طرح مسئله:
با توجه به شواهد موجود عوامل داخلی و خارجی شکست دولت ملت سازی در کشور میتوان مدعی شد دولتی که در نتیجه مقاومت مردم افغانستان به خصوص با حمایت جبهه مقاومت نخست در حوزه مقاومت شمال غرب و برخورد جدی آمریکا پس از یازده سپتامبر 2000 ایجاد گردید پس از بیست سال با وجود کمکهای نظامی و اقتصادی، آمریکا و ناتو و همچنان ایجاد اردوی سه صد هزار نفری و کار آزموده یک روز بدون این کمک خارجی دوام نیاورد و در کمتر از یک ماه تمام کشور به استثنای دره پنجشیر در کام تروریسم قومی فرو رفت. در فروپاشی دولت افغانستان عوامل داخلی و خارجی به عنوان متغییرهای مستقل و وابسته دخیل بودند و این متغیرهای تاثیرگذار بر وضعیت کشور همچنان مانع جدی بر شکلگیری مقاومتی گسترده در سراسر افغانستان میشود.
اما از آنجائیکه هر کنش اجتماعی و پدیدههای سیال سیاسی در دل خودش واکنشهای را بر میانگیزد و با توجه به دیالکتیک هگلی هر تز آنتی تز خودش را در درونش پرورش داده و دچار استحاله یا سنتز میشود. اگر با توجه به این رویکرد از نگاه دیگر به شرایط کنونی شکلگیری حاکمیت استبدادی مذهبی، قومی پشتونیسم طالبانیسم به افغانستان توجه شود میتوان نتیجه گرفت که جریانهای مختلف ضد استبدادی داخلی از دل چنین شرایط پدید آمده میتوانند که در کشورهای دیگر نیز نظیر آن از انقلاب کبیر فرانسه به بعد تجربه شده است، این جریانها اغلب به شکل مقاومتهای گسترده در بسترجنبشهای اجتماعی آشکار میشوند.
جنبش اجتماعی را میتوان کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، ازطریق عملی جمعی خارج ازحوزه نهادهای رسمی تعریف کرد که با توجه به وسعت جنبشهای اجتماعی از رویکرد نرمتر گرفته تا فرایند انقلاب و درگیریهای جدای طلب و تجزیه پذیر را شامل میشود. طبقه بندی جنبشهای اجتماعی را میتوان بصورت خلاصه ذیل تقسیم نمود:
- جنبشهای دگرگون ساز: هدف شان دگرگونی فراگیردرجامعه یا جوامع است که خود بخشی ازآن هستند تغیراتی که اعضای این جنبشها درپی آن هستند دگرگونیهای سریع وعظیم، جامع وفراگیر و غالباً خشن است. نمونه این جنبشها، جنبشهای انقلابی، یا بعضی جنبشهای مذهبی رادیکال است نظیر جنبش اخوانالمسلمین در کشورهای اسلامی.
- جنبشهای اصلاح طلب: هدفهای محدودتر دارند و میخواهند تنها برخی جنبههای نظم اجتماعی موجود را تغیر دهند. آنها به انواع ویژهای در نابرابری یابی عدالتی توجه نشان میدهند. نمونه این گونه جنبشها اتحاد پرهیز ازنوشیدن مشروبات الکلی زنان مسیحی یاگروههای مخالف سقط جنین است.
- جنبشهای رستگاری بخش: که درصدد نجات افراد از آن شیوههای زندگی هستند که فاسد کننده پنداشته میشود. بسیاری از جنبشهای مذهبی، تا آنجا که توجه خود را به رستگاری شخصی معطوف میسازند، به این دسته تعلق دارند. نمونههایی این گونه جنبشهای فرقه (شیکوستی) هستند که معتقدند رشد معنوی افراد نشانه حقیقی ارزش آنهاست
- جنبشهای تغیر دهنده: این عنوان تا اندازه نا متناسب است و هدفشان ایجاد تغیر جزئی در افراد است، آنها در پی ایجاد تغیر کامل در عادات افراد نبوده بلکه میخواهند ویژگیهای معینی را تغیردهند.
پس از تسلط قومی و سرکوب مخالفان، اقوام دیگر زمینههای مقاومت در برابر استبداد قومی از نوع جدید آن در افغانستان فراهم میشود که در قالب حرکتهای مدنی ضد تحجرگرایی طالبانیسم، مخالفتهای سیاسی و مدنی، اعتراضهای خیابانی، جنگهای چریکی، شکل گیری جبهات مسلحانه و حتی پیوستن به گروهها تندرو دیگر نظیر داعش و القاعده را در بر میگیرد. بنابراین شکل گیری جبهه مقاومت ملی در افغانستان نمونههای ابتدایی شکل گیری جنبشهای دگرگون ساز هستند که کم کم به گستردگی در افغانستان نظر دارد اما این تحول نیز تابع شرایط زمانی دچار تحول و تغییر نیز خواهد بود.
رژیم طالبان از شکلگیری حرکتهای سرتاسری، تشدید فشار جبهات ضد طالبانیسم، گسترش حوزه فعالیت جبهه واحد مقاومت در برابرشان به شدت هراسان اند و بدین ترتیب بر فشار، سرکوب، قتل، فشار قومی و حتی کوچانیدنهای حوزه مقاومت، جابجایی پشتونهای در جغرافیایی زندگی سایر اقوام دست میزنند و این سیاست سرکوب زمینه گسترش فشار داخلی در کشور را بر این گروه خواهد افزود و در بازه زمانی میان مدت و کوتاه مدت سیاست برتری طلبی قومی و اعمال فشار قومی را به بن بست مواجه ساخته و زمینه سقوط این گروه را بدون در نظر داشت حمایت جهان در قبال دارد.
جبهه مقاومت ملی چرا و چگونه؟
پیشینه جبهه مقاومت نخست در برابر طالبان و ناسیونالیسم قومی در افغانستان برای بار نخست در دهه 80 شکل گرفت و در واقع مقاومت فرزند درگیریهای درون گروهی مجاهدین پس از سقوط رژیم کمونیستی بود که همزاد تهاجم گسترده قومی جهت سرکوب و بغاوت در برابر دولت مجاهدین به رهبری استاد برهانالدین ربانی شهید بمیان آمد و این جبهه شامل اتحاد احزاب جمعیت، وحدت و جنبش میشد که تحت رهبری احمدشاه مسعود شهید شکل گرفت و تا ترور وی ادامه یافت.
در مورد چگونگی شکلگیری جبهه مقاومت دوم میتوان گفت که این جبهه همزاد سقوط جمهوریت شکل گرفت طوری که پس از سقوط نظام جمهوریت همه سیاسیون و رهبران در صدد فرار از کشور شدند و در همین زمان عدهای کمی با احمد مسعود فرزند احمدشاه مسعود رهبر مقاومت نخست در برابر طالبان با چرخبال راهی پنجشیر گردیدن و تا مدت کمتر از دو هفته پس از سقوط کابل به دست طالبان هسته خام و نا پخته مقاومت دوم در پنجشیر شکل گرفت.
قبل از این که ساختار جدی جبهه شکل بگیرد طالبان تا دروازههای پنجشیر رسیدند و بیشتر از دو هفته پنجشیر زیر فشارهای شدید از ورودیهای گلبهار، انجمن و خاواک در برابر دها هزار طالب پشتون، ازبک و بدخشانی قرار گرفت و با قطع برق، مواد اولیه ارتزاقی، سوخت و قطع شبکههای مخابراتی و همچنان فشار طبقه ملاهای پنجشیر بر احمد مسعود جبهه مقاومت تازه تاسیس شده به منظور جلوگیری از یک فاجعه انسانی ساحات مسکونی دره را ترک گفتند و رهبر جبهه مقاومت با اصرار نزدیکانش و به منظور ایجاد ساختار جبهه مقاومت و همآهنگی با جریانهای مخالف طالبان اعم از احزاب سیاسی، نظامیان پیشین، فعالان مدنی، زنان و سایر گروههای که با تحجرگرایی طالبان در تضاد هستند افغانستان را ترک نمود.
حالا در چنین وضعیتی که در افغانستان تنها امید برگشت به وضعیت مطلوب در شکلگیری مقاومت مردمی نهفته است و مقاومت به اشکال مختلف آن که از جنبش اعتراضی زنان، مبارزات مسلحانه، دست برداشتن حمایت قومی از این گروه، فعالیت فرهنگی ضد طالبانیسم، عدم همکاری در ادارات حکومت این گروه، بسیج افکار عامه جهان در برابر سکوت مرگبار مسببین این وضعیت کشور، جلب حمایت جهان از کانالهای تاثیر گذار، جلب توجه سازمانهای جهانی حامی آزادی و حقوق بشر و دها مجرای دیگر میتواند بر شکل گیری جبهه گسترده در برابر طالبان بیانجامد.
اصلاحات جدید: ساختارگرایی در برابر نخبهسالاری
ساختار عبارت از ترتیب اجزا یا عناصر نظم یافته ای که یک کل را تشکیل میدهند ساختار را پیش از هر چیز یک پدیده برونی و قابل مشاهده میداند. در این مجموعه آنچه اهمیت دارد وبه مشاهده در میای روابط اجتماعی میان افراد یا گروهها است و همین روابط هستندکه سبب تفاوتگذاری اجتماعی در سطح فردی یا در سطح اجتماعی بر اساس نقشها میشوند و تداوم منطقی را در زمان و مکان نشان میدهند.
برای انسجام جبهه مقاومت ملی به عنوان یک پدیدهی مورد نیاز در محیط اجتماعی افغانستان نیاز است تا ساختار این جریان به صورت نظام مند شکل بگیرد. تالکت پارسونز برای کارکرد ساختارهای یک محیط اجتماعی باور دارد: کارکرد ساختاری مجموعه فعالیتهای است که درجهت برآوردن یک نیاز یانیازهای نظام انجام میگیرد. چهار تفکیک است که برای همه نظامهای ضرورت دارند:
- تطبیق: هرنظام خودش را بامحیط تطبیق دهد.
- دستیابی به هدف: یک نظام باید هدفهای اصلی اش را تعین کند و به آنها دست یابد.
- یک پارچگی: هرنظام باید روابط متقابل اجزای سازنده اش را تنظیم کند.
- سکون یا نگهداشت الگو: هرنظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند.
جبهه مقاومت ملی طی این مدت کمتر از دو سال با وجود مقاومت مسلحانه و دادن قربانیهای زیاد بیشتر از یکهزار نیروی جنگی طالبان را از بین برده و خسارات زیادی بر این گروه وارد ساخته است. و در کنار این وضعیت با چالشهای نیز مواجه است که البته در قسمت اخیر این تحلیل به آن توجه شده است و طی این مدت کار گستردهای نیز بالای ساختار جبهه صورت گرفته است که بر اساس آن جبهه از ملکیت فردی و گروه خاص بیرون شود. با توجه به الگوهای ساختاری فوق این جبهه میتواند به یک جنبش فراگیر مبدل شود که: با محیط خودش منطبق، هدفهای مشخص برای دستیابی، ایجاد روابط نظام مند ساختاری و همچنان بر اساس الگوی فرهنگ که نظام اجتماعی را با هم پیوند میدهد. و این الگوی فرهنگی به ويژه فرهنگ فارسی که ذخیره ازتوانائیها استعدادهای است که در جغرافیای این کشور وجود دارد.
جبهه مقاومت در میان مخالفان و موافقان
تفاوتهای برخورد با نقش و کارکرد جبهه مقاومت ملی از ابتدا تا اکنون طیف وسیعی از موافقین و مخالفین را شامل میشود و این طیف وسیع نگرشهای موجود باعث شده است تا جبهه مقاومت از وضعیت نخبهگرایی و خانواده سالاری به ساختارگرایی و کارکرد گرایی تحول نماید و گزینش افراد بر اساس کارویژههای توانایی شان در این ساختار تعریف مشخص شود. لذا جبهه مقاومت ملی در صدد است تا مطابق ساختار ایجاد شده خودش را باز سازی کند که در اینجا به صورت گزرا به هرکدام نگرشهای مختلف توجه شده است مختصراً توجه شده است:
- موافقان:
گروهی که بر مبارزه در برابر طالبان چشم امید و انتظار از جبهه را دارند و این گروه در حقیقت با اعتماد بر رهبری این گروه با وجود چالشهای این مدت بازهم بر تاثیر گذاری تنها جبهه منظم مقاومت در برابر طالبان امیدوار اند. موافقان جبهه مقاومت بر محدودیتهای زمانی، مکانی و امکانات اقتصادی و امنیتی جبهه واقف اند و با توجه به شرایط موجود از حمایت این جبهه در داخل سنگرهای داغ و یا حمایتهای سیاسی و اقتصادی دست نمیکشند.
این گروه در صدد نقد و به چالش مواجه کردن جبهه در داخل و یا خارج از کشور نیستند و تعداد این گروه در بین مخالفان طالبان نسبت به سایر گروهها بیشتر بوده و اغلب مجاهدین سابق، فرماندهان مجاهدین، نظامیان پیشین و تودههای مردم، جنبش زنان، فعالان مدنی و غیره از ولایات پنجشیر بغلان، تخار، بدخشان، پروان، کاپیسا، کابل، هرات، غور، بادغیس، سمنگان، بلخ، فاریاب و غزنی میباشند. گروههای مخالف طالبان که همگام با جبهه مقاومت هستند عبارتن از
- رزمندگان
- زنان
- گروههای جامعه مدنی
- گروههای پناهندگان مخالف طالبان
- منقدان:
گروه دیگری که خود به دو بخش تقسیم میشوند نخست بخشی از افرادی که در داخل جبهه مقاومت قرار دارند و بیشتر بر ساختار ابتدایی جبهه به عنوان ساختار خانوادهگی به دیده نقد مینگرد اما هیچگاه دست از حمایت جبهه بر نمیدارند و برخی از این افراد از جبهه مقاومت جدا شده و به جبهه آزادی پیوسته اند اما هیچ زمانی فداکاریهای افراد جبهه را انکار نمیکنند و صرفاً از عملکردهای رهبری جبهه گلایه و شکایت دارند.
گروه دومی اما افرادی اند که شامل جبهه مقاومت نیستند و اغلب بر عملکردهای جبهه نگاه انتقادی داشته و در صدد ایجاد جریانهای موازی با جبهه مقاومت قرار دارند نظیر جبهه آزادی که پس از جبهه مقاومت دارای گروهها منسجم در داخل جبهات قرار دارند و همین اواخر شاهد شهادت برخی از چریکهای ایشان در سالنگ بودیم و همچنان گروه دیگر شورای مقاومت توسط رهبران سابق جهادی که در ترکیه قرار دارند.
- مخالفان:
مخالفان جبهه مقاومت ملی نیز به نوبه خود تقسیم میشوند به دو گروه که گروه نخست مخالفان غیر پشتون هستند که این دسته متشکل از افراد وابسته به عطا محمد رهبر شاخه انشعابی جمعیت است که به شدت در صدد تخریب مشروعیت جبهه مقاومت توسط رسانههای جمعی به ویژه در فیسبک و تویتر استند که عملاً برخی از جوانان را با پرداخت اجرت به این کار گماشته است و همچنان فدرال خواهانی چون پدرام که عملاً در برابر جبهه مقاومت به تبلیغات میپردازند. گروه دوم حلقات پشتون مخالف طالب که با وجود مخالفت با طالبان با جبهه مقاومت نیز مخالفت دارند و اغلب در حمایت غیر مستقیم از طالبان در برابر جبهه مخالف طالبان بویژه در رسانههای جمعی ظاهر میشوند.
- دشمنان:
دشمنان جبهه مقاومت ملی که مشخص است گروه حاکم در افغانستان که به امکانات اردوی نظام جمهوریت دسترسی پیدا کرده اند.
چرا جبهه مقاومت به چالش مواجه شده است؟
جبهه مقاومت ملی تا اکنون توسط هیچ نهاد جهانی، کشورهای دیگر و قدرتهای جهانی مورد حمایت واقع نشده است. تنها منبع تامین هزینههای جبهه حمایت مردمی از جبهه به ویژه حامیان آن در کشورهای دیگر است. با توجه به دو سال مقاومت و قربانی دادن جبهه مقاومت ملی تا کنون جهان آماده نیست تا از مخالفان طالبان و جنگ در برابر این گروه حمایت کند اما در مقابل تلاش جهانی برای یافتن راهی برای تعامل با طالبان است که با سیاستهای واقعگرایانه طالبان از خجالت این گروه بیرون نشده اند. و درین میان برخی از عمده ترین منابع که باعث شده است تا طالبان همچنان پر قدرت ظاهر شوند بر میگردد به موارد ذیل:
- حمایت ماهوار 200 ملیون دلار آمریکا از این گروه و رها کردن ملیاردها دلار تجهیزات جنگی برای این گروه
- چشم پوشی جامعه جهانی از فاجعه افغانستان و حمایت غیر مستقیم سازمان ملل از وضعیت موجوده کشور
- حمایت کشورهای همسایه از گروه طالبان و شناسایی دوفاکتو از حکومت طالبان
- وضعیت آشفته جهان و منطقه به ویژه جنگ اوکراین و بحران اقتصادی جهانی
- چند دستهگی جریانهای مخالف طالبان تقسیم به جبهات آزادی، شورای مقاومت ملی افغانستان و گروههای کوچک دیگر.