شعر

غزه

فضل الله قدسی

تبر چه شاخ و بُنِ سرو را تکان بدهد
دوباره سبز و باز ایستاده جان بدهد
سر یریده‌‌ی صبرش به نی، به آن امید
برای خسته‌ی آواره سایبان بدهد
به جنگ سِحر، خداوند یارتان غزه!
عصای حضرت موسی به دست تان بدهد
تمام وادی شب را پیاده پیمودید
سمند صبح به دست شما عنان بدهد
خدا اگر که بخواهد«عصا به دست دگر»
به عرصه آید و اعجازها نشان بدهد
پیِ هزیمت فرعونیان عجب مشمار
خدا اگر ید بیضا به یک شُبان بدهد
چه رافتی‌ست در آیین ما بعید مدان
اگر که غزه به فرعون هم امان بدهد
از این طرف به هوای کرامت انسان
به قاتلی که اسیر است آب و نان بدهد
به شعله‌های قساوت از آن طرف هردم
کبوتران حرم، دسته دسته جان بدهد
کبوتران همه بی آشیان؛ خدا از لطف
به پرشکسته‌ترین کفتر آشیان بدهد
سپیده می رسد از راه؛ ساعتی دیگر
ز بام مسجد الاقصی بلال اذان بدهد

 

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا