بخش پنجم
طالبان متعصب و قوم گرا
تعصب واژه عربی است که از نظر واژه شناسان از ماده «عصب» گرفته شده و در اصل به معنای رشتای است که استخوانها و مفاصل را به همدیگر پیوند می دهد.
این واژه به هرنوع وابستگی و پیوند شدید فکری و عملی اطلاق شده که بیشتربارمنفی دارد هرچند در مفهوم آن وابستگی مثبت نیز نهفته است.
چنین تعصبی که نتیجه مستقیم آن لجاجت و تقلید کور کورانه است از امور زیر سرچشمه میگیرد:
1- حب ذات و علاقهی شدید به قوم و قبیله و نیاکان: حب ذات افراط سبب میشود که انسان نسبت به هر چیزی که به او ارتباط دارد دلباختگی نشان بدهد، از جمله نسبت به رسوم و عننات آنها.
دفاع و طرفداری از قوم و قبیله چنان شدید است که بدترین افراد از قوم خویش و زشتترین رسوم و آداب و سنن آنان در نظر افراد متعصب بسیار زیبا جلوه می کند و برای دفاع از رسوم پوسیده آماده ای خون ریزی میشوند.
تفسير آيه 36 و 37 سوره صافات«وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ »﴿٣٦﴾و (همواره)میگفتند: آیا باید به خاطر شاعری دیوانه معبودان خود را رها کنیم؟
بَلْ جَاءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٣٧﴾
(چنین نیست که میپندارید) بلکه او حق را آورده و پیامبران را تصدیق کرده است. تعصب و لجاج یکی از عوامل مهم کفر است، و بسیاری از امتهای پیشین تنها به این دلیل راه کفر را پیش گرفتند که تعصب و لجاج نسبت به آیین نیاکانشان مانع پذیرش حق شد. (شفقنا)
دکتر حریرچی در مورد تعصب می گوید:«ریشه تعصب کورکورانه چیست، منشا این رفتار نادیده گرفتن حقوق افراد است. افراد هرچه بیشتر نسبت به حقوق دیگران آشنا باشند، خواهند فهمید مالک دیگران نبوده و حقوق هر فرد باید رعایت شود».
اینگونه است که اهل تعصب ناتوان از شناخت حق و یا پذیرش آن میشوند و خداوند به مسئله حق نا پذیری به عنوان یکی از آثار مهم تعصبات اشاره میکند. در تحلیل قرآن درباره علل حق ناپذیری اشخاص و عناد و انکار ایشان نسبت به آن، به مسئله تعصب اشاره شده و گفته میشود که تعصبات نه تنها عامل حق پذیری بلکه سدی بزرگ در برابر حق گرایی و رشد آن در اشخاص و افراد به شمار می آید.
قرآن در آیات ۲۲ سوره زخرف و آیه۷۸ سوره یونس نیز به مسئله عادت و عواطف و احساسات و با اشاره به مسئله پیروی از آثار و سنتهای برجامانده از گذشتگان میکوشد تا ایشان را به رفتار کورکورانه خود آگاه سازد. در حقیقت تعصبات است که باعث میشود خرافات و سنت های غیرعقلانی را همچنان نگه دارند و گام در همان راهی بگذارند که گذشتگان بی خرد ایشان درآن راه یافته اند و سرشان به سنگ خورده است. وب سایت شخصی: (دکترمسعود احمدی افزادی)
تعصب به معنی «وابستگی غیر منطقی به چیزی» تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند و لجاجت به معنی اصرار بر چیزی است به گونهای که منطق و عقل را زیر پا بگذارد، ثمره این دو شجره خبیثه نیز «تقلید کورکورانه» است که سد راه پیشرفت و تکامل انسانهاست.
هنگامی که به تاریخ انبیای بزرگ باز می گردیم و علل انحراف و گمراهی اقوام پیشین را مورد بررسی قرار میدهیم به خوبی میتوان دریافت که این سه امر (تعصب و لجاجت و تقلید کورکورانه) نقش اصلی را در انحراف آنها داشته است و یک برنامه عام برای همه اقوام زشت کار پیشین بوده است، آنها به خاطر وابستگی شدید به افکار و برنامههای خرافی، و لجاجت و اصرار بر آنها، چشم و گوش بسته به پیروی نیاکانشان ادامه میدادند و به این طریق، خرافات بی اساس از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد و صدای دلنشین مردان الهی که برای هدایت آنها آمده بودند، در میان نعرههای جاهلانه آنان گم میشد. سایت(ویکی فقه)طالبان تجسم عینی تعصب و لجاجت اند که بنا به حکم قرآن یکی از عوامل کفر است.
تعصب و لجاجت قبیله
وقتی سطح فکر و فرهنگ قبایل کوتاه و ضعیف بود تعصب و لجاجتهای جاهلانه در میان آنها بیشتر می باشد.
۳- هر گروه و قومی به خاطر تعصب و لجاجت خود را بهترین میدانند، دیگران را نفی میکنند گویی این که تنها بندگان برگزیدهی خدا آنان باشند و صاحبان اصلی آن ملک همینان اند و دیگران باشندگان اصلی سرزمین مشترک نیستند از این رو در گیری دوامدار در میان اقوام میشود، چیزی که فعلن در افغانستان توسط طالبان جریان دارد.
تعصب و لجاجت چنان، آثار منفی شدیدی دارد که در زندگی انسانهای متعصب و لجوج سریع ظاهر میشود.
تعصب حجاب ضخیمی بر دیده، عقل انسان میافگند، و او را از درک حقایق و واقعیتهای عینی جامعه محروم میسازد، تعصب و لجاجت آتش سوزانی است که پیوندهای و حدت و اتحاد را در جامعه ی بشری از میان می برد و بذر دشمنی و عداوت را در میان اقوام می پاشد.
افغانستان سالهاست در آتش تعصب و لجاجت می سوزد و طالبان این آتش را از آغاز حرکت شان شعله ور ترساخته اند.
تعصب و تمامیتخواهی یکی از اساسیترین عامل بی عدالتی، تبعیض، خشونت و اصلی ترین مانع همزیستی صلح جویانه و زندگی مسالمت آمیز در افغانستان بوده و است.
طالبان دین یا، فتنهگران
کلمهی فتنه در قرآن به معناهای گوناگون آمده است:« به معنای عذاب، محصول عذاب، آزمایش و امتحان و واقع نمودن خود یا دیگران در عذاب آمده است».( ویکی پیدیا، دانشنامه آزاد )
فتنه در قرآن دهها بار ذکر شده و در معانی مختلفی به کار رفته است. گاه به معنای آزمایش و امتحان است:«أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لايُفْتَنُونَ».(آیه ۲ سوره عنکبوت)
آيا مردم گمانكردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رهامىشوند و آزمايش نخواهند شد؟!
«فتنه از کشتار هم بد تر است».
(آیه ۱۹۱ سوره بقره) در مورد چنین مشعر است توجه بفرمایید:« وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرينَ».(آیه(191 سوره بقره)
ترجمه:« و آنها (مشركان فتنهگر) را هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد؛ و از آنجا كه شما را بيرون ساختند، آنها را بيرون كنيد و فتنه از كشتار نيز بدتر است و با آنها، در نزد مسجدالحرام (در تمام حرم) جنگ نكنيد؛ مگر اين كه در آنجا با شما بجنگند. پس اگر (در آنجا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد. چنين است جزاى كافران!».
قرآن مجید در (آیه ۱۹۳ سوره بقره) دستور به مقابله با فتنه گران داده است: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمينَ».
ترجمه:«با آنها پيكار كنيد؛ تا فتنه (و بت پرستى و سلب آزادى از مردم،) باقى نماند؛ و دين، مخصوص خدا گردد ، پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد؛ زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست».
دلایل ذکر شده نشان می دهدکه طالبان فتنه اند و جنگ تا نابودی و برچیدن بساط آنها به حکم آیات مطرح شده از کشور(افغانستان) فرض است.