قطر یکی از کوچکترین کشورها در سطح جهان است و گفته شده است که نفوس اصلی و بومی آن، بالغ بر ۳۰۰ هزار تن است. با اینهمه، این کشور کوچک، بسیار ثروتمند و سرشار از ذخایر زیرزمینی نفت و گاز است. دولت این کشور با بهرهگیری از این ثروت خداداد، در دو سه دهه اخیر، گامهای بلندی در جهت توسعه و آبادانی برداشته است. قرار است تا حدود سه هفته دیگر، مسابقات جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲ در قطر رسماً آغاز شود. چندین سال است که این کشور برای این مسابقات آمادهگی میگیرد و برای ساختن ورزشگاهها، بزرگراهها و سایر زیرساختهای مورد نیاز برای برگزاری بزرگترین مسابقات فوتبالی در سطح جهان بهصورت شبانهروزی کار میکند. طبق گزارشها، قطر به منظور فراهمسازی زمینه برگزاری مسابقات جام جهانی ۲۰۰ میلیارد دالر اختصاص داده است. کسانی که در این سالها قطر را از نزدیک دیدهاند، تصدیق میکنند که چهره این کشور با این ساختوسازها بهکلی عوض شده است. جام جهانی ۲۰۲۲ در ۲۱ نوامبر (۳۰ عقرب) شروع خواهد شد و به تاریخ ۱۸ دسامبر (۲۷ قوس) پایان خواهد یافت.
حالا که مسابقات جام جهانی در حال نزدیک شدن است، قطر همه رسانهها و خردهرسانههای خود را به کار انداخته است تا در خصوص این واقعه بزرگ ورزشی جهانی تبلیغ کنند و همسایهگان این کشور و عموم عربها را ترغیب به سهمگیری در این حادثه مهم بسازند و به آنها یاد دهند که چگونه از مهمانانی که برای حضور در مسابقات به قطر میآیند، بهنحو شایسته پذیرایی کنند. نکته قابل توجه برای من این بود که دیدم تلویزیونهای الجزیره و سایر رسانههای تصویری مربوط به دولت قطر، از علمای مذهبی و دعوتگران دینی نامآور و درجهیک کشورهای عربی در برنامههای تلویزیونی دعوت میکنند که از منظر دین و دیانت به موضوع مسابقات جام جهانی قطر بپردازند. این علمای مذهبی هم با آبوتاب فراوان در مورد حادثه پیش رو سخن میزنند و لابد مخاطبانی را که دوست دارند راجع به هر مسأله نظر دین را بدانند، اقناع میکنند تا با نگاه مثبت با این واقعه بزرگ، به پیشواز جام جهانی بروند.
شاید در وهله اول، این سوال در ذهن پدید آید که چه ضرورتی دارد که دین و آموزههای مذهبی در هر جا به کار گرفته شود و از باورهای دینی بهحیث ابزار در امور روزمره استفاده صورت گیرد؛ اما اگر مثبتگرایانه به موضوع نگاه کنیم، به این جنبه مثبت ماجرا پی میبریم که قطریها کار نادرستی مرتکب نشدهاند، بلکه دین را در راه آبادانی و رفاه و آسایش شهروندان خود و انسانهای دیگر استفاده کردهاند. در بسیاری از موارد در همین کشورهای اسلامی، دین و مذهب وسیله ویرانگری، براندازی، خشونت، کشتار و تباهی جلوه داده شده است. حالا چه اشکالی دارد اگر افراد یا دولتهایی در اهداف انسانی و در راستای فراهمآوری آسایش برای مردم از آن استفاده کنند؟
نیازی به پیچیدهسازی مسایل و پیمودن راههای دور و دراز نیست. واقعیت ساده این است که دین و باورهای دینی بسته به انسانهایی که آن را در اختیار دارند، کارکردهای متفاوتی پیدا میکند. اگرچه در اول این نکته بدیهی مینُماید که دین برای انسان است و باید در کاستن از رنج آدمیزادهگان کاربرد داشته باشد، اما در عمل مشاهده شده که قسمتی از برداشتهای دینی نهتنها رنج و محنت انسانها را نکاسته، بلکه آن را دوچندان کرده است. ضرورتی نمیبینم که برای اثبات این نکته به آوردن مثال متوسل شوم؛ شما خود حتماً نمونههای زنده و روشن را در ذهن دارید.
بعضی از افراد برای اینکه فرافکنی کنند و عوامل بیرونی را مقصر بشناسانند و وجدان و کار خود را راحت کنند، آسمان و ریسمان را به هم میبافند و به حیلههای گوناگون متوسل میشوند. این در حالی است که اگر بدون فرافکنی به وضعیت جامعه خود نگاه کنیم، ناگزیریم اعتراف کنیم که رواج و رسوخ برداشتهای بدوی و متحجرانه از دین در این کشور، معلول عوامل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است و تا زمانی که این عواملِ زمینهساز از بین نروند، همان آش است و همان کاسه و نباید ما انتظار داشته باشیم بساط برداشتهای منحط و واپسگرا از دین بهآسانی از سطح جامعه برچیده شود. آیا گاهی از خود پرسیدهاید که چرا با وجود آنکه دین همان دین است، ولی در جایی خیر و فضیلت و رفاه و آسایش ایجاد میکند و در جای دیگر خشونت و تباهی میزاید؟ چرا ما با اسلامهای متنوع روبهروییم و مثلاً اسلام مالیزیا با اسلام پاکستان و افغانستان تفاوتهای چشمگیر دارد؟ پاسخ به این پرسش آسان است: چون این کشورها از نظر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی از هم متفاوتاند و به همین جهت، شهروندان این کشورها دیدگاههای متفاوت دینی را با خود حمل میکنند. شما نباید توقع داشته باشید در کشوری که فقر، بیکاری، بیسوادی و نابهسامانی بیداد میکند، قرائت مردمان این کشور از دین، قرائتی انسانی و مداراگر باشد.
در نیم قرن اخیر، وضعیتی پیش آمد که افکار و اندیشههای گونهگون به افغانستان سرازیر شد و گروههایی از مردم را به سوی خود کشاند. بخش بزرگی از این اندیشهها کمابیش در یک چیز مشترک بودند و آن اینکه دغدغه درد و رنج مردم را نداشتند و برای آبادانی و رفاه، خیالی در سر نمیپختند. برای افراد و گروههایی که معتقد به این اندیشهها بودند، این ایدهها و افکار آنچنان تقدس یافته بودند که اشکالی نداشت در راه دفاع از آن، میلیونها انسان پوستوگوشتدار گرفتار رنج شوند یا از بین بروند. این در حالی است که همه ادیان آسمانی و مکاتب فکری زمینی، در اصل برای این آمدهاند که زیستن در این جهان را برای آدمیزادهگان تحملپذیرتر کنند. ایدهها و باورهایی که این امر را تسهیل نکند، باید به کناری نهاده شود.
اینکه قرائت دینی ما همخوانی با مقتضیات زمین و زمانه ندارد، اینکه برداشتهای دینی ما به سرکوب و خشونت تشویق میکند و اینکه استنباطهای ما از متون دینی منسوخ و تاریخسپریشده است، برخاسته از این امر است که ما خود دچار انواع عقبماندهگیها، بیماریها و نارساییها هستیم و این بیماریها و نقایص در برداشتهای دینی ما نیز اثر گذاشته است. قرار نیست در لجنزار، گل خوشبو و لاله خوشرو بروید. دکتر حسن ترابی در مصاحبهای میگفت، اسامه بن لادن تا زمانی که در سودان بود، به کارهای عمرانی مشغول بود؛ جاده میساخت و در کارهای عامالمنفعه سهم میگرفت. وقتی به افغانستان آمد، با کشوری مواجه شد که به جز سنگ و کوه اثری از آبادی و آبادانی در آن وجود ندارد و حیران ماند که در این کشور چه طرح عمرانیای بریزد؛ از این رو، به برنامههای جنگی پرداخت و به تربیت جنگجویان همت گماشت. شاید با این تحلیل ترابی همداستان نباشید و آن را خلاف واقع بپندارید، اما این نکته را به هیچ صورت نمیتوان منکر شد که محیط فاسد و نامساعد همه چیز را به رنگ خود درمیآورد. یقیناً دیانت و قرائت دینیای که از چنین محیطی سرچشمه بگیرد، قرائتی متسامح، نرمخو و لطیف نخواهد بود و به جای اندیشیدن به آبادی و رفاه، به ویرانسازی و انهدام فکر خواهد کرد.
برگرفته از8صبح