استاد ربانی فرصتی که ازدست رفت(2)

استاد ربانی فرصتی که ازدست رفت(2)
( قسمت دوم)
- میان دولت داری ودعوت گری
استاد ربانی را همیشه می توان به عنوان شخصیتی میان دولت داری ودعوت گری مدنظرگرفت. به این معنی که وی همیشه در تحولات افغانستان نقش نخست را داشته ولی در عین حال به صورت مداوم به عنوان یک شخصیت دعوتگر ومصلح نیز مطرح بوده است. سیاست مداران افغانستان وهمین گونه در کشورهای دیگر، همیشه سیاست مدارباقی می مانند ودعوتگران نیز همیشه مشغول کاروفعالیت فرهنگی. استاد ربانی دریک مرحله، رئیس دولت اسلامی بوده که در کارنامهی خود علاوه برریاست دولت ومدیریت بحران، مقاومت علیه یورش گروه طالبان را نیز دارد که راه وی را به لحاظ فکری از نوع تفکر گروه طالبان جدا می نماید. استاد ربانی در مرحلهی دوم زندگی سیاسی خود نماینده مردم، رهبرجبههی ملی ورئیس شورای عالی صلح بود ودراین مرحله نیز دربرابر نوع تفکر طالبانی از یک جانب، سلفی گری معاصر از جانب دیگر وموج غرب گرایی از طرف سوم روبه رو بود. استاد برهان الدین ربانی در این مرحله نیز نشان داد که درنوع تفکر خود مستقل ودوراز هیاهوی تکفیر وافراطی گری بوده است.
الف؛ دولت دربحران
به لحاظ سیاسی دولت استاد برهان الدین ربانی گرفتار ترین دولت تاریخ افغانستان را تشکیل می دهد. دولت وی به لحاظ سیاسی برخاسته ازاسلام گرایی شمرده می شد که مورد اعتماد جهان غرب نمی توانست شود، به لحاظ قومی، ازهمان آغازدربرابر ابربحران ملی قرارگرفت ودلیل آن نیز دو چیز بود؛ یکی این که استاد برهان الدین ربانی یک تاجیک بود ودوم این که در مقایسه با جامعهی سنتی قبیلوی، مدرن وتجدد طلب محسوب می گردید. با وجود این که دولت استاد ربانی نخستین دولت در افغانستان بود که زندانی سیاسی نداشت، نخستین دولت در تاریخ افغانستان بود که پابند عفوعمومی باقی ماند وهیچ مخالف سیاسی خویش را مجازات ننمود ونخستین دولت در تاریخ افغانستان بود که برخاسته از آیدیولوژی چپ وراست نبود ودر اصطلاح مستقل از شرق وغرب سیاست می نمود، ولی درتاریخ معاصر کشورهای اسلامی نخستین دولت بود که توسط دست پرورده های خودش واجب الإسقاط دانسته شد وعلیه آن جهاد اعلان گردید. نویسنده شاهد بودم که در سال 1373 محفلی توسط حاجی امین الدین پنجشیری بنیانگذار مدرسه ضیاء المدارس در پشاورپاکستان برگزارگردید ودرآن نسبت به همه، مولوی ضیاء الرحمن تخاری وپهلوان شمس الدین بدخشانی با صراحت، جهاد علیه دولت استاد ربانی را زیرعنوان جهاد علیه « شروفساد » واجب خواندند. کسانی که دولت وی را نمود شروفساد می دانستند، مُدعی حمایت از مصالح مردم، توسعه علم ودانش وکم کردن جنگ بود که در سال های بعد، انفجار درمساجد، انتحارعلیه هوتل ها وممنوع ساختن درس وتعلیم دختران را در کارنامهی شان ثبت نمودند. جالب توجه این است که گروهایی از اقوام جنوب کشورخدمت استاد برهان الدین ربانی آمدند که با منع دختران ازدرس وتعلیم، به دولت وی بیعت خواهند نمود ولی استاد ربانی، منع تعلیم زنان را جهالت دانست وبی ربط با اسلام. طنزتلخ تاریخ این است که با منع تعلیم دختران، هیچ گروه یا بزرگ قومیی برای گرفتن مجوز آن، خدمت رهبرگروه طالبان مراجعه نکردند وتا آنجا که سکولارترین ها نیزبرای سفید نمایی اعمال گروه طالبان از هم سبقت گرفتند. آنچه درفوق گفته شد، بحران هایی را نشان می دهد که استاد ربانی به عنوان رئیس یک دولت وهم چنان رهبریک جریان سیاسی گرفتار آن بود.
ب؛ انحنای موج تفکر جهادی به تکفیروسرخوردگی
عدم موفقیت دولت استاد ربانی درامر ایجاد ثبات در افغانستان وحاکمیت دورهی نخست گروه طالبان، پرسش پیش روی استاد ربانی را از ایجاد ثبات درافغانستان به مقاومت در برابرافراطیت مرکب ( قرائت قومی ازدین ) تغییرداد. استاد ربانی در برابر این پرسش قرارگرفت که سرخوردگی ناشی از عدم موفقیت در ایجاد یک دولت قدرت مند اسلامی را چگونه مداوا نمود؟ این سرخوردگی از یک طرف باعث می گردید که نگاه عامه نسبت به اسلام گرایان منفی گردد وآن ها را ناکام در ایجاد دولت داری مدرن تلقی نمایند واز جانب دیگر باعث شکل گیری گروه هایی می گردید که باورداشتند هنوز از اسلام کمتراستفاده گردیده وجریان هایی چون جمعیت اسلامی کمتراسلامی می باشند. تفکر جهادی درانحنای هشتاد درجه قرارگرفت که منجر به روی کار گردیدن دو نوع تفکر دیگر؛ سکولاریته وتکفیرگری شد. هم زمان، قرائت دینی کشورهای منطقه درشکل گیری جریان های مذهبی در افغانستان نیزمضاف برعلت گردید که جنگ مذهبی را در حد تکفیروجا اندازی اصطلاحات جدید رساند. سلفی گری با دونوع مدل خود؛ مدل وهابی آن که متمرکزبرتکفیر هرنوع تیوری بجزخود بود ومدل سپاه صحابهی آن که بیشتر برتکفیرشیعیان متمرکزبود در مقابل فربه شدن مراسم شیعه گری جایگاه مذهب فقهی را وارد حوزهی سیاست وامنیت نمود. درچنین یک وضعیتی، استاد ربانی برای کنترول اوضاع اندیشهی دینی به ایجاد « شورای اخوت اسلامی » با همکاری آیت الله محسنی دست زد. این شورا گرچه در عمل چندان مؤثرواقع نگردید ولی نتیجهی آن ونتیجهی کارامثال استاد ربانی باعث گردید که اندیشهی وهابیت به هنجار عادی تبدیل نگردد وهمیشه یک روش رادیکال شناخته شود. استاد ربانی مدلی از تفکر اعتدالی به معنی واقعی کلمه بود به این معنی که در باورهای خود نیزافراطی وجزمی نبود. یادم است که از دوستان نزدیک ایشان که همیشه در دفترایشان زیست داشت، مرحوم مولوی غلام ربانی نورستانی بود که یک سلفی مذهب بود ولی در جهان بینی سیاسی خود، افراطی نبود واز دوستان وهمراهان نزدیک استاد نیز محسوب می گردید واین نشان می داد که استاد ربانی به معنی واقعی کلمه می خواست، افکار واندیشه های مختلفی باید فرصت حضور وزیست را داشته باشد وهریکی برای خود تبلیغ نماید مشروط براین که علیه همدیگر مورد استفاده سیاسی قرارنگیرد وهم چنان به خشونت کشیده نشوند.
ج؛ دم تیغ اسلامی بودن وجهان معاصر
استاد ربانی را پیام رسان صلح به شهادت رساند وطبیعی است که قاتل باورداشت؛ عمل خوبی برای خدا انجام داده است. گرچه درشهادت وی، دست طالبان که رسیدن به قدرت سیاسی را از راه زور وکشتار می خواست به وضوح دیده می شد وگروه طالبان نیز در آغاز فعالیت خود دولت استاد را شروفساد نام نهاده بود وعلیه آن در اصطلاح جهاد نموده بودند، ولی درکنار آن از فرصتی استفاده نمودند که قبل ازتروراستاد ربانی به صورت فکری در جامعهی افغانستان بوجود آمده بود. زیرشعاع سلفی گری معاصروتبلیغات ضدغربی نهاد های فرهنگی منسوب به ایران، شخصیت هایی مانند استاد ربانی خائن به جهاد واسلام وانمود می گردید. استاد ربانی که جهاد، هجرت، تقوا، تدریس، تبلیغ، نوشته، مقاومت، روحانیت ورهبری را در کارنامهی خویش داشت، هنوز مسلمان خوب تلقی نمی شد وفهم وی از قرآن یک فهم صحیح نبود وهرازگاهی محافلی درشهرهای مختلف از جانب جریان های خاصی زیرعنوان « فهم صحیح از قرآن » برای کم رنگ نمودن تفکر امثال استاد ربانی راه اندازی می گردید. استاد ربانی متهم بود که از اسلام فاصله گرفته است وتبلیغ این اتهام زمینه را برای ورود گروه طالبان هرچه بیشترمساعد می نمود وبه صورت ناخاسته، جامعه را هرچه بیشتر گروگان افراطی گری می نمود. تیغ اسلامی بودن توسط جریان سلفی گری معاصر درگلوی استاد ربانی وامثال وی زمانی گذاشته شده بود که از جانب دیگر، جریان های غربی ومعلوم الحال دیگر، وی را بنیاد گرا وافراطی می دانست وهرازگاهی مورد اتهام قرار می داد. جالب این بود که هفته نامه « آفتاب » به مدیرمسئولی سید میرحسین مهدوی به صورت سیستماتیک در چند شماره، روی بدنام سازی شخصیت استاد ربانی تمرکز داشت آن هم زمانی که مجالسی در گوشه وکنار شهر کابل مبنی براین که استاد ربانی منحرف از اسلام بوده وخائن به جهاد می باشد برگزارمی گردید. استاد ربانی در حقیقت دم تیغ اسلامی بودن سلفی گری ازیک طرف ولیبرالیزم غربی از جانب دیگر درحرکت بود وتنها استاد ربانی بود که به یک سو نلغزید وتا آخر هم چنان معتدل ومتعهد باقی ماند. اعتدال وتعهد استاد ربانی زمانی بیشتر آشکار گردید که گروه طالبان باردوم به قدرت رسیدند وهرچه مخالف فکری شان بود دورریختند وچه سلفی وچه شیعه هردو فرارنمود.
خلاصه این که استاد ربانی درجریان حرکت میان دولت داری ودعوتگری؛ بحران دولت داری، مبارزه در برابر تکفیرگری وهم چنان ایستادگی دربرابر اتهام جفا به اسلام وبنیاد گرایی را تجربه نمود ولی درتمام این موارد سربلند باقی ماند چون به معنی واقعی کلمه باورمند به اعتدال وخرد بود.
- استاد شهید یک فرصت برای اندیشه وتفکر
زمانی که اجمل نقشبندی را جلو دوربین ذبح نمودند ومولوی انصاری در سخنرانی خویش در هرات شوهران خانم های بی حجاب را « دیوث » اعلام کرد، روشن شد که شخصیت هایی چون استاد ربانی در برابر بحران سختی قرارگرفته اند که دامن دین را گرفته بود. دیگران زیرپرسش نبودند یا به دلیل این که به اسلام گرایی تعلق نداشتند ویا اینکه به بزرگی استاد ربانی نبودند. این بحران دولبه داشت؛ یک، لبهی تکفیرکه بیشتراز جانب ملاهای احساساتی وخیال اندیش زیرشعاع موج سلفی گری معاصر، دامن زده می شد وتفکر شخصیت هایی چون استاد ربانی را نوعی ارتداد معاصرمی دانست وباری در یک مجلس تلویزیونی از جانب کسی بنام « مبشرمسلم یار» به صراحت دولت داری معاصر نوعی شرک در تقنین اعلام شد. دو، لبهی إرعاب؛ از جانب گروه هایی انجام می شد که علیه دولت وقت جنگ می نمودند وبرای ترساندن مردم ودولت، گروگان ها را جلو دوربین ذبح یا تیرباران می نمودند. هردو بحران، اعتدال گرایی، عقلانیت وباریک اندیشی را نشانه گرفت که؛ محصول بعدی آن سخنان مولوی یحیی عنابی شد که کسب علم توسط زنان را باعث جسور ( چشم لول ) شدن زنان دانست وحرام اعلام کرد ومردم نیز از ته دل « الله اکبر» گفتند. استاد ربانی در مرکز این بحران که سرنوشت اندیشه را در افغانستان فرا گرفته بود، قرارداشت وکوتاه این که استاد ربانی به ظاهر فرصتی برای صلح بود چون رئیس شورای عالی صلح تعیین گردیده بود ولی در حقیقت فرصتی برای اعتدال وعقلانیت بود که بحران بی خردی وافراطیت تمام اندیشه وتفکررا در کشورداشت نابود می نمود.
الف؛ اعتدال گرایی
استاد ربانی را در دوره جهاد نیز به عنوان شخصیت ممتاز ومعتدل می شناختند وی درعین حال مبارزه علیه تجاوز شوروی سابق، به مسکو و واشنگتن نیز سفر نموده بود؛ سفری که از جانب برخی احزاب متهم به سُستی در تعهد جهادی گردید ولی به زودی ثابت شد که عقلانیت استاد ربانی فراتر از عقل دیگررهبران جهادی بود. استاد ربانی « اعتدال گرایی » را در اوج بازار افراطی گری به نمایش گذاشت. به این معنی می توان گفت که اعتدال گرایی به کرختی وبی موضعی نیز تعریف می گردد چنان که به انتخاب راه میانه ومعقول در عین حال قاطعیت تعریف می شود. اعتدال گرایی استاد ربانی به معنی عدم واکنش وبی موضعی نبود بلکه به صورت یک انتخاب فعال مطرح بود که برآن قاطع استواربود تا آنجا که معروف است وی گفته بود؛ درب ارگ را می بندد ولی دروازه مکاتب دختران را، نه. بازارافراطی گری وهم چنان سکولارمنشی در عصرجمهوریت گرم بود به دلیل این که دموکراسی اجازه می داد هرکی درتلاش توسعه اندیشهی خود باشد ودراین میان؛ گروه های افراطی تا توانستند در نهاد های تحصیلی وتبلیغی کشورجا بازکردند واز طُرق مختلف مردم را به سوی اندیشهی شان کشاندن. از جانب دیگر، با سرازیرشدن کمک های غربی ومُدل زندگی غربی؛ غربی نمایی زندگی نیز به نوعی اندیشه تبدیل شد که برخی از اسلام گرایان سابق را به صوب خود کشانده بود. درچنین یک وضعیتی، کار استاد ربانی وامثال وی بسیار سخت وسنگین می نمود؛ ازیک جانب باید روشن می شد که افراطی گری تمام اندیشه اسلامی نیست واز جانب دیگر، واضح می گردید که می توان یک منش اعتدالی از اسلام را به یک الگو وانتخاب تبدیل کرد. این کار تنها ازعُهدهی استاد ربانی برمی آمد نه کسی دیگر.
بنده سلسله نوشته هایی را در موضوع « اجتهاد » درهفته نامه « پیام مجاهد» نشرمی نمودم ودریکی از محافل که در یکی از هوتل های شهرکابل برگزارگردیده بود، با استاد سرخوردیم وایشان با مجرد دیدن فرمود: نوشتهی شما در موضوع اجتهاد خوب است واز نظرگذشتاندم ولی دو نکته بسیارمهم است؛ اول اینکه با استفاده از منابع عربی باید موضوعات حاد ومورد استفاده گروه های افراطی را تبدیل به موضوع مورد اجتهاد امروزی نمایید ودوم اینکه مشخص کنید که شرایط وساختار اجتهاد در اسلام خود یک امر اجتهادی می باشد نه منصوص درحالیکه شما فقط روی امکان یا امتناع اجتهاد در حال حاضر بحث نموده اید واین بحث، بحث اصلی نیست. آن روز شاید متوجه نشدم که وی چیقدر از وضعیت اسفناک آن زمان رنج می برده است ولی امروز متوجه شدم که افراطی گری با ترکیب قبیله گرایی، درد بی درمان اندیشه در سرزمین ما می باشد وبوده است. امروز می دانیم که اعتدال گرایی استاد ربانی می توانست به یک جریان والگو تبدیل گردد که نگردید واستاد ربانی فرصتی برای ترویج اعتدال در برابر افراطیت، قبیله گرایی، دین گریزی، قوم گرایی مزمن وخشونت بوده است که از دست رفت.
ب؛ عقلانیت
عقلانیت استاد ربانی را در حرکت آرام وپیوسته سیاسی اوباید دید. حالا که ما در پایان دوره جمهوریت قرارداریم وحاکمیت گروه طالبان دوباره برقرارگردیده است، مشخص می شود که رهبران سیاسی وفکری چه اشتباهاتی مرتکب گردیدند که کشوربه این حالت گرفتار شد. دراین میان کمترین اتهام اشتباه به صوب استاد ربانی حواله می گردد وبیشترین اتهام نیز به یاران ورهبران جناح استاد ربانی وقهرمان ملی احمد شاه مسعود. این وضعیت نشان می دهد که استاد ربانی کرامت پیش بینی وضعیت امروز را نداشت ولی عقلانیت درک وضعیت آن روز را داشت که این قدرت را می داد تا وضعیت امروز را پیش بینی نماید. عقلانیت استاد ربانی، وی را از اقدامات هیجان زده، احساساتی، مبتنی برعقده ونفرت ومحله گرایی به دور داشت وامروز که دررسانه های جمعی روز حساب وکتاب می نماید کمترین اتهام متوجه استاد ربانی می باشد. درگرماگرم جزم گرایی اگر به مصلحت هم که شده باید از خود شخصیت قاطع وپرهیاهو نشان داد تا دیگران شیفته وجذب موضع سیاسی شما گردد ولی استاد ربانی از خود این ترفند را به نمایش نگذاشت وتدبیرعقلانی خود را مدام بکار گرفت. این عقلانیت در بازی سیاسی استاد در عصر جمهوریت بسیار برجسته گردید آنجا که ایشان از یک طرف ازاپوزیسیون حکومت پیشتیبانی می نمود واز جانب دیگر در قضایای بزرگ ملی در کنار نظام می ایستاد در حالی که برخی ها چنین یک موضع گیری را درک نمی توانستند ومخالفت سیاسی را با براندازی کل نظام اشتباه می گرفتند. استاد ربانی در همان آوان، شورای اخوت اسلامی میان شیعه وسنی را در کابل ( با همکاری آیت الله محسنی ) راه اندازی نمود در حالیکه آن زمان مشخص نبود که روزی در افغانستان شیعیان بجرم شیعه بودن به قتل برسند واینجا وآنجا فتواهایی مبنی بر رافضی بودن وکافر بودن شیعه توسط سلفی گری افراطی تبلیغ گردد ولی بعدا این کار شد. زمانی رسید که شیعیان به صورت گروهی تیرباران شدند وصفحاتی برای تبلیغ علیه شیعیان بوجود آمدند ودر اصطلاح تلاش نمودند که جنگ وکشتارفرقهای هم چون پاکستان را در افغانستان ترویج نمایند.
ج؛ تواضع
قرارنیست که به ویژگی های شخصیتی استاد ربانی در این نبشته پرداخته شود ولی درضمن توجه به ویژگی های فکری او، لازم دیده شد به تواضع وباریک بینی وی در اموروقضایای اجتماعی – سیاسی نیز اندکی توجه صورت گیرد. سالهای آغازین دوره جمهوریت بود وبا استفاده از وضعیت پیش آمده وحضورپرقدرت غربی ها در افغانستان، برخی آدم ها به آب وآتش می زدند تا به شهرت یا جلب توجه غربی ها برسند وازاین طریق نانی یا مقامی بدست آرند؛ درچنین یک فرصتی بهترین موضوع، حمله واتهام زنی به رهبران جهادی تلقی می گردید چون از یک طرف این حملات نوعی شجاعت محسوب می شد واز جانب دیگر، جلب خاطرغربی ها نیز صورت می گرفت. شخصی بنام میرحسین مهدوی هفته نامهای داشت بنام « آفتاب » ودراین هفته نامه شروع نمود به توهین وتحقیر استاد ربانی ودشنام زنی به حزب جمعیت اسلامی افغانستان وهرآن، منتظر بود که واکنشی از جانب استاد ربانی ودفترایشان دیده شود تا بهانهای شود به داد وفریاد مرتضوی مبنی براینکه آزادی بیان تهدید گردیده است. چنین واکنشی صورت نگرفت واین گونه حملات در هفته نامه مذکورادامه یافت و واکنش هایی هم که بعدا صورت گرفت بسیار بی رمق وغیرجدی بود تا این که روزی نزد استاد ( یادم نیست به چه دلیلی ) رفته بودیم واز این موضوع ( توهین وتحقیر استاد شهید ) یاد آوری گردید وایشان بلافاصله فرمود : انتقاد را باید شنید تا خود را اصلاح نماییم اما توهین جدا از انتقاد می باشد ولی با آن هم من شخصا راضی به واکنش در برابر چنین مسایلی نیستم. ( البته نقل قول ایشان است وکلمات ایشان را دقیقا ثبت نکرده ام ). حالا نمی دانم که آقای مهدوی کجا شد ( پناهندگی بدست آورد یا خیر) واستاد ربانی نیز به شهادت رسید ولی یاد ما باقی ماند که شخصی به بزرگی وقدرت استاد ربانی در برابر توهین نامهی مسئول هفته نامه آفتاب آنگونه که نقل گردید واکنش نشان داد وگذشت زمان وتجربه های مشابه برای ما آموخت که شخصیت هایی به معنی دقیق کلمه متواضع انگشت شمارند.
د؛ باریک بینی
هدف از باریک بینی دراین جا واقع نگری استاد ربانی می باشد. استاد ربانی درعین حالی که رهبریک حزب قدرت مند ( جمعیت اسلامی ) بود، فراتر از مسایل حزبی مورد احترام دولت وقت ومردم به عنوان یک رهبرملی نیزبود لهذا توقع نمی رفت که وارد مبارزات انتخابات پارلمانی شود تا به عنوان یک نماینده در پارلمان افغانستان حضور داشته باشد ولی ایشان این کار را کرد وبعدها در جریان حضورایشان در پارلمان دیده شد که این تصمیم ناشی از واقع نگری ایشان بوده وقطعا مفید نیز واقع گردید. به نقل از عبدالحفیظ منصور، تصمیم استاد ربانی برای پذیرش ریاست شورای عالی صلح نیز در کمال شگفتی یاران وی گرفته شد وایشان با توضیح دلایل پذیرش این مسئولیت، بزرگان جمعیت اسلامی را به سادگی مجاب ساخت. شهادت ایشان بدست پیام آورصلح ازجانب گروه طالبان بعدا نشان داد که صلحی ممکن نبوده وارادهای نزد طرف جنگ افغانستان برای صلح وجود نداشته است ولی این هم ثابت گردید که استاد ربانی ومجاهدین در کل، همان گونه که رهبران مبارزه علیه تجاوز شوروی بودند، پیش قراولان صلح نیز می توانند باشند واین تلقی، تبلیغات وسیع غربی ها را مبنی بر « جنگ سالارخواندن مجاهدین » خنثی نمود وهم چنان قیاس گروه طالبان با مجاهدین را ( که آن زمان به نوعی تبلیغ می گردید ) باطل ثابت کرد ( به ویژه زمانی که رئیس شورای عالی صلح توسط پیام آور صلح انفلاق داده شد ).
- عبوراز استاد ربانی
نبشته ها وتبصره های زیادی پیرامون شخصیت استاد ربانی صورت گرفته وهنوز ادامه دارد. هم چنان سالیاد های زیادی برای رهبران جهادی وفرماندهان نامدار شهید شده همه ساله انجام می گیرد که به عنوان درسی برای آینده کارنیکوئی می باشد ولی اگر این عمل به صورت موضوعی همه ساله انجام گیرد وفربه نیز ساخته شود، به شدت خطرناک است وممکن است ما را وارد چرخهی شخصیت پرستی، غرق شدن در تاریخ وراکد انگاری خود ما نماید. اگر ما از طریق پردازش عمل کرد بزرگان کشور به صورت مفرط غرق شخصیت پرستی شدیم ودر ذهنیت گذشته باقی ماندیم بسیار مشکل است که راهی به سوی آینده بازنماییم به دلیل این که هرگونه پیشرفت به صوب آینده موقوف به عبوراز گذشته می باشد وباید انجام گیرد.
الف؛ غرق شخصیت پرستی
بدون شک استاد ربانی ازشخصیت های بی بدیل تاریخ مردم ما وکشورما بوده است که امروزمیان ما نیست وایجاب می نماید که درمورد اندیشه وتجربه های او بیشتر تحقیق وپژوهش صورت گیرد ولی در کنار آن بسیار مهم است که ما در این وجیبه گرفتار بحران شخصیت پرستی وگیرماندن درتاریخ نگردیم. با استفاده از این نبشته خواستیم که به دونکتهی مهم ازاین آسیب ها اشاره نمایم که یکی از آن غرق شدن ما در شخصیت پرستی از طریق پردازش بیش ازحد به شخصیت ها بوجود می آید، می باشد. شخصیت پرستی به لحاظ تیوریک، حکمت یابی بیش از حد برای فعالیت شخصیت های بزرگ را گفته می شود ودراین بیماری، نویسندگان وروشنفکران در صدد تولید رازهای بسیار مهم پُشت عمل کرد شخصیت های بزرگ می باشند ودرعملکرد آن شخصیت ها حکمت هایی را می بافند وناخود آگاه تولید می نمایند. درحالی که معلوم است؛ برخی از عملکرد شخصیت ها جدا از دلایلی بوده که بعدا در مورد آن گفته می شود ویا اساسا برخی این اعمال زیاد جدی نبوده از اصل بدون حکمت صورت گرفته است. پرداختن بیش ا زحد روشنفکران به شخصیت های معروف به درک اجتماعی از وضعیت جاری ما آسیب می زند. پرسش های امروزین جامعهی ما این است که؛ چرا ما نتوانستیم ازاستبداد عبورنماییم؟ به صورت تاریخی، در دورهی جمهوریت آزادی، مردم سالاری وحمایت وبرخورداری از حقوق بنیادین بشری وجود داشت ولی به گونهی نظری درهمان زمان نیز ذهنیت تقسیم قومی قدرت وکنترول افکارعامه میان سیاست مداران وذهنیت تضاد آزادی با دینداری نزد ملاهای ما بسیار گسترده بود وآزادی وحقوق بشررا ارزش غربی می دانستند غافل از این که این ذهنیت به گونهی خود کار حمایت از استبداد وستم گری را تقویه می نمود. برای پاسخ به پرسش فوق وعبوراز بُحران یاد شده ما در قدم نخست به تحلیل واقع بینانهی وضعیت موجود داریم ودرقدم دوم به راهکاری نیاز داریم که منجر به تقویه نهاد بجای اشخاص گردد. به همین دلیل، وضعیت امروزی ما ایجاب می نماید که روشنفکران ما از غرق گردیدن به شخصیت محوری وشخصیت پرستی حذرنمایند.
ب؛ غرق تاریخ
« افغانستان تاریخ پنج هزارساله دارد » این جمله تا آن حد تکرارگردیده که امروز به یک مضحکه تبدیل شده است. قرآن کریم نیز غرق شدن در تاریخ را به عنوان یک بیماری مُزمن وجاهلانه می داند آنجا که می فرماید « الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر » ترجمه : تفاخر به بیشترداشتن غافل نمود شما را تا جایی که گورها را دیدار کردید ( به تعداد مردگان نیز بریکدیگرمباهات نمودید ) اگر کسی به افغانستان افتخارمی نماید هم به تاریخ گذشتهی این کشورچنگ می زند واگر کسی آن را نقد می کند نیزبه تاریخ تمسک می ورزد. این درست است که تاریخ بخشی از هویت اجتماعی یک ملت را می سازد ولی غرق گردیدن در تاریخ، باعث می شود که جعل تاریخ، تحریف تاریخ وفراگیرشدن تاریخی اندیشی رُخ دهد. افغانستان یکی از کشورهای می باشد که باشندگان آن به تاریخ گذشتهی شان بچشم تردید نگاه می کنند تا آنجا که برخی تاریخ این کشور را پُراز جعل وتحریف می داند. نخستین دلیل این است که برای برنامه ریزی آینده نیز به گذشته تکیه شده است نه این که از گذشته تنها اعتبارگرفته شده باشد بلکه تلاش گردیده که گذشته بازتجربه شود. بازتجربهی کاراحمد شاه ابدالی، بازتکرارعصرعبدالرحمن خان، بازتجربهی عصرمحمد داود وبازتکرارعصرجهاد ومقاومت همه، تلاش در جهت انتقال گذشته به امروزدانسته می شود که ممکن نیست ودیده می شود ودیده شده که چه خون هایی برای آن ریخته نشده است ونمی شود. به لحاظ جامعه شناختی، غرق شدن بیش از حد به تاریخ گذشته، روشنفکران ما را متوهم وگرفتارانتزاعی اندیشی می نماید. توقع ما از جهان، منطقه وهمسایه ها، موضوعات مورد بحث ونزاع ما وزد وبند های سیاسی واجتماعی ما امروزنشان می دهد که ما به صوب غرق شدن در تاریخ روان هستیم واگر به زودی بخود نیائیم در توهم تکرار تاریخ باقی خواهیم ماند.
ج؛ درسی برای دوران سرخوردگی ما
با حاکمیت دوباره گروه طالبان عصر سرخوردگی اقوام وجریان های غیرطالب آغاز گردید. از پیامد های سرخوردگی یکی هم درگیری قومی به صورت مجازی میان اقوام غیرپشتون بود ودیگری هم چسپیدن به رهبران وبزرگان که درگذشته نقش مؤثری بازی کرده اند درحالی که جنگ مجازی قومی پیش ازآنکه نشانهی ابتکار عمل عمل باشد، مُبین بیرون از میدان واقعی وپناه بردن به عقده پراگنی می باشد وچسپیدن بیش از حد به گذشتگان نیز نشانهی نا اُمیدی از رهبران فعلی می باشد.
مهم ترین درسی که از شکوه رهبری استاد ربانی شهید می توانیم بدست آریم یکی این است که استاد ربانی کمتر به تجلیل وبزرگداشت گذشتگان می پرداخت بلکه همیشه حاضرصحنهی تحولات سیاسی ومیدانی بود. استاد ربانی شرایطی را تجربه نمود که سخت تر از هرشرایطی بود که امروزما درآن قرارداریم. دوم این است که پناه بردن به بازی های کوچکی چون قوم، مذهب ومحله کاراستاد ربانی نبود برای اینکه استاد ربانی با اتهام هایی چون قوم گرایی، ارتباط با کشورها، قدرت طلبی وسایراتهامات رو به رو گردید ولی هیچ گاهی گرفتار این گونه بازی ها نشد واز إدعای رهبری ومالکیت کل افغانستان دست نکشید. دوران سرخوردگی ما نشان می دهد که مقدم برإحیای جایگاه سیاسی به إحیای اعتماد وباور به مالکیت کل افغانستان نیازبرده می شود




