در نخست میبایست نظام فدرالی را تعریف کنیم. نظام فدرالی عبارت است از اتحاد چند دولت مستقل از طریق یک قانون اساسی با حفظ استقلال نسبی داخلی و با شخصیت بینالمللی واحد و نیز سپردن اختیارات وسیع به حکومت مرکزی فدرالی.این نوع نظام سیاسی در کشورهای مترقی جهان چون ایالات متحده امریکا، دولت فدرال آلمان، پاکستان، هند، کانادا، سویس و ۱۶ کشور دیگر وجود دارد. تنوع نژادی، مذهبی و زبانی در برخی از کشورها آنان را واداشت تا برای ایجاد نظام پاسخگو به خواستههای مردم، به سوی فدرالیسم قدم بگذارند و از این نظام که برای اولین بار در سال ۱۷۸۷ میلادی در امریکا ایجاد شد، تبعیت و روبرداری کنند. اخیراً در بریتانیا انتخاب شدن ریشی سوناک هندیالاصل رنگینپوست بهعنوان نخستوزیر، مشخص ساخت که در نظام فدرالی تمرکز بر نژاد نه، بلکه بالای ایده و توانایی مدیریت است. اما چند فرسنگ این طرفتر در افغانستان همواره حکومت در دست یک فرد یا قوم رهبری میشود و تنشهای قومی، زبانی و مذهبی نیز هر روز افزایش مییابد. همین موارد همواره باعث تضعیف حکومت شده و زمینه را برای دخالت همسایهگان فراهم کرده است. سقوط حکومت جمهوری و رویکارآمدن دوباره رژیم طالبان در کشور، از برجستهترین نتایج ضعف نظام قبلی دانسته میشود.
در شرایطی که افغانستان تحت حاکمیت رژیم طالبان کنترل میشود، صداهایی از هر گوشهای برای ایجاد نظام فدرالی به گوش میرسد. ظاهراً فدرالی شدن افغانستان، مخالفان و موافقان خود را دارد و هر دو دلایل مشخصی ارایه داشتهاند؛ اما پرسش اینجا است که آیا افغانستان برای فدرالی شدن شرایط لازم را دارد؟
فدرالی شدن شرایطی دارد که باید برای تغییر از هر نظام دیگر به فدرالیسم این شرایط از سوی کارشناسان و دکترین مورد بررسی قرار گیرد. در اینجا مختصراً به ملزومات فدرالی شدن اشاره میکنم:
۱- دولت قدرتمند و فراگیر؛
۲- حس مشترک ملی و نبود انگیزههای تجزیهطلبانه؛
۳- حفظ استقلال سیاسی و عدم دخالتهای همسایهگان؛
۴- تامین هزینههای نظام بروکراسی فدرالی؛
۵- رشد آگاهی سیاسی در میان مردم؛
۶- یکسان بودن روند رشد اقتصادی و توسعه در همه نقاط کشور؛
۷- وجود احزاب قدرتمند و نهادهای مدنی.
اولین الزام برای ایجاد نظام فدرالی، موجودیت دولتی قدرتمند و فراگیر دانسته شده است؛ اما در افغانستان رژیم طالبان به شیوه دیکتاتوری حاکمیت دارد و در نقاطی از کشور تحرکات نظامی با روحیه آزادیطلبانه تحت نامهای جبهات مقاومت و آزادی و غیره فعالاند. همچنان تحرکات گروههای تروریستی بینالمللی مانند داعش وجود دارد که خودبهخود یک چالش و مانع بزرگ برای فدرالی شدن افغانستان تلقی میشود. درشتتر اینکه خود طالبان از مخالفان سرسخت فدرالیسم هستند و از نظام «امارت اسلامی» تبعیت دارند.
الزام دومی، وجود حس مشترک ملی و نبود انگیزههای تجزیهطلبانه است. خوشبختانه در میان مردم عادی افغانستان حس همدیگرپذیری وجود دارد. مردم در ولایات مختلف در کنار همدیگر برادرانه زندهگی میکنند، ولی تعدادی انگشتشمار همیشه هستند که آب این رابطه را گِلآلود میسازند و مردم را به تجزیهطلبی سوق میدهند. مردم اما همواره خشم خود را نسبت به این گفتارها نشان دادهاند.
حفظ استقلال سیاسی و عدم دخالتهای همسایهگان، دیگر نیاز فدرالی شدن است. افغانستان در طول تاریخ با این مشکل دچار بوده و اکنون نیز استقلال سیاسی وجود ندارد. بدبختانه در شرایط فعلی دخالت همسایهگان بیش از هر زمان دیگر افزایش یافته است. پس اگر افغانستان فدرالی میخواهیم، باید راهحلی برای این مشکل بیابیم. در غیر آن، نتیجه برعکس توقعمان خواهد بود و کشور به سوی جنگ داخلی و تجزیه کشانده خواهد شد.
تامین هزینههای بروکراسی فدرالی، مهمترین لازمه این نوع نظام است؛ چون در دولت فدرالی، نهادها بسیار زیاد است و تعدد آنها بهطور طبیعی نیاز به منابع مالی کافی دارد.رشد آگاهی سیاسی در میان مردم نیز در یک نظام فدرالی مهم و حیاتی است. مردم باید در روشنایی وضعیت سیاسی و اجتماعی، تصمیمگیرنده باشند، نه مانند دوره جمهوریت که برای ۳۰۰ افغانی به کاندیداها رای میدادند. رشد آگاهی سیاسی مردم، مرتبط به سواد و تحصیلات آنان است. در کشوری که بیش از ۶۰ درصد مردم آن سواد خواندن و نوشتن ندارند و دو سوم نفوس باسوادش تحصیلات عالی ندارند، مساله سواد یک چالش بزرگ است. میبایست برای حل این چالش نیز اقدامات مقتضی صورت گیرد تا ملت به بلوغ سیاسی برسد و شعور اجتماعی به وجود آید؛ چون در غیر آن مافیا مانند گذشته قدرت را توسط پول به دست خواهند گرفت.یکسان بودن روند رشد اقتصادی و توسعه در همه نقاط کشور، از دیگر نیازهای فدرالی شدن است. از نظر من، این لازمه، در افغانستان کمتر وجود دارد. بهعنوان نمونه میشود به شمال کشور اشاره کرد که دارای منابع طبیعی نفت، گاز و زغالسنگ است و زمینهای حاصلخیز زیادی دارد، در حالی که جنوب کشور با کمبود منابع معدنی فسیلی و زمینهای حاصلخیز روبهرو است. این مساله منجر به رشد نامتوازن خواهد شد که شورشهای اجتماعی و ذهنیتهای جداییطلبانه را تحریک خواهد کرد.
الزام بعدی، وجود احزاب قدرتمند و نهادهای مدنی، بهعنوان پایههای نظام فدرالی است. هرچند بعد از ۲۰۰۱ نهادهای مدنی در افغانستان فعالیتهای بیشماری داشتند، اما جامعه هنوز سنتی است و احزاب سیاسی در کشور نیز هویت قومی دارند. میبایست احزاب قدرتمند متشکل از تمامی اقشار جامعه به وجود آیند.با توجه به نکات فوق، فدرالی شدن در افغانستان موانعی دارد کا باید آنها را از سر راه برداشت. یقیناً برای ایجاد تغییرات بزرگ، نیاز به تعمق و ژرفاندیشی داریم. به رغم اینهمه چالش، ایجاد نظام فدرالیسم در کشور، تنها گزینهای است که میتواند نقطه پایان به مشکلات چندقرنه این سرزمین ازپاافتاده بگذارد.
برگرفته از 8صبح