طالبان و بنبست استراتژیک: سقوط محتمل در سایه اشتباهات استراتژیک، فشار منطقهای و خشم عمومی!
نویسنده: کاظم همایون

طالبان امروز در یکی از دشوارترین مقاطع تاریخی خود قرار دارند. حکومتی که از همان ابتدا با مشکلات ساختاری و بیاعتمادی داخلی و خارجی روبهرو بود، اکنون با بحرانهای پیچیدهتر و چندلایهای دستوپنجه نرم میکند. این گروه میان انتخاب دو مسیر متضاد—تعامل با غرب یا تکیه بر قدرتهای منطقهای—گیر کرده و هر انتخاب برای بقای آن هزینههای سنگینی خواهد داشت.
۱- اشتباهات استراتژیک طالبان و پیچیدگیهای ژئوپلیتیک؛
طالبان در یک فضای ژئوپلیتیکی بسیار حساس قرار گرفتهاند. از یک سو، آمریکا و غرب کمکهای مالی خود را متوقف کردهاند و شروط سختی، مانند بازگرداندن تسلیحات باقیمانده آمریکا یا تغییرات بنیادین در سیاستهای داخلی طالبان، برای ادامه تعامل مطرح کردهاند. از سوی دیگر، قدرتهای منطقهای مثل چین، روسیه، و ایران با وجود همکاری موقت، هیچ اعتماد بلندمدتی به طالبان ندارند و آنها را بهعنوان ابزاری موقت برای مدیریت تهدیدات میپندارند.
طالبان تلاش دارند میان این دو قدرت، غرب و منطقه، تعادلی برقرار کنند. اما این توازن تقریباً غیرممکن است. هر تصمیم طالبان برای نزدیک شدن به یکی از این دو جناح، واکنشهای شدیدی از سوی طرف دیگر به همراه خواهد داشت: بالفرض اگر غرب را انتخاب کنند، قدرتهای منطقهای مانند ایران و روسیه واکنش نشان داده و ممکن است از گروههای مخالف طالبان حمایت کنند و اگر منطقه را انتخاب کنند، غرب فشارهای اقتصادی و تحریمهای بیشتری را بر افغانستان اعمال خواهد کرد.
۲. فشارهای داخلی: نارضایتی عمومی و اختلافات درونگروهی:
طالبان با بحران مشروعیت داخلی نیز مواجهاند. از یک سو، نارضایتی عمومی بهدلیل وضعیت وخیم اقتصادی، محدودیتهای اجتماعی، و سرکوب زنان و اقلیتها بهشدت در حال افزایش است. از سوی دیگر، جناحهای مختلف طالبان در مورد تعامل با غرب یا منطقه نظرات متفاوتی دارند و این اختلافات به شکافهای عمیق درون گروه منجر شده است.
اقتصاد فروپاشیده: توقف کمکهای غربی، کاهش تجارت و سرمایهگذاری، و عدم توانایی طالبان در مدیریت منابع، وضعیت اقتصادی افغانستان را به نقطه بحران رسانده است. این شرایط نارضایتی مردم را تشدید کرده و مشروعیت طالبان را بیش از پیش زیر سؤال برده است.
اختلافات ایدئولوژیک: جناحهایی مانند حقانیها و عناصر نزدیک به پاکستان، هرگونه نزدیکی به غرب را خیانت میدانند. این جناح، بهویژه با حمایتهای مستقیم از پاکستان، بهشدت از هرگونه تعامل با ایالات متحده امریکا یا کشورهای غربی اجتناب میکند. در حالی که جناحهایی از درانیها که بیشتر در قندهار و مناطق جنوبی فعال هستند، ممکن است بهعنوان جناحی میانهروتر تمایل بیشتری به تعامل با غرب داشته باشند تا از فشارهای اقتصادی و سیاسی جلوگیری کنند و افغانستان را از بحرانهای داخلی نجات دهند.
اختلافات درونی: جناحهای مختلف طالبان نهتنها در مورد روابط با غرب و منطقه بلکه در دیدگاههای بنیادین نسبت به آینده افغانستان نیز اختلاف دارند. این درزهای درونی میتواند بهشدت بر قدرت و انسجام طالبان تأثیر بگذارد.
۳- پیشبینی: سقوط محتمل طالبان در کوتاهمدت؛
با این شرایط، بقای طالبان بهعنوان یک نیروی یکپارچه و قدرتمند در کوتاهمدت دشوار به نظر میرسد. فشارهای داخلی و خارجی، همراه با بیاعتمادی منطقهای و اشتباهات استراتژیک، طالبان را در موقعیتی قرار داده است که:
*_ شکافهای داخلی در رهبری و جناحهای مختلف طالبان شدت خواهد یافت.
*_ نارضایتی عمومی میتواند به شورشهای داخلی و شتابانشدن مجدد مقاومتهای مسلحانه منجر شود.
*_ قدرتهای منطقهای و غرب ممکن است از طریق حمایت از مخالفان، به تضعیف طالبان بپردازند.
در نهایت نتیجهگیری اینکه طالبان قربانی تضادهای خود و ناتوانی در مدیریت بحرانها گیر مانده و در بنبستی گرفتار شدهاند که راه گریزی از آن وجود ندارد. تلاش برای حفظ تعادل میان غرب و منطقه، همراه با فشارهای داخلی و خشم عمومی، حکومت آنها را بهشدت تضعیف کرده است. اگر طالبان نتوانند بهسرعت یک مسیر مشخص را انتخاب کنند که شواهد نشان میدهد که تالبها توانایی یا اراده لازم برای عبور ازین آزمون را ندارند تا بحرانهای داخلی و خارجی را مدیریت کنند، بنآ سقوط آنها در کوتاهمدت بسیار محتمل است.