اینروزها برخی از شاعرانِ تازهکار، تنها برای قافیه شعر میگویند و محتوای شاعرانه را در پای آن قربانی میکنند که سخت ناگوار است.
– اما پیش از همه قافیه چیست؟
“قافیه به حروف مشترکی گفته میشود که در واژههای پایانیِ قرینههای شعرِ منظوم تکرار میشود؛ واژههایی که این حروف مشترک در آنها آمدهاست «کلمات قافیه» نامیده میشوند”، مانندِ:
“توانا بود، هر که دانا بوَد
زدانش دلِ پیر بُرنا بوَد” (فردوسی)
که “دانا” و “بُرنا” در مصراع اول و دوم قافیهاند و “بوَد” ردیف.
از گونههای دیگر قافیه مانندِ “قافیههای مرکب، متداول، قافیههای جناسدار و… میگذریم؛ چون گپِ اصلی ما جای دیگر است و بیشتر هم در بارهی کاربردِ قافیه در شعرِ سنتی که با محتوای امروز و نگرشِ تازه سروده میشود.
قافیه الزامیّتهایی از رهگذرِ کاربردی دارد که شاعر با دانستنِ آنها، قافیه را از بهرِ آرایش، رعایتِ انتظام و چشمداشتِ موسیقایی در شعر میآورد که بههرحال این قافیهپردازی باید پیرو رویکردِ محتوایی در شعر باشد و نهچیدمانِ بیمفهوم و غیرِ شاعرانه.
شاعر در فرایندِ بهکارگیری قافیه، نباید محتوا را قربانی قافیه کند و قافیه را بهگونهی اجباری وارد حوزهی محتوایی بسازد.
از سوی دیگر، باید قافیه در همخوانی با محتوای شعر، قرینههای مفهومی را در مصرعها تقویت کند و در ساختارِ مفهومی شعر، تافتهی جدا بافته پنداشته نشود.
زندهیاد “محمد حقوقی” در کتابِ شعر و شاعران، در گفتوگو با زندهیاد “احمدِ شاملو”، از زبان وی نقل میکند که گاه قافیه سخت دستوپاگیر میشود، مانندِ قافیهی “دمشق” با “عشق” در این بیتِ “سعدی” بزرگ:
“چنان خشکسالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق”
بهباور شاملو چون دمشق قافیهی دیگری جز عشق نداشتهاست، شاعر مُکلّف شده تا دمشق را از ناگزیری با عشق در دو مصرع همقافیه بسازد. (هرچند در نقد از این نگاه، دیگران گفتهاند که سعدی دمشق را با عشق آگاهانه بهکار بُرده و نه از روی تنگیِ قافیه؛ چون در آن روزگار دمشق در نظر شاعرانِ پارسیگوی، شهرِ عشق و طرب بودهاست.)
اما گپِ مهم اینست که قافیه باید در همآهنگی با سرشتِ مفهومی شعر کاربرد یابد و نه از روی تفنن و سرگرمی.
درست است که قافیه در فرایندِ کاربردی، بارِ موسیقایی، انتظام و تناسب در مصرعها را بهدوش دارد؛ ولی این ویژهگیهای موسیقایی، انتظام و تناسب، باید جدا از روندِ مفهومی شعر نباشد و بهتعبیرِ ادیبان پار، معنا فدای قافیه نشود.
قافیه یکی از اجزای مهم در شعرِ سنتی است؛ اما مجموعهی کُلی از یک شعر نیست؛ یعنی کاربردِ آن بهتنهایی شعر نیست.
سنتشکنی نیمای بزرگ در وزنِ عروض سنتی و جاگزینی وزنِ نیمایی بهجای وزن عروضی “خلیل ابن احمد”، در واقع انقلابی در برابر قافیههای تحمیلی، تکرار و کسالتآور نیز بود.
نیما گلیم قافیهپردازی از رهگذر کاربردِ سنتی را در شعرِ پارسی برچید و کاربردِ آن را اختیاری و بر بنیادِ نیازمندی معنایی و موسیقایی در شعر نیمایی پیشنهاد کرد و الزامی بودن آن را در شعر بهدلیلِ محدودیتهای دستوپاگیر برای شاعر رّد نمود که نمونهی بارز این سنتشکنی را میتوان در شعر “میتراود مهتابِ” وی آشکارا دید.
. فرجامِ گپ:
بیگمان قافیه در شعرِ سنتی ما، یک امرِ ذاتی است؛ اما کاربردِ آن باید بربنیادِ نیازمندی محتوای شاعرانه باشد و نه بهگونهی تحمیلی،
جدا افتاده و نامانوس از رویکردِ معنایی در شعر.
قافیه بههر پیمانه که در شعر طبیعی و با سرشتِ همسان با محتوا بهکار رود، برای مخاطب زود هضم و پذیرفتنی خواهد بود.
بنابرین پیشنهادم بهشاعرانِ تازهکارِ اینست که در کاربردِ قافیه، نه محتوا را در پای قافیه قربانی کنند و نههم قافیه را در پای محتوا.
رعایتِ حدِ متعادل در بهکارگیری قافیه و محتوا و از همه مهمتر همخوانی مفهومی قافیه با محتوا، از موارد مهم در شعر سنتی پارسی است که باید آن را همواره مورد توجه داشت تا از قافیهپردازیهای صِرف و بیمعنا در شعر پرهیز شود.