بخش چهارم
حالا پس از بررسی اجمالی چگونگی شکلگیری اندیشه سیاسی جریان مقاومت، نگاهی به خطوط اساسی جبهه مقاومت ملی خواهیم افگند و در این نگاه دنبال یافتن پاسخ به این سوال هستیم که آیا خطوط اساسی مقاومت بر سنگ بناهای سهگانه فوقالذکر بنا شده یا خیر. در بررسی خطوط اساسی مقاومت نگاهی به دیدگاههای شهید استاد ربانی و شهید احمد شاه مسعود نیز خواهیم داشت و ناگذیر از در نظرداشت تغییر شرایط سیاسی، اجتماعی و بینالمللی نیز هستیم. در واقع این پرسش را نیز باید در برابر خطوط اساسی مقاومت قرار داد که آیا در آن شرایطِ جدید سیاسی و مطالبات نسل جدید بازتاب یافته است؟!
به بیان دیگر، در برابر خطوط اساسی مقاومت سه پرسش مطرح است:
- آیا خطوط اساسی به سنگبناهای فکری جریان مقاومت بنا شده است؟
- آیا خطوط اساسی دیدگاههای سیاسی بنیانگذاران مقاومت(استاد شهید و مسعود شهید) را بازتاب میدهد؟
- آیا خطوط اساسی مقاومت بازتاب تغییرات نسلی و پاسخگوی شرایط جدید سیاسی است؟
پیش از پرداختن به پاسخ پرسشهای سهگانه فوق، ابتدا بر لزوم تدوین خطوط اساسی یا همان تدوین دیدگاه جبهه مقاومت میپردازیم.
لزوم تدوین خطوط اساسی
خطوط اساسی مقاومت، در یک سالگی شکلگیری مقاومت دوم منتشر شد. قبل بر این، یکی از محورهای انتقادها از جبهه مقاومت ملی، نبود همین خطوط اساسی یا دیدگاه یا طرح سیاسی بود. منتقدین اکثراً حرف شان این بود که مقاومت در خلای یک دیدگاه شکل گرفته و به تعبیر آنان«مقاومت نیاندیشیده» بوده است. در این خصوص باید گفت که منتقدین بین«نبود دیدگاه» و«نبود دیدگاه مدون» تفکیک قایل نمیشدند.
نگارنده به این باور است که مقاومت در پرتو یک دیدگاه شکل گرفت، هرچند که دیدگاه مقاومت بعداً تدوین شد. یعنی دیدگاه وجود داشت اما تدوین نشده بود. چنانکه اشاره شد بسترهای فکری مقاومت که از آن به میتوان به عنوان زیرساخت دیدگاه مقاومت نیز یاد کرد در طی چند دهه جنگ و منازعه شکل گرفته بود.
ایستادگی در برابر یک جریان تروریستی یا همان افراطیت مسلح مذهبی، ایستادگی در برابر استبداد قومی و تکقومیتی شدن ساختار قدرت(فاشیزم/پشتونیزم) و ایستادگی در برابر وابستگی شدید کشور به یک کشور دیگر، چنانکه در بالا نیز اشاره شد از بنیانهای فکری مقاومت به شمار میروند. مقاومتِ اول در همین بستر فکری شکل گرفت و مقاومت دوم از این لحاظ چنین دیدگاهی را به ارث برده است.
اما سپری شدن دو دهه زمان از مقاومت اول تا دوم، باعث شد که جریان مقاومت با این خواست جمعی مواجه شود که دیدگاه خود را تدوین کند. در بیست سال گذشته تغییراتی در حوزه سیاست، اجتماع، فرهنگ و بسیاری از مسایل دیگر رونما شده است. این تغییرات لزوم تدوین دیدگاه جبهه مقاومت را برجستهتر ساخت.
مقاومت دوم بر خلاف مقاومت اول از تنوع سیاسی گسترده برخوردار است و با نسل جدیدی از مقاومتگران روبرو است که پاسخگویی به مطالبات و انتظارات آنان ایجاب اتخاذ رویکردهای متفاوتی را میکند.
در مقاومت اول معمولاً نیروهای سیاسی و نظامی متجانس در محور رهبری جبهه حضور داشتند که دیدگاه رهبری جبهه برای آنان واضح بود. بسیاری از فرماندهان مقاومت اول، همان فرماندهان دوره جهاد بودند که با دیدگاهها، رویکردها و رفتارهای رهبران مقاومت آشنا بودند. در واقع مقاومت اول در تداوم یک فکر و برنامه از قبل تعریف شده شکل گرفت. تشکیلات نظامی دوره جهاد و حکومت مجاهدین هرچند فشرده شده بود اما از قبل موجود بود و همه چیز در ادامه مسیر قبلی بعد از یک وقفه کوتاه جریان پیدا کرد. اکثر فرماندهان مقاومت اول، از نظر سیاسی متعلق به حزب جمعیت اسلامی بودند و از نظر قومی تاجیک. آنان در طول سالیان دراز همسنگری با رهبران جبهه، شناخت کافی از اهداف و برنامههای رهبری داشتند و در واقع طالبِ یک دیدگاه مدون نبودند!
اما حالا هم از نظر سیاسی، هم از نظر نظامی و هم از نظر نسلی جبهه مقاومت با پدیدههای نو و متکثر مواجه است. این در حالی است که جریان مقاومت یک گسست بیست ساله را تجربه کرده که این امر باعث شده حتا بسیاری از فرزندان مقاومتیان تا حدودی از نظر فکری ربط خود را با مقاومت از دست بدهند.
امروزه، حامیان سیاسی جبهه مقاومت تنها مجاهدین و اعضای جمعیت اسلامی نیستند. درصف حامیان جبهه مقاومت اکنون سکولارها، مجاهدین، دموکراتها، لبیرالها، روشنفکران، فمینستها، فدرالیستها، جداییطلبان، کمونیستها، ستمیها و دهها گروه و جریان سیاسی-فکری دیده میشوند. هرکدام اینها در عین حالی که از داعیه مقاومت در برابر طالبان حمایت میکنند و خود را به متعلق به جبهه میدانند، به صورت طبیعی مطالبات و انتظارات و پیشنهاداتی هم دارند تا بتوانند رابطه خود را با جبهه به صورت دقیق تعریف نمایند.
از نظر نسلی، مقاومت دوم با نسل جدید سروکار دارد. نسل جدید افغانستان کاملاً متفاوت از نسل قبلی است. در واقع در بیست سال اخیر افغانستان شاهد یک تغییر عمده نسلی بوده است. یک جامعه بسته و سنتی به یکباره با حضور بیش از چهل کشور از فرهنگهای مختلف جهان، از هر لحاظ شاهد تحولات ژرف و دراماتیک شد. یک نسلی حالا بوجود آمده که به زندگی، مبارزه، جنگ، آینده و… نگاه متفاوت دارد. این نسل را میتوان نسل بریده ومنطقع از گذشته نامید. تغییر نسلی در بیست سال گذشته به صورت طبیعی و تدریجی صورت نگرفت تا رابطه نسل امروزبا نسل دیروزبه ترتیبی قطع نشود. کسی که پدرش یک مجاهد بود، حالا خودش یک سکولار است. برعکس نیز اتفاق افتاده است. زنان و دختران امروز، مثل زنان و دختران بیست سال قبل نیستند. مدیریت افکار نسل جدید و کارگیری از ظرفیتهای متنوعی که این نسل دارد، یک ماموریت دشوار خواهد بود. بنابراین، تدوین دیدگاه از اهمیت خاصی برخودار بود که رهبری جبهه باید به آن توجه میکرد.