داشته‌هایشان، در برابر حاکمیت هرقوم و قبیله‌ای سر تعظیم فرود آوردند و جز در موارد استثنایی، تلاش درخور ذکری برای تسلط بر کشور خودشان و تعیین سرنوشت شان نکردند. حضور پرقدرت تاجیکان با پشتوانه عظیم تمدن فارسی، در سرنوشت سیاسی افغانستان، می‌توانست امروزِ این کشور را بصورت دیگری رقم بزند. با این حساب تاجیکان افغانستان با خموشی و سکوت و انزوا و تسلیم (اغلبا)، در برابر ویرانی های حکومت های خاندان های مسبتد و ویرانگری که به این ملک آمدند، پاسخ گفتند و این روند تاهنوز هم کم و بیش در جوامع تاجیک حکم فرماست. هرچند که در برابر امواج اشغال امپراتوری های بیگانه ی غیر مسلمان (روس و اینگلیس) به سختی برای این کشور جنگیدند و از آن دفاع کردند. اما سوالی که در این سطور در پی بسط و پاسخ برآنیم، این است که چه چیزی خموشی و سکوت و تسلیم و اسارت در برابر استبداد داخلی را در ذهن انسان تاجیک توجیه می‌کرد/می‌کند و چگونه وجدان یک انسان تاجیک بی‌تفاوتی و تسلیمی و سکوت را برمی‌تابد و تحمل ستم و محنت برایش آسان می‌شود؟
باور نویسنده براین است که یکی از دلایل ستم پذیری و سکوت تاجیکان در برابر استبداد و عدم حساسیت شان در تعیین تکلیف و سرنوشت شان بدستان خودشان، ریشه‌های فرهنگی-تربیتی دارد. باور ها بدین است که یکی از پشتوانه‌های بزرگ و عظیم فرهنگی تاجیکان شعر است و شاعران طراحان اصلی فکر و اندیشه تاجیکان اند. تاجیکان در افغانستان آموزش و زندگی را با شعرای مانند سعدی آغاز می‌کنند. فرزند تاجیک افغانستان، نوشتن و خواندن را با سعدی می‌آموزد و در واقع سعدی بر ذهنیت و تربیت جامعه تاجیک افغانستان حکم می‌راند. مردم افغانستان با زبان سعدی سخن می‌گویند. با سعدی می‌اندیشند. امثال و پندهای سعدی را فراوان به‌کار می‌بندند و سخت تحت تاثیر اندیشه‌های اویند.
ابومحمد مشرف الدین مصلح بن عبدالله متخلص به سعدی شاعر و نویسنده بزرگ زبان فارسی که به سال ۶۰۶ ه ق در شیراز بدنیا آمده است. تحصیلاتش را در نظامیه بغداد به پایه اکمال رسانیده و اغلب عمرش را در شیراز تحت حاکمیت اتابکان فارس سپری نموده است. مهمترین آثار بجامانده از سعدی کتابهای گلستان و بوستان و مجموعه غزلیات اوست. سعدی شاعر بزرگ و یکی از پاد شاهان قدرتمند دنیای غنی شعر فارسی/دری است اما در ضمن او به نحوی دچار یک نوع بینش سیاسی جبرگرایانه نیز است. این نوشته در صلاحیت قضاوت در مورد شعر و عظمت سخن سعدی را ندارد اما در مورد این نوع بینش سیاسی چرا!

2 2

کتاب‌های سعدی مخصوصا گلستان زینت خانه و کاشانه انسان تاجیک و نقل مجالس و بطور قابل توجهی خمیر مایه فکر و تربیت تاجیکان افغانستان را شکل ‌می‌دهد و سیطره بی‌چون و چرایی بر ادب و اخلاق و رفتار تاجیکان گذاشته است. کتابی که پس از حمد و ثنای خداوند و نعت رسول و مدح سعد ابن اتابک، چنین آغاز می‌شود:
هرکه گردن به دعوی افرازد
دشمن از هرطرف بدو تازد
سعدی افتاده ایست آزاده
کس نیاید به جنگ افتاده.
این دوبیت خط فکری و تربیتی سعدی را روشن می‌کند. او با این دوبیت، مخاطبش را در همان اول به افتادگی و تسلیم و ستم‌پذیری دعوت می‌کند. تصور کنید که کودکی در روزهای اول آموزش و یادگیری زبان مادری اش، این ابیات ساده و اما مسموم و عمیق را بیاموزد، چه راهی را در زندگی خودش برخواهد گزید. سعدی در زمان اسارت و ستم می‌زیسته است. در اوج حملات مغول‌ها به سرزمین های اسلامی و خراسان. ویرانی شهرها، قتل عام ها و براندازی های که تاریخ نظیرش را تجربه نکرده بود؛ اما این شاعر خلوت گزین، نمی‌خواهد به قول خودش با هیچکسی سر جنگ داشته باشد. تمام گلستان سعدی در مذمتِ گردن فرازی و عصیان و جنگ آوری و پیکار، سخن رانده/سروده شده است. سعدی مخاطبش را تسلیم قضا و قدر الهی و گوش به فرمان هرکی از هر کجایی رسید، تربیت می‌کند.
او حتی برخلاف نصوص دینی که توصیه به حق را وظیفه هر مسلمان و اعتراض در برابر جباریت را بهترین جهاد می‌داند، حق اعتراض را از مخاطبانش می‌گیرد و به او می‌گوید که هرگز سرش ره به خطر نیاندازد و خلاف رای سلطان، حتی اگر ستم‌گری هم باشد، حرفی نزند.
خلاف رای سلطان رای جستن
به خون خویش باید دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفت اینک ماه و پروین.
ادبیات سعدی اما حاکمان را جسارت بیشتر برای بیگاری کشیدن از مردم و ستم کردن به مردم می‌دهد و مردم را فرو می‌کوبد تا مبادا علیه حاکمان اعتراضی داشته باشند. مبادا دعوا و خواسته ای داشته باشند. مبادا از سر عناد و ستیز با ستم دربیایند.
نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی
وگر خلاف کنندش به جنگ برخیزد
اگر ز کوه فروغلطد آسیا سنگی
نه عارف است که ز راه سنگ برخیزد.
سعدی انسان را به ذلت دعوت میکرد و به سر فرودی. او دشمن عصیان و گردن فرازی بود و دشمن «نه» گفتن و خود سری و آزاد منشی. او صاحبان قدرت و شمشیر را که دمار از روزگار مردم درمی‌آوردند، بزرگان می گفت و توصیه می‌کرد که: هرکه با بزرگان ستیزد خون خود بریزد.
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک، دو بیند لوچ
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی بسر کنی با قوچ
ادبیات سعدی انسان همزبانش را چنین می‌ساخت که ابن اثیر روایت کرده است: ( در یکی از مناطق خراسان) یکی از تاتار( مغول) ها مردی را بگرفت. برای کشتن سلاحی نداشت. تاتار به او فرمان داد تا سر خود را به زمین بگذارد و از جای نجنبد. مرد همچنان بماند تا آن تاتار شمشیری بیافت و او را به قتل رساند. بخشی از تقصیر چنین فاجعه ای به دوش گرایانی امثال سعدی بود. او بود که در زمان تاتارها شهرتی در شعر و شاعری بهم زده بود و از کجا معلوم که آن مرد نگون بختی که ابن اثیر روایتش را آورده است یکی از مخاطبان شعر سعدی نبوده!
جالب این است سعدی با این همه ادبیات و شعرِ ذلت و زبونی ای که پدید آورده، حکیم فردوسی (شاعر مبارزه و داد طلبی) را برنمی‌تابد. سعدی در آغاز باب پنجم بوستان به پاسخ کسی که حماسه سرایی را مخصوص فردوسی دانسته است، تلویحا فردوسی را به جنگ‌طلبی متهم می‌کند و میگوید که وی با کسی سر جنگ ندارد، وگرنه چنان شعر حماسی ای بسراید که به قول خودش سر حریف حماسه سرا (فردوسی) را به سنگ بکوبد! اما وقتی آغاز به سرایش شعر حماسی می‌کند، چیزی می‌سراید که به قول دکتر تقی وحیدیان کامیار هرچیزی در آن یافت می‌شود بجز حماسه. او در همان شعر پهلوانش را به گنجشکی تشبیه می کند در برابر ملخ!
چو گنجشک روز ملخ در نبرد
به کشتن چه گنجشک پیشش چه مرد
به قول کامیار پهلوان گنجشک صفت سعدی انگیزه ای هم برای جنگ ندارد و معلوم نیست برای چه می‌جنگد. در اخیر هم تسلیم دشمن می شود.
به تیر و سنان موی بشکافتیم
چو دولت نبود، روی برتافتیم.
او آشکارا به ستم‌پذیری دعوت می‌کند. او معتقد است که همه چیز مقدر است و به مخاطبش می‌گوید که هرگز نباید در برابر مصیبتی ایستادگی کرد و هیچ‌گاهی نباید در برابر ستمی چون و چرا کرد. مبادا هوای بزرگی به دماغت بیاید. زیرا بزرگی با مردانگی و مبارزه به دست نمی‌آید و تو نمی‌توانی به آنچه مقدر شده ستیز کنی. بنابراین باید با هر ستمی و جبری و باهرنوع گردش زمانه بسازی!
چو دولت نبخشد سپهر بلند
نیاید به مردانگی در کمند
نه سختی رسد از ضعیفی به مور
نه شیران به سرپنجه خوردند و زور
چو نتوان برافلاک دست آختن
ضروریست با گردشش ساختن.
سعدی مانند حنظله بادغیسی نبود که بگوید:
مهتری گر به کام شیر در است
رو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی

همین دوبیت حنظله بادغیسی، تمام ادبیات ستم‌پذیرانه سعدی شیرازی را به چالش می‌کشد. عروضی سمرقندی در چهار مقاله حکایتی از احمد ابن عبدالله السجستانی می آورد که وی می‌گوید که این دو بیت شعر حنظله بادغیسی بود که او را از خربندگی به امارت خراسان رسانید. اگر دوبیت شعر حنظله توانسته است، انسان عادی ای را به امیر جغرافیای وسیعی بدل کند، آدم می‌تواند تصور کند که تنها کتاب گلستان سعدی برای خاموش کردن و ساکت کردن و منزوی ساختن ملتی کافیست.
از آنچه گفته آمدیم بدین نتیجه دست میابیم که تاجیکان افغانستان بخشی از بدبختی های امروزین جامعه شان را مدیون اندیشه‌های سعدی استند. با درنظرداشت چیزی که آقای صالح محمد خلیق شاعر و پژوهشگر بلخی در باب شاهنامه فردوسی میآورد که شهنامه خوانان مردم کابل رسم شان براین بود که در بازار ها با تیر و گرز و کمان، شاهنامه میخواندند و تمثیل میکردند تا اینکه اینگلیس ها بدین سرزمین حاکم شدند و روزی مکناتن در یکی از بازار های کابل این رسم را بدید و آن را قدغن و ممنوع اعلان نمود، می‌توان گفت که یکی از دلایل پنهانِ همه پسند شدن کتاب‌های سعدی، سیاست حکومت های مستبد بود. زیرا وقتی کتاب های سعدی در خانه‌های تان باشد، هیچ کسی نیاز ندارد شما را از خودش بترساند یا تبلیغ از قدرت و عظمتش بکند. سعدی این‌کار را به رایگان کرده است و ملتی را تبدیل به گوسفندان حرف‌شنو برای حکومت های جابر و مستبد نموده است. سعدی، فردوسی نیست که بگوید: همه سر به سر تن به کشتن دهیم/از آن به که کشور به دشمن دهیم. وابسته‌گی تاجیکان به اندیشه‌های برده پرورانه سعدی، آنان را در کشور خودشان تبدیل به مهاجرین بی‌خانمان نموده است. آنان را اسیرانی ساخته است که از اسارت خود لذت می‌برند. سعدی کار را برایشان آسان نموده است. ذلت را در ذهن شان توجیه می‌کند و از مواجه شدن با خاندان ها و جریان های مستبد و ستم گر برحذر شان می‌دارد. از اینروست که آنان اغلبا (جز در موارد استثنایی) نتوانستند بر کشوری که از لحاظ تاریخی متعلق بدان‌هاست ( آنچنان که شایان آنهاست) حکم برانند و با استفاده از غنا و امکانات فرهنگی شان زمینه های رشد و توسعه کشور و مردم شان را پدید بیاورند.
منابع:
– گلستان (سعدی)
– بوستان (سعدی)
– چهار مقاله(نظامی سمرقندی)
– در قلمرو زبان و ادبیات فارسی ( دکتر تقی وحیدیان کامیار)
– تاثیر شاهنامه بر شعر مقاوت افغانستان(صالح محمد خلیق)

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا