اخبار
امکان اندیشه سیاسی در شرق باستان با مطالعه تاریخی تحلیلی تمدنهای: بینالنهرین، هند و چین
نویسنده: دکتر جاوید راحل
بخش دوم
- اندیشه سیاسی در هند باستان
در تاریخ هندوستان سیر تمدن هندویی، اسلامی و انگلیسی بروز نموده است؛ یا به قول سینها دانشمند هندی در تاریخ هند سه اسوه جامعه سیاسی بروز نموده است: 1- جامعه سیاسی هندو آریایی، 2- جامعه سیاسی هندو اسلامی و 3- جامعه سیاسی هندو بریتانوی. «اولی یک ساختار سیاسی است که بر اساس گفتمان فرهنگی هندو آریایی ایجاد گردیده و برای سدهها و حتی هزارهها ادامه یافت. دومی آمیزهای است از اندیشه هندوئیسم با اسلام و سومی هندوئیسم است که با سنت سیاس انگلیسی در هم آمیخت.» (رجائی، 1390: 157) و اما اگر از تاریخ باستانی هند تا اکنون را پیگیری نمائیم، در بر گیرنده ساحه وسیعی از تحولات را شامل میشود که از جمله به برشهای دورههای: ودائی یا راسترایی (1400 تا 1000) قبل از میلاد؛ هندوگرایی یا براهمنگرائی (1000 الی 700) قبل از میلاد؛ اعتراضات (700 الی 321) قبل از میلاد و بلاخره احیاء هندوئیسم (184 قبل از میلاد الی 712 میلادی) را از هم تفکیک نمود.
دره سند نخستین سکونتگاه انسان در هند است. هراپه در بستر قدیمی رودخانه راوی که یکی از پنج شاخه سند است اکنون بخشهای از یک شهر باستانی از دل مواد رسوبی بیرون آمده است و هم چنان موهنجودارو قدمتی به (2800) قبل از میلاد میرسد. هراپه در (1750) قبل از میلاد در اثر طغیان آب یکبارهگی از بین رفت و مردمانی که در این شهر زندهگی میکردند به سمت جنوب شرق و بخشهای دیگر راجستان کوچ کردند، و این نخستین جا بجایی بزرگی بود که در هند شمال غربی اتفاق افتاد.
عامل دوم ورود مهاجران و در حقیقت مهاجمان جدید آریایی که از سال (1600) قبل از میلاد به سمت هند بود که مردم بومی را از غرب به سمت شرق و جنوب رانده و عدهای کثیری نیز کشته شدند. کم کم تازه واردان با بومیان دراویدی در مکانهای مشترک به ساختن شهرها و روستاها اقدام نمودند و تا جائی که میان شان مراوداتی نیز بوجود آمد اما تازه واردان همواره از آمیخته شدن با بومیان هزر میکردند و از بیم استحاله با بومیان ازدواج و آمیختگی نسل و خون شان را منع کردند و چنین شد که نخستین اختلاف پدید آمد و به این اختلاف اصطلاحاً «وارنه» خوانده شده است که به مفهوم منع ازدواج آمده است که تفکیک رنگ سفید تازده واردان و رنگ تیره بومیان را بر جسته ساخت. سفید پوستان تازه وارد به منظور حفظ اصالت قومی خود ازدواج بااکثریت رنگین پوست دوری جستند. - 1. ویژگیهای حکمت سیاسی هندو آریایی
- 1. 1. ویژگیهای نظری و فکری
اندیشه هند چند لایه است و در اینجا تا جائیکه به بحث مربوط است تنها دو جنبه که مستقیماً بر محتوا و معنای اندیشه سیاسی مربوط اند:
1.اعتقاد به نظم جهان: نظم حاکم بر جهان را «رته» میخوانند که به معنای خط مشی اشیاء از آن مراد میباشد. برای مردم هند کل عالم وجود دارای هوش و حیات بود. به همین دلیل کل دارای وجود و کائنات یک کلیت نظم یافته تلقی میگردد. این نظم عمیق که برای تجلی و تحقق وجود معیار، اخلاقی، فزیکی، زیبایی شناختی، مذهبی و روانی به ارمغان میآورد، رته خوانده میشد. وظیفه بشر آن نیست که بپرسد این نظم جوهر و ریشه اش چیست، بلکه باید بکوشد در چارچوب آن زندهگی کند و با اصولی حاکم بر آن چارچوب هم سو شود. یک زندهگی خوب عبارت است از رفتار منظم و متجانس با این نظم، همانطوریکه خواهیم دید نماد این نظم در زندهگی اجتماعی و زندگی فردی «دارما» است که معانی متعدد میدهد، مهمترین و معروفترین آن تقوا، وظیفه، تکلیف، قانون، بخت و حتی حکم است.
2.تمرکز فلسفه و تفکر فلسفی بر اخلاقیات: جهان نظمی دارد مقدس و مقبول، انسان عالم صغیر است که عالم کبیر در وی منعکس یافته است. تمرکز فلسفه و تفکر فلسفی در اخلاقیات از تمدن دراویدی سرچشمه گرفته است. چون جهان دارای نظم است و این نظم یک نظم مقدس و مقبول است. سیاست مصداق این است زیرا وظیفه اصلی انسان هندو این است که زندگی اش مصداق آئین فکری اش باشد. - 1. 2. ویژهگیهای نظم اجتماعی
زندگی فردی، اجتماعی و عملی هند بر سه مفهوم ذیل بنا یافته است، که در عین حال هر یک از این سه مفاهیم دارای چهار بعد یا مقام است:
1) وارنا: به معنی رنگ و مراد از آن داشتن کیفیت خاصی است که گوهر درونی شخص را تعیین میکند. جامعه هندی بر اساس تعریف که هندوئیسم از سرشت آدمی ارائه میکند گروه بندی میشود. در ادبیات مقدس هندی به جای گروه از کلمه وارنا استفاده شده است. منظور از وارنا همان است که در ادبیات رائج دنیا به نظام کاست شهرت دارد. بر اساس این گروه بندی در جامعه هندی چهار طبقه مجزا که هر یک کار ویژه خاصی دارند تشخیص داده میشود: 1. دین یاران «برهمنان» 2. رزم یاران «کشاتریاها»، 3. صنعت گران «ویساها» و 4. کار یاران «سودراها» میباشند. در هند باستان تفکر کاستی یا طبقاتی چنین پیوندی یافته بود:
1) برهمنان کسانی که دین پرور نامیده میشدند
2) کشتریاها: صنعت پیشگان مانند نجار، گلکار و غیره
4) سودراها: انسانهای غیر حرفوی و معمولی.
یک طبقه دیگری نیز بود اگرچه در متنهای مقدس اولیه هندی نبوده مگر بعداً توسط تفسیرهای بخصوص همان عصر بوجود آمدند. حضور طبقه پنجمی «هریجیان» یا طبقه غیر قابل لمس یا نجس دلیل دیگری است بر جذمی بودن طبقات اجتماعی. در هندوئیسم هر آن کس که اصول آئین را در هم بریزد یا به آن احترام نگذارد در زمره این طبقه قرار میگیرد. این موضوع در حالی اتخاذ میشود که در ادبیات مقدس باستانی هیچ ارجاعی به طبقه هریجیان نشده است. اما منابع فقهی هندویی آنها را محصول اختلاط ازدواج در نظام وارنائی میداند، که در فرهنگ هندوئیسم خارج از نظام طبقاتی و غیر قابل قبول است.
رویهمرفته کاست سیستم در هندوستان تاثیرات عمیقی را بجا گذاشت زیرا: 1. از یکطرف دیدگاه دینی که بر اصل وجود استوار بوده و پیروی کردن از نظم خود بخود تقدیرگرایی را بوجود آورد و نوعی تلقین در برابر قدرت سیاسی قاهره. 2. خود اندیشههای فلسفی بیشتر در محراق توجه مباحث اخلاقی جا داشتند، در هند باستان هر نوع تأمل فلسفی بیشتر در جنبههای اخلاقی میچرخد و انسانها باید ریاضت کش و مطیع میبودند. 3. بحث سوم کار ویژهها و تفکیک وظایف در حلقههای مختلف است که کاملاً بر اساس همان تعلیمات دینی و رسومات هندی به این شکل ساختار یافته بود که عده روحانیون از همه امتیازات برخوردار باشند. یک عده دیگر هم جنگجویان و سایر اصناف و چیزی که مهم است این طبقات بصورت میراثی نسل اندر نسل تداوم پیدا میکرد.
2) آشرما: منظور از عقاید آشرما مراحل و شیوه رفتار است. بر اساس قوانین مانو این چهار مرحله عبارتند از: 1. «برهمه چریه» یا زندهگی طلبگی و مرحله آموزش و پرورش؛ 2. «گاری هاستهه» یا کار و زندهگی و شغل و معاش؛ 3. «واز پرسته» یا مرحله عزلت گزینی و انزوا و 4. «یسنامه» یا زندگی مرتاضی.
3) پوروشارتا: معنای لغوی آن هدف فرد است. اهدافی که هر هندی باید در زندهگی در پی آنها باشد. اهدافی که فرد، گروه، نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باید در مد نظر قرار دهند، چهار دسته اند: 1. «آرتا»، ثروت و آسایش، 2. «دارما»، قوانین اخلاقی، 3. «موکشا»، آزادی و رسیدن به بی نیازی و 4. «کاما»، لذت و خواستهای نفسانی.
4) داندا یا جایگاه سیاست: کلمه داندا که برای تعریف سیاست به کار میرود، از اسم فرزند ایندرا گرفته شده است. کلمه داندرا در دورههای متفاوت باستان، برای کار گذارانی به کار میرفت که وظیفه پس زدن اهریمنانی را به عهده داشتند که مزاحم مراسم قربانی بودند و یا در موارد بسیاری برای القاء معنای اسلحه به کار میرفت. این معنای آخر در نهایت بر دیگر معانی پیشی گرفت و در نهایت داندا به معنای سیاست بکار رفت. (رجائی، 1390: 168) بنابراین آریائیان هندو به کار ویژه خاص و مهم سیاست آگاهی داشتند. - 2. ادوار اندیشه دینی و سیاسی در هند باستان
- 2. 1. دوره ناگهها (2500 – 1600 قبل از میلاد)
کهنترین و قدیمیترین دوره که متعلق به دره سند در موهنجودارو است؛ اثر به دست آمده در این محل نشان مهری است که بر آن ماری دو سر کنده کاری شده و نشانگر مار پرستی ناگهها میباشد که در هند به ویژه سر زمین راجستان تا امروز مار مورد پرستش قرار میگیرد. در دوره هند مار افعی را خدا میدانستند و هم چنان «هنومن» یا میمون، «نتری» یعنی نرهگاو آسمانی و یکشبه که در درخت بودی یا درخت خدایان مقیم هستند، پرستش میکردند. ناگهها باور دارند که فضا مملو از ارواح مختلف است که دارای دستههای نیک و پلید میباشند. این آئین کهن همواره با تغییرات افراطی در سایر دورهها نیز ظاهر شده است که عمدهترین خدایان هندی «شیوا» و «پوشال» در هندوئیسم اکنون نیز ریشه دارد. بر اساس آثار بازمانده از ادوار قدیمی مجموعهای سه تایی از خدایان (تثلیث) وجود دارند که هر یک از آنها نقش خاص خود را دارد. این سه خدا عبارتند از «براهما» آفریننده و ایجاد کننده، «ویشنو» حافظ و نگهدارنده و «شیوا» تخریب و نابود کننده. (پیرویان، 1381: 157) شیوا در حقیقت مظهر ظلم و نابود گر است که در عصر ودایی صفات زشت آن تغییر خورده و با خصلتهای نیک یاد شده است. از دوره ناگه هیچ منبع اندیشه سیاسی در دست نیست و اینطور مشخص است که انسان دوره ناگه فاقد اراده است و فقط تسلیم سرنوشتی است که خدایان هوسباز برایش رقم زده اند. و این دوره اغلب تحت تهاجم ارواح قرار میگرفت که برای رهایی از این وضع فقط به همین خدایان پناه برده میشد و چیزی جز تسلیم اراده خدایان با چنین خصلتهای نبود. - 2. 2. دوره وداها
با وداها است که فرهنگ و اندیشه هندی آغاز شده است. مهاجران با نوع باورهای ساده در مقابل با افراد بومی و با بیانی ساده نیازهای شان را برای بر آورده ساختن از طبیعت بیان میکردند. و گهگاهی چنین نیازها را با مداحی و بیانی موزون عنوان میکردند و این روند موجب آفرینش سرودهای شد که طی قرون متمادی سینه به سینه منتقل میشد. کم کم به مرور زمان این سرودها نه یک مدح ساده برای احترام به طبیعت بلکه به عنوان الهام و وحی آسمانی تلقی شدند و وداها در زبان سانسکریت زاده شدند. «واژه ودا از ریشه وید (VID) سانسکریت به معنی دانستن و دانش است. ظاهراً این واژه وید یا ودا با فعل اول شخص مفرد زبان یونانی ابتدا به معنی میدانم قرابت دارد.» (پیرویان، 1381: 160) بنابرین وداها عبارتند از: 1. ریگودا، 2. یجورودا، 3. ساماودا و 4. اتهر ودا.
ریگ ودا: اولین و قدیمیترین سرودهای ودا که توسط ریشیها نوشته شده است. ریشی به معنی شاعر، سراینده سرودهای مقدس و غیره آمده است که اشاره به هفت ریشی دارد. ریگ ودا سه مرحله دارد: 1. چند خدایی یا طبیعت پرستی 2. تک خدایی یا توحید که موجب رته یا وحدت خدایی شده است و 3. وحدت وجود فلسفی که پس از اندیشه تک خدایی بطور طبیعی متفکران را به سوی مکتب وحدتالوجود سوق داده است. آفرینش جهان در سرودهای ودایی جهان هستی صحنه فعالیت خدایان در سه بخش: زمین، فضای بین زمین و آسمان که به عنوان تثلیث ریگ ودایی را تشکیل داده است. بنابرین نظم طبیعت که بنام رته خوانده شده را به نظر خدایان تدوین یافت.
همچنان سایر وداها به نحوی در برگیرنده سرودههای ریگ ودا هستند با این تفکیک که یجورودا به آئین قربانی، سام ودا از نوشیدن مایع مقدس سوما که در کوههای هندوکش اغلب میرویید و اتهرو ودا که به سحر و جادو و سایر مراسم آئینی وجود دارد. خدایان ودایی به سه دسته تقسیم شده اند که عبارتند از: 1) خدایان زمینی، 2) خدایان فضای میانه، خدایان آسمانی است که به صورت مطلق مشترک و مقام آنها قابل تعیین نیست. و رویهمرفته خدایان با طبقات اجتماعی هند همخوانی داشتند طوری که اگنی، با طبقه برهنمان، ایندرا، طبقه کشاتریا و شیواروا با مردم عام برابر شناخته شده اند. تشتت و پراکندگی خدایان باعث کثرتگرایی گردید و این مانع تاسیس حکومت متمرکز، قدرتمند و فراگیر گردید. - 2. 3. دوره پیدایش اندیشههای متضاد یا دوره اعتراضات
اندیشه دولت برهمنی تا قرن 8 پیش از میلاد ثابت کرده بود که بگونه کارساز بود. برهنمان پس از تسلط بر قدرت و تحمیل خود به عنوان رهبران آئینی و سیاسی صاحبان قدرت مختار شده بودند، لذا آئین ودایی را در پشت پرده ضخیمی از خرافات و مراسم آئینی پیچیده از انظار عامه دور نگاهداشت. و خود با یکرشته مراسم و آداب صوری و ظاهری مشغول بودند که میان اینها و عامه مردم شکاف ایجاد شد و به تدریج که تفسیرهای انحصارگرایانه شکل گرفت و روح پیام وداها تا اندازهای تحریف شد و نوعی به خدمت گرفتن وداها در توسط قدرت خود باعث خلاء و در نتیجه منجر به رقابتهای کلان در هند شد این رقابتهای پر دامنه اختلاف میان دو قدرت در هند بود که یکی «ماگادها» نام داشت و دیگری «کوشالا» اینها دولتهای بزرگ ولی رقیب در سطح تمام هند بودند. بنابرین ماگادها موفق شدند غلبه اینها منجر به تمرکز قدرت سلطنت شد که تا زمان اسکندر مقدونی ادامه داشت. تهاجم اسکندر بر هند جایگاه وداها و آئین کاستی و متصلب هند را دچار تشکیک قرار داد و گرچه پس از اسکندر مقدونی که توسط چندراگوپتا شکست خورد این بحث (وداها) جایگاه خود را داشت اما با چالشهای نظری، فکری و فرهنگی مواجه شدند.
1) چارواکه: حرف اصلی پیروان این نحله فکری این است که فقط جهان مادی اصالت دارد و خارج از آن عرصه دیگری نیست. عرصههای دیگر صرفاً خیال اندیشی است. عناصر اصلی وجود چهار چیز است: زمین، آب، آتش و هوا مباحثی مانند فضیلت و رذیلت اعتباریات است و تنها شدت و درد است که در مرکز زندهگی قرار دارد. چارواکه با انکار کردن حقیقت در واقع اصول اساسی ودایی را بی اعتبار خواند. کلمه آزادی همان واژگان موکشا است که در ادبیات ودایی بالاترین هدف در زندهگی است. در مکتب چارواکه که این مکتب به عنوان خیر برین (که آرامش دنیایی داشتن) و دوری از عذاب تعبیر شده است. چارواکه دو تاثیر را بر تحول اندیشه مجالس هند بر جا گذاشت نخست وداها را بی اعتبار خواندند و از متن وداها قداست زدائی شد و به تعبیری سکولاریته ساختند و دوم راه را برای باز تعریف تعدیل تفسیر جدید و تأویل وداها را باز نمودند. «ماده با باور آئین چارواکه موجود همان ماده محسوس است، پس ماده محسوس همان موجود است و بیرون از ماده عنصر معنوی و اتمن (روح) وجود ندارد. این عالم بخودی خود بوجود آمده است، بنابراین پدید آورندهای وجود ندارد.» (پیرویان، 1381: 202)
2) اوپانیشادها: اوپانیشادها از سه واژه اوپا (نزدیک)، نی (پائین) و فعل شد یا شاد به معنی (نشستن) ترکیب شده است. به این ترتیب ترجمه تحتالفظی آن با فروتنی در محضر نشستن ترکیب شده است. به این ترتیب، این متن در تفسیر وداها است. اما این بار نه از آدرس برهمنان بلکه در اثر مطالعه اشراف و کشاتریا نگاشته شده است که در واقع پاسخی در برابر مکاتب گمراه کننده چون چارواکه بوجود آمده است. «اوپانیشادها نشستهایی هستند که به هدف مبارزه و پیروزی بر جهل ترتیب داده شده اند.» (رجائی، 1390: 186) بنابراین اوپانیشادها مسیر تفسیر برداری از وداها را با تحول بنیادی از عرصه قربانی گرفته تا نحوه توجه به جایگاه کشاتریاها نسبت به برهمنان را احتوا میکند.
3) جینیسم: جین به معنی فاتح و پیروز است. جنبش فکری که بر چایه رهایی عقل از سلطه آئین وداها بوجود آمد. اصل ریاضت تحمل سختی و رهبانیت و جستجوی راه نجات و توسل به اخلاق نیک و آزادی که از اقیانوس سمساره گذشته به ساحل آرامش ابدی با بزرگان که تیر تانکره اند بنا یافت. در آئین جینیسم ظهور تیرتانکرها پس از هر بار فراگیر شدن فساد در عالم تحقق مییابد. پیروان جینیزم بدین باور اند که قدرت روحانیت تضعیف شود و زیر پرچم پیروزی و فتح و جنگ آوری قضایا حل شود اینها باور به یک اصل اخلاقی احترام به جانداران را تشویق نمودند و یکی از عوامل شکست در برابر اسکندر را قربانیهای بیجای حیوانات در پای تندیسهای خدایان میدانستند. روحیه اصلی این مکتب چالش در برابر تمرکز قدرت بود که برهنمان فقط توجیه گر چنین پندار غلط هستند.
4) بودیسم: اندیشه بودایی را ظهور اندیشه دولت قدرت (که به توجیه برهمنان) نیازی نداشت هموار نمود، به ویژه که بودا رسماً اطاعت از پادشاهان را توصیه میکرد. بودا جامعهای طرفداران خود را به صورت جمهوری رائج در عصر ودایی و مبتنی بر اجتماع اداره مینمود، که به وجهی به معنی اهمیت دادن به خرد و نظریات فردی است. بودیسم که توسط شهزادهای به نام سیدارتا پایه گذاری شد و پایههای این مکتب نیز در سخنرانی بودا در باغ بنام غزالان مطرح گردید. او در این خطابه به چهار اصل حقیقی زندگی اشاره نمود: تولد درد است، پیری درد است، بیماری درد است، مرگ درد است، غم و اندوه و ماتم و یاس درد است. رابطه با آنچه نا دلخواه است درد است، دوری از آنچه دلخواه است درد است دست نیافتن به خواستهها درد است و دلبستن به هر چیزی درد است…. (رجائی، 1390: 195)
بودیسم خط فاصل چارواکه و جینیسم است بودائیان مدعی اند که چارواکه به دلیل مادی گرایی و جینیسم به دلیل سنتهای معمول در سر ستیز اند اما راه میانه این است که هم به دنیا برسیم و هم به مفاهیم دینی خود و نیروانا را انتخاب کنیم که راه نجات و حقیقت است. بودیسم از یکطرف سنتهای معمول هند را نقد میکرد و از طرف دیگر برای تمرکز قدرت توجیهاتی نیز داشت. به همین دلیل است که برهمنان آنان را مخالف شدید خود نمیدانستند. بودائیان انسانها را توصیه میکردند بر اطاعت از قدرتهای حاکم و به همین دلیل در دوران آشوکا شاه معروف هند و امپراطوری مهم سلسله موریائیان، دین رسمی هندوستان بودائی شد و هندوها تمرکز قدرت، اطاعت مردم و رسمیت دین بودائی هرسه را در اندیشههای سیاسی خود تنظیم کردند.