بخش دوم
1.توسعه عمودی نظام شرعی اسلام
نظام شرعی اسلام به صورت دفعی از منابع متنی اسلام بدست نیامده بلکه محصول یک دوره ی خاص (دورۀ توسعه عمودی) میباشد. این دوره از عصرنبوی آغاز مییابد و تا بوجود آمدن”تیوری فقهی اسلام” (اصول فقه) ادامه مییابد. تا این زمان نظام شرعی اسلام به صورت دوامدار و عمودی رشد میکند و شکل میگیرد. محصول این شکلگیری بوجود آمدن یک نظام کامل حقوقی در جهان اسلام است که در کنار بنیانهای اعتقادی اسلام و حضور و قدرت اجتماعی و نظامی اسلام، عناصر وجودی تمدن اسلامی را تکمیل مینماید.
طی این دوره، منابع نظام شریعت اسلامی مشخص و معرفی میگردد، مدلهایی از تطبیق و اجرای اجتماعی احکام اسلامی در یک جامعه خاص به ظهور میرسد، برای نخستینبار در تاریخ اسلام تلاقی ارزشهای حاکم در شریعت با سازوکارهای عرفی ظهور میکند که در نتیجه، اسلام بجای قرارگرفتن در برابر هنجارهای اجتماعی، به اهداف و فلسفۀ آنها حمله میکند. تلاقی عقل و نص و به ویژه نص و عقل جمعی(إجماع) و شورا نیز شکل میگیرد که در خانه خود نخستین مرحلۀ صعود ارادۀ فردی و افراد در سکوی منابع برای نظام شرعی دریک دین شناخته میشود. در نهایت روش شناسی ویژۀ نظام شریعت اسلامی(اصول فقه) ظهور میکند که در حقیقت ساختمان نظام شرعی اسلام به صورت عمودی و اساسات به پایه ی إکمال میرسد.
1-1. سیرۀ پیامبراکرم(ص) نخستین چهرۀ تطبیقی نظام شرعی اسلام
سیره وروش پیامبراکرم (ص) نخستین چهرۀ تطبیقی نظام شرعی اسلام شناخته میشود. روش عملی آنحضرت گرچه در دسته بندی منابع احکام حقوقی اسلام در درجۀ دوم (بعد از سنت قولی) از اعتبار قرار گرفت، ولی به لحاظ ثبوت معرفت شناختی خود، یقینی تر از بسیاری احادیث قولی بوده است. دلیل اصلی که سخنان پیامبر مقدم برسیرۀ عملی آنحضرت شناخته شد، متنگرایی بعدی بود که سیره را به لحاظ متنی سخن راوی و حدیث را به همان لحاظ سخن پیامبر میدانست.
این درست بود که اگر به إثبات برسد، که این سخن بعینه از آن پیامبر است، در درجه نخست اهمیت مییابد در مقایسه به اینکه ثابت گردد این عمل از آن پیامبر بوده است که از طریق سخنان فلان راوی برای ما نقل گردیده است. ولی واقعیت امر چنین نبود؛ برای اینکه قسمت اعظم قریب به اتفاق زندگی عملی (سیره ) پیامبر اکرم (ص) به لحاظ معرفت شناختی به صورت متواتر نقل گردیده بود ولی سخنان وی از این قدرت معرفت شناختی برخوردار نبود بدلیل اینکه اکثر قریب به اتفاق احادیث قولی دارای سند متواتر نمیباشد. در نتیجه، به دلیل آنچه در فوق گفته شد، قرارگرفتن احادیث قولی(با وجود ضعف معرفت شناختی درثبوت خویش) در درجه ی نخست منبع بودن در مقایسه به احادیث فعلی (سیره)، رابطه میان نسل دوم تجلی واقعی نظام شرعی اسلام و نسل اول آن را تضعیف کرد که در نهایت “متن گرایی” درتلقی سنت به عنوان منبع احکام، جای”روشگرایی” را گرفت و متنگرایی به نوبهی خود در امر”انتزاعی” شدن تیوری حقوقی اسلام و”ظاهرگرایی” در اجتهاد اسلامی، نقش بازی کرد.
زمانی که مردم از خلیفه سوم و چهارم سلسله خلفای راشدین پرسیدند که ” آیا حاضر به خلافت بر اساس سنت پیامبر و سیرۀ دو خلیفه قبلی اند؟ ” ثابت گردید که منظورمسلمانان اولیه از سنت پیامبر و سیره خلفای قبلی، مدل زندگی وروشهای عملی هریکی از ایشان بوده است و عملکرد هر یکی میتوانسته به عنوان منبع فعالیت سیاسی و شیوۀ حکومت داری در جامعه باشد.
در ضمن، برخی ازهنجارهای حقوقی قبل از اسلام نیز در اسلام مورد تایید قرارگرفته بود و این نشان میداد که به صورت سیستماتیک، واقعیتها در تبلور نظام شرعی اسلام نقش داشته است. هنجارهایی مانند”قسامه”، که یک روش “راستی آزمایی” حقوقی قبل از اسلام بود، در اسلام نیز پذیرفته شد (چون جریان واقعی جامعه هنوز پذیرای آن بود) تا آنجا که ابن حزم اندلسی تشریع “قسامه” را ازجانب خدا دانسته است بدلیل اینکه توسط پیامبراکرم (ص) مورد پذیرش و تأیید قرارگرفت. پیامد دیگر تلقی پیامبر، هنجارهای موجود در جامعه را به عنوان یک راهکار حقوقی، این میتواند باشد که نظام شرعی اسلام إلزاما به معنی إبداع یک سلسله احکام حقوقی در خلاء نمیباشد بلکه این واقعیتهای موجود در جامعه است که درون متن حقوقی اسلام تجلی مییابد.
1-2. شرعی سازی ارزشهای عرفی حاکم قبل از اسلام (نیمه دوم قرن اول هجری)
در نیمههای دوم قرن اول هجری بود که مرحلۀ دوم توسعه عمودی نظام شرعی اسلام ظاهر شد و در این مرحله منطبق با هجوم پرسشهای روزانه و به ویژه اجتماعی، پاسخهای بایسته از سنت گسترش یافت و إمساک روایت از پیامبراکرم (ص)، آنطوریکه در نیمه اول حاکم بود کنار گذاشته شد و روایت از سخنان پیامبراکرم پیرامون تمام مسایل که مورد پرسش قرارگرفته بود، تعمیم یافت. استناد و یاد آوری سخنان و عملکرد پیامبراکرم (ص) به عنوان استناد به یک قانون نوشته نبود بلکه روایت از چگونگی تجلی واقعیت در زندگی پیامبراکرم (ص) و مسلمانان اولیه بود که عنوان سنت را به خود گرفت و هدف از آن نیز ارایه راه حل برای تمام سوالهای پیش آمده دانسته میشد. با توجه به آنچه گفته شد میتوان به این نتیجه رسید که انگیزۀ اصلی در استناد به روش پیامبراکرم (ص) و توسعهی روایت سخنان و سیرهی او، ملموس سازی ظهور واقعیت در پیام شرعی اسلام بوده است.
بدست دادن دوبارهی نوع برخورد پیامبراکرم (ص) با پیش آمدها به عنوان یک منبع در نظام شرعی اسلام، تنها نبود بلکه دراین مرحله برخی ارزشهای عرفی قبل از اسلام نیز (البته نه به صورت منبع) در میان جامعه دوباره جا باز نمود و چهرهی مقبولتری به خود گرفت. مثلا به لحاظ کلامی و اصولی، اسلام هیچ مداهنهای را از جانب هیچ یکی از مجموعههای دینی دیگر(أعم از مسیحیت، یهودیت، مجوسیت و ……) نمیپذیرفت و راه اسلام فقط یک پرسش ساده بود؛ ایمان به” الله” یگانه و یا هیچ. ولی به لحاظ حقوقی (شرعی) هیچ مانعی برای رسمیت مناسبتهایی بازمانده از آئینهای دیگر به وجود نیاورد.
در نتیجهی رو به رشد این روند، و فزونی نیازبه حل پرسشهای رو به تصاعد جامعه، جمع آوری سنت و نقل سخنان و رفتار پیامبر اکرم(ص) توسط عمر بن عبدالعزیز(خلیفه اموی/ 99_ 101) جنبۀ رسمی یافت و در نهایت جمع آوری احادیث یک ناگزیری تلقی گردید.
تا این جای کار، سنت نیز بسان قرآن پاسخ مستقیمی برای پرسشهای روز تلقی میگردید و درحقیقت نظام شرعی اسلام به صورت”نظام مبتنی بر رویه” ظهور مییافت. این روند هضم واقعیتهای درحال وقوع اجتماعی توسط واقعیتهای گذشته را نشان میداد.
1-3. محدود سازی منابع احکام یا تعیین منبع و احکام
نخستین تلاش برای منسجم سازی فضای حاکم برجریان وقایع خارجی، از طریق مشخص سازی منابع احکام شرعی صورت گرفت و از طرف دیگر، منبع و احکام از یکدیگر تفکیک گردید. این عملیه در قدم نخست، برای جلوگیری از “رویه سازی” رو به رشد تولید احکام در اسلام صورت میگرفت و از جانب دیگر، نظام شرعی اسلام به سوی ساختاری شدن بسان یک نظام نوشته حرکت مینمود.
اصطلاح “طلب العلم” در نیمههای دوم قرن نخست هجری، اشاره به یافتن مرجع یک حکم از قرآن و سنت دانسته میشد و به این معنی، ارزش معرفت شناختی یک حکم (أعم از فرض و حرام و….) وابسته به ثبوت بالیقین یک منبع از آیات قرآن و احادیث پیامبر اسلام (ص) بود واگر کسی نمیتوانست فتوای صادره از جانب خویش را به صورت قطع بر یکی از این منابع استوار نماید، آن حکم یک هنجار شرعی نبود و میتوانست در حوزۀ اخلاق و عادات قرار گیرد ولی نمیتوانست یک حکم شرعی دانسته شود. در این زمان است که اصطلاح “رأی” برای نخستینبار بارمفهومی حقوقی بدست می آورد و به معنی”نظریا فتوای مبتنی برعقل” گرفته میشود که در مقابل آن فتوای مبتنی برمتن قرار میگیرد. اما هیچگاهی به مفهوم یک روش شناسی ویژه آنگونه که بعدا تحت نام “اهل الرأی” شهرت یافت، نبود.
1-4. تلاقی شریعت و تاریخ عصرصحابه
بیجا نیست اگر گفته شود که نخستین تلاقی شریعت و تاریخ بعد از رحلت پیامبراکرم (ص) در عصر یاران وی رخ داده است؛ به این معنی که در عصر شخص پیامبر، نزول وحی ادامه داشت و تاریخ در امتداد نزول وحی به عنوان اسباب نزول یا اسباب ورود درتعامل با متن(وحی) پیش میرفت. در عصر یاران پیامبرخدا برای نخستینبار بود که یک متن (به صورت مکتوب و یا به گفته برخیها شفاهی) در برابر واقعیت قرار میگرفت و نیاز داشت که توسط مخاطبانش به سخن آید و با واقع تاریخی در تعامل قرار گیرد. برای کارا سازی یک متن در جامعه حداقل تعامل با جامعه کار است که با مراجعه با متن بتوان تمکین اجتماعی را توجیه نمود ورنه، یک متن هرقدر که با ارزش هم باشد و با اجبار بر مردم تحمیل نیز گردد ولی رابطه آن با واقعیت جاری مناسب نباشد، نمیتواند همگام با تحولات عینی جامعه قرار گیرد و براین تحولات أثر بگذارد؛ چنین یک متنی به أثر باستانیی میماند که با تشریفات کامل در موردش حرف زده میشود و حفظ میگردد ولی در تعامل روزانه نقشی به عنوان ابزار زندگی ندارد.
از آنجا که در عصر یاران پیامبر، شریعت اسلامی مدون نگردیده بود و تعامل خلفای راشدین با احکام اسلامی به لحاظ حقوقی، “رویه گونه” بود، فضای نسبتا آزادی بوجود آمده بود که هریکی از مسلمانان(اعضای جامعه) بتواند در برابر یک حکم شرعی پرسشی مطرح کند و یا اینکه دستوری را زیر سوال ببرد. وجود یک فضای باز و فرهنگ تنوع پذیر، محصول نهادینه بودن حداقل “حقوق عمومی” برای همه یکسان در یک جامعه میباشد که معلوم است؛”اصول حقوق عمومی” به صورت معاصر آن در آن زمان وجود نداشت ولی عناصر و مولفههای اساسی آن که عبارت اند از بیطرفی نهاد یا شخص حاکم از نوع قرائت دینی و احترام و مساوی انگاریرأی و نظر دیگران با دیدگاه مشهور، وجود داشت و شخص خلفای راشدین و سایریاران پیامبراکرم (ص) با چنین یک امانت داری پابند بودند و نمونههای شگفت انگیزی از آرای متعدد و گاه متضاد در مسایل اجتماعی و عبادی میان آنها روایت گردیده است. شاید دلیل آن، عدم تدوین شریعت اسلامی بود که دست هریکی را باز میگذاشت تا بتواند اظهار رأی نماید و یا ویژگیهای شخصی هریکی از یاران پیامبراکرم (ص). به هرصورت وهر دلیلی که بوده، آنچه مشخص است این است که عدم تدوین شریعت اسلامی در آن زمان موجب بوجود آمدن یک فضای نسبتا باز شده بود که تدوین آن در مراحل بعدی علاوه برإفادههایی که داشت خود مانعی برابر رأی دیگران گردید و از شکل گیری یک قرائت رقیب جلوگیری نمود.