سیاسی و اجتماعی

تنها راه بستن پرونده دیورند برای همیشه: یک نگاه نو به آینده افغانستان

عزیز آرینفر

اینجانب بارها در گذشته در مورد مساله مرز دیورند و مساله پشتون سخنرانی‌های مبسوط و مفصل داشته‌ام و مدت سه سال در وزارت خارجه مسئول مطالعه این مساله بوده‌ام. حتی کتابی را نیز در این زمینه تألیف کرده و کار ویرایش کتاب «دیورند» نوشته جناب آقای بیدار را نیز بر عهده داشته‌ام. به همین دلیل، بارها دوستان پرسش‌هایی در این زمینه از من می‌پرسند.
راستش، خودم نیز در برنامه داشتم کتابی در این زمینه بنویسم، اما آن را به تعویق انداختم. دلیل آن این بود که پیش از آن باید دو کتاب دوره صدارت داوود خان و دوره ریاست جمهوری داوود وی بر اساس اسناد آرشیوی روسیه، نوشته دکتر سمیع پویا را ترجمه می‌کردم. خوشبختانه کتاب نخست در مسکو به چاپ رسیده است، اما دومی هنوز ترجمه نشده است.
به طور خلاصه و فشرده خدمت شما عرض می‌کنم که در کشور ما در طول سده بیستم در این مساله با مغالطه و خلط مبحث روبرو هستیم. یعنی سه مساله با هم خلط شده‌اند:
* مساله سرنوشت تاریخی مردمان پشتون و بلوچ پاکستان: در این مساله بارها گفته‌ام که خودشان باید تصمیم بگیرند و ما به هیچ رو حق نداریم در آن مداخله کنیم. همانطور که به پاکستان و پشتون‌های پاکستان حق نمی‌دهیم در امور پشتون‌های ما مداخله کند، یا به تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان هم حق نمی‌دهیم که در امور اقوام تاجیک، ازبک و ترکمان ما مداخله کنند. عین چیز در مورد بلوچ‌ها نیز صدق می‌کند. نه ما حق مداخله در امور بلوچ‌های ایران و پاکستان را داریم و نه بلوچ‌های این دو کشور حق مداخله در امور ما را. هیچ بلوچ ایرانی و پاکستانی هم ما را وکیل مدافع حقوق خود نگرفته است.
سخن دیگر، بحث عاطفی است. ما با برادران پشتون و بلوچ رشته‌های گوناگون پیوندهای زبانی، تباری، فرهنگی و تاریخی داریم و نمی‌توانیم در قبال سرنوشت‌شان بی‌تفاوت باشیم. البته، ما نباید در این مساله از مرز همبستگی عاطفی و اخلاقی پا فراتر بگذاریم. در این مساله من بارها گفته‌ام که باید این سخنان گهربار شادروان دکتر موسی شفیق با خطوط زرین درج دفتر تاریخ و آویزه گوش‌های ما شود که در مصاحبه با جریده افغان ملت فرموده بود که “ما نباید افغانستان را قربانی پشتونستان کنیم.”
همین گونه، اصلا سرنوشت تاجیک‌ها در ازبکستان، سرنوشت ازبک‌ها در تاجیکستان و سرنوشت ترکمان‌ها در ایران ربطی به ما ندارد و نباید به صورت قطع در آن دخالت کنیم. افغانستان همه میثاق‌های بین‌المللی را امضا کرده است و حق مداخله در امور داخلی پاکستان همچون یک کشور مستقل عضو جامعه جهانی را ندارد. همین گونه، پاکستان هم حق هیچگونه مداخله در امور ما را ندارد.
* مساله تشکیل دو کشور افغانستان و پاکستان: سرزمین‌های کنونی هر دو کشور در گذشته مربوط به امپراتوری درانی می‌گردید تا اینکه انگلیسی‌ها در میانه سده نوزدهم کشور افغانستان را بر روی نقشه سیاسی جهان پدید آوردند. مرزهای بین‌المللی آن هم در هماهنگی با روسیه تزاری در زمان شیرعلی خان کم و بیش در سیمای امروزی شکل گرفت و در دوره عبدالرحمان خان نهایی شد. این کشور در ۱۹۱۹ در دوره امان‌الله خان اعلام استقلال کرد و استقلال آن از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته شد.
همین گونه، کشور پاکستان به سال ۱۹۴۹ از سوی انگلیسی‌ها به وجود آورده شد. هر چه بود، اکنون همه کشورهای جهان به شمول افغانستان، همه سازمان‌های جهانی مانند ملل متحد، سازمان کشورهای اسلامی و شانگهای و سیکو و اکو و پیمان‌های دفاعی مانند ناتو و… پاکستان را با همین مرزهای شناخته شده بین‌المللی به رسمیت می‌شناسند. عین چیز در مورد افغانستان هم صدق می‌کند. یعنی جهان افغانستان را با همین مرزهای شناخته شده بین‌المللی به رسمیت می‌شناسد.
کشور از دید حقوق بین‌الدول تعریف مشخص و معین خودش را دارد. یعنی گستره سرزمینی‌ای است در محدود مرزهای شناخته شده بین‌المللی که در چهارچوب آن از حق حاکمیت ملی، استقلال و تمامیت ارضی برخوردار است. وقتی افغانستان پاکستان را به رسمیت شناخته است، به این معنا است که تمامیت ارضی آن را هم به رسمیت شناخته است. در غیر آن با این سفسطه روبرو می‌شویم که چگونه می‌توان کشوری را به رسمیت شناخت و یک سوم قلمرو آن را به رسمیت نشناخت و بر ۲۶۶۰ کیلومتر مرز شناخته شده بین‌المللی آن ادعای ارضی داشت؟
در نتیجه، هر گونه ادعا دال بر نابود ساختن و تجزیه پاکستان و تلاش برای اشغال سرزمین‌های پشتون‌نشین و بلوچ‌نشین پاکستان محکوم به شکست است و برای کشور بسیار زیانبار بوده و در آینده هم خواهد بود.
در این مساله، هرگاه در گذشته تنها شوروی کجدار و مریز به گونه مقطعی از موقف افغانستان پشتیبانی می‌کرد، امروز ناتو، چین و سازمان کشورهای اسلامی همه پشت پاکستان ایستاده‌اند و ما با کشور اشغال شده، مردم بی‌اتفاق و دست تهی به لحاظ رئال‌پلتیک کمترین شانسی در برابر پاکستان نداریم. یعنی هیچ دولتی در افغانستان قادر به مطرح کردن آن در دادگاه‌های بین‌المللی نیست و در داخل هم بر سر مساله اجماع وجود ندارد.
می‌ماند، مساله چگونگی تشکیل کشور افغانستان و شکل‌گیری مرزهای بین‌المللی آن. این مساله به صورت مشخص سه مرز دیورند، ایران و آمو را در بر می‌گیرد و مربوط به عرصه تاریخ دیپلماسی می‌گردد که تنها به لحاظ مطالعات تاریخی ارزش دارد، نه بیشتر از آن. بی‌چون و چرا قراردادها و معاهدات بر امیران افغانستان با سیاست معروف نان قندی و تازیانه انگلیسی‌ها تا جایی به زور تحمیل گردیده بود. از سویی به امیران پول و جنگ‌افزار داده می‌شد و از سوی دیگر سرزمین‌های‌شان را با عقد قراردادهای نابرابر و غیر دادگرانه می‌گرفتند.
اما باید نیک دانست که چنین چیزی تنها مخصوص افغانستان نبود و عین چیز با دیگر کشورها هم می‌شد. به گونه مثال مرز افغانستان و ایران بر اساس معاهده پاریس بر ایران تحمیل گردید. اما همه اینها در سده نوزدهم در شرایط ژئوپلیتیکی دیگر که ترتیبات و سازوکارهای دیگری بر جهان فرمانفرما بود، با امپراتوری بریتانیای کبیر به امضا رسیده بود و امروز دیگر نمی‌شود با بریتانیا یا پاکستان و ایران بر سر آن دعوی کرد. خنده‌آورتر از همه این است که روزگاری دهلی و کشمیر و مشهد هم زیر فرمان احمدشاه درانی بود. پرسشی که مطرح می‌گردد، این است که چگونه می‌توان با هند بر سر تخت دهلی یا با ایران بر سر مقدس‌ترین شهر مذهبی آن دعوی کرد؟ عین چیز را می‌توان در مورد پنجده با ترکمنستان مطرح کرد.
همین گونه می‌دانیم که دهلیز واخان هم به زور و جبر بر امیر عبدالرحمان خان داده شد و در گذشته هیچ‌گاهی جزو خاک افغانستان نبود و عبدالرحمان خان چهل روز ایستادگی کرد و نمی‌خواست آن را بگیرد. مگر چون انگلیس و روس بر اساس کنوانسیون سانکت پترزبورگ به توافق رسیده بودند که باید میان متصرفات هندی انگلیس و متصرفات آسیای میانه روس‌ها یک منطقه حائل ایجاد شود، در نتیجه، واخان به افغانستان داده شد و عبدالرحمان خان چاره‌ای جز الحاق واخان به خاک افغانستان نداشت.
در کل، با قاطعیت می‌توان گفت که در بعد بی‌لاتیرال/دوجانبه شانس افغانستان در دعوی صفر است. این در حالی است که سخت برای کشور زیانبار است، زیرا به تیشه مداخلات پاکستان دسته می‌دهد. پاکستانی‌ها همیشه استدلال می‌کنند که ما خواهان صلح و آرامش در افغانستان هستیم. مگر افغان‌ها به کمک هند و در گذشته شوروی پیش پلان سوم تجزیه و نابودی پاکستان را در دستور کار دارند. در نتیجه، پاکستان برای دفاع از خود، چاره‌ای جز این ندارد که افغانستان را در هم بکوبد و حق دارد در ارگ کابل یک دولت دوست بر سر اقتدار داشته باشد/بخوانید دولت مزدور، دست‌نشانده و گوش به فرمان.
در اوضاع و احوال کنونی هیچ چیزی برای ما از این اولویت ندارد که این ابزار را از دست پاکستان بگیریم. یعنی هر گونه طرح ادعای ارضی بر پاکستان برای ما سخت کشنده و در نتیجه آشکارا خلاف مصالح علیای کشور است. می‌گذریم از این که این مساله همواره در کشور مایه نفاق، شقاق و افتراق بوده است.
مساله سوم: برخی از پشتون‌های افغانستان می‌خواه
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا