مقالات

آب در کوزه؛ پیام سید، عبور از قشر در بررسی اندیشه جمال الدین افغانی

نویسنده: عبدالاحد هادف

بخش دوم و پایانی

بُعد فکری نهضت سید

بعد فکری نهضت سید را می‌توان در مقوله «ضرورتِ تلاقی و تعامل فعال میراث فکری اصلاحی اسلامی با تجربه تمدنی روشن‌گرانه مُعاصر غرب» خلاصه نمود که محور منظومه این گفتمان را مفاهیم ترقی، تمدن، نهضت، اصلاح، آزادی، عدالت و متعلقات آن‌ها تشکیل می‌دهد. البته موجودیت دغدغه نهضتی در واقع فرصت تاریخی مناسبی برای تبلور این نهضت فکری را فراهم آورده و طرح نهضتی به نوبه خود ضرورت به بستر فکری و تیوریک داشت تا از آن تغذیه شود و از رهگذر آن کسب مشروعیت کند.

شکل‌گیری مکتب نهضتی سید درست از نقطه تماس و اِحتکاک مستقیم و غیرمستقیم جهان اسلام با تمدن غرب شروع و در امتداد شناخت و هضم عقلانی این تمدن و سپس بنای شیوه مناسب برخورد با آن، به تکامل رسید. مراوده با تمدن غرب دقیقاً زمانی صورت گرفت که جهان اسلام، رقت‌بارترین مرحله تاریخی و تمدنی خود را در حالی تجربه می‌کرد که دنیای غرب در اوج شگوفایی و ترقی مُنبعث از تجربه تمدنی موفقش قرار داشت که به نحوی مُعادله معکوسی را با توجه به وضعیت هردو حوزه تمدنی در مرحله قرون وُسطا به میان آورده بود.

این مُعادله در واقع به پارادوکسی انگشت می‌گذاشت که تاریخ تمدن بشری در آن مرحله شدیداً دُچار آن بود و لاجرَم«پُرسش تمدنی» برخاسته از پارادوکس ترقی غرب و اِنحطاط شرق، در حقیقت یک پرسش سنگین و پُرجاذبه‌ای بود که باعث شد تا شرقی‌ها به‌خصوص مسلمانان در ارایه پاسخ به آن، دُچار تشتت شوند و مُعادله‌های متفاوت و گاه متضادی را به پیش بکشند که از همین جا اِفراط و تفریط در برخورد با تمدن غرب، آغاز یافت. شک نیست که جاذبه «پُرسش تمدنی» در واقع جولان‌گاه ورود نخبه‌گان فکری مسلمان را در حالی به میان آورد که طبقه عوام و یا عامه ملت‌ها بستر و سوخت اصلی تجربه اِنحطاط و اِستبداد در جهان اسلام، و در حوزه شرق به صورت عموم، را تشکیل می‌دادند.

در همین جولان‌گاه بود که سید جمال‌الدین افغانی با طرح گرایش میانه و یا بگو با پی‌ریزی و پی‌گیری خط سوم تمدنی، بهتر از دیگران درخشید و توانست با قوت و برجسته‌گی خاصی وارد صحنه شود و با نبوغ ذاتی و غنای فکری و اجتهادی وافری که داشت، به عنوان یک «پیشوای دینی» به اِرایه پاسخ به «پُرسش تمدنی» همت گمارد.

اتفاقاً پُرسش تمدنی در شرق دُرست زمانی غوغا برپا کرده بود که غربی‌ها از مجرای استعمار وارد شرق شده و با جهان اسلام اِحتکاک تمدنی خلق کردند. این‌هم به نوبه خود پارادوکس عریضی در رابطه به تمدن غرب را شکل می‌داد که با آن‌‌همه درخشنده‌گی و کارآمدی‌اش، به اهرمی در دست ستم قرار گرفته و تابع مزاج زورمندان در بهره‌کشی از مُستضعفان می‌باشد. از جانب دیگر، جولان‌گاه اصلی استعمار غربی را جهان اسلام تشکیل می‌داد که چند سده قبل از آن، غرب از همان جا اِلهام تمدنی می‌گرفت.

باری این‌همه تناقضات، به ابعاد پُرسش تمدنی می‌افزود و دشواری آن را مُضاعف می‌ساخت. همان بود که سید جمال‌الدین با درک و هضم پیچیده‌گی‌های پُرسش تمدنی از طریق مراجعه به منابع و مظاهر تمدنی گذشته و مُعاصر در شرق و غرب و تحلیل نقاط قوت و ضعف در تجارب تمدنی بشر با مقیاس عقل و عدالت، به اِرایه پاسخ به پُرسش تمدنی پرداخت. در این رویکرد، او به برجسته‌گی‌ها و جذابیت‌های تمدن غرب اعتراف نمود و آن را قابل پذیرش و استفاده برای همه دانست و در عین حال از نقاط منفی آن برحذر داشت. به موازات آن، میراث اسلامی را قابل اصلاح و تعدیل ارزیابی کرد که بایستی از راه اجتهاد به آن پرداخت.

در میان نقاط منفی تمدن غرب، سید حساسیت زیادی نسبت به پدیده «استعمار» نشان داد و به هیچ صورت، موارد استعمار غرب در پوشش تمدن را نبخشید و از مبارزه علیه آن هم لحظه‌ای آرام ننشست. سید در عین حال، خلاقیت‌ها و جاذبه‌های سرشار معنوی و تمدنی در اسلام را مُسلم تشخیص داد که به‌رغم حاکمیت دیرپای اِستبداد و اِنحطاط در جهان اسلام، بازهم به صورت بالقوه وجود داشته و قابلیت آن را دارد تا از نو به کار انداخته شود و بخشی از خلاهای معنوی و تمدنی در جهان معاصر را جبران کند.

در چنین کشمکش فکری و فضای پیچیده‌ تمدنی بود که سید به ضرورت مُراوده تمدنی اسلام و غرب به منظور دست‌یابی به نقاط قوت مشترک و رهایی از منابع و تبعات ظلم و انحطاط، توصیه ‌کرد تا بدین ترتیب، کشورهای اسلامی به خودکفایی برسند و در عین حال ظرفیت رقابتی خود با جهان غرب را بالا ببرند و اجازه ندهند تا جذابیت تمدنی و تفوق صنعتی تنها در احتکار غرب باقی بماند و جهان اسلام به آن دست‌رسی پیدا نکند و از این ناحیه در برابر غرب کم بیاورد و کم‌ بماند.

با طرح یک رویکرد مثبت و متوازن در نوع برخورد با اسلام و تمدن غرب بود که پاسخ سید به «پرسش تمدنی» از همه بیشتر شهرت و مقبولیت یافت و درونمایه یک نهضت اصلاحی فراگیر در شرق و جهان اسلام را فراهم آورد. ما با برجستهسازی دو خصوصیت عمده در رویکرد پیشنهادی سید میتوانیم ابعاد کلی نوع برخورد مطرح در اندیشه اصلاحی او با تمدن غرب را معین سازیم:

  1. یکی پذیرش آگاهانه منابع قوت و موارد مثبت در تمدن غرب از قبیل مقولههای علم، صنعت، نظم، مدیریت عقلانی و غیره مفاهیم سودمند بشری در ضمن تلاش برای استفاده از عین وسایل و راهکارهای عملی آن.
  2. دوم ضدیت و مبارزه با استعمار غربی و دستیابی به استقلال کامل سیاسی بر اساس ارزشهای قبولشده حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و حق تعیین سرنوشت برای همه ملتها و کشورهای اسلامی و شرقی که در کلیه حقوق و امتیازات بایستی از جهان غرب کم نداشته باشند.

مُوازی با این امر، اسلام باید از اسارتِ «وهم» نجات یابد و مسلمانان هم از حالت جُبن خارج شوند و با اِحیای خط اعتدال در اسلام و مُراوده عقلانی با تمدن غرب، زمینههای شکلگیری یک نهضت فکری و عملی فراگیر و خودمانی را فراهم آورند که اسلام میتواند انرژی معنوی وافری در اختیار شان قرار دهد و از تجارب تاریخی و تمدنی غرب نیز میتوانند به صورت آگاهانه و عادلانه، بهدور از ننگ تقلید کورکورانه، استفاده نمایند.

نهضت فراگیر در جامعه از نظر سید، مسبوق به رهایی از زندان «استبداد» است که از طریق راهاندازی اصلاحات سیاسی با اِقامه نظام سیاسی مردمسالار بر پایههای «شورا» و مشارکت مردم در امر حکومتداری از رهگذر انتخاب نمایندهگان شان در دولت، قابل

دریافت است. تأکید بر شوراییبودن نظام سیاسی و سهیمساختن مردم در اِعمال سیاست در جامعه از طریق نمایندهگان مُنتخب شان، از اموری بود که سید همواره بر ضرورت آن اِصرار داشت و همین امر در واقع کانونیترین نقطه خلاف و درگیری مُستمر او با شاهان و سلاطین معاصرش را تشکیل میداد.

این امر به نوبه خود دورنمای اندیشه اصلاحی او در باب سیاست را به دست میدهد که میتواند در مفهوم معاصر «دموکراسی» به عنوان جامعترین فرمول ضمانتی برای حاکمیت شورایی و مردمی، مُنعکس گردد. داستان برخوردهای سید با حاکمان مُستبد در افغانستان، ایران، مصر، ترکیه و غیره به تواتر رسیده که طی آن همواره به ضرورت سهمدهی مردم در امر حاکمیت توصیه مینموده و بالاخره موجبات نارضایتی آنها را فراهم میآورده است. همه اینها قراینی دال بر آن اند که نهضت مورد نظر سید در همه حال یک نهضت فراگیر بوده و ترقی جوامع را در گرو تجربه «مدنیت» میدیده است که بایستی مسبوق به اصلاح «دیانت» باشد.

رویهمرفته، مطرحشدن گفتمان نهضت و اصلاحات در افغانستان تقریباً از اواسط قرن نوزدهم به بعد را میتوان مرهون مکتب نهضتی و اصلاحی سید دانست. جنبش اصلاحات در افغانستان با انتشار جریده «شمسالنهار» در سال 1875م در کابل به اساس پیشنهاد سید، عملاً بذرافشانی شد. این جریده که در واقع نخستین نشریه از نوع خود در افغانستان بهشمار میرود و در مجموع حاوی و راوی اندیشههای اصلاحطلبانه و تجددگرایانه نخبهگان فکری و اصلاحی جامعه بود، رسالت بیداری ملت از غفلت اِنحطاط را دنبال میکرد و به همین هدف راهاندازی شده بود.

قرار بود تا این جریده در راستای پیریزی نهضت فراگیر در افغانستان به اهداف بلند خویش نایل آید، اما دیدهگان خیره استبداد حاکم هرگز تاب تحمل نور آفتاب اصلاح در نیمهروز ترقی را نداشت و همان بود که حامل آفتاب به تبعید رفت و حرکت اصلاحی او که تازه در افغانستان نطفهگزاری شده بود، در اثر این تبعید و به دنبال لشکرکشی دوم حکومت انگلیس به افغانستان، ازهم پاشید و مبارزان این جنبش سرکوب و پراکنده شدند و بالاخره حرکت اصلاحات در کل به زودی متوقف و خنثا گردید.

توقف زودهنگام حرکت اصلاحات هرگز به معنای مرگ دایمی اندیشه نهضت نبود و هرچند این جنبش در مرتبه فعالیت سازمانی با شکست مواجه گردید، اما فکر و آرمان نهضتی آن همچنان زنده ماند و به خط ماندگاری مُبدل گشت که بعدها جریانهای اصلاحطلب بزرگی همچون جنبش مشروطهخواهی را به صحنه آورد و بدین ترتیب، حرکت اصلاحات در مرتبه اندیشه همچنان پایدار باقی ماند.

همان بود که سالها بعد از شمسالنهار، جریده دیگری به نام «سراجالاخبار» از جانب انجمن متشکل از متفکران اصلاحطلب و ترقیخواه در افغانستان در سال 1906م به انتشار آغاز کرد. این جریده بعداً به همت و تلاش محمود طرزی که خود را شاگرد سید میخواند، به پیش برده میشد و در صدد اِحیای نقش ناتمام شمسالنهار و رسالت نهضتی آن بود. در ادامه این روند، جنبش مشروطیت در افغانستان ظهور کرد که میتوان از آن به عنوان مهمترین مظهر اراده نهضتی سازمانیافته در تاریخ معاصر این کشور، با توجه به رویکردهای اصلاحی و تجددگرایانه آن، یاد کرد.

جنبش اصلاحات و مشروطیت با عبور از مراحل و پلههای تکاملی مُتعددی از فعالیت فرهنگی و اجتماعی در سطوح مختلف درون جامعه، بالاخره توانست در منظومه قدرت سیاسی و حکومتی در افغانستان نیز رخنه کند و اثرپذیری این منظومه در مقابل اندیشهها و خواستههای اصلاحی را به نحوی فراهم آورد. همان بود که سیر تحولات سیاسی و اجتماعی در یک مرحله به تبلور «تجربه امانی» انجامید که توسط امانالله خان، معروف به «شاه ترقیخواه» برای مدتی در عمل پیاده شد تا بعداً با شکست در مقابل نیروهای قهار سُنتی، ناتمام ماند.

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا