شعر

اینگی

نویسنده: زهرا حسن زاده

آخ دستی که به موهای گروگان بند است
لطیف است و  به آن، جان بند است

را، برای درد آن، اینگی، جرم بزرگ
شب تشخیص دو بادام و هر آسان بند است

پدرد نان خود از سفر این قوم ربود
سرخ و نا اهل همه اخر به نمک دان بند است

بازخودش می‌برد آرام تورا، خانه خراب
صبرکن پشت همین پنجره بهران بند است

در خیبان به تبسم بکشد عکس به عکس
انقلابی که به لبخند درختان بند است

هر طرف شمع نشانی ات سبز شود
سرنوشتی که به این شام غریبان بند است

سردی شب و روزش همه مجروح، منم
بزتنم جهد همین ترکه آبان بند است

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا