شعر
-
هندوکش
از ان نوری که میتابد، تجلی گاه میسازم مگو ازشب، مگو از تیرگی ها، میسازم تو هم شوق سفر…
بیشتر بخوانید » -
اینگی
آخ دستی که به موهای گروگان بند است لطیف است و به آن، جان بند است را، برای درد آن،…
بیشتر بخوانید » -
چشمه چشمه
فریاد درد بی صدا، یک جیغ خاموشم هی می کشد هر زخم تازه، زوزه در گوشم اوار در اوار، زیر…
بیشتر بخوانید » -
قیامستان
خورشید خانم ها نقاب از چهره بردارند نفرین به انانی که فکر شب به سر دارند تاریخ برگردد،و برگردم به…
بیشتر بخوانید » -
قیامستان
روزی وطن جان زخم هایت خوب خواهد شد اوضاع نامطلوب تو، مطلوب خواهدشد سر های دشمن را به سنگ مرگ…
بیشتر بخوانید » -
قیامستان
از سرنوشت تلخ و تاریخ تفنگینت بر دوش دل، از بار زخماگین و سنگینت از خون به جای شیر ،…
بیشتر بخوانید » -
قیامستان
تاریخ برگردد،وطن جانم! وطن باشی کابل تر از دیروز خود، ای شهر من باشی! موسیقی و عطر و ترانه، گل…
بیشتر بخوانید » -
هوای مهوع
به دور نقطه ی تاریک هیچ می چرخی تمام عمر تو دور تسلسل کور است چه گونه تقویم ازگار مان…
بیشتر بخوانید » -
هوای مهوع
«اگر بهار بیاید، ترانه خواهم خواند» بهار رفت و ترنگ و ترانه ها مردند تبر به جان درختان باغ افتاد…
بیشتر بخوانید » -
هوای مهوع
به دور نقطه ی تاریک هیچ می چرخی تمام عمر تو دور تسلسل کور است چه گونه تقویم ازگار مان…
بیشتر بخوانید »