جامعه افغانستان بسیار سنتی است و بیشتر از هفتاد درصد شهروندانش هنوز در روستاها زندگی می کنند. هنجارهای اجتماعی حاکم بر جامعه به ویژه در میان روستا نشینان کاملا پدرسالارانه بوده و جایگاه زنان در تصمیمگیری های خانواده اندک میباشد. دختران نقش اندکی در زندگی و ازدواج شان دارند. ازدواج نقطه عطفی در زندگی آنان است. در خانواده پدر تقریبا آزاد بوده و مسوولیت اندکی در قبال مسایل خانواده میداشته باشند. اما پس از ازدواج – که بعضاً زیر سن میباشند – انبوهی از مسوولیتها به یکبارگی بردوش آنان گذاشته میشود. در بسا موارد جایگاه انسانی شان از یک شخصیت مستقل به برده تقلیل مییابد. در مطلبی حاضر به اهمیت رسمی شدن ازدواج و تعیین شرایط در آن پرداخته خواهد شد.
از آنجایی که میزان سواد در میان زنان بویژه روستانشینان بسیار کممیباشد، آنان از درک مشکلات پسا ازدواج عاجز هستند. آنان نمیتوانند شرایط پسا ازدواج را پیش بین باشند و اگر هم پیش بینی کرده اند، نادیده میگیرند. در بیشتر موارد دختران نقش اندکی در ازدواج و تعیین همسر شان را دارند. هنجارهای حاکم در واقع آنان را مجبور میکند تا به خواست خانواده بویژه رییس آن (پدر) تن در دهند. اما بیشتر خانوادهها پیش از ازدواج بویژه هنگام خواستگاری شرایط طرف عروس را بدون اندک درنگ و تأملی میپذیرند، اما پس از ازدواج و حتا پس از نامزدی آن شرایط به فراموشی سپرده شده و خانواده پسر به تمام وعدهها که داده اند، پشت پا میزنند. کار کردن در بیرون از خانه، ادامه تحصیل، نداشتن توانایی کار کردن در منزل مانند نان پختن، رسیدگی به حیوانات وغیره مواردی است که خانواده دختر در هنگام خواستگاری آنان را مطرح میسازد، اما پس از ازدواج و حتا بعضاً در دوره نامزدی این موارد نقض میشود. بسیاری از دختران پس از نامزد شدن به نحوی مجبور به ترک تحصیل میشوند. مثلاً خانواده پسر در هنگام خواستگاری شرط ادامه تحصیل دختر را میپذیرند؛ اما پس از نامزدی پسر به نحوی بالای نامزدش فشار میآورده تا خود ترک تحصیل کند. در بسا موارد دختر را در دوراهی خطرناکی قرار میدهد. مثلا برایش میگوید: «اگر مرا دوست دارید، دیگر به دانشگاه نرو.» این جمله کوتاه نامزدش را در دوراهی قرار داده بود که آیا دانشگاه برود یا با نرفتن به دانشگاه محبت اش را به نامزد و همسر آینده اش ثابت کند. در نهایت او مجبور شد که دانشگاه را ترک کند.
زندگی مشترک با فامیل پسر یا جدا از آن یکی دیگر از مواردی است که در هنگام خواستگاری خانواده دختر آنرا مطرح کرده و در نهایت هردو طرف به توافق میرسند، اما پس از ازدواج از اینکه خانواده دختر ابزار مورد فشار خاصی در اختیار ندارد، مجبور میشود بخاطر حفظ آبرو شان از خواستهای قبلی شان عقب نشینی کنند. حتا در بسیاری موارد به دختر شان توصیه میکنند تا بخاطر حفظ آبرو و عزت خانواده اش، از بسیاری بیعدالتی ها چشم پوشی کند. رفته رفته زندگی بالای دختران به جهنم مبدل میشود.
اما مهمترین موردی که باید به آن پرداخته شود شرایط جدا شدن (طلاق) است که باید هنگام عروسی درباره آن بحث صورت گرفته و هردو طرف به توافق برسند. پس از توافق شرایط دو طرف باید در نکاح خط گنجانیده شده و ثبت دادگاه گردد. در حال حاضر مردان میتوانند هر زمانی که دل شان بخواند، بدون اندک تشویش همسر شان را طلاق میدهند. زنی که تمام عمرش را با مردی گزرانیده، اما این مرد با گفتن سه بار کمله “طلاق” او را از زندگی اش برای همیشه جدا میکند. زن در واقع تمام هست و بودش زندگی مشترکش است که پس از طلاق شدن همه چیزش را از دست میدهد. در بیشتر موارد دختران پس از ازدواج مهر شان را به شوهر شان میبخشند و دیگر ابزاری در دست ندارند تا شوهران شان از آن بیم داشته باشند. حال آنکه مهر حق مسلم زنان است و باید شوهران شان آن را بلا فاصله پس از ازدواج برایشان بدهد. اما عرف حاکم در جامعه ما این است که پس از ازدواج زنان را فریب داده و در نهایت آن را به شوهران شان میبخشند. البته عدم آگاهی زنان از حق مهر و مکلفیتهای همسر شان یکی از دلایل آن بوده میتواند. زنان که مهر را هم بخشیده اند، دیگر هیچ سرمایهای (به استثنای جهیزیه) در دست ندارند. شوهر شان هم هر زمانی که بخواند میتواند طلاق شان دهد. بناءً لازم است تا شرایط طلاق در هنگام عقد نکاح گنجانیده شود. به عنوان نمونه خانواده ها میتوانند در هنگام عقد نکاح این گونه شرط بگذارند که شوهر در صورتی میتواند همسرش را طلاق دهد که نیمی از مالش را به او بدهد. درغیر آن طلاق داده نمیتواند.
از آنجایی که میزان سواد در میان زنان بویژه روستانشینان بسیار کممیباشد، آنان از درک مشکلات پسا ازدواج عاجز هستند. آنان نمیتوانند شرایط پسا ازدواج را پیش بین باشند و اگر هم پیش بینی کرده اند، نادیده میگیرند. در بیشتر موارد دختران نقش اندکی در ازدواج و تعیین همسر شان را دارند. هنجارهای حاکم در واقع آنان را مجبور میکند تا به خواست خانواده بویژه رییس آن (پدر) تن در دهند. اما بیشتر خانوادهها پیش از ازدواج بویژه هنگام خواستگاری شرایط طرف عروس را بدون اندک درنگ و تأملی میپذیرند، اما پس از ازدواج و حتا پس از نامزدی آن شرایط به فراموشی سپرده شده و خانواده پسر به تمام وعدهها که داده اند، پشت پا میزنند. کار کردن در بیرون از خانه، ادامه تحصیل، نداشتن توانایی کار کردن در منزل مانند نان پختن، رسیدگی به حیوانات وغیره مواردی است که خانواده دختر در هنگام خواستگاری آنان را مطرح میسازد، اما پس از ازدواج و حتا بعضاً در دوره نامزدی این موارد نقض میشود. بسیاری از دختران پس از نامزد شدن به نحوی مجبور به ترک تحصیل میشوند. مثلاً خانواده پسر در هنگام خواستگاری شرط ادامه تحصیل دختر را میپذیرند؛ اما پس از نامزدی پسر به نحوی بالای نامزدش فشار میآورده تا خود ترک تحصیل کند. در بسا موارد دختر را در دوراهی خطرناکی قرار میدهد. مثلا برایش میگوید: «اگر مرا دوست دارید، دیگر به دانشگاه نرو.» این جمله کوتاه نامزدش را در دوراهی قرار داده بود که آیا دانشگاه برود یا با نرفتن به دانشگاه محبت اش را به نامزد و همسر آینده اش ثابت کند. در نهایت او مجبور شد که دانشگاه را ترک کند.
زندگی مشترک با فامیل پسر یا جدا از آن یکی دیگر از مواردی است که در هنگام خواستگاری خانواده دختر آنرا مطرح کرده و در نهایت هردو طرف به توافق میرسند، اما پس از ازدواج از اینکه خانواده دختر ابزار مورد فشار خاصی در اختیار ندارد، مجبور میشود بخاطر حفظ آبرو شان از خواستهای قبلی شان عقب نشینی کنند. حتا در بسیاری موارد به دختر شان توصیه میکنند تا بخاطر حفظ آبرو و عزت خانواده اش، از بسیاری بیعدالتی ها چشم پوشی کند. رفته رفته زندگی بالای دختران به جهنم مبدل میشود.
اما مهمترین موردی که باید به آن پرداخته شود شرایط جدا شدن (طلاق) است که باید هنگام عروسی درباره آن بحث صورت گرفته و هردو طرف به توافق برسند. پس از توافق شرایط دو طرف باید در نکاح خط گنجانیده شده و ثبت دادگاه گردد. در حال حاضر مردان میتوانند هر زمانی که دل شان بخواند، بدون اندک تشویش همسر شان را طلاق میدهند. زنی که تمام عمرش را با مردی گزرانیده، اما این مرد با گفتن سه بار کمله “طلاق” او را از زندگی اش برای همیشه جدا میکند. زن در واقع تمام هست و بودش زندگی مشترکش است که پس از طلاق شدن همه چیزش را از دست میدهد. در بیشتر موارد دختران پس از ازدواج مهر شان را به شوهر شان میبخشند و دیگر ابزاری در دست ندارند تا شوهران شان از آن بیم داشته باشند. حال آنکه مهر حق مسلم زنان است و باید شوهران شان آن را بلا فاصله پس از ازدواج برایشان بدهد. اما عرف حاکم در جامعه ما این است که پس از ازدواج زنان را فریب داده و در نهایت آن را به شوهران شان میبخشند. البته عدم آگاهی زنان از حق مهر و مکلفیتهای همسر شان یکی از دلایل آن بوده میتواند. زنان که مهر را هم بخشیده اند، دیگر هیچ سرمایهای (به استثنای جهیزیه) در دست ندارند. شوهر شان هم هر زمانی که بخواند میتواند طلاق شان دهد. بناءً لازم است تا شرایط طلاق در هنگام عقد نکاح گنجانیده شود. به عنوان نمونه خانواده ها میتوانند در هنگام عقد نکاح این گونه شرط بگذارند که شوهر در صورتی میتواند همسرش را طلاق دهد که نیمی از مالش را به او بدهد. درغیر آن طلاق داده نمیتواند.
موضوع چند همسری مشکل دیگری است که بیشتر زنان با آن روبرو اند. حال آنکه آنان میتوانند در هنگام ازدواج شرط بگذارند که شوهر شان نمیتواند همسر دوم بگیرد یا شرایط آن را در نکاح نامه بگنجانند. در غیر آن مردان با مهارت خاصی که دارند و امکاناتی که در اختیار دارند، به راحتی میتوانند زنان شان را فریب داده و یا شرایط از قبل تعیین شده را دور بزنند. بناء لازم است تا خانواده ها بخاطر جلوگیری از بروز مشکلات در آینده، در هنگام خواستگاری و عقد نکاح بالای این موارد به توافق برسند.
کوتاه سخن اینکه ازدواج رسمی و گنجانیدن شرایط دوطرف در نکاح خط به زنان کمک میکند تا ابزار فشار بهتری در دست داشته باشند و شرابط دوره خواستگاری و نامزدی را بهتر تامین کنند. در غیر آن مردان با مهارتی که دارند و ابزاری که در دست دارند، شرایط قبل از ازدواج را به سادگی فراموش کرده و خواستهایشان را بالای زنان تحمیل میکنند.
کوتاه سخن اینکه ازدواج رسمی و گنجانیدن شرایط دوطرف در نکاح خط به زنان کمک میکند تا ابزار فشار بهتری در دست داشته باشند و شرابط دوره خواستگاری و نامزدی را بهتر تامین کنند. در غیر آن مردان با مهارتی که دارند و ابزاری که در دست دارند، شرایط قبل از ازدواج را به سادگی فراموش کرده و خواستهایشان را بالای زنان تحمیل میکنند.
برچسب ها
ازدواج های اجباری