امکان اندیشه سیاسی در شرق باستان با مطالعهی تاریخی تحلیلی تمدنهای: بینالنهرین، هند و چین
نویسنده: دکتر جاوید راحل
بخش نخست
چکیده
فکر سیاسی در تمام تمدنهای بشری از جمله شرق باستان وجود داشت، که با باورهای دینی، آئینی و تکامل زندگی ماقبل تاریخی تا عصر باستان تحول یافت. اندیشه سیاسی در بینالنهرین از نخستین اندیشه ورزی و حکمت سیاسی است که در قالب جهانبینی خیمهایی و با نوع زندهگی
متاثر از اقلیم آب و خاک میان رودان و نگرشی تقدیر گرایانه از نوع ساختارهای شهری به دولتهای بزرگ انکشاف یافت. این دگردیسی در هند به شکل تهاجم عدهای بیگانه با نژاد سفید جایگزین رنگین پوستان هند پهناور شده و با ادغام دین جدید و باورهای کهن دراویدی منجر به تکامل نگاه سیاسی دینی در این سرزمین گردید که امروز یکی از گنجینههای با ارزش بشری شناخته میشود. و در چین داستان شکل گیری اندیشه ورزی در سیاست از همان پیدایش مفکوره اداره کشوری وجود داشته است. خردورزی سیاسی در چین بسیار ساده و مبرا از اسرار گراییهای مذهبی است، در این جا اندیشه سیاسی به شکل فلسفه عملی تکامل یافت و دوره صد مکتب در چین شگوفاترین زمان اندیشه طبیعت، انسان و جهان است.
کلید واژه: حکمت شرقی، حکمت سیاسی دیرین، دین، جهانبینی خیمهای، فلسفه عملی، دولت شهر، دولتشاهی
مقدمه
موضوع بحث این مقاله طوری که از عنوان آن مشخص است، از امکانیت طرح مدلی از اندیشه سیاسی در زمان مشخص و مکانهای مشخص بحث میکند. از نظر زمانی به زمان باستان و از از نظر مکانی به یک جغرافیای گسترده و متنوع شرقی که وسعت آن به اندازه ربع خشکه زمین است میرسد. اگر مکان به جای شرق غرب باشد و زمان نیز به جای باستان عصر حاضر باشد، آنگاه امکانیت اندیشه سیاسی جنبه دیگری پیدا میکند و بصورت عینیتر وارد حوزه نظریهسیاسی میشود. همانطور که از نظر زمانی اندیشه ورزی در تمدنهای شرقی عصر باستان نیز با نحوه اندیشه سیاسی در یونان باستان فرق میکند. از آنجائیکه تمام امکانات مطالعه پیرامون شرق باستان با محدودیت و کمبود مواد مواجه است بنابرین بایست سیاست را در چارچوبی مشخص و در کنار سایر نهادها، هنجارها و ارزشهای تمدنی چون دین، فرهنگ، زبان، آداب و رسوم،و سایر مراسم مذهبی دنبال کرد زیرا تفکیک میان این نهادها، هنجارها و ارزشها به نتیجه نمیرسد.
در این مقاله که بخشی از یک کار بزرگتر است تلاش شده تا با در نظر داشت تاریخ تحلیلی از تمدنهای مشخص چون سومر، هند و چین نوعی گردآوری مطالب گفتمانی هر حوزه تمدنی صورت گیرد که از آثار به دست آمده راز آلود به جا مانده از این تمدنها دست یافت چه چیزی بر سر رهبران و سیاستگران این دوران باستانی میگذشته است. در این که شرق باستان به تعبیر ویل دورانت گهواره تمدن بشری است و یا مهد ادیان، اسطورههای آغازین آفرینش بشر و اسطورههای متالوژیک و اسرار آمیز قبل باستان به شمار میرود نمیتوان از موجودیت گستره عظیمی از دستآوردهای فرهنگی تمدنی شرق چشم پوشید. بنابر این طرح مسئله اندیشه شرقی باستان را باید با زمینههای به هم پیوسته خودش یا همان «کانتکس» شرقی مورد بحث قرار دهیم نه با روشهای که سراغ مطالعه اندیشههای سیاسی در یونان و یا عصر حاضر میرویم.
پرسش پژوهش: بود و نمود کنش سیاسی در شرق چگونه است و چگونه توانست تمدنهای بزرگ را در قالب نظامهای سیاسی رهبری نماید؟
با در نظر داشت پرسش اصلی ما دنبال هر حوزه تمدنی که دارای ویژهگیهای تمدنی منحصر به خودشان اند به عنوان پرسشهای فرعی خواهیم بود:
1.اندیشه سیاسی دولتشهری و دولتشاهی چگونه در سومر و آسور شکل گرفت؟
2.پیوند اندیشه دینی و اندیشه سیاسی در هند چگونه توانست شکل بگیرد و تا کنون ادامه یابد؟
3.فلسفه عمل با اندیشه سیاسی چین چگونه شکل گرفت؟
پرسش اصلی پژوهش دغدغه اصلی نویسنده است که باید برای حداقل پاسخ مورد نظر به عنوان فرضیه پژوهش و برای دستیابی به پاسخ نهایی روی آن تمرکز شده است. و پاسخ به پرسشهای فرعی نیز بخشهای مجزا از هم این مقاله را تشکیل داده است.
فرضیه پژوهش: شرق باستان سرزمین کهن است، زمانی که در شرق اندیشه زندهگی و تمدن با هنجارها و ارزشهای آن قوام پیدا کرد در غرب وحشت میان حیوان و انسان غیر قابل تفکیک بود. ازینرو میتوان گفت که شرق باید با رویکرد مطالعاتی شرقی مورد پژوهش قرار گیرد. ازینرو پاسخ ابتدایی ما به پرسش اصلی چنین است: شرق مهد و گهواره تمدن بشری است بنابرین زمانی که بشریت پا به عرصه حیات گذاشت دنبال کشف و حل مشکلات و دریافت راه حلهای بود و این امر بصورت طبیعی در شرق جامه عمل پوشید. بنابرین: زندهگی سیاسی تابع اندیشه و فکری بود که بصورت طبیعی در کنار سایر ارزشهای حیاتی چون شکار، کشاورزی و ساختن شهر و دولت باهم رشد یافتند و ازینرو تفکیک این حوزهها در شرق کار محال به نظر میرسد.
متفکرین علوم اجتماعی به این باور هستند که میتوان نخستین جلوههای تفکر را با معیارهای اولیه که ناشی از نیازهای مبرم طبیعی و اخلاقی بشر اولیه، پس از ظهور نخستین موجودات با هوش در نحوه شناخت محدود این موجودات از وجود یافتن شان و هم چنان از امتیاز احساس و ادراک ابتدائی این هستندهها در رابطه با احساسات ترس، هیجان، شهوت و نیازمندیهای روانی دیگرشان مشاهده کرد. ظهور انسان به عنوان موجود باهوش بزرگترین حادثه و انقلاب درجهان است که تاحال به وقوع پیوسته است.
بنابرین برای درک مفهوم سیاست باید نخست مفهوم دیگری که به نام استوره است مورد مطالعه قرار گیرد زیرا اسطورههای باستانی کلید اسراسر دستیابی به نخستین دغدغههای انسانهای باستانی است. اسطوره اصطلاحی کلی است که در برگیرنده باورهای مقدس انسان در مرحلهای خاص از تصورات اجتماعی که در عصر جوامع به اصطلاح ابتدایی شکل میگیرد برای اسطوره پنج خویش کاری قائلند:
- وجود انسان و جهان را توجیه میکند و در واقع نوعی بعد فلسفی به هست شناسی ابتدایی میبخشد.
- سازمانهای (حکومت) و ساختارهای اجتمای را توجیه و تثبیت میکند و عملاً نقشی ایدئولوژیک دارد.
- آئینها را که یگانگی فرد با اجتماع و فرد و اجتماع با طبیعت را بر قرار میسازد توصیه میکند و به آنها ارزش و تقدس میبخشد؛
- آداب و رفتار اجتماعی و درون طبقهای را تعیین، توجیه و تثبیت میکند.
- آثار متعدد روانی و روان درمانی دارد. (امینی، 1395: 64)
میان فلسفه و اساطیر ملل نوعی رابطه همبستگی وجود دارد. جوزف کمبل اسطوره شناس نامی معتقد است که اسطوره چهار کار کرد دارد: نخستین کارکرد آن عرفانی است زیرا درک شگفتی جهان برای پردازش اسطوره به تقویت کارکرد عرفانی اسطوه میتواند بوجود بیاورد. کارکرد دوم کیهانشناختی و در حیطه علم قرار دارد اما اسطوره به شیوه راز آلود به این بحث توجه داشته است، کارکرد سوم جامعه شناسی است که حمایت از یک نظم اجتماعی یعنی بنا به تعبیر میشل فوکو گفتمانی که عامل میشود برای توجیه و تثبیت یک نظم و نظام اجتماعی و در خدمت قدرت قرار میگیرد. (امینی، 1395: 66) و کار کرد چهارم اسطوره کار کرد تعلیمی و تربیتی است.
با گذشت زمان و نحوه برخورد و ادراک انسان نیز تحول یافت. چگونگی شکار کردن حیوانات، زندهگی جمعی در اثر ترس از حوادث طبیعی، اینها با شدت و حدتهای متفاوت در نیازمند بودن این موجودات هوشمند به قوای فوق طبیعی و اعتقاد به این که موجوداتی بزرگ و مقتدر در نظم و آهنگ جهان دست دارند و این شکل گیری به ظهور پدیده مذهب و دیانت به عنوان یک اساس شکل دهی زندهگی فردی و اجتماعی انجامید؛ ظهور دیانت را میتوان نخستین گام برای متمدن شدن انسان به حساب آورد. به ویژه آثار و علایم که از تمدنهای کهن بر جا مانده است نشانگر مذهب و نوعی باورهای دینی مردمان این تمدنها است. بنابراین میتوان گفت که نخستین جلوه تفکر بشری ریشه در اعتقادات و باورهای دینی دارد. «نظام سیاسی و سازمان حکومت مولود خدایان است، خدایان نظام سپهری را ابداع کردند و سپس این نظام از آسمان به زمین آمده و به وسیله آن خدایان در زمین استقرار یافته است.» (پیرویان، 1381: 48) کاهنان و اندیشمندان اولیه دینی مانند پیامبران و مصلحین دینی نخستین کسانی بودند که به توضیح و تشریح باورهای دینی و حتی باورسازیهای دینی میپردازند چنانچه پیامبران آسمانی که الهام از قدرت ما فوقطبیعی گرفته و مردم را با اندرز و پند، جهت میدادند. - 1. مفهوم سیاست و اندیشه سیاسی چیست؟
از نظر حکمای دیرین سیاست عبارت از شناختی است برای تامین صلاح عمومی طوری که گفتیم اخلاق و سیاست در حکمت دیرین در سرشت خودشان یکسان اند و هدف تأمین و بهزیستی فردی است و هدف سیاست هم تأمین بهزیستی جمعی میباشد. اخلاق و سیاست هردو دانش دستیابی به بهروزی و سعادت هستند بر همین. در شرق این جهان بینی خیمهای، از جهان بینی دین و مذهب بر میخواست منتهی مراد از این بسیار گستردهتر از باورهای در باب جهان و دایره وجود بود.
جا دارد که پیرامون نوع اندیشههای متفاوت از نظر جغرافیائی نیز اشاره کرد که البته با در نظر داشت بسترهای خاص شرقی و غربی به توجیهات و تاویلهای متفاوت از شناخت و بررسی قواعد کلی در رابطه با پدیدهها ظهور نموده اند ولی باز هم در یک طبقه بندی کلیتر اندیشه را به دو جریان متفاوت با سرچشمههای معرفتی متفاوت تقسیم کرد که هر کدام به قضایای مختلف از تفکرات تعلق دارند. آنطور که مشرق زمین را گهواره تمدن مینامند به صورت قاطعانه میتوان ادعا کرد که چنین تمدنهای بدون اندیشه و تفکر سیاسی نمیتوانست شکل بگیرد با وجود آن که منابع پژوهش در این عرصه در شرق بسیار محدود و حتی غیر قابل دسترس میباشد و به گونهای که در حالهی از ابهام است و میتوان اندیشه سیاسی را از لابلای کل گنجینهای فکری و تمدنی شرق غربال نمود که کاری بس دشوار خواهد بود. - 2. محورهای بحث در اندیشه سیاسی شرق باستان
اولین گامهای برای مدنی شدن و توسعه شهرها در پرتو اربابالانواع بیشتر قدرت سیاسی را دولت شهرها که متکی بر معابد و روحانی و سپهری بودند، تأمین میکردند، زیرا رشد اندیشه سیاسی مبتنی بر تغییرات و رشد قدرت سیاسی است بناءً تناسب وزنه مسئولیت کار گزاران زمینی سنگینتر میشود. بناءً کار آمدی نظام سیاسی متکی بر معابد ضعیف میشود و اندیشه سیاسی زمینی رونق میابد. اغلب متفکران تاریخ اندیشه (این پدیدهای مشخص انسانی) را که در بستر فلسفه و ورزندگی اندیشه تبارز نموده است، مربوط به یونان باستان میدانند و این سرزمین را اقامتگاه هبوط عقلانیت میخوانند که در برهوت تفکر بدوی صاعقهای خردورزی در شبه جزیره یونان فرود آمد و آغازی شد برای گسترش آن از آتن به اقصا نقاط جهان. گرچه این مدعا یک مدعای پوچ هم نیست و نمیتوان نقش یونان را در گسترش و قلمرو فلسفه و اندیشه ورزی نا دیده گرفت ولی آنچه قابل تأمل است این است که منظور ما از اندیشهورزی و استفاده از توانایی و شایستگی فهم و دانش بشری چیست؟ آیا منظور ما از اندیشهورزی تقلیل اندیشیدن به سبک و سیاق عقلانیت یونان است یا چیزی فراتر از یک ادعای محض؟ ممکن شگفتی یونانیان به خلق فلسفه نظیر شگفتی کودکی باشد که برای نخستین بار توانسته است الفبای زندهگی را به سبک خودش فراگیرد در صورتی که موجودیت تمدنهای عظیم دور و نزدیک خاور حکایت از پیر مرد روشن ضمیری را دارد که در کنارش کودکی دوره نوجوانی را تازه شروع کرده باشد. - تحول اندیشه سیاسی در بینالنهرین
تمدن بینالنهرین که کهنترین تمدن شکل یافته بشری به حساب میآید؛ به ترتیب سلسلههای از هم جدا در شمال و جنوب این سرزمین که امروز به کشورهای عراق، سوریه و بخشهای از ترکیه و ایران میرسد به نامهای تمدن سومری، آثوری، بابلی و یا عمدتاً توسط شرق شناسان نخستین سرزمین بینالنهرین به نام تمدن سومر و اکد نیز شناخته شده است. این تمدن بشری بین دو رود دجله و فرات که به شکل ابتدایی مبتنی بر کشاورزی غیر سازمان یافته و تا حدودی شبانی شکل گرفت. گویا در میانه هزاره چهارم قبل از میلاد انقلاب کشاورزی بر منطقه بین النهرین آشکار شد. که به عصر نو سنگی یاد میشود. انسان این دوره یاد گرفت به جای جمع اوری اختیاجات غذایی و جستجو برای سرپناه آنها را تولید کند.
اصطلاح «آن کی» یعنی زمین و آسمان در ادبیات سیاسی آشور باستان به مفهوم آفرینش عالم و خدایان است. زمین قرصی هموار و آسمان فضای میان تهی است و فضای میان آسمان و زمین را باد و هوا یا حرکت و توفان شکل داده است که به نام «لیل» یاد میشد. آسمان و زمین حادث هستند، اما علتالعلل، مادهالمواد و علت اولی که آسمان و زمین مولود آن هستند. «آبهای عمیق یا دریای بیکران اولیه» است که ازلی و آفریننده آسمان و زمین است، نام این دریای اولیه «نمو» خوانده میشد. در میان آبهای اولیه کوهی سپهری هستی مییابد که رأس آن آسمان و قاعده آن زمین است. چون آسمان «آن، آنو» مذکر و زمین «کی» مونث بود، از آمیزش این دو «لیل» (باد، هوا، حرکت، توفان) متولد شد. «لیل» کوه سپهری را شکافت و آسمان و زمین را از هم جدا ساخت و به مادر خود پیوست و بر زمین استقرار یافت و حکمرانی فضای بین آسمان و زمین را بر عهده گرفت. (پیرویان، 1381: 48)
پس از ظهور شهرها و زندهگی مدنی در بینالنهرین به زودی ساختار سیاسی به شکلی بوجود آمد که در آن دو رویه اندیشه سیاسی را میتوان شناسایی نمود؛ نخست دولتها ظهور نمود که ساختار نسبتاً کوچک داشتند و محدود به یک شهر میشدند. و در محدوده این شهرها فعالیتهای اقتصادی و سیاسی مستقلی شکل گرفت که در محدوده کوچک به سر میبرد و در سطح بزرگتر شهرها با دولتهای محدود اما مستقل شکل خاصی از روابط بینالمللی را ایجاد نموده بودند. تورکیلد جاکوبسن یکی از سومر شناسان برجسته باور دارد که در یک دوره نسبتاً طولانی اسوه تفکر سیاسی صورتی از دموکراسی ابتدایی بود که بعد از بر قراری سلطه خاندان آکاد بر سراسر بینالنهرین نظام دولت شهری نقطه پایان یافت. و به تبع آن اندیشه سیاسی دولت شهری درهم پیچیده شد. و به جای آن ساختار سیاسی جدید یعنی دولت شاهی بروز نمود. که در عین حال خود معرف اسوه دیگری شد که اوج ساختار دولت پادشاهی و اندیشه سیاسی پادشاهی به دوره حکومت حمورابی در بابل باز میگردد. (رجائی، 1390: 37) دو الگوی اساسی در شاهی حمورابی برجسته است نخست نظریه میراث عملی جهانگیری و جهان داری در الگوی خاص از رفتار دولت مردی ارائه گردید، و دوم طرح نخستین قانون مدنی که در سنگ نوشتهای سومری که چارچوب اندیشه سیاسی پادشاهی را ترسیم نموده است. - 1. ویژگیهای تفکر و گفتمان فرهنگی
گفتمان و جهان بینی غالب در شرق به ویژه در بینالنهرین جهان بینی دینی است. در چارچوب منطق درونی جهان بینی بینالنهرین، تناسب عینی جهان دینی است، زیرا سیاست، اربابان سیاسی و عملکرد سیاسی مصداق اراده خدایان در روی زمین تلقی میگردند. بدین ترتیب سلسله مراتب خدایان در بین النهرین شامل این موارد است: 1: آنو خدای خدایان که مکان آن آسمان است. 2: ان لیل خدای طوفان در مرحله دومی بسر میبرد. 3: ان کی سومین جز از جهان محسوس زمینی به شمار میآمدند. درین میان آنو قادر متعال که در حوزه و گستره قدرت و آمریت خود قادر و اراده اش تغییر نا پذیر است، اما خارج از گستره خویش ناتوان است. او نماد نظم است ولی فاقد قدرت خود بخودی میباشد؛ در حقیقت ان لیل یا خدای طوفان نهاد قدرت سیاسی تلقی میشد. نیروی مشروع و نگهدارنده دولت و نقطه اتکای قدرت است، ان لیل در زندهگی اجتماعی نماد آمریت است. انسان سومری همه ابعاد دنیایی را (زندگی سیاسی و اجتماعی) منبعث از خدایان میدانست، آنها حتی بر پا داشتن شهرها را از اراده، ربالنوعان و الهگان میپنداشتند. به طریق اولی سیاست و جهان سیاسی نیز مصداق اراده ربالنوعان و الهگان تلقی میگردید. در چارچوب اندیشه سیاسی در بینالنهرین مفهوم دولت سپهری مفهوم گویا و توضیح دهندهتری است. - 2. اندیشه سیاسی
- 2. 1. نظام سیاسی و اجتماعی دولت شهری
تفاوت اساسی شهر و روستا در بین النهرین باستان در نحوه زراعت و کانالیزاسیون بود که دست ساخت بشر به حساب میآمد. و برای نخستین بار جنبههای زندهگی مدنی نظر تقسیم کار و قشر بندی اجتماعی بروز نمود. نکته مهم این است که برای اولین بار در تاریخ بشری جوامع سومری مبتنی بر معابد، از نظر اصول و روانی به ترتیب امکان و اجبار تولید کشاورزی اضافهای را موجب گردید. نهادهای اساسی شهر شامل ساختار دولت شهری، معابد و کارگذاران بود که هماهنگی، اراده خدایان را تحقق میبخشید.
حقیقت امر این است که استقرار حکومت در اجتماعات اولیه، که بعداً آن اجتماعات به دولتشهرها تبدیل شدند، یک روند منطقی و تکاملی را سپری کرده و در مراحل تکامل خود به صورت کاملاً دموکراتیک استقرار یافته است. اندیشه سیاسی و فکر سیاسی در ارتباط به بینالنهرین به شکل دولت شهر ظهور کرد. زیرا در سرتاسر بینالنهرین بوجود آمدن این دولت شهرها نظام سیاسی نیز با آن شکل گرفت و بدین ترتیب در سرتاسر سومر و اکد داعیههای استقلال نیز برای نظام امور سیاسی و اجتماعی شان بلند بود هر شهر به لحاظ سیاسی مستقل و به لحاظ اقتصادی تلاش برای خود کفایی است و هم چنان برای مناسبات میان دولتشهرها گاهی با جنگ و کشمکش و زمانی نیز مناسبات تجاری و اقتصادی در نوسان بود. تثلیث اولیه خدایان نمونهای بود که نظام سپهری بر اساس آن شکل گرفت. نظام سپهری بر سه عنصر اساسی استوار بود: - مجمع خدایان که تعداد شان 50 تن بود، مجمع عمومی را معمران شهر نیز مینامیدند که در تمام امور مربوط به دولتشهر تصمیم گیریهای عمده به دوش شان بود. قدر مسلم این است که اعضاء این مجمع توسط انتخابات برگزیده میشدند.
- قضات که متشکل از هفت خدای ارشد بودند،
- مدیر و مجری تصمیمات مجمع که در رأس قرار میگرفت.
وجود مجمع عمومی با اقتدارات و اختیارات وسیع در رأس سازمان سیاسی و اجتماعی هر دولتشهری با توجه به اسناد و مدارک برجای مانده قطعی و مسلم است. (پیرویان، 1381: 65)
در این دولتشهرها قدرت و اقتدار در اختیار مجتمع شهر بود و در کنار آن مجمع هفت نفر قاضی، امر قضاوت و اداره و راهنمایی مجمع را به عهده داشتند. مشکلات و مسائل اجتماعی دولتشهرها در حیطه نظارت متولی معدب بود که «ان سی» خوانده میشد. (پیرویان، 1381: 58) بالاترین مقام در میان کارگذاران انسانی و زمینی ان سی بود که مسئولیت مدیریت ثروت خدای را بر عهده داشت. مقام او جنبههای متعددی از زندهگی مدنی شهر را در بر میگرفت. ان سی نیز منتخب و منصوب مجمع شهر بود. عامل و روش محسوس نیز وجود داشت که در شکل گیری دموکراسی بدوی نقش عمدهای بازی میکرد. این همان آئین، روش و روند تصمیم گیری بود که بصورت جمعی انجام میگیرد. تمامی کارهای بزرگ و همه تصمیمات مهمی در مجمع عمومی کل شهروندان اتخاذ میگردید. این تصمیمات در اختیار هیچ فرد خاصی نبود. اولین کنگره سیاسی که در تاریخ بشریت ثبت شده است در یک نشست جدی درسه هزار سال قبل از میلاد تشکیل گردید و مانند کنگره آمریکا از دو بخش مجلس تشکیل میشد. یکی مجلس سنا که از ریش سفیدان قوم تشکیل یافته بود و دیگری مجلس کهتری که از شهروندان ذکور و اعضای قوای مسلح تشکیل میگردید. (رجائی، 1390: 50) «مجمع شهر در زمان وقوع جنگ یا موارد اضطراری و بحرانی، فردی را به عنوان حکمران انتخاب میکرد تا امر دفاع و دفع خطررا بر عهده بگیرد، ولی پس از پایان جنگ و دفع خطر این حکمران، از مقام خود معزول میشد. (پیرویان، 1381: 59) شورای ریش سفیدان محافظه کارتر و بیشتر جنبه محافظه کارانه را دنبال میکردند اما بخش مجلس کهتران طرفدار سیاست برخورد و مقاومت آمیز را داشتند. بدین ترتیب جامعه دولتشهری بینالنهرین تکامل تدریجی مبتنی بر عوامل طبیعی و جغرافیایی بود که خانواده، روستا، روستاهای بزرگ و شهرها از دل آن زاده شدند.
طبقات اجتماعی دولتشهرهای جنوب آسور دو طبقه بردگان و آزادگان بودند، که بردگان فاقد حقوق اجتماعی بودند اما میتوانستند در ازای پرداخت مالی خودشان را آزاد نمایند و این حق را داشتند. در مقابل همچنان آزدگان نیز میتوانستند در برابر پول یا بدهی برای مدت معینی به عنوان برده برای اربابان کار میکردند. همچنان آزادگان از نظر اجتماعی و سیاسی طبقه واحدی را تشکیل میدادند اما از نظر صنفی و گروهی در میان آحاد این طبقه گروههای مختلف چون صنعتگران، کارگران، کشاورزی، ساختمانی و یا کارگران ساده، دبیران، کارمندان، نظامیان، دولتمردان، وابستگان دستگاه بوروکراسی و غیره تشکیل میداد.
همچنان در بخش قوه قضائیه دولتشهری با کپی از ساختار آسمانی این تشکیلات بوجود آمد. «در حفاریهای لاگاش بیش از سیصد سند مربوط به احکام دادگاههای دولتشهرهای مختلف به دست آمده است که این احکام روش کار قضات و دادگاهها را در مسائل و موضوعات مختلف منعکس مینماید.» (پیرویان، 1381: 70) این اسناد توسط کاتبان یا ریتیلاها نگاشته شده است که شامل موافقت نامهها یا پیمانهای که به مسایل ازدواج، طلاق و غیره؛ اسناد شامل دادخواهی پیرامون رعایت نکردن پیمان ازدواج و طلاق و اسناد شامل بازجوییها و احضاریهها در مورد دزدی و غیره بودند. - 2. 2. اندیشه سیاسی دولت شاهی
الگوی دوم تمدن بینالنهرین عبارت از دولت پادشاهی است که از اواسط هزاره سوم قبل از میلاد اندیشه دولت شهری بتدریج فراموش شد، جنگهای طولانی میان دولتشهرها مختلف سبب تضعیف همه آنها شد. در نتیجه شخصی به نام سارگن اکدی از شمال بینالنهرین ظهور کرد و اولین دولت ملی قدرتمند و متمرکز را در آسور بنیاد گذاشت و به ترتیب دولتهای شهری را ساقط نمود. سارگن شخص توانایی بود و دستیابی به قدرت را پله به پله تجربه نموده بود او که فرزند یک باغبان بود و از طبقهای پائین بالا آمده بود و زمانی نیز چوپانی میکرد و به ترتیب پس از دستیابی به قدرت، قدرت خود را در سرتاسر بینالنهرین گسترش داد. پس از اکدیان گروههای دیگری ظهور کردند که دنباله همان دولت شاهی امپراطوری بودند ولی درین میان مشهورترین چهره امپراطوری حمورابی در بابل و آشوربانیپال در امپراطوری آشوری است. چنانچه «آشوربانیپال با قدرت، اقتدار، تدبیر و سیاست، امپراطوری را به اوج اعتلا و افتخار رسانید و پیشرفتهای علمی زیادی در عصر این حکمران صورت گرفت، تاسیس کتابخانه معروف آشوربانیپال که اولین کتابخانه تاریخ بشر به شمار میرود، از اقدمات این حکمران است.» (پیرویان، 1381: 117)
عمدهترین کار کرد نهاد سیاسی شاهی جنگ بود، جنگ عملکردی سیاسی دارای نتایج مهمی بود که بر نهادهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی تاثیر میگذاشت. پس از بروز جنگ شاهدی این بودیم که شاه غالب تمام دارایی سر زمینهای مفتوحه را به عنوان غنایم از آن خود میساخت و مهمترین بخش غایم اسراء و مردمان غیر نظامی سرزمینهای فتح شده به عنوان برده و غلام به فروش میرسیدند. و بدین ترتیب یک بخش نهاد اقتصادی که اقتصاد برده داری بود از این طریق تأمین میشد.
دومین تاثیر جنگ بر طبقات اجتماعی بود که بر تقویت نظام بردهداری به عنوان یک اصل پذیرفته شده میانجامید. و سومین تاثیر جنگ بر نهاد مذهب و تداوم آئین مذهبی قربانی به پیشگاه خدایان آسور و بابل بود که البته اسیرانی که ارزش اقتصادی نداشتند به پیشواز خدایان خون شان ریختانده میشد. و به این ترتیب نهاد سیاست با چرخه اقتصاد، سیاسی و مذهبی میچرخید. و اغلب این جنگها بر نیت ایجاد بناهای یاد بود و به غنیمت گرفتن احجار قیمتی بود که توسط شاهان برای یاد بود برای آیندگان تحقق مییافت و به این ترتیب چنین خشونتهای دد منشانه تمدنهای کهن باعث خلق آثار گرانبهای فرهنگی و نادر گذشته شده بود.
سازمان ملوکالطوایفی در امپراطوری سومری، وسیله حفظ نظام اجتماع بوده شاه پس از هر جنگ به سرداران شجاع خود قطعات بزرگی از اراضی را میبخشید و آن زمینها را از پرداخت مالیات معاف میکرد؛ این صاحبان اراضی، در مقابل، موظف بودند امنیت را در ابواب جمعی خود حفظ کنند و، آن اندازه که شاه نیاز مند است، سرباز و ساز و برگ به او بدهند. در آمد دولت از مالیات چنین بود، که در انبارهای شاهی ذخیره میشد و به مصرف حقوق کارمندان دستگاه دولتی میرسید. (دورانت، 1378: 113) موجودیت قوانین که از دستگاه شاهی و نظام زمینداری بوجود آمده بود بنابرین «اور – انگور» و «دونگی» احکام قوانین را تدوین نمودند که سرچشمههای بود برای تدوین قانون حمورابی. - 3. جایگاه سیاست در گفتمان فرهنگی بینالنهرین
اندیشه حاکمیت شاهان که خودشان را نماینده خدا در روی زمین میدانند ناشی از جهان بینی دینی بود. و کسانی که به امور سیاسی میپرداختند خود شان را نماینده خدایان در روی زمین میدانستند، لذا هر شهری خدای داشت که پادشاه همان شهر نماینده خدای شهر به حساب میآمد. لذا اینها خودشان را در چارچوب همین مفاهیم و مقدسات دینی جا داده بودند. سیاست مداران خودشان را مصادیق از خدایان در روی زمین مطرح میکردند. چون اربابالانواع مختلف وجود داشت بناءً کانونهای مختلف برای قدسی کردن قدرت بوجود آمده بودند.
در بینالنهرین دو فکتور اهمیت زیادی داشتند: یک عده خدایان اند و عدهای دیگر خدمتگزاران خدایان چون همگی نمیتواند خدا شود و یا نزدیک خدایان قرار بگیرد و همگی خدمتگزاران خدایان نیز نمیشوند کار خدایان اشاره کردن و انجام یافتن است اما کار خدمتگزاران نیز دیدن اشاره خدایان و انجام دادن اوامر و دساتیر خدایان است. چنین تقدیرگرایی مفرط افراد جامعه را در طول تاریخ اوهامگرا بار آوردند و تنها روش رستگار زیستن در چنین نظامی سر فرودآوردن در برابر قدرت خدایان و اطاعت بی چون و چرا است. خدایان صاحب و مالک همه چیز بندگان و خدمتگزاران خدایان به شمار میآمدند. این فرایند کم کم میان خدایان در آسمان و نمایندگان شان در زمین یک رابطه مقدس ایجاد کرد و دسترسی به خدایان آسمانی باید با واسطه صورت گیرد و این واسطه نمایندگان خدایان در زمین بود که کم کم خود به خدایان زمین مبدل شدند. خدایان زمینی متولی خدای شهر شدند و این وظایف را به عهده داشتند:
- ثروت معبد را اداره میکردند،
- بالاترین مراجع قضایی شهر بودند،
- کل قوا را فرماندهی میکردند،
- با دولتشهرهای دیگر پیمانها را منعقد میکردند به ویژه مسایل جنگ و صلح را؛
- احکام خاص خدای شهر را در زندهگی رعایا اعمال میکردند، هرچه با منافع معبدیان برابر است مورد اطاعت است.
با ظهور ساختار شاهی در بینالنهرین که یک ساختاری در برابر نظم سپهری خدا شهری گذشته بود نیمه لائیک به شمار میرفت زیرا شاهی گسترده به جای تکیه بر معابد بر ارتش منظم و جنگجو تکیه داشت و ساختار حاکمیت معابد جای خود را به یک لیدرشیپ جدید که ارتش در اختیار داشت داد اکنون به جای گلگمش با چهره نیمه خدایی و نیمه انسانی شخص کاملاً انسانی بر سر قدرت بود. اولین فرد قدرتمند که توانست نظام دولتشهری را به چالش بکشاند سارگن اکدی بود. او نشان داد که یک باغبان زاده و چوپان توانایی این را دارد که قدرت را از ارباب معابد به دست بیاورد.
حمورابی معروفترین شاه با الهام از سارگن تمدن بابلی را رقم زد. او قدرتمندترین و شایستهترین شاه بینالنهرین است که دست به ساختن ساختمانهای دولتی، معابد، حصارها ساخت کانالهای آب و سایر خدمات زد. اما مهمترین کار حمورابی ایجاد مجموعهای قوانین به نام قانون حمورابی معروف است. او در این مجموعه قوانین اندیشههای سیاسی را که مربوط به قدرت، مصلحت و مردم و مناسبات با دیگران و مسائل سیاست داخلی و خارجی همه را منعکس کرد. قانون او 282 ماده دارد. که این قانون در واقع انعکاس دهنده اندیشههای سیاسی پادشاهی است. بنا براین اندیشه سیاسی دولت شاهی در بینالنهرین در نتیجه چهار تحول شکل گرفت:
- بسط و گسترش یک نظریه سیاسی لائیک و یک نوع وفاداری گستردهتر در مقابل محلیگرایی که در آنجا تحت تاثیر مسلک آئین حاکم بر آنجا شکل گرفته بود است. مثلاً در دوره اول سومریها یک مقوله مورد توجه بود که سرزمین زیر نگین یک پادشاه مقتدر برحق و مناسب است تا دیروز در نظامهای دولتشهری مباحث فوق زمینی و ارتباط با فوق ارباب انواع بوده و قدرت نا متمرکز با نوعی دموکراسی ابتدایی حاکم بود.
- شکل گیری دیوانسالاری و یک ارتش حرفوی که در نخست نیاز دفاع در برابر دیگران را مهیا میساخت. و دوم زمینه گسترش قلمرو را در سایه نیروی حرفوی و جنگ آور تدارک میدید.
- بهبود در روشهای اداری به خصوص از طریق ارسال مکاتیب مراسلات کتبی بود که نیاز قلمرو وسیع را با مکاتیب و مراسلات تامین میکرد.
- رشد تجارت و مبادلات بین منطقوی و بروز یک طبقه بنام بازرگان که در دوره دولتشهری مبادلات جنس به جنس بود اما در نظام شاهی سکه رایج گردید و زمینه رفت و آمد و تجارت با نقاط دور جهان نیز فراهم شد.
من این تحقیقات دوکتور راحل را نیز مطالعه کرده ام. بدون شک یکی از مهمترین نبشته های است تا اکنون در این مورد مطالعه کرده ام.
دست شان درد نکند و قلم شان روان باد.
دقیقا
ممنون که می خوانید